امروز ششم فروردین مصادف با اتفاقاتی بیخودی در تاریخ است، مثلا در سال ۲۰۰۰ ولادیمیر پوتین در چنین روزی در انتخابات سراسری روسیه پیروز شد. خب این موضوع به شمای خواننده و داستان ما هیچ ربطی ندارد، فقط خواستم بگویم که طرف ۲۰ سال است که روی یک صندلی نشسته و بعد شما از این که چند هفتهای در قرنطینه هستید ناراحتید؟ من از شما خواهش میکنم صبر و تحمل را نه از خود پوتین، بلکه از آن صندلی که بیست سال است قسمت تحتانی پوتین را تحمل کرده یاد بگیرید، چون از نظر متخصصین شکنجه اگر خود پوتین از کرونا بدتر باشد قسمت تحتانیاش به مراتب از کرونا سختتر و دردناکتر است. البته منظور ما از پوتین صرفا خود پوتین نیست عزیزانی که رمان هری پاتر را خواندند؛ حتما دابی جن آن رمان را که همراه با کریچر جن دیگر رمان حضور عینی خود را در آن رمان داشتند به یاد دارند و در واقع بسیاری از خوانندگان رمان معتقدند منظور نویسنده هری پاتر از دابی همان ولادیمیر پوتین بوده و طبیعتا اگر به اظهارات رهبر کشور هم در هفته گذشته توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که منظور رهبری از جن و انس احتمالا پوتین و رهبر چین بوده.
حالا این حرفها به کنار، ولی همانطور که اطلاع دارید ما هنوز در قرنطینه هستیم و فعلا هم جایی قرار نیست برویم. آقاجون که چند روزی است زوال عقلاش عود کرده، اینجا تاکید میکنم زوال عقل چون همین امروز فردی به نام وینست داوطلب شده نقش آقاجون را در داستان بازی کند و برای من دیگر مهم نیست که آقاجون از این که به جای آلزایمر بگوییم زوال عقل دارد، ناراحت بشود یا نشود. داشتم مینوشتم آقاجون روز اول فروردین دم در نشسته بود و بعد هم دو روز قبل برای خودش بدون رعایت نکات ایمنی رفت خرید و عملا امنیت قرنطینه را که با زحمات فراوان فیفی جان که همراه با فیش فیش کردن اسپریهای ضدعفونی و به دور از هرگونه آنفولانزا و بیماری چه برسد به کرونا نگهداری کرده بود، به خطر انداخت. شما خوانندهی آگاه اگر جای من بودید چه کاری میکردید؟ شما فکر نمیکنید یک وقت شیرین جان که بر اساس اتفاقات ماورالطبیعه و توسط نیروهای اهریمنی وارد این داستان شده که این داستان را خراب کند، ممکن است جانش در خطر باشد؟ شما ممکن است فکر کنید اخراج آقاجون رفتاری غیر انسانیست، اما آیا قبول ندارید که شیرین جان که الان وسط هال در حال حرکات یوگا است و کمی به این داستان رنگ و بویی آورده و شمای خواننده را به سر شوق آورده، باید سلامتش ارجح بر آقاجون باشد؟
از این رو من نویسنده بهخاطر شما و نه خودم مجبورم که فرد دیگری را جای آقاجون در داستان استخدام کنم. بهخصوص فردی که داوطلب شده، به نام وینسنت( که توی خانه او را اسدالله هم صدا میکنند) سابقه حضور در چند رمان بینالمللی را دارد، که به شرح زیر میآوریم. ایشان در رمان بینوایان نقش یک انقلابی را داشتهاند و عملا سیاه لشکر بودهاند. همچنین در مجموعه کتابهای هری پاتر نقش برادر پروفسور مک گونگال را ایفا کردهاند که متاسفانه به دلیل طولانی بودن کتاب قسمت مربوط به ایشان زیر میز ویراستار حذف شد. اوج حضور وینسنت در کتاب مرشد و مارگاریتا است که ایشان صدا پیشهی نقش گربه در آن داستان بودهاند. اینکه بقیه کاراکترهای داستان چه کارهای را در قسمتهای قبلی کردهاند، خودتان میتوانید بخوانید. من فقط وضعیت الان آنها را برایتان مینویسم. طاهره خانوم هم اکنون در حال مطالعه روشهای مبارزه با بیماری کرونا است. ویکتور پدر خانواده دارد با آقاجون در مورد طرز تهیهی شراب خانگی حرف میزند. فیفی دارد فکر میکند در توییتر چه بنویسد و کامی هم دارد به وینسنت کمک میکند که لباسهایش را ضدعفونی کند تا برای مصاحبه کاری با من حرف بزند.
طاهره خانوم: اینجا نوشته سشوار را باید تو دماغتون فرو کنید تا کرونا از بین بره.
فیفی: مامان شما هم هرچی برات میفرستند باور میکنیها.
