امروز یازدهم فروردین است. من از شما خوانندهی عزیز میپرسم آیا فالو کردن دختری در اینستاگرام نشانهی علاقه به اوست؟ مطمئنا نه، خیلیها هستند که من فالوشآن میکنم و آنها هم من را فالو میکنند، خود شما هم همین کار را میکنید و کلا در جامعه متداول است که همه همدیگر را فالو کنیم و دسته جمعی شادیهایمان را قسمت میکنیم و اصلا اینستاگرام برای این امر بزرگ در اختیار جوامع قرار گرفته و دین مبین اسلام هم روی این نکته که همدیگر را فالو کنید تاکید کرده و اصولا مقلد همان فالوور است که مرجع تقلید را فالو میکند و اساس اسلام همین فالو کردن است. اصلا من چکاره هستم که بخواهم مخالف فالو کردن و این حرفها باشم. این ها را به شما نمیگویم، به شیرین میگویم که امروز صبح پرسیده چرا ستاره یکی از اینفلونسرهای اینستاگرام را فالو میکنم. من قبل از آشنایی با شیرین این فرد را که اصلا هم نمیشناسم و ارتباطی هم با او ندارم فالو میکردم و همین الان آنفالواش کردم و قرار هم نیست با او کاری داشته باشم. حالا چرا ستاره مسیج داده که من به چه دلیل آنفالواش کردم را نمیدانم.
البته من در این روزهای قرنطینه به دلیل کم محلی شیرین در روزهای اول، کمی سختی کشیدم. قرنطینه خودش به تنهایی شرایطی خیلی سخت و فشار آورنده است و اگر به آن کم محلی و ناامیدی و دپرس شدن را هم اضافه کنیم، سه برابر کرونا خطرناک است و به همین دلیل یک بار به صورت اتفاقی برای ستاره مسیج دادم آن هم در حد سلام و او هم جواب داد و خب چون موضوع مهمی هم نبود اصلا در داستانم آن را نیاوردم و حالا یک بار ایموجی قلب فرستادن و چند تا عکس نود از ستاره دریافت کردن که این حرفها را ندارد. اینکه کسی در قرنطینه لباس کافی موقع عکس گرفتن نپوشیده باشد، خیلی عجیب نیست و قبل از این که شما بخواهید هشتگ #راویـعوضی و #راوی-دخترفلان را ترند کنید، یاد آوری میکنم که کامی هنوز اکانت دومش را پاک نکرده و چقدر این آدم بیشعور است و خدای نکرده فکر نکنید من چون خودم گند زدم دارم گند کاریهای کامی را یاد آوری میکنم که یک وقت رفتار خودم را توجیه کنم.
اصلا من از روز اول اشتباه کردم که آن قندان را از دست فیفی، مخفی کردم و باید میگذاشتم به جان کامی میافتاد و قتلی رخ میداد و مامورین محترم وارد داستان میشدند و اعضای خانواده و شمای خواننده را به جرم وارد شدن در حریم خصوصی افراد بازداشت میکردند تا متوجه بشوید این مسائل چقدر هم خطرناک است و بهتر است اصلا کشش ندهیم. البته من قبول دارم اشتباه کردم و اصلا هم قرار نیست بعد از این به ستاره مسیج دهم، البته خب اگر ستاره برایم مسیج فرستاد از روی ادب هم که شده باید جواب سلامش را بنویسم، چون سعدی گفته “«دب مرد به ز دولت اوست» شما همین جا به این قسمت «دولت» که سعدی گفته توجه کنید.
