در وضعیتی که احزاب و رسانههای جمعی مستقل، امکان فعالیت آزادانه را نداشته و با محدودیتهای متعددی مواجه باشند، جنبشهای اجتماعی و کنشهای سیاسی در جامعه بهگونهای دیگر و در دو حوزه تا حدی متفاوت، سر بر خواهند آورد: در دو دهه گذشته، انتخابات، فرصتی فراهم میکرد تا امواجی از پایین جامعه شکل بگیرد و شهروندان از این طریق برای مشارکت سیاسی و اجتماعی تلاش نمایند. ستادهای انتخاباتی و فضای نسبتاً بازی که در ایام انتخابات ایجاد میشد، این امکان را در اختیار افراد قرار میداد تا مطالبات و خواستههای خود را طرح و دنبال نمایند و جنبشی موقتی و محدود به روزهای تبلیغات انتخاباتی به حرکت درآید که بر مطالبات اقشار و گروههای مختلف اجتماعی (زنان، فرودستان، اقوام، جوانان و …) تأکید داشته باشد.
ناکارآمد کردن/ شدن نهادهای انتخابی و گسترش بیاعتمادی نسبت به آنها همراه با رد صلاحیت گسترده کاندیداها موجب شده است جنبشی اجتماعی که در این عرصه فعال و برجسته شده بود، توان تأثیرگذاری خود را از دست دهد، دچار یأس و ناامیدی شود و در نتیجه منابع بالقوه شکل و جهتدهنده به جنبش اجتماعی، در سالهای اخیر، به حوزههایی که ارتباط مستقیم کمتری با سیاست رسمی و قدرت دارند، انتقال یابند. انجمنهای خیریه، نهادهای زیستمحیطی و کمپینهای مختلف، اکنون این وظیفه را برعهده دارند که مبنا و جایگاهی جدید برای ظهور و سازماندهی جنبش اجتماعی باشند.
ستادهای انتخاباتی همانند کمپینها موقتی هستند و صرفاً بر اساس پاسخ به نیاز یا رسیدن به هدف خاصی شکل میگیرند و فعالیت میکنند. اما با همدیگر تفاوتهای بنیادی نیز دارند. در کمپینها بر خلاف ستادهای انتخاباتی، نه تنها هدف اصلی از فعالیت، دستیابی به قدرت نیست، بلکه تلاش میشود دست قدرت از جامعه کوتاه شود، جامعه به شیوهی خاص خود، سیاستورزی کند و برای رفع و کاهش مشکلات برنامه و عمل داشته باشد. در واقع به همان اندازه که فعالیتهای ستادهای انتخاباتی، معطوف به قدرت و سیاست رسمی است، کمپینها هم در مقام عمل و هم در مقام نظر از نزدیکی به سیاست رسمی پرهیز میکنند.
علاوه بر این، هنوز آثار بنر و پوسترهای انتخاباتی بر در و دیوار شهر خودنمایی میکند و مدت مدیدی از آن روزها که بسیاری از کاندیداها، هزینههای هنگفتی را صرف تبلیغات کردند، نمیگذرد. برای بسیاری از ناظران این امر بدیهی است که بیشتر ستادها برای کسب رأی بیشتر، مبالغ و سرمایههای میلیاردی در اختیار داشته و آن را به دادن شام و نهار، اجاره مغازههای متعدد برای ستاد، چاپ پوستر و بنر، دادن دستمزد به سخنرانان و افرادی که در ستاد فعالیت میکنند و … اختصاص میدهند. در مقابل، در این روزها، مردم شاهد تلاش و فعالیت کمپینهای خیریهای هستند که با عناوین و شیوههای مختلف، کمک به مردم، مراکز درمانی و ضدعفونی کردن شهر را در رأس برنامههای خود قرار دادهاند تا از گسترش ویروس کرونا و افزایش تعداد بیماران پیشگیری نمایند.
