آنالیز و پاتولوژی سیاست های هاشمی-روحانی در سال یاد تراژدی حلبچه و برخورد با کویید۱۹ در تقاطعی تاریخی
۳۲ سال پیش در چنین روزهایی (۲۵ اسفند ۱۳۶۶) شهر حلبچه و مردمانش آماج حمله ی شیمیایی از طرف صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق قرار گرفت و آثار کشته و مجروح و آوارگان و بی خانمانان و مفقودان و معلولان شیمیایی آن حادثه هنوز و هنوز، در پردهای از ابهام باقی مانده است و هیچ قلمی نتوانست آن تراژدی بسیار سهمناک را به تحلیل و بیان بکشد. حتی دوربین ها و رسانههای گروهی در برابر آن مبهوت و سردرگم شدند. نمیخواهم از دردها و رنج ها و غم های آن روزگاران یاد کنم، می خواهم از تراژدیی سخن بگویم، که دستهایی خودخواه، تحت فرماندهی ریاست جمهور وقت ایران، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، آن را رقم زدند، که بعد از سالها در سفر ایشان به شهرستان پاوه در سخنرانی خود گفت : من در روزهای پایانی جنگ، شبهنگام از پاوه گذشته ام.
هاشمی رفسنجانی که به اقرار خویش حتی هزینه ی بند پوتین سربازان خود را در جنگ نداشتند، بایستی یا تن به شکستی مفتضحانه می دادند و یا پایان جنگ ۸ ساله را اعلام میکردند، که نهایتاً بعد از حادثه ی مرگبار حلبچه در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ آیهالله خمینی را وادار کردند که جام زهر را سر کشند، بدین خاطر به ناچار به فکر گرفتن امتیازاتی در خاک عراق افتادند، تا بتوانند بدین گونه به هنگام مذاکره به عنوان اهرم فشاری و برگ برنده ایی در این بازی تلخ از آن استفاده نمایند.
از این رو به فکر به کارگیری اپوزیسیون عراقی در کردستان عراق افتادند و برای این کار حکومت اسلامی ایران، از چپ چپ، تا ملی گرایان و راست افراطی مذهبی را سازماندهی کرد و آقای هاشمی رفسنجانی خود شبهنگام جهت فرماندهی عملیات به پاوه و مرز حلبچه شتافتند و با تحریک تشکلها و احزاب مخالف به امید تشکیل اقلیمی کوردستانی در شمال عراق، این مجموعه ی ناهمسان و ناهمگون را در کنارهم قرار داد.
تاکتیک جنگی اینان براین مبنا بود،که با حضور در منطقه ی شاره زوور و شار باژیر از یک طرف و با گذر از سد دربندیخان و رسیدن به خانقین از طرف دیگر، شمال این کشور را عملاً از عراق جدا سازند وبدینگونه صدام را بر سر دوراهی از دست دادن قسمت بزرگی از شمال عراق و اقدام نظامی دیوانه وار بمباران شیمیایی قرار دهند، که در هر صورت نتیجه برای صدام گران تمام میشد.
در آن روزها صدام حسین طبق خبرهای واصله ی غیر رسمی از این توطئه خبر داشتند و به نیروهای اپوزسیون کرد همگام و همپیمان با جمهوری اسلامی ایران هشدار لازم را داده بود که به محض ورود نیروهای ایرانی وبیگانه به خاک عراق،یعنی منطقه ی شاره زوور،او پشت جبهه(حلبچه) را به شدت میکوبد.
اما اپوزیسیون که خواب تشکیل اقلیم کردستان را با نمادهای مختلف ملی،چپی،اسلامی میدیدند و همچنین رأس هرم،هاشمی رفسنجانی که در فکر تدارک امتیازات لازم برای سر میز مذاکره نشستن با عراق در آینده ی نزدیک بود،گوش شنوا و هوش واعی و پویا برای آینده مهیب و سهمناک این تراژدی تکان دهنده را نداشتند.
