لازمه‌ی فمینیست‌بودن: ضدیت با جنگ و بی‌عدالتی یا نزدودنِ موی بدن؟

سپیده جدیری

پایان یافتن جنگ ویتنام در دهه‌ی ۱۹۷۰ در حکم یک پیروزی بزرگ و تاریخی برای فعالان ضدجنگ بود، چرا که اگر فشارهای آنان نبود، این جنگِ بیست ساله‌ی نابرابر سر تمام شدن نداشت. عده‌ای مقاومت مثال‌زدنی ویتنام شمالی مقابل حملات و بمباران‌های مداوم آمریکا را عامل کوتاه آمدن آمریکا و عقب‌نشینی سربازانش از خاک ویتنام می‌دانند اما اسناد تاریخی چیز دیگری می‌گوید: آن‌چه جنگ‌طلبان آمریکایی را به زانو درآورد و باعث شد مذاکرات صلحی که یک دهه پیش‌ از آن از سوی آمریکایی‌ها رد شده بود از سر گرفته شود، اعتراضات پیگیر مخالفان جنگ در سراسر آمریکا بود. در این میان، فمینیست‌های آمریکایی نیز مانند سایر فعالان نقش برجسته‌ای در آن صلح تاریخی داشتند. در عین حال، تبادل آراء میان فمینیست‌های آمریکایی و زنان ویتنامی چه در طول جنگ و چه در خلال فرآیند صلح، به گسترش تفکر فمینیستی و افزایش هواداران این تفکر در سراسر آمریکا کمک بزرگی کرد.

در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی، جنبش فمینیسم مسیری را طی کرد که در مجموع، چندان به نفع اهداف جنبش نبود: جداسازی نحله‌های مختلف فمینیسم از یکدیگر و نام‌گذاری آنها تحت عناوین «رادیکال»، «سوسیالیست» و «لیبرال» در موج دوم فمینیسم، لطمه‌های جبران‌ ناپذیری را به اتحاد فمینیست‌ها وارد کرد. اما چیزی که در این میان، تمام این نحله‌ها را با وجود تمام اختلاف‌ها و تفاوت‌هایشان دوباره با هم متحد کرد، مسئله‌ی «جنگ» بود.

سینتیا کوکبرن فمینیست بریتانیایی و از فعالان جنبش بین‌المللی زنان حامی صلح که در سپتامبر سال قبل درگذشت، در مقاله‌ای با عنوان «جنگ چه نوع فمینیسمی به وجود می‌آورد؟» از یافته‌ی مهمی پرده برمی‌دارد: «فمینیسمی که با جنگ ضدیت دارد، تقریبا تمام نحله‌های فمینیسمی را شامل می‌شود که از کوره‌ی آهنگریِ جنگ بیرون آمده است.» و توضیح می‌دهد: «هنگامی‌که به دنبال شناسایی نوعی از فمینیسم بودم که به عنوان پاسخی به خشونتِ نظامی‌گری و جنگ شکل گرفته است، دیدم که ردپای هر سه نحله‌ی فمینیسم در آن به چشم می‌خورد؛ نه در رقابت با هم بلکه در هم تافته و یکی شده با هم.»

در زمانه‌ای که هم شاهد افزایش خشونت مستبدین حاکم بر ایران هستیم، هم تحریم‌های اقتصادی آمریکا، در همراهی با فساد روزافزونِ حاکمیت و بیماری فراگیر، حیات مردم ایران را نشانه رفته است و هم احتمال آغاز جنگی بین آمریکا، متحدینش و ایران هر لحظه بیشتر قوت می‌گیرد، شماری از فعالان ایرانی حوزه‌ی زنان که در فضای مجازی حضور موثری نیز دارند – مشخص نیست از سر بی‌تفاوتی یا از روی ترس – در مجموع با عملکرد خود، مخالفت با جنگ، تحریم و سرکوب را که در این شرایط، قاعدتا می‌بایست به اولویت‌های اصلی مبارزات فمینیست‌های ایرانی تبدیل می‌شد، هر چه بیشتر به حاشیه برده‌اند.

جودیت باتلر، فیلسوف سرشناس آمریکایی که نظریه‌هایش در بسیاری زمینه‌ها الهام‌بخش فمینیست‌های موج سوم بوده است در کتاب «قاب‌هایی از جنگ: چه زمانی باید به سوگ زندگی نشست؟» به شیوه‌ی خود از برخی واقعیت‌های جنگ پرده برداشته است:
«کسانی که به نام منفعت عامه، جنگ‌افروزی می‌کنند؛ به نام دموکراسی یا امنیت، آدم می‌کشند؛ به نام استقلال، به