طاهره خانوم: گلشیفته زنگ زده به خواهرش گفته سشوار بکش کرونا خشک بشه بره.
البته لازم است در اینجا اعلام کنم که خانوم گلشیفته فراهانی قضیه تلفن به خواهرش و سشوار کشیدن و خشک کردن کرونا را کاملا تکذیب کرده.
وینسنت: هیچ چیزی مثل خواندن بسم الله و فوت کردن هفت دور دور سر بیمار برای رفع کرونا مفید نیست، این از فرمایشات عزیزانی است که با طب اسلامی و رهبری رابطه دارند.
فیفی( سرش را از توئیتر بیرون میآورد): بابا این دیگه کیه، این رو بنداریم بیرون، بسم الله برای چی؟
وینسنت: بخاطر جن خانوم، بخاطر اجنهای که این بیماری رو به وجود آوردن.
فیفی: اجنه دیگه چیه؟ اجنه کجا بود؟
کامی: هانی! مثل اینکه یادت رفته، توی توئیتر همهاش حرف اجنه است.
فیفی: اون رو که میدونم، اون مرتیکه حواسش نبود، فکر کنم از دهنش در رفته….
وینسنت: نه خانوم، خواهر من دکتر مک گونگال، یادش بخیر توی رمان هری پاتر، کارش غیب کردن اجنه بود، ایشون اجنه رو واقعا غیب میکرد، غیب کردن اجنه از توی خبر که براش کاری نداشت. اون خودش میگفت منظور از اجنه بخصوص شخص دابی، همون ولادیمیر پوتین بوده.
کامیار: یعنی پوتین این ویروس کرونا رو به وجود آورده؟
وینسنت: دقیقا، به همین دلیل هم شما توی روسیه اصلا مورد کرونا نمیبینی. اصلا شما میدونی با این ویروس کرونا که حقش بود اسمش رو «جنتامایسین» بگذارن، آمریکا و چین با سر خوردن زمین، روسیه تنها کشوری است که نه اقتصادش به هم خورد و نه کاری در اون متوقف شد.
فیفی: من نمیفهمم اصلا هری پاتر چه ربطی داره به پوتین؟
وینسنت: بیست سال قبل روسیه میخواست کرونا رو رو کنه، ولی خانم رولینگ فهمید و اومد در قالب شخصیت یک جن ماجرا رو لو داد، صدها میلیون نفر متوجه شدن که ماجرا چیه…
کامیار( در حال سرچ کردن): فی فی! اینو نگاه کن، وقتی توی گوگل هری پاتر و پوتین رو سرچ میکنی اول از همه جن هری پاتر میاد.
فیفی نگاه میکند: ئه! یعنی منظور خامنهای از جن همین پوتین بوده؟
وینسنت: بله، دقیقا….
کامیار: در واقع بخاطر لو رفتن همین موضوع هم فوری از توی سخنرانی خامنهای درش آوردن. یعنی خامنهای میخواسته پوتین رو لو بده؟
وینسنت: نه خانوم، اونها که دستشون تو دست همه، اون شیرینکاری کرده، میخواسته به پوتین بگه من حواسم هست. اتفاقا همون شب از دفتر پوتین زنگ زدن گفتن این رو حذف کنید….
فیفی: اون وقت شما از کجا فهمیدی تلفن شخصی پوتین رو به رهبری؟
وینسنت: من با آقای نوری زاده رابطه خصوصی دارم، ایشون خودش به من خبر داد ولی صلاح ندیده الآن اعلامش کنه.
فیفی: بابا اونها که خالی بندن….
طاهره: اصلا این حرفو نزن، من عاشقشم، اون و سازگارا عشق من هستند…. اون همه چی رو میدونه.
فیفی: بالاخره منظور چیه؟ یعنی چی به چی مربوطه؟
کامیار: اون جوری که من فهمیدم و الآن هم سرچ کردم ماجرا اینه که نویسنده هری پاتر منظورش از دابی یا مدلش ولادیمیر پوتین بوده….
فیفی: خب، که چی؟
وینسنت: من از خواهرم همون موقع سئوال کردم، از پرفسور مک گونگال خودش گفت که پوتین همون جن هری پاتره، نویسنده هری پاتر فهمیده بود که پوتین ویروس کرونا رو کشف کرده، میخواد آمریکا و اروپا رو از بین ببره، جونش رو گذاشت کف دستش و اون رمان رو نوشت، من خودم در جریانم سر محفل ققنوس گفت من ده میلیارد روبل میدم، این کتاب رو منتشر نکن، ولی خانم رولینگ گفت: سود کتاب از ده میلیارد بیشتره، بعدش هم کتاب رو فرستاد بازار.
آقاجون: من گفتم این روسها و استالین دشمن ما هستند، شما باور نکردین، حالا خودتون رسیدین به حرف من که این گورباچف از نسل اجنه است.