از این رو حلبچه را بسان مثلثی بسته،از سه طرف محصور،در نقشه ی عملیاتی نظامی خود محاسبه کرده بودند و از آن به عنوان دستاویزی استراتژیک در این عملیات استفاده نمودند و این ۳ ضلع عبارت بودند از:
۱-قسمت ورودی یا ضلع اول: شامل طویله،بیاره،خرمال،ورودی عنب،شنروی تا مرز سازان که از طرف ایران از مرز نوسود تا مرخیل و شیخ صله را در بر میگرفت.
۲-ضلع دوم: منطقه ی شاخ شمیران و کوه بَمو و سد دربندیخان بود،که بطورطبیعی در پشت حلبچه مانع بزرگی برای فرار مردم جهت خروج از شهر بود.
۳-ضلع سوم: گذر از رودخانه ی «زَلم» از راه مواصلاتی و جاده ی اصلی به طرف سلیمانیه بود.
باری نیروهای مهاجم با رهبری جمهوری اسلامی ایران و فرماندهی هاشمی رفسنجانی و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران و راهنماییهای نیروهای اپوزیسیون کرد عراق،اعم از اتحادیه میهنی و پار دموکرات کوردستان و حرکت اسلامی،به داخل شهر حلبچه راه پیدا کردند،اینجا بود که مردم شهر،با شناختی که از صدام حسین و پیشینه ی خشن اوداشتند،سراسیمه از بیم آتش جنگ و ترس و هراس از عواقب وخیم و سرسام آور آن،که سالیان سال آن را آزموده بودند،بطرف خروجی های شهر جهت محافظت از جان خود هجوم بردند،اما نیروهای مهاجم،ضلع اول را در دم از مردم بستند و نگذاشتن احدی از مردم در این جنگ بسیار خطرناک بطرف ایران بروند و ضلع دوم که همانا سد دربندیخان بود را عملاً مانع حرکت مردم به طرف خارج از شهر حلبچه قرار دادند، که عدهای از مردم بیگناه در این سد به هنگام خروج غرق شدند،از این رو ضلع سوم که خروج از رودخانه ی «زَلم» به طرف سلیمانیه بود، آن را با شکستن پل مواصلاتی حلبچه-سلیمانیه بستند و مانع از رفتن مردم به طرف سلیمانیه شدند، بدینگونه مردم بی دفاع را در شهر در کام آتش انتقام دیکتاتوری قرار دادند که همگان میدانستند،او ممکن است دست به هر عمل شنیعی برای بقای خود بزند.
ازآن جا نیروهای ایرانی با اپوزیسیون همراه که میخواستند از طرف شاخ شمیران و سد دربندیخان به خانقین برسند و عملاً سلیمانیه و شارباژیر را بدون هیچ درگیری دور بزنند و قسمت اعظم شمالی عراق را از عراق جدا کنند و بدینگونه به وسیله ی نیروهای اپوزیسیون مزاحمت همیشگی برای عراق درست کنند و همچنین اهرم فشاری را در آینده به هنگام مذاکره و گرفتن امتیازات لازم در دست داشته باشند،چنین تاکتیکی صدام حسین را بر آن داشت ،برای دفع نیروهای مهاجم با دیوانگی خاص خود،پشت جبهه که همانا منطقه عنب و شنروی و کمربند سیروان (دوجیله) از حلبچه بود را، بمباران شیمیایی کند و بدینوسیله روز ۲۵ اسفند۱۳۶۶ روز سیاهی را برای مردم مظلوم حلبچه رقم زد، که هر لحظه خاطرات آن قلب هر انسان شریفی را به لرزه در می آورد.
باری، اگر صدام حسین بخاطر مباشرت در جرم،مجرم ردیف اول این جنایت باشد، بدون شک هاشمی رفسنجانی و نیروهای اپوزسیون با سپر بلا قرار دادن مردم مظلوم حلبچه و ایجاد چنین فضایی برای به وجود آمدن چنین جنایتی، مجرمان ردیف دوم و سوم و مجرمان نیابتی این تراژدی سهمناک و هولناک هستند و بایستی در تاریخ جوابگو باشند و به قول مرحوم شاملو:ای کاش قضاوتی در کار،در کار می بود.
