در دو یادداشت «کرونا و علم زدگی عرفانی» و «کرونا، ملاصدرا و معضل شر» به جنبههای بیرونی، فلسفی بحران کرونا اشاراتی شد. اما یکی از جنبههای مهمی که تحت تأثیر همهگیری کرونا قرار گرفته، نوع مواجهه فرد انسانی با غم برآمده از این بحران است. در این مطلب بدان خواهم پرداخت.
حال که کرونا کلیه روندهای زندگی روزمره را مختل و تعطیل کرده است و انسانهای بسیار را از معاشرت و با هم بودن مانع شده است، «غم» که هم برآمده از همین فراق از عادات روزانه است و هم برخاسته از نگرانی نسبت به آینده، مشخصه اصلی زندگی شده است. با این غم لاجرم چه باید کرد و چگونه آن را مدیریت کنیم؟ تلاش این نوشته همین راههای مدیریت غم است.
۱– هگل در خوانشی که از فلسفه رواقیون دارد می گوید آگاهی در فلسفه رواقی میان دو قطب «خودهمانستی درونی و واقعیت بیرونی» در نوسان است و همین نوسان به وجودآورنده وضع دردناکی است. (درد بی خویشتنی، نجف دریابندری ص ۲۸۳)
به دیگر سخن، اگرچه رواقیون در تقویت درون و دور شدن از واقعیت بیرونی که در کنترل فرد نیست تلاش میکند میزان رنج و غم را کاهش دهد اما بنا به تحلیل هگل، این تلاش برای دروننگری و درونرَوی در تصادف با واقعیت بیرونی به نوعی شکاکیت یا استیصال منجر می شود. (همان، ص ۲۸۲) از اینرو، فلسفه رواقی در کنه و سرشت خود، ناقص و نابسنده است هرچند در تلاش برای قوی کردن درون انسانی نکات مهم و آموزنده ایی داشته باشد. اما چیزی که هگل از رواقیون گرفته و پرورانده و در ساختار نظام فلسفیاش به اوج رسانده مفهومی است با نام «آگاهی ناخوش» (unhappy consciousness). اساس این مفهوم بر شکاف میان آگاهی و حقیقت است و اینکه حقیقت هماره بیرون از آگاهی است و آگاهی برای رسیدن به حقیقت باید از خود برون رود و این برون رفتن از خود، ناخوشایند است. پس آگاهی همیشه ناخوش است. (همان، ص ۲۸۳)
«به نظر هگل، آگاهی ناخوش حالتی است که بر اثر «درون تابی» (Reflexion) عارض انسان می شود؛ یعنی با تابش آگاهی به دورن خود، … حال ناخوشی گریبانگیر انسان می شود که در زندگی عملی او هم انعکاس می یابد.» (ص ۲۸۴)
خواه با این خوانش هگل از فلسفه رواقی و نهایتاً جایگاه فلسفی «آگاهی ناخوش» همداستان باشیم خواه مخالف، ناخوشی از منظر هگل ویژگی درون زاد آگاهی است و این ناخوشی هماره همراه شخص خودآگاه هست. کسی که از جایگاه فلسفی خود هم در آفرینش و هم در جهان زندگی روزمره آگاه است و بدان اندیشیده (حتی اگر به نقطه یقینی و قطعی نرسیده باشد) همیشه ناخوش است و این ناخوشی نشانه و شناسه تلاش برای خودآگاهی است. به این معنا، دورانی که غمی چون غم فراگیری کرونا بر جهان سایه انداخته، فرصتی است برای خودنگری و به قول هگل «درونتابی» امری که خود منجر به دانش ناخوش می شود و غم زودگذر و روبنایی را تبدیل به غمی فلسفی و مداوم اما مبتنی بر خودآگاهی می کند.