فیفی: گورباچف کجا بود؟ باز آلزایمر عود کرد؟
کامیار: پس الآن سئوال اینه که اولا چرا الآن ویروس کرونا رو پخش کرده، دوما چرا پوتین کاری به خانم رولینگ نداره؟
وینسنت: اولش که معلومه چون دم انتخابات آمریکاست بهترین وقت ضربه زدن به آمریکا بود. دومیاش هم هیچکس نمیدونه، جز بعضیها که میدونن خانم رولینگ الآن بیخانمان شده و گوشه لندن آواره است. حتی مافیای روس دو بار میخواستن ترورش کنن.
کامیار: ولی در این مورد هیچی ننوشتن…
وینسنت: بعله، همه چیزها رو که نمینویسن.
آقاجون: آقای وینسنت! شما هنوز نیومده تمام رشته کلام رو به دست گرفتی، یعنی من باید برم؟
وینسنت میرود کنار آقاجون و ویکتور مینشیند. «من الان اینجا نشستم دارم فقط یاد میگیرم چه شکلی نقش شما رو بازی کنم. دو کلمه هم حرف زدم منظور خاصی نبود. شما فکر کن من اینجا نیستم.»
آقاجون: شما با متد استانیسلاوسکی کار میکنید؟
وینسنت: بله. شما قبل از ماجرای جن و پوتین داشتید در مورد شراب خانگی حرف میزدید، به حرف خودتون ادامه بدین.
آقاجون: من کی داشتم در مورد شراب خانگی حرف میزدم؟ ویکتور این کیه؟
ویکتور: آقاجون ایشون قراره نقش شما رو در داستان بازی کنند.
آقاجون: نقش من؟ من خودم هم نمیتونم نقش خودم رو بازی کنم بعد این میخواد بازی کنه؟ اصلا شما میدونی آلزایمر چیه؟
وینسنت: بله من خیلی در این زمینه تحقیق کردم و کاملا در مورد آلزایمر آگاهی کامل دارم.
آقاجون: خوب چیه؟ من الان یادم رفته.
وینسنت: یک جور اختلال عملکرد مغز…
آقاجون: مغز؟ من کی زوال عقل دارم؟… حال شما خوبه؟ شما برای عید دیدنی آمدید؟ طاهره! برای آقا موز بیار.
وینسنت: نه، من موز نمیخورم.
از اونجایی که من کلا خودم نمیدانم من داستان را مینویسم یا کس دیگری است که مینویسد و من هم جزوی از کاراکترهای او هستم و یا شاید هم ما جزوی از تخیلات ذهنی آقاجون هستیم و یا گلشیفتهی فراهانی این داستان را مینویسد و قرار است بعدا نوشتن این داستان را تکذیب کند، من به هال میروم و به تماشای شیرین که یکی از اینفلوئنسرهای اینستاگرام هست مشغول میشوم.
ناگهان وینسنت از روی عصبانیت از جایش بلند میشود. «من یادم آمد شما قرار بود نقش تناردیه رو بازی کنید، اون موقع که کسی حاضر نبود چنین نقشی رو بازی کنه. کوزت بیچاره چه گناهی کرده بود که باهاش اون کارها رو کردند. من اگه میدونستم نقش چنین آدمی رو قراره بازی کنم، هیچوقت وارد این داستان نمیشدم.» وینسنت با عصبانیت از در خارج میشود و من هر چه التماس میکنم به حرفم گوش نمیدهد.
آقاجون: حالا کی زوال عقل داره، من یا نویسنده؟
فیفی: خوب حالشو گرفتی آقاجون.
کامیار: ولی حرفایی که وینسنت در مورد دابی و جن و پوتین میزد خیلی هم بیربط نبود.
طاهره خانوم: فهیمه! این چه طرز صحبت کردن با یک نویسنده است؟
فیفی: مامان ول کن تو هم. طرف قرار داستان ما رو بگه، بعد هر دفعه یکی رو میاره به زور تو داستان ما.
این که آقاجون از دست من ناراحت باشد طبیعی است ولی مشکل فیفی دیگر با من چیست؟ من چه کاری با فیفی کردم؟ من حتی وقتی تصمیم گرفتم این داستان را بنویسم تمام موارد بهداشتی که فیفی از من خواسته بود را هم رعایت کردم. کامی این وسط تا دیده فیفی با من مشکل دارد خودش را قاطی میکند.«هانی، عصبی نشو.»
فیفی: باشه هرچی تو بگی.
در همین موقع صدایی آمد و موجودی سبز رنگ در گوشه اتاق ظاهر شد. کامیار به او خیره شد و زبانش بند آمد: جن! جن! جن! دابی جن هری پاتر اینجاست.
ادامه دارد…
بخشهای قبلی قرنطینه را از اینجا بخوانید
2 پاسخ
” سلام
همه اش یک طرف اون قسمت تحتانی پوتین یه طرف .. “
دیدگاهها بستهاند.