اصلا دولت در این شرایط کجاست؟ چی کار میکند؟ چرا جلوی این اینفلونسرها را نمیگیرد؟ چرا برای خانوادهها امکانات لازم را فراهم نمیکند که در این شرایط سخت و همه کَس کُش قرنطینه، موجب شادیشان شود. اگر الان محمود احمدی نژاد بود یک دختر ۱۶ ساله به جای کشف انرژی هستهای در زیر زمین خانهاش حتما درمانی برای کرونا پیدا کرده بود، متاسفانه این دولت روحانی است که همین امکانات را با برجام از ما گرفته و جای رشد را هم از ما گرفته و من هم به دلیل کمبود امکانات غلطی کردم و به ستاره مسیج دادم. انقدر اذیت نکنید، دیگه تکرار نمیشود.
دیروز کجا بودیم؟ آقاجون دم در بود و میخواست بیرون برود که نظرش به خاطر بناپارت سگ همسایه که اصلا وجود خارجی ندارد عوض شد.
به همین دلیل فهیمه به آقاجون گفت: آقاجون! شما در آنفلوآنزای اسپانیایی یادتان هست که ایران به مستضعفان آمریکا کمک میکرد یا آمریکا به مستضعفان ایران؟
آقاجون( از اینکه کسی مستقیما از او سئوالی کرده غرق در خوشحالی میشود): بعله، هیچکدام. اصلا اون موقع مستضعف وجود نداشت، اون موقع همه یا آمریکوفیل بودن یا انگلوفیل یا فرانکوفیل( وسط حرف یادش میرود که در مورد چه چیزی حرف میزد.) زنها ولی همهشون خانهدار بودن تا وقتی رضاشاه تشریف آورد که این سند رقیّت زنان رو پاره فرمودند.
کامیار: رضاشاه چی رو پاره کردن؟
فهیمه: سند رقیّت، یعنی سند بندگی، بیسواد جان!
آقاجان: بعله، اون موقع هنوز توماس ادیسون زنده بود.
فهیمه: من نمیدونم این برادران بسیج که برای مستضعفان آمریکا کمکهای جنسی جمع کردن، چرا همهاش براشون آب فرستادن؟ فکر کردن برای کربلا دارن کمک جنسی جمع میکنن و الآن همه تو نیویورک تشنه لب افتادن….
طاهره: سازگارا که میگفت همه اینها حقه بازیه، اگر میتونن برای مستضعفان خود ایران کمک برسونن.
ویکتور: البته آقای سازگارا که نگفتن، ایشون دو سه روزه حرف خاصی نزدن، ولی نظر شما که از قول ایشون میگی درسته. همهاش حقه بازیه.
طاهره: حسودی نکن عزیزم!
کامیار: آخه یک جوری میگن کمک جنسی، انگار هزار تا کارتون ماسک و دستکش و دستگاه تست کرونا براشون فرستادن.
ویکتور: آخه از یک طرف به آمریکا میگن تحریم رو ول کنید چون ما در بحران هستیم، از طرف دیگه بطری آب برای مستضعفان آمریکا میفرستن، لابد طرف فکر میکنه با وانت میره وسط نیویورک ملت دورش جمع میشن، بعد این بطریها رو پرت میکنن وسط جمعیت ملت نیویورک. بخدا اینها عقلشون خیلی شیرینه، یعنی دیابت سنگین دارن.
کامیار: البته من از یک چیز خیلی خوشحال شدم، این که روحانی گفته روند شیوع کرونا در تمام استانها نزولی است.
فیفی به کامیار خیره میشود، کامیار: چرا اون جوری به من نگاه میکنی عزیزم؟
فیفی: ادامه بده( و به او خیره میماند.)
کامیار: من چیزی نگفتم، فقط گفتم این که شیوع کرونا در تمام استانها نزولی است خیلی خبر خوبیه…
فیفی: تمام استانها یعنی چی؟
کامیار: من که حرفی از خودم نزدم، بخدا خودش گفته، چرا اونجوری نگاه میکنی من میترسم.
من قندان را جلوی دست فهیمه میگذارم، فهیمه قندان را محکم توی دستش میگیرد.
