امروز نهم فروردین است. در این نه روز من ویتامین دی، چای اسطوخودوس، چای ویتامین ث، خاکشیر، روغن بنفشه، چای روغن کاکتوس خاردار و هزاران چرند دیگر را که مامان طاهره به لطف متخصصین تلگرام، که تمامشان حداقل یک بار از جلوی در دانشگاه جانز هاپکینز رد شدهاند، مصرف کردهام و اگر کرونا من را نکشد مطمئنم یکی از اینها من را از به چهار قطعه مساوی تقسیم خواهد کرد. از شما دکترهای آنلاین که همهتان هم نسبت فامیلی با ابوعلی سینا و دکتر سمیعی دارید و ژن آن بزرگواران در بخشی از وجودتان در حال قل قل زدن است و من هم به عنوان یک وطنپرست قبول دارم که هیچ کشوری به اندازهی این مرز پرگهر به سایر نقاط دنیا دکتر صادر نکرده است و هنر هم نزد ایرانیان است و بس، از شما بزرگواران درخواست میکنم چند روزی را جان مادر گرانقدرتان به خودتان استراحت بدهید و لطفا به جای تجویز داروی ضد کرونا، یک دارو هم برای شکم و سایر موارد من تجویز کنید چون بدجوری درد میکند.
امروز که من با دردی که توضیح دادم علتش چیست و نمیخواهم دوباره ادامه بدهم، از خواب بیدار شدم و سریع به دستشویی رهسپار شدم. متوجه شدم که ویکتور، پدر خانواده با کسی حرف نمیزند و دست به سینه نشسته و به گوشهای خیره شده است. آقاجون معتقد است، این بچه، به احتمال زیاد به دلیل اووردوز مصرف اسطوخودوس که برای طبع گرم و خشک مناسب است زبانش بند آمده و بهترین راه درمان آن مالش روغن بنفشه در قسمتهای گوناگون بدنش است. البته آقاجون ادعایی در طب اسلامی و غیر اسلامی ندارد، ایشان یکی از همان اشخاصی است که اولین بار با دیدن وازلین ذوق زده شدند و آن را به همه جا مالیدند و برای هر دردی آن را تجویز میکند و معتقد است بعد از روغن بنفشه و خاکشیر، وازلین برای درمان سرطان، چشم زخم و دلپیچه موثر است، این که سرطان، چشم زخم و دلپیچه چه ربطی بهم دارند را من اصلا نمیدانم و این که شما فکر میکنید من اصلا میفهمم آقاجون چی میگوید در عجبم.
طاهره خانوم معتقد است، ویکتور باز خودش را لوس کرده و گشنهاش است و با یک فسنجان زبانش باز میشود و با گفتن من لوسبازیها باباتون رو میدونم، سریع به سمت آشپزخانه رفت. کامی معتقد است شاید ویکتور خان جنزده شده و بهترین راه این است که با یک متخصص جنگیر تماس بگیرم و بعد هم توی گوگل جنگیر را سرچ کرد. فیفی برعکس بقیه معتقد است سکوت بابا ویکتور کاملا سیاسی است و بابا جانش به علت آمار غلط دولت نا امید روحانی در مورد کرونا سکوت کرده و به نظرش باید کمپین سکوت بابا ویکتور را در توییتر با هشتگ #سکوتـ بهـدولت-دروغ-کرونا ترند کنیم. فیفی همچنین با دادن خبر خودکشی یکی از وزرای دولت آلمان که نگران بود که نتواند نیازهای اقتصادی مردم آلمان را در این دوران کرونا برآورده سازد، ناراحت بود که نکند سکوت ویکتور مقدمه خودکشی وی بخاطر کرونا باشد.