۲– یکی از اصلیترین آموزههای عرفان ایرانی/اسلامی فراروی و ترک روزمره و عادات آن و تلاش برای جداشدن از آمیختگی محض و صرف با زندگی عادیست.این بیت صریح حافظ که می گوید:
از خلاف آمد عادت بطلب کام، که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
متضمن همین ضرورت است. وقتی بخش اعظمی از جمعیت دنیا باید روزها را در خانه سر کنند و روندهای مختل شده عادی روزمره را تجربه، بهترین فرصت است برای تقویت این گزاره که این عادات، امور اعتباری و موقتند و تداوم دچار بودن به آنها، به معنای اصالت و حقیقتشان نیست. به دیگر سخن، شرط اول قدم برای فرارفتن و رهایی از اسارت در روزمرگی، فهم همین بی اصالت بودن آنهاست. گام دیگر، یافتن راه برای فائق آمدن بر این تغییر و تلاش برای «کسب جمعیت» از زلف پریشان عادات روزمره است.
نکته ایکه این برهم خوردن روزمره به ما میآموزد عبارت است از ترک افراط در «جدی گرفتن » مناسبات برساخته و قراردادی. اینکه عدهای از انسانها خود را چنان غرق در این مناسبات و الزامات زندگی شهری و پرسرعت کرده اند و کمتر و کمتر به وجود زندگی بیرون از این دایره بسته زندگی روزمره میاندیشند، در بزنگاههای چون این خانهنشینی کرونایی، دچار حیرت و تفکر خواهند شد و شاید تلاش کنند دست از آن افراط بردارند. تلنگری که این تعطیلی زندگی به چنین افراد می زند، آموزهای اخلاقی است که دلبستن به امور ناپایدار هرچند جان سخت و بادوام، امر نادرستی است و زندگی فراتر و اعم از این مناسبات است.
همه ما که در شهر زندگی می کنیم و دچار سرعت زندگی شهری هستیم، فهرست بلندی از کارهای ناکرده و ناتمام داریم که هماره مترصد فرصتی بودهایم تا بدانها بپردازیم. هماینک مادر طبیعت چنین فرصتی را برای ما فراهم کرده است. چه بهتر که به سراغ این فهرست فربه برویم و یکایک اموری که امکان انجامشان هست، به انجام برسانیم. خواندن کتابها، دیدن فیلمها، پیادهروی، عبادت و خودکاوی و درون کاوی، تماس مجازی با دوستان دور و نزدیک، گل و گیاهکاری و رسیدگی به باغچه خانه، از جمله اموریست که بهترین فرصت برایشان مهیا شده. این همان کسب جمعیتیست که حافظ بشارتش را داده است. با اشتغال به این امور، غم زدگی ناشی از تعطیلی امور روزمره کمرنگتر می شود.
۳– برتراند راسل در مقاله معروف «در ستایش بطالت» (in praise of idleness) که به سال ۱۹۳۲ نگاشته و متعلق به دورانی است که در انجمن روشنفکری بلومزبری همنشین کسانی چون ویرجینیا وولف بود، در فراز شماره ۱۰ استدلالی می کند نیمهفلسفی- نیمهتجربی با این مضمون:
در دوران جنگ نخست بینالملل، فنآوری (آنروز را با امروز مقایسه کنید) باعث شد تمام بخشهای کشورهای متفقین که به اجبار در خدمت به جنگ درآمده بودند به نحو بسیار مشهودی بهرهوری بالاتری نسبت به قبل و بعد از جنگ داشته باشند. بنا به این گزاره آماری و واقعی، راسل استدلال میکند چرا با بالابردن بهرهوری برآمده از امکانات فنآوری، میزان تولید را در ساعات کمتری از کار اجباری و ضروری حفظ یا ارتقا ندهیم؟ به دیگر سخن برای مقدار مشخصی از تولید، با کمک فنآوری، ساعت کمتری صرف کار شود و ساعات برای بیکاری و بطالت و یا عدم اشتغال روزانه بیشتر شود.