وای؛ و ای وای، چقدر شبیه است امروز به دیروز
در این بزنگاه تاریخ و در این تقاطع تاریخی که سال یاد تراژدی شیمیایی حلبچه است ما نیز امروز دقیقاً با تکرار همان سیاستهای هاشمی پسند، از طرف یکی از شاگردان او که به حق در مکتب ایشان درس پس داده اند، یعنی آقای حسن روحانی ریاست جمهوری ایران، در تراژدی بسیار هولناک کرونا که روزهای شیمیایی حلبچه را به یاد میآورد، دست و پنجه نرم می کنیم، صدای سرفه ها و تک سرفه ها و صدای در گلو خفه شده و غرغر سینه ها و سایه مرگ و سیاهی اندوه غم و غصه ها و نبودن درمان و فضای آنچنان امنیتی، مرا به یاد آن روزها می اندازد.
و چقدر شبیه است ماسکهای امروز با ماسکهای شیمیایی دیروز و چقدر شباهت با هم دارند چهره های امنیتی و سیاسی عزرائیلی پشت این ماسکها با چهرهای عزرائیلی جنگ و خفقان و اعدام دیروز.
باری آقای روحانی و دولت سایه ی سپاه پاسداران و حاکمیت ولایت فقیه در ایران با پایان ندادن به پرواز های هواپیمایی ماهان به طرف چین در هنگام بروز کرونا و انتقال آن به ایران در بهمن ماه گذشته و پنهان کردن آن بخاطر حضور مردم در ۲۲ بهمن و حضور در انتخابات مجلس موجب شیوع این ویروس مهلک در میان ملت ایران شدند و بعد از آن بخاطر اهداف سیاسی سیاه ایدئولوژیکی و نظامی خود جهت فرار از وضعیت موجود،برای مظلوم نمایی،در صحنه ی بین المللی و برون رفت از تحریم ها،این بار ملت ایران را قربانی خواستههای نابخردانه بین المللی خود کردند.
بدینسان از هرگونه قرنطینه ای بخصوص از قرنطینه شهر مذهبی قم، که مرکز شروع و شیوع کرونا بود از اپیدمی آن به هیچ وجهی جلوگیری نکردند و از همان اوائل،جناب طائب و آتش به اختیاران روحانیت و سپاهی دادِ وا اسلاما و قم ناموس و آبروی اسلام است را،سر دادند و از آنجا به تهران و سپس به شمال و به اصفهان و به تمام شهرهای ایران آن را انتشار نیز دادند،از اینرو این خدایگانسالاران خودخواه و خودپاک انگار در ابتدای امر حتی حاضر نبودند، اسم کرونا را بر زبان بیاورند و از آن به بیماری کذایی و این ویروس منحوس و غیره نام میبردند و میگفتند که چیز مهمی نیست و جناب روحانی در هفته اول، از شنبه ی هفته بعد خبر می داد، که همه چیز به حالت عادی برمیگردد و با خنده های زیرلب و عشوه های پنهانی به ریش این مردم می خندیدند،تا هفته های بعدی که آن را چیز بسیار مهمی ندانست و تمام مرگ و میرهای قم و شمال را چیز بسیار اندکی تلقی میکرد و میگفت این همه تبلیغات دشمن است وگرنه من از استاندار همان استانی (که حاضر نبود اسم استان گیلان را ببرد) پرسیده ام، فقط ۱۲ نفر دیروز جان خود را از دست دادهاند، گویی جان ۱۲ نفر در یک روز، با آن آمار دروغینی هم که میگفت، چیز بسیار طبیعی است و بعد از این رهبری هم از احتمال جنگ بیولوژیکی و تروریستی سخن میگفت،تا بدینگونه از دشمن اولاً، پلی جهت توجیه نابخردانه خود بسازند و ثانیاً، بلکه بتوانند در محافل جهانی در رفع تحریمها اقدامی کرده باشند.