آنچه از مقایسه این دو وضعیت به چشم میخورد این است مقدار پولی که ستادهای انتخاباتی در اختیار دارند و خرج میکنند، بسیار بیشتر از آنی است که در دست فعالان کمپینهای خیریه است. بخشی از این تفاوت به میزان کمکهایی راجع است که از سوی مردم در اختیار این نهادها قرار میگیرد، بدین گونه که برخی از افراد حاضرند مبالغ چند ده یا صد میلیونی را به حساب ستادهای انتخاباتی واریز کنند اما همین افراد و بخشی از جامعه با اکراه حاضرند به کمپینهای خیریه کمک کنند. با این اوصاف، پرسش اصلی این نوشتار آن است که چرا کمکهای اشخاص و شهروندان به ستادهای انتخاباتی کاندیداهای مختلف، بسیار بیشتر از کمکی است که به کمپینهای خیریه میشود؟
۱. یکی از علل تفاوت نسبتاً چشمگیر مبالغی که به حساب ستادهای انتخاباتی واریز میشود این است که در عمل مزایای ثروت و قدرت از همدیگر تفکیک نشده و دستیابی به یکی از آنها میتواند به تثبیت و تقویت دیگری و ایجاد رانت بیانجامد. به همین دلیل کسانی که به ثروت و سرمایهای دست یافتهاند برای افزایش یا حفاظت از آنچه دارند با کسانی که در قدرت هستند ائتلافی، شاید نانوشته، را شکل میدهند، یکی از راههای معمول و ممکن این است که اتحاد و توافق یا بهتر است گفته شود «معامله» از ستاد آغاز شود. علل مختلفی از جمله رانتیشدن اقتصاد و عدم نظارت بر منشاء ثروتهای کلان، از یک سو و ناامیدی مردم نسبت به کارآمدی انتخابات، بهگونهای نتیجه داده است که امروزه ستادها برای تبلیغ و کسب رأی اکثریت باید هزینههای میلیاردی صرف کنند، این امر موجب شده است سرمایهداران و کسانی که ثروتهای هنگفت دارند در ستادها قدر ببینند، ابتکار عمل را در دست بگیرند و برخی از ستادها بیش از آن که اهداف و برنامههای سیاسی داشته باشند به بنگاه اقتصادی و مکانی برای برنامهریزی جهت چگونگی بهرهگیری از امکانات رانتی تبدیل شوند.
با این اوصاف، اصولاً کسانی که نوکیسه هستند، از فرمول رنج – گنج پیروی نکرده و با بهرهمندی از رانت یا شانسهایی که بر اثر تورم و اقتصاد ناسالم ایجاد شده، به ثروتهای کلان دست یافتهاند، از مشتریان پروپا قرص ستادهای انتخاباتی هستند تا جایی که برخی از آنها به طور همزمان در چند ستاد انتخاباتی «سرمایهگذاری» میلیاردی میکنند تا به هر طریق ممکن، ثروت خود را به قدرت وصل و از آن مراقبت کنند.
وضعیت کمپینها از این لحاظ کاملاً متفاوت است. نه تنها هدف کمپین، دسترسی به قدرت نیست، بلکه هیچ راهی چه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از کمپین به سوی قدرت یا ایجاد زمینه برای برخورداری از رانت و تکثیر ثروت وجود ندارد. ماهیت امر سیاسی و سرمایهای که در کمپین و ستاد در گردش است، با یکدیگر کاملاً متفاوت است، از این رو کسانی که به کمپینها کمک مالی میکنند به خوبی میدانند از این رهگذر امکان چندانی برای افزایش یا حفظ ثروت خویش نمییابند، شاید به همین دلیل است افرادی که به کمپینها مراجعه و حمایت مالی میکنند بیش از آن که دارای ثروت و سرمایه مادی کلان باشند به طبقه متوسط تعلق دارند، ارزش سرمایه اجتماعی و فرهنگی را درک میکنند، به امیدهای کوچک دلخوشند، آن را به جامعه تزریق میکنند و بر این اساس در کمپینها حضور بههم میرسانند.
۲. تضعیف طبقه متوسط یکی دیگر از عواملی است که موجب شده است کمپینهای خیریه از امکانات مادی فراوانی برخوردار نباشند. بدون تردید، به لحاظ طبقاتی، فعالان و حامیان اصلی کمپینهای خیریه، کسانی هستند که جزو طبقه متوسط بهحساب میآیند، کسانی که عمدتاً در طول سالهای گذشته به انتخابات به مثابه راه و امکانی برای سیاستورزی و تغییر مینگریستند اما با انسدادی که اکنون در این مسیر ایجاد شده است به دنبال راه و روشی دیگر در جامعه هستند.
تضعیف طبقه متوسط بدان معناست که هم از تعداد افرادی که خود را در این طبقه تعریف میکنند کاسته شده و هم روشها و ارزشهای اجتماعی مقبول آنها اعتبار خود را از دست داده است. این امر به طور مستقیم بر تعداد فعالان کمپینها و میزان کمکهای مالیی که جمعآوری میکنند، تأثیر گذاشته است. یکی از پیامدهای تورم رکودی مزمنی که همواره در سالهای گذشته در اقتصاد ایران وجود داشته، این است که طبقهای در جامعه شکل گرفته است که بر اساس وضعیت عینی در طبقه فقیر و فرودست جای میگیرد اما از نظر ذهنی در طبقه متوسط خود را تعریف و مطابق با ارزشها و باورهای طبقه متوسط، میاندیشد، موضع میگیرد و عمل میکند. با این اوضاع، بدیهی است این افراد توانایی مالی چندانی برای حمایت از کمپینها نداشته باشند، ضمن این که انتظار منفعت مادی نیز از کمپین ندارند، بیمزدومنت به فعالیت و امیدآفرینی میپردازند و بدینوسیله سیاست رسمی را به چالش میکشند.