فیفی: سئوال کردم، جواب بده، تمام استانها یعنی چی؟
کامیار: یعنی همه استانهای کشور، یعنی همه مردم ایران….
فیفی قندان را بالا میبرد: روند نزولی یعنی چی؟ یعنی بالا رفتن یا پایین اومدن؟
کامیار با دستش سرش را گرفته: نزولی یعنی شیب، بام، یعنی پایین اومدن
فیفی همچنان با قندان بالای سر کامیار: اگر روند نزولی در همه استانها داشته باشه، یعنی چی میشه؟
کامیار: یعنی در همه کشور شیوع کرونا کم میشه…
فیفی: اگر در طول ده روز تعداد مبتلاها دوبرابر و تعداد کشتهها هم دوبرابر شده باشه، این کم شده یا زیاد شده؟
کامیار: خب، معلومه زیاد شده، ای مرده شور اون رنگ بنفششو ببره، من سکته کردم، اون قندون رو بگذار پایین.
فیفی: دیگه نبینم مثل خودش از اون لبخندهای لوس تمام دندان بزنی و دروغ بگی.
کامیار: چشم، من اصلا در این مورد نظری نمیدم.
فیفی: باز اگر همون آمار دروغ هم نبود، آدم دلش خوش بود که حداقل قشنگ دروغ میگن، ولی اگر هم آمار رسمی یک چیز بگه و رئیس دولت مرده شور برده یک چیز دیگه بگه، اون موقع آدم دیوانه میشه.
کامیار: واقعا حق با توئه، پس اون قندون رو بذار پایین.
فیفی: این قندون رو اصلا کی گذاشت اینجا.
کامیار به یاد جنها میافتد و زیر لب دعا میخواند.
طاهره خانم به فهیمه: اصلا کار خوبی نیست هی دائم شوهرت رو تهدید میکنی.
فیفی: چشم، شما دخالت توی رابطه ما نکن.
ویکتور: فهیمه، با مادرت این جوری حرف نزن.
فیفی: پدر! لطفا شما تو رابطه من و مامان دخالت نکن، مرسی.
همه با هم ساکت میشوند، سکوت چند دقیقهای ادامه پیدا میکند.
فهیمه: ولی یک چیزی برای من خیلی جالبه
کامیار: چی، هانی؟
فهیمه: این که توی این شرایط خبرهایی که این سایتهای مثلا خبری میگذارن واقعا برای خوب شدن حال مردم مفیده…
کامیار: من که همچین چیزهایی نمیبینم.
فهیمه: این سایت فرارو رو ببین، مطلب دومش یک گزارش تصویری هست از خانه لاکچری دیوید بکهام در میامی…
کامیار: این کجاش جالبه؟ من که حالم از این خبرها بخصوص اونهایی که در مورد لاکچری و سلبریتیهای ایرانی هست به هم میخوره….
فهیمه: دارم فکر میکنم اگر این مطلب رو در این شرایط در نشریات انگلیس هم بگذارن، خود دیوید بکهام اون نشریه رو نابود میکنه، یعنی چی مطلبی که نه برای مردم مفیده، اونم در شرایطی که همه توی قرنطینه هستند، و جز عقدهای کردن مردم فایدهای نداره برای چی منتشر میکنی؟ نه برای مردم میامی که خودشون از ترس توی قرنطینه بال بال میزنن مهمه، اصلا برای چی؟
من از ترس اینکه فهیمه عصبانی از دست دیوید بکهام با قندان به کسی حمله کند، آن را از جلوی دست فهیمه برمیدارم.
فهیمه: این قندون چی شد؟
کامیار: راست میگی؟ قندون همین جا بود.
طاهره خانم: کدوم قندون؟ قندون که سر میزه، چرا حرف بیربط میزنین. کی چایی میخوره؟ من برم برای همه چایی بیارم.
فهیمه روی میز را نگاه میکند، قندان روی میز است.
ادامه دارد…
دیدگاهها بستهاند.