اکنون جناب روحانی با رها کردن وضعیت به حال خود، می خواهند با اپیدمی کویید۱۹ تراژیدیی بسان سیاست تراژدی شیمیایی حلبچه را جهت امتیاز گیری نوینی در عرصه بین المللی به جهانیان اعلام نمایند، که ای مردم جهان،ای دنیای متمدن و اتحادیه اروپا،ما اکنون چوب تحریمهای آمریکا را میخوریم، به داد ما برسید و تحریمها را بردارید، تا بدون قبول FATF بتوانند نفت و سرمایههای این ملت را در راه حزبالله و گروه های نیابتی در منطقه به کار بگیرند، که به قول حسن نصرالله از آب و نان و خوراک و پوشاک و مسکن و سلاح و موشک گرفته،تا کمترین امور زندگی را برای آنان تهیه نمایتد.
برای چنین سناریویی چند هفته قبل،کهنه بسیجی شکسته قامت از جنس جبهه و جنگ، علی شمخانی را به عراق فرستادند، تا گروه های نیابتی امثال حزب الله عراق را تحریک نمایند و بدین وسیله برای آمریکا در عراق مزاحمت ایجاد کنند،تا در خارج از کشور با چنین اهرم فشار هایی بر آمریکا از یک طرف و از طرف دیگر با ایجاد تراژدی مرگ و میر کرونا در داخل کشور،نگاه عرصه ی بین الملل را به خود جلب نمایند.
یعنی اگر دیروز مردم حلبچه سپر بلای جنگ هشت ساله ی نابخردانه ی سران جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت، که بعد از فتح خرمشهر میتوانستند به جنگ پایان دهند و دیگر شاهد این همه کشتار و خونریزی و فقروفلاکت نباشند، امروز در چنین وضعیتی که تمام اِلِمانهای آن، در صورت و در ماده و در سیاست به کار رفته، شبیه به هم هستند، مردم ایران سـپر بـلا و قـربانی جمهوری اسلامی ایران می شود،اما این بار نه به وسیله هاشمی رفسنجانی، بلکه به وسیله یـکـی از دانش آموختگان و مریدان آن عالیجناب سرخپوش، که میتوان او را عالیجناب بنفش پوش نـامید، اجرا میشود و جنایتی دیگر،با سواری گرفتن از مردم و بازی با جان و مال و حیثیت ملتی که ۴۰ سال است، با انواع بلاها تحقیر میشود و به قهقرا برمیگردد،رقم میخورد.
سیاستی اکسپایر و تاریخ مصرف گذشته از جنس تقلید جهت برون رفت از کـج اندیشی هـا و نابخردیهای ایدئولوژی نگری نجات بخش آلوده به کرونای قدرت،که قدرت همانگونه لرداکتن میگوید: تمرکز آن فساد می آورد و قدرت مـطلق مسـاوی با فساد مطلق است،که بازیگران این صحنه برای توجیه آن دست به دامان هر دوغ و دروغ و دغلی و هر شراب و سرابی میشوند و زل زده به چشم مردم دروغ میگویند و میخندند،چرا که خود میدانند دروغ میگویند ومردم نیز میدانند که آنان طامات
میبافند
و چه نکوست، نگاه مردم ایران مغلوب این شیطنتها و سیاه بازی ها قرار نگیرد و از این ورطه جان و مال و حیثیت و آزادی و آزادمنشی خود را برون کشند.
و به قول شهره شهر شیراز، لسان الغیب، حافظ عشق و دوستی:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش
به امید نوروزی به دور از دردوالم، به دور از شیمیایی ها و کروناها به درو از سیاهی های سیاست پیشگان تاریک اندیش که خود را قیم جان و مال و ناموس مردم میدانند.نوروز خوبی را برای همگان آرزو میکنم،نوروزی که سرنا و دهلش بشارت آزادی را در جان ها بدمد.
نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.