رئیس دانا هم رفت. داستانی است این مرگ های غیر منتظره و غمانگیز. این روزها پی هم خبر مرگ عزیزی میرسد. آخرین آن مرگ نامنتظر خانم عفت موسوی همسر دوست عزیز و ارجمندم دکتر محمد محمدی گرگانی. این هم خبر امروز: مرگ دکتر فریبرز رئیس دانا! امیدوارم غم آخرمان باشد.
من رئیس دانا را از حدود سه دهه پیش میشناختم. اما با او در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۷۸ آشنا شدم. در آن زمان قرار شد طیف ملی–مذهبی به طور مستقل در انتخابات شرکت کند. ستاد انتخابات در تهران و در برخی شهرها تشکیل شد. در نهایت قرار شد که فهرست کامل سی نفره برای تهران تنظیم شود. تلاش شد که در این لیست در حد امکان چهرههای مختلف ولو نمادین حضور داشته باشند. رئیس دانا از جریان چپ ملی برگزیده شد. البته او از گذشته نیز با مهندس سحابی در برخی برنامهریزیهای اقتصادی همکاری داشته است. در جمع ما بیش از همه سحابی با او سابقه و همکاری داشت. البته بیفزایم که در نهایت لیست ما در تهران جز چهار نفر از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند و طبیعی بود که رئیس دانا هم یکی از آنان باشد.
اندکی بعد با رئیس دانا برای حضور در کنفرانسی در آلمان همسفر شدیم. من و سحابی. داستان آن سفر را، که بعدها با عنوان «کنفرانس برلین» شهره آفاق شد و پیامدهای آن برای مهمانان هفده نفره آن از ایران، همه احتمالا به یاد دارند. از قضا بیستمین سالگرد آن در اوایل فروردین (آوریل) نزدیک است.
در روزهای پایانی اقامت ما در برلین آقایی به نام داود نعمتی از من و چند نفر دیگر دعوت کرد تا در کتابفروشی اش در شهر اِسِن سخنرانی کنیم. نام کتابفروشی نیما بود (البته این کتابفروشی سالهاست که تعطیل شده است). برخی به دلایلی در این سخنرانی حضور نیافتند و در نهایت از جمع چند نفره مدعوین برای سخنرانی رئیس دانا ماند و من.
شرح آن جلسه و سخنرانی را در کتاب «از برلین تا اوین» آورده ام و نیازی به تکرار و بازگویی آن نیست و فقط در ارتباط با زنده یاد رئیس دانا بگویم که در آن دیدار و در آن سخنرانی ارادت من به ایشان بیش از پیش شد. سه موضوع در آن سخنرانی بر ارادت من به ایشان افزود: استواری در وطنخواهی، عدالتطلبی و شفافیت و شجاعت در اظهار نظر.
در بخش پرسش و پاسخ سخنرانی، پرسشهای پر شماری مطرح شد. دو پرسش بیش از همه مورد مناقشه واقع شد. یکی در ارتباط با مسئله قومیتها و دیگر ماجرای اسرائیل که در هر دو مورد رئیس دانا با شفافیت و صراحت تمام نظرش را گفت. او در باره قومیتها صریحا هر نوع جداسری و استقلالخواهی و یا بنا به شهرت «تجزیهطلبی» را قاطعانه رد کرد و راه حل مشکلات و رفع انواع تبعیضها از جمله تبعیضات قومی و مذهبی و جنسیتی را در تحقق دموکراسی و آزادی به معنای جامع و واقعی آن دانست. وی بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران اصرار ورزید. کسانی با او به مجادله برخاستند. اما او هیچ کوتاه نیامد و با صراحت مثالزدنی از مواضع خود دفاع کرد و از قضا هرچه چالش بیشتر میشد، بر صراحت و شفافیت او افزوده میشد. میدانیم که در خارج از کشور (آن هم در بیست سال قبل) مسئله قومیت ها بسیار حاد بود و به ویژه مخالفت با تجزیهطلبی آن هم از سوی یک شخصیت رادیکال چپ میتوانست فرد را در معرض انواع اتهامات قرار دهد.