وضعیت عینی و ذهنی حاکم بر بیشتر ستادهای انتخاباتی، کاملاً متفاوت است. افرادی که در این ستادها مشغول به کار و فعالیت هستند، عمدتاً به طبقه متوسط جامعه تعلق و تعهد عینی و ذهنی ندارند، یا جزو فرودستان بهشمار میآیند و یا از ثروتمندانی هستند که منابع مالی ستاد را تأمین میکنند. در اینجا، بر خلاف کمپین، سرمایه اجتماعی و فرهنگی در مقابل سرمایه مادی مورد توجه قرار گرفته نمیشوند و بدون آن که سیاست رسمی به طور بنیادی مورد انتقاد قرار گیرد، دستیابی به رانتهای احتمالی و در نتیجه افزایش سرمایه مادی، جزو دغدغههای اصلی فعالان حاضر و غایب در ستاد است.
مشکل آن گاه دوچندان میشود که با تضعیف طبقه متوسط و رواج پولپرستی، امکان دسترسی به سرمایه فرهنگی جعلی و کاذب و سرمایه اجتماعی مبتنی بر تزویر برای کسانی که از سرمایه مادی برخوردارند، فراهم میشود اما عکس آن صادق نیست و از طریق سرمایه اجتماعی یا فرهنگی دستیابی به سرمایه مادی ممکن و میسر نیست.
۳. نقش و تأثیر فرسایش سرمایه اجتماعی و پیامدهای اجتماعی آن در کمبود منابع مالی کمپینها غیر قابل انکار است. یکی از پیامدهای فروپاشی سرمایه اجتماعی و فرهنگی، پدیدهای است که جامعهشناسان آن را «سواری مجانی» نامیدهاند. در سواری مجانی، فرد، منافع خود را به گونهای تأمین میکند که هزینهای را نپردازد و از نتایج هزینههایی که دیگران پرداخت میکنند، بهرهمند شود.
در بیشتر ستادهای انتخاباتی امکان سواری مجانی اندک است، چرا که «خیر مطلوب» محدود است و فرد ابتدا باید ارادتی بنماید تا به منفعتی نائل شود، به همین دلیل، برای واریز مبالغ بیشتر به حساب ستاد، ممکن است، حتی نوعی رقابت درگیرد و هرکسی مبلغ بیشتری پرداخت کند، شخصاً از منافع بیشتری بهره خواهد برد. اصولاً منفعت جمعی در ستادهای انتخاباتی، اولویت خود را از دست داده و نتایج خواسته و ناخواسته اقتصاد رانتی همراه با تقویت پولپرستی و سرمایه مادی بهگونهای رقم خورده است که انتخابات به میدان تاختوتاز سرمایهدارانی که عمدتاً نوکیسه هستند، تبدیل شود.
اهداف و عملکرد کمپینها، اما نشان میدهد که منافع و مصالح عامه در اولویت است و سرمایه و نفع شخصی بهویژه در شکل مادی آن نصیب کسی نمیشود. در چنین مواردی امکان سوءاستفاده و سواری مجانی وجود دارد. برای بسیاری از افراد که تمکن مالی دارند اما سرمایه فرهنگی و اجتماعی را نمیشناسند یا برای آن اهمیتی قائل نمیشوند و همچنین حاضر نیستند در فعالیتهای خیریه به طور عام و فعالیت کمپینها به طور خاص، مشارکت کنند، میدانند، دیگرانی هستند که در جهت تأمین منافع عام – که شامل آنها نیز میشود – عمل میکنند، در نتیجه لزومی به دخالت، حمایت و همیاری خود نمیبینند و به طور مجانی از نتایج مثبت دیگران بهرهمند میشوند بدون آن که هزینهای پرداخت کرده باشند.
نکته قابل توجه این است افرادی که استراتژی سواری مجانی را در پیش میگیرند، برای توجیه عدم مشارکت در فعالیتهای کمپینها به طور فعال به انواع «دامهای اجتماعی» متوسل میشوند که «تمامی شرح وظایف کمپینها یا نهادهای مدنی جزو وظایف دولت است و معلوم نیست آیا این کمکهای مردمی به دست نیازمندان و محرومان میرسد یا نه». به علت فقدان مقبولیت دولت، فسادهای گسترده، وابستگی به قدرت، وجود محدودیت برای نهادهای مدنی و … این دامها در میان بخشی از جامعه پذیرفته شده است و تا حد زیادی فعالان مدنی را به لاک دفاعی فرو میبرند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…