من با نام مهدی تقوایی از اوان انقلاب آشنا شدم. او از اعضای سازمان مجاهدین خلق و از مبارزان قدیم بود و سالیانی نیز در رژیم پادشاهی زندان را تجربه کرده بود. در سالهای نخست پس از انقلاب، در دورانی که هنوز سازمان در داخل فعالیت می کرد، کم و بیش نام او در کنار چهرههای شاخص این سازمان مطرح بوده و شناخته شده بود.
اما پس از حوادث و تحولات سال شصت و به ویژه پس از انتقال فعالیت های اصلی سازمان به خارج از کشور، دیگر نام و فعالیت های اغلب اعضای سازمان مجاهدین در افواه عمومی در ایران مطرح نبود و البته با توجه به مجموعه شرایط و فضای پر اختناق دهه شصت این فراموشی طبیعی بود. ماجرای همکاری های گسترده رجوی و سازمان با عراق در داخل آن کشور بر علیه ایران در دوران جنگ و نیز ازدواج جنجالی مسعود رجوی با خانم مریم عضدانلو (همسر سابق مهدی ابریشمچی) بر بی اعتباری سازمان در داخل و طبعا فراموشی فعالان قدیم آن جریان در داخل میهن افزود.
اما آشنایی من با زنده یاد تقوایی در دوازده سال اخیر در خارج از کشور بوده است. فکر می کنم در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) بود که ایمیلی برای من آمد با نام «فرهاد مهدوی» و از من خواسته بود کتاب «محمد پیامبری برای زمان» اثر خانم کارن آرمسترانگ، که به وسیله ایشان به پارسی برگردانده شده بود، را معرفی کنم. در آن زمان نه نویسنده را می شناختم و نه مترجم را از این رو پاسخ دادم کتاب را ندیده و نخوانده ام تا بتوانم چیزی بنویسم. آدرس خواستند و دادم و چندی بعد کتاب از طریق پست به دستم رسید. در آن زمان من در ایتالیا بودم.
کتاب را با علاقه خواندم. واقعا جالب و خواندنی و مفید بود. این که یک بانوی مذهبی انگلیسی چنین اثری محققانه و بیطرفانه پدید آورده و آن هم در فضای اسلام ستیزی رایج پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اروپا و آمریکا، به خودی خود مهم بود و ا ز تعهد و صلح طلبی نویسنده و مترجم ایرانی آن حکایت می کرد. متن فارسی آن در سال ۲۰۰۸ به وسیله انتشارات نیما در آلمان منتشر شده بود. چندی بعد طی مقاله ای مفصل این کتاب را با عنوان «سیره ای برای زمان ما» نوشته و برای مترجم فرستادم. در این مقاله محورهای اصلی کتاب معرفی شده و به نقاط قوت اثر و نقاط اندک قابل انتقاد پرداخته شده بود. قرار شد که نوشتار من به عنوان مقدمه چاپ دوم کتاب منتشر شود. الان به یاد ندارم که در چاپ دوم کتاب (که در سال ۱۳۹۵ انتشار یافته) معرفی نامه یاد شده آمده است یا نه. ولی بعدتر در ۸ ژانویه ۲۰۱۱ در وب سایت من مقاله منتشر شده و اکنون برای خوانندگان قابل دسترسی است. مترجم بسیار علاقه مند بود کتاب کارن در ایران منتشر شود و من هم برای تحقق این ایده خوب تلاش کردم ولی عملا به جایی نرسید. البته بعدتر اطلاع یافتم که کتاب به وسیله دیگری ترجمه شده و در ایران انتشار یافته است.
پس از آن نیز با مترجم کتاب پیوسته در تماس بودم. بعدتر زمانی که ایشان کتاب «محمد» اثر رودنسون فرانسوی را ترجمه می کرد، فصول آن را به ترتیب برای من می فرستاد و می خواست در باب محتویات کتاب اظهارنظر کنم. طبعا نمی توانستم در باره مضامین و دیدگاههای نویسنده در این مرحله نظری داشته باشم و خواسته مترجم نیز البته این نبود ولی در باره ترجمه می توانستم نظر بدهم و از این رو در مواردی به ویژه در تلفظ درست لغات و عناوین اسلامی و عربی در پارسی امروز ملاحظاتی داشتم و با مترجم در میان می نهادم. کتاب رودنسون در سال ۱۳۹۱ منتشر شده است.
پس از آن مترجم چند اثر دیگر در حال ترجمه را برای من فرستاد تا اگر نظری اصلاحی و یا پیشنهادی دارم ارائه دهم. از جمله «خرافات به مثابه ایدئولوژی از مجلسی تا احمدی نژاد»را. این کتاب به قلم آقای علی رهنماست. تحقیق مهم و مفید و روشنگری است. فصولی از این کتاب را پیش از انتشار دیدم و ملاحظاتم را با مترجم در میان نهادم. ایشان سال گذشته اطلاع داد که مجموعه دو جلدی قرآن شناسی، که به قلم شماری از محققان مسلمان و غیر مسلمان و تحت نظر و نظارت سید حسین نصر تهیه و منتشر شده، را برای انتشار آماده می کند و جلد نخست را با عنوان «شناخت قرآن» برای من فرستاد و خواست که بخوانم و اگر نظری دارم اظهار کنم. فرصت نبود که تمام مقالات را بخوانم و فقط به پیشنهاد و اصرار ایشان یک مقاله را خواندم و نظرم را گفتم. جلد دوم آن با عنوان «جستارهایی در آشنایی نزدیک تر با قرآن» در ۲۰۱۹ منتشر شده که هنوز ندیده ام.