بحران کرونا در آغاز سال ۲۰۲۰ میلادی که ۹۰ سال پس از دوران این مقاله راسل است، و نفوذ و عمق فنآوری بشری در همه حوزه ها، توان بشر را برای حفظ همان میزان تولید با صرف کمترین ساعت و زمان، ضروری خواهد کرد. اینکه بسیاری از کشورهای جهان حتی جلسات کابینه و مجلس را به صورت غیرحضوری و مجازی برگزار می کنند، شرکتهای بسیاری کارمندان را از راه «دورکاری» در کارهاشان حفظ کردهاند، بسیاری از دانشگاهها در سراسر جهان به صورت «برخط» و مجازی کلاسهایشان را برگزار میکنند و … نشان میدهد آن همه تاکید و پافشاری بر حضور فیزیکی افراد، بی دلیل و بلاوجه بوده است. امکاناتی که بحران کرونا ازین پس برای بشر به همراه خواهد آورد، قطع یقین، همین استفاده از بسترهایست که سالهاست وجود دارند اما محافظهکاری و … مانع از کاربردی شدنشان داشته. همین استفاده، فرصت بیشتری برای بشر برای رهایی از کار روزانه طولانی فراهم خواهد کرد تا به امور دیگری بپردازد. مراد راسل از امور دیگر همان بطالت و بیکاری است و بیکاری را بخشی لازم برای انسان می داند و نه شایسته نگاه تخفیفآمیز.
نتیجهگیری:
در اینکه کرونا، بحرانیست پزشکی، اقتصادی و مآلاً روحی روانی، شکی نیست اما راهها و فرصتهایی که برای چیرهشدن بر غم ناشی از این بحران به دست آمده عبارتند از:
۱– اساساً غمانگیز بودن، همزاد آگاهی است و آگاهی بدون غم ناممکن است. به دیگر سخن، صرف غمناک بودن امر مذمومی نیست.
۲– چیره شدن بر غم، نیازمند پرداختن به اموری است که در حالت عادی و پیشین زندگی فرصت و زمانش نبوده و این تعطیلی یکباره روزمره، فرصت عالی است برای انجام اموری که انجامشان غم را کمینه می کند.
۳– اساساً میتوان به مفهوم بطالت و بیکاری نیز اندیشید و با استفاده از امکاناتی که فنآوری برای بشر به ارمغان آورده، میزان ثابتی از تولید را با بهرهوری بیشتر در زمان کمتری محقق ساخت و اوقات بیشتری برای بطالت و کارنکردن اندوخت. این روحیه اجبار همگان به کار روزانه ۸ ساعت یا بیشتر، خلاف نیازهای بشر است و باید راههای جایگزین برای کمتر شدن این حجم کار با حفظ همان میزان تولید، جدی گرفته شود.
یک پاسخ
بطور ساده تری میتوان در باره ی کرونا تامل کرد، نیاز به برتراند راسل و هگل و ویرجینیا وولف نیست!
پدیده های زیادی آیه(نشانه) ی تنبه و تامل هستند. سهراب سپهری چیز هائی می دید که مابسادگی عبور میکردیم و نمی دیدیم.
و کایّن من آیه فی السموات و الارض یمرّون علیها و هم عنها معرضون.(قران) چه فراوان نشانه ها در زمین و آسمان ها ست، اما انسان ها بر آنها عبور کرده و بی توجهند.
مرگ همیشه بوده، اما اینکه، اینگونه تحت یک ویروس خیلی ریز و همه جائی و pandemic و سریع السیر و مسری باشد، فقط باید موجب تنبه و بیدار باشی باشد و بس.
خدا روزی رسان است، تا لحظه مرگ!
خدا حیات میدهد، تا لحظه ی مرگ!
حیات و ممات دست خداست!
قل اللهم مالک الملک!
دست از طغیان و یاغی گری برداریم، تسلیم خدائی شویم که مارا هستی داده است و میلیون ها نعمت بدنبالش داده است.
سعدی: “هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میآید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب!”
وقتی نفس مجانی می کشیدیم، قدر ندانستیم و ندانستند، حالا گوئی خدا دارد یک کمی گوش بشریت را می کشد. بلکه از خواب خرگوشی قلدری و ناشکری و ناسپاسی بیدار شود.
هنیئا لنا و لکم. نگران نباشید مرگ همه، مقدَّر و در تقدیر خداوند است، چه با کرونا، و چه غیر آن.
اما خفتگان را شود که بیدار شوند؟؟؟
بیداری! چه مزه و شرافتی دارد!
دیدگاهها بستهاند.