اما شیرین هم که من الان کنارش نشستم و دارد عکسهایش را نشانم میدهد معتقد است که لایکهای اینستاگرم عمو ویکتور کم است و باید چند پست جدید بگذارد تا فالوورهایش بیشتر شود، و همین موضوع باعث حل مشکل او خواهد شد. البته آخر این جمله را من همراه با شیرین تمام کردم، بله من و شیرین الان کنار هم نشستیم و زیر میز با پاهایمان کمی شیطنت میکنیم و یواشکی میخندیم، حرفهای هم را تمام میکنیم، برای هم ایموجی قلب میفرستیم و از این کارها که همه میگویند شماها چقدر کیوت هستید میکنیم. همین دیروز که سیده زینب در داستان ظاهر شده بود و همه نظرات مهمی و یا غیر مهمی میدادند، خیلی هم من حواسم بهشان نبود که بدانم چی میگفتند، شیرین جان کمی از جن و انس و این چیزها ترسیده بود، من هم مجبور شدم شیرین را بغل کنم و با کلمات «عجیجم و گلبونت بلم» آرامش کنم. در همین جا به کلیه افرادی که در مورد رل شیرین سئوالی دارند، درخواست خشونتآمیز میکنم که از هر دایرکت و پرایوت با ایشان خودداری کنند.
داشتم در مورد ویکتور میگفتم، من میدانم علت واقعی سکوت ویکتور چیست. علت سکوت ویکتور این است که در روز قبل من ایشان را کاملا فراموش کردم و اصلا چیزی قابل قبولی در مورد ایشان بیان نکردم و ویکتور هم با من قهر کرده و وازلین، فسنجان، جنگیر، کمپین و لایک تاثیری در حال ایشان ندارد و تنها راه آن این است که ایشان مثل هر پدر ایرانی که نظرات حرفهای خود را در مورد نقش سپاه در مورد کرونا از نوریزاده، سازگارا و … میشنود و میگوید، وارد این داستان کنم. به شخصه فکر نمیکنم سپاه نقشی در مورد کرونا داشته باشد، ولی خود سپاه که فکر میکند دارد و چون سپاه فکر میکند نقشی دارد، نمیخواهد ما به صورت مستقیم بدانیم که چه نقشی دارد، ولی برایش مهم است که در شبکههای ماهوارهای بدانند که سپاه نقشی در کرونا دارد و اگر جنی هم در این موضوع دخالت دارد قرار است توسط سربازان همیشه گمنام امام زمان بازداشت شده و به اشتباه خودش پیبرده و در اعترافات تلویزیونی به دخالت عوامل خارجی اعم از جن و انس اعتراف کند. به همین دلیل من سکوت ویکتور را شکسته و او میگوید: من دارم به این وزیر کابینه آلمان فکر میکنم.
طاهره گفت: شما که همیشه به چین و روسیه حساس بودی، حالا چرا آلمان؟
ویکتور: احتمالا این آلمانیها روایتی که از حضرت علی نقل شده که اگر خلخال از پای دختر یهودی در بیاورند جا دارد که شما دق کنید، شنیده و احتمالا همان موقع اسلام آورده و خودش را پرت کرده زیر قطار. و من به او ایمان آوردم.
طاهره: خب، اگر مسلمونها این جوری هستند پس چرا این آخوندها دق نمیکنند؟
ویکتور: چون مردم مسلمان کرونا گرفتند، یهودیهای اسرائیل که کرونا نگرفتن، در اون روایت گفته خلخال از پای دختر یهودی نه دختر مسلمان، اگر یهودیها کرونا گرفتند، آخوندها دق میکنند.
آقاجون: بله، آلمانیها غیرت دارن، همون هیتلر هم وقتی استالین خواست اعدامش کنه، دستش رو توی خون اون یکی دست بریدهاش زد و صورتش رو سرخ کرد…
فهیمه: آقاجون! هفت هشت تا چیز رو قاطی کردی….
آقاجون: خب، شاید کرونا گرفتم، من معتقدم این ویکتور رو ببندید با طناب که خودش رو زیر قطار نندازه.