متن آماده انتشار کتاب «چه کسی از جانب اسلام سخن می گوید؟» را ارسال کرد. عنوان فرعی کتاب چنین است: «آنچه یک میلیارد مسلمان واقعا می اندیشند – بر اساس آمار و نظرسنجی های مؤسسه گالوپ». پدیدآورندگان: جان ال. اسپوزیتو و دالیا مجاهد. این اثر مهم در سال ۱۳۹۶ انتشار یافته است.
حال که سحن از آثار قلمی فرهاد مهدوی در میان است بهتر است فهرست را کامل کنم. طبق فهرستی که در اختیار دارم نخستین اثر کتاب «خاطرات یک شورشی» است که نویسنده آن مسعود بنی صدر است و چاپ نخست آن در سال ۲۰۰۵ و چاپ دوم در سال ۲۰۱۷ عرضه شده است.
کتاب دیگر «سلام رادیکال مجاهدین» است که نویسنده آن یرواند آبراهیمیان است و ترجمه آن در سال ۱۳۸۶ است و تجدید چاپ در سال ۱۳۹۴.
«مجازات غزه» اثر دیگری است که نویسنده آن گیدئون لوی است و در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.
این یازده اثر است که فرهاد مهدوی (مهدی تقوایی) از زبان انگلیسی ترجمه کرده و به پارسی زبانان عرضه کرده است.
طبعا نمی توانم در باره ترجمه ها نظر کارشناسی داشته باشم ولی یک امر را یادآوری می کنم و آن روانی و مفهوم بودن ترجمه هاست. ترجمه اصولا کار چندان آسانی نیست. مترجم باید به دو زبان مبدأ و مقصد تسلط کافی داشته باشد و افزون بر آن حتما لازم است با موضوعات مورد پژوهش در متن یک به قدر کفایت آشنا باشد و اصطلاحات فنی و موضوعات متن را هم به قدر لزوم بداند. به گمانم یکی از معیارهای موفقیت در ترجمه آن است که خواننده متن دوم چنین تصور کند که متن اصلی (متن یک) را می خواند. متونی که من از فرهاد مهدوی خوانده ام برای من چنین بوده است. روان، مفهوم و خوش خوان و این ویژگی ها نشان می دهد که مترجم با هر دو زبان (مبدء و مقصد) به خوبی آشناست و موضوعات و ادبیات خاص متن یک را در حد لزوم می شناسد.
در این میان نکته مهم و در عین حال تأسف آور این است که مترجم عزیز ما خود این آثار را با صرف وقت فراوان ترجمه می کرد و خود نیز با هزینه های شخصی به چاپ و انتشار آنها اقدام می کرد و در نهایت نسخه های محدود را چه بسا رایگان و به رسم هدیه به دوستان ارائه می داد. همین واقعیت تلخ سبب شده است که این آثار به درستی و در واقع به میزان اعتبار و مفیدبودنشان شناخته نشوند و همچنان در غربت و عزلت بمانند. مهمدوی این آثار را از سر تفنن ترجمه نمی کرد بلکه مانند انتخابگری جدی آثاری را بر می گزید که در نوع خود اولا حرفی برای گفتن داشته باشند و ثانیا برای ایرانیان و یا فارسی زبانان مفید فایده باشد و به ارتقای آگاهی خوانندگان بییفزاید. او مترجمی آماتور بود که برای دلش و فکرش و هدفش دست به قلم می برد و کاملا با انگیزه ای روشنگرانه می نوشت. بارها به ایشان توصیه کردم آثارش را به ناشرانی بسپارد تا این متون خوب و اثرگذار به دست مخاطبان اصلی برسند و اندکی از زحمات معنوی و احیانا مادی اش جبران شود. اما او دل پرخونی از ناشران ایرانی داشت و در هرحال گویا از این اقدام به کلی ناامید بود.
اکنون از همینجا به هرکسی که برای یک هدف فرهنگی ناب آمادگی دارد، توصیه می کنم که «ای که دستت می رسد کاری بکن»! اگر در داخل ناشرانی همت کنند چه بهتر و گرنه در خارج از کشور نیز توزیع بیشتر این آثار مفید تواند بود.