موضوع دیگر اسرائیل بود. به یاد میآورم که کسی پرسید چرا جمهوری اسلامی با اسرائیل رابطه برقرار نمیکند؟ و رئیس دانا، ضمن تحلیلی از فجایع جاری در فلسطین و ستمها و قانونشکنیهای رژیم حاکم در اسرائیل و نیز ضمن انتقادهایی در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به صراحت گفت که در شرایط فعلی اگر من هم باشم با رژیم کنونی اسرائیل رابطه برقرار نمیکنم. هرچند ماجرای اسرائیل و سخنان رئیس دانا در این باب، به اندازه ماجرای قومیتها و کردستان مناقشهبرانگیز نبود، ولی در هرحال چنین موضعی از شخصیتی مانند رئیس دانا میتوانست مهم و برای او پر هزینه باشد. چرا که در این حوالی هر نوع عقیده و ابراز نظری که مورد پسند برخی افراد و گروهای پر سر و صدا ولو اندک نباشد، به راحتی آب خوردن برچسب همکاری و حتی مزدوری جمهوری اسلامی میخورد. همانگونه که در جریان کنفرانس سه روزه برلین نیز به همه ما هفده نفر (که از فضا غالبا از جریان چپ و کانون نویسندگان بودند) به روشنی مزدوری جمهوری اسلامی زدند. از عجایب آن که مقامات جمهوری اسلامی هم ما را مزدور بیگانگان دانسته و به این اتهام محاکمهمان کردند.
در هرحال اگر حرفهای رئیس دانا را من زده بودم، احتمالا کمتر مناقشهبرانگیز می نمود. تیپ و سابقه و جریان فکری و سیاسی من برای هر نوع اتهامی از این دست مناسبتر بود ولی این اتهامات به کسی چون رئیس دانا نمیچسبید. واقعا در آن روز بارها و بارها از عمق قلبم به رئیس دانا آفرین گفتم. نه لزوما به این دلیل که با او کم و بیش هم نظر بودم بلکه بیشتر به خاطر شجاعت نمونهوار او و این که او تا کجا احساس وطنخواهی و ستمستیزی دارد و تا چه اندازه حاضر است خطر کند و هزینه بپردازد. بعدها در بازجوییها چند بار به بازجویان در دادگاه ویژه روحانیت و در دادگاه انقلاب (سپاه)، ضمن بازگویی این خاطره، گفتم شما باید به کسانی چون فریبرز رئیس دانا جایزه بدهید نه این که به دادگاه بکشانیدشان و مجازات کنید. البته بگویم که در آن زمان هنوز اندکی به حسن نظرشان باور داشتم.
بعدها در دوران زندان رئیس دانا چند بار در مرخصیها در منزل به دیدنم آمد و هر بار محبت بسیار کرد. پس از آزادی نیز به دیدارم آمد و یک شاهنامه نفیس به رسم هدیه اهدا کرد. در این دوازده سال و در دوره دوری از وطن از دور پی جوی احوالات و انواع گرفتاری ها و برخی گفتارها و نوشتارهایش بوده و همواره او را تحسین کرده ام.
دکتر رئیس دانا اهل اندیشه و قلم بود و آثار مهمی (تألیف و ترجمه) در اقتصاد سیاسی و توسعه پدید آورده است. در یک جمع بندی می توانم بگویم که رئیس دانا از چند خصلت انسانی والایی بهره داشت: آزادیخواهی، عدالتطلبی (به ویژه دغدغههای حمایت از منافع کارگران و زحمتکشان را داشت)، ایراندوستی و احساس نیرومند ملی و وطنی، ظلمستیزی (در سطح داخلی و جهانی)، سلامت اخلاقی و صداقت و در نهایت شجاعت و دلیری در اندیشه و اظهار عقیده.
به بازماندگان این دوست ارجمند تسلیت میگویم و برای این انسان شریف و آزاده و آزاد خواه و حامی زحمتکشان و اثرگذار شادی روح و آرامش ابدی آرزو می کنم.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…