طاهره: قطار کجا بود، نزدیکترین قطار به ما ده کیلومتر فاصله داره.
ویکتور: اون وقت هر روز این علی خوشگله از خودش و وزیر بهداشت و سپاه تشکر میکنه، پرستارها و پزشکها میمیرند، این از بسیج تشکر میکنه.
کامی گفت: البته ممکنه روحانیون هم بخوان مثل همون وزیر آلمانی بخاطر کوتاهیهایی که در مورد کرونا کردن، خودشون رو زیر قطار بندازن، منتهی مشکل اینه که خونهشون نزدیک ایستگاه قطار نیست.
ویکتور: نه آقا! این حرفها چیه، الآن رهبر و رئیس جمهور و مجریهاب تلویزیون وقتی از تعداد کشتگان در کشورهای غربی حرف میزنند، چنان با شادمانی میگن انگار دارن درباره عروسی شوهرننهشون حرف میزنن.
طاهره: ویکتور، اوا چه بی ادب شدی؟
آقاجون: اشکالی نداره، به اینها هر چی بد و بیراه بگی فحش نیست، همینها رضاشاه رو از مملکت بیرون کردند. توی فرودگاه سربازها افتادن به پاش، گریه میکردن…
فهیمه: آقاجون! اون شاه بود، رضا شاه با ماشین رفتن خارج …
ویکتور: با ماشین یا بدون ماشین، آدم آخه چقدر بیغیرت میشه که ببینه مردم خودش لوازم بهداشتی ندارن، بعد میگه ما حاضریم کمک کنیم به آمریکا، الآن تمام مشکل آقا اینه که چرا لبنانیها کرونا نگرفتن که همه دکترها و لوازم بهداشتی رو بفرسته لبنان. اینه که من میگم این توماس شفر وزیر دارایی آلمان وقتی بخاطر اینکه نگران گرسنه موندن مردم هست خودکشی کرده، یعنی غیرت داشته.
آقاجون: یک توماس الوا ادیسون هم بود که برق رو اختراع کرد، با دو تا لیوان بستنی قیفی با برادرش تلفنی حرف زد و این اولین جرقه اختراع برق بود.
فهیمه: آقاجون! آخه شما….
طاهره حرف فهیمه را قطع میکند: چیکارش داری؟ خوب عوضی یادش میاد، ما هم میخندیم.
آقاجون: شما بیحا میکنی که به من میخندی؟ مردم ایران و پرستارهای ایتالیا مردن، ادیسون وزیر آلمانی خودکشی کرده، تو مثل این آخوندهای بیغیرت به جای اینکه خودت رو بندازی زیر قطار به من میخندی؟
طاهره تو لب میرود: واه! آقاجون! قربونت برم من چیزی نگفتم. من فقط ابراز شادمانی کردم.
آقاجون: من ابزار خوشحالی شما نیستم! ابزار یعنی پیچ گوشتی
طاهره: من نگفتم ابزار، گفتم ابراز
فهیمه: آقاجونم، قربونت برم، مامان داشت ابراز شادمانی برای شما میکرد. نگفت ابزار
آقاجون: گفت ابزار، صد بار گفت، حتما عروس اون وزیر آلمانی مثل طاهره بوده، اونم خودشو انداخته زیر قطار.
طاهره شروع میکند گریه کردن. همه ساکت میشوند، چند دقیقه میگذرد، آقاجون بلند میشود و کت و شلوارش را میپوشد. به طرف طاهره میرود: طاهره عزیزم! عروس قشنگم، اینها شعور ندارند که به شما اهانت میکنند، پاشو برای اعتراض اینجا رو ترک کنیم.
طاهره: ولم کن بابا!
آقاجون: پس من برای اعتراض این محیط رو ترک میکنم و میرم به طرف ایستگاه راه آهن، دیدار به قیامت.
ادامه دارد …
دیدگاهها بستهاند.