گفتنی است که مهدوی مسلمانی راستکیش و معتقد و متعهد بود و در عین حال متمایل به نواندیشی و اسلام پیراسته از خرافات و موهومات سنتی و رایج. اسلام ایمان محور و آگاهانه و آگاهی بخش و در عین حال همراه با مسئولیت اجتماعی و عدات محور. او هم به باورهای مذهبی اش وفادار بود و هم، به رغم فراز و فرودهایی در زندگی فکری و سیاسی اش، به آزادی و عدالت و سعادت و بهروزی مردمش می اندیشید و لحظه ای برای تحقق آرمانهای دینی و انسانی و ملی اش از پای نایستاد. هرچند عرصه های مبارزه و نوع مبارزه و مقاومت در برابر ارتجاع و استبداد همواره در حال تغییر بوده (از مبارزه مسلحانه تا مبارزه فرهنگی) اما اصل مبارزه برای آزادی و عدالت هرگز در اندیشه و عمل مهدی تقوایی غایب نبوده است.
در پایان بگویم که من سالها نام اصلی ایشان را نمی دانستم و در واقع نمی دانستم که فرهاد مهدوی همان مهدی تقوایی مبارز و انقلابی قدیمی است. بعدها از نزدیک با ایشان آشنا شدم. بارها چند بار در لندن مهمانش بودم. با همسرش و دختران عزیز و فرهیحته اش آشنا شدم. به مناسبت درگذشت همسرش زنده یاد ناهید تقوایی به لندن رفتم و در مراسم و انجام نماز و مراسم ختم شرکت کردم. به هرحال یکی از خوشبیاری های من در زندگی ام آشنایی با زنده یاد تقوایی و خانواده اش بوده است.
برای او شادی روان و برای بازماندگان شکیبایی آرزو می کنم.
یادش گرامی و راهش مستدام باد.
2 پاسخ
با سلام به شما دوست عزیز.
اگر اندکی همدلانه متن را می خواندید شاید مناسب تر برخورد می کردید و شاید ولو غیر مستقیم و به تلویح مرا متهم نمی کردید. راستی توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند!
جمله من توصیفی بود و مرادم در زندگی نامه مهدی تقوایی توصیف وضعیت سازمان مطبوعش در آن بوده است و قصد ارزش- دواری نداشتم. تعبیر ارتجاع در دهه شصت باب بوده و من در آن زمان کمتر از آن استفاده می کردم. با این حال اگر توجه داشتم تعبیر دیگری به کار می بردم تا موجب سوء تفاهم افرادی چون شما نشود. این که با یک جمله از کنارش گذشته ام از قضا برای احتراز از سانسور بوده ولی ورد به آن داستان مقتضای حال نبوده است. می خواستم از فعالیت فرهنگی آن مرحوم بگویم نه زندگی نامه تفصیلی او که موضوعی جدگانه است.
وانگهی، دم خروس کی پیدا شده است؟ می خواهید مرا متهم به دفاع از ترور و تروریسم کنید؟ ظاهرا از چاله به چاه افتاده اید!
نمی دانم مرحوم تقوایی نقدی بر سازمان و رفتارش در علن کرده یا نه ولی اکنون شهادت می دهم که بارها از او نقدهای جدی و تبری از سازمان شنیده ام. این را به عنوان شهادت به حق می گویم و نه به عنوان توجیه و یا برای خرسند کردن شما. این که در دوران رونق نسبی بازار سازمان او همراه با خانواده اش جدا شد و هزینه های آن را تحمل کرد خود گواه شهامت اخلاقی اوست و باید قدر دانست.
اشکوری
جناب حاج آقا اشکوری !
بی احتیاطی فرمودید و دُم خروس آشکار شد . قسم حضرت عباسِ«مبارزه با خشونت» را باور کنیم یا لاپوشانی کردنِ آدم کشیِ یک سازمان ضد اخلاقی وبلکه ضد انسانی را . منظورم آن جمله است که نوشته اید:«هرچند عرصه های مبارزه و نوع مبارزه و مقاومت در برابر ارتجاع و استبداد همواره در حال تغییر بوده (از مبارزه مسلحانه تا مبارزه فرهنگی» یعنی آدم کشی سازمان رجوی از نظر شما یک شیوه از مبارزه با ارتجاع بود ؟ آدم کشی این سازمان جنایتکار در کوچه و خیابان ، استبداد ستیزی و ارتجاع ستیزی بود ؟ با دستانِ چرک می خواستند چرک زدائی کنند ؟ آیا هدف، وسیله را توجیه می کند ؟جناب تقوائی تا سال ۷۰ با این سازمانِ آدم کش همراه بود . بعد از جدائی هم هیچ سخنی در نقد آنها علناً نگفت شما که تاریخ نویسید، اینچنین بخش مهمی از زندگی یک فرد را در مُرورِ زندگیِ او سانسور می کنید؟ بگذریم از آنکه با آن جمله که نقل کردم ،عملکرد ایشان را توجیه هم کرده اید! من البته از مرگ هیچ انسانی خرسند نمی شوم و با طلب غفران برای شخصی که با او مخالفم هم مشکلی ندارم ،مشکلِ من با یک تشکیلات و با یک راه و رسم است . نباید تاریخ را تحریف کرد و تصویری یک جانبه از واقعیات ارائه داد . نقدِ جمهوری اسلامی حتماً لازم است اما نیازمندِ برخی شایستگیهایِ اخلاقی است . فقدان این شایستگیها در لابلای گفتار و نوشتارِ مدعیان آشکار می شود ./والسلام
دیدگاهها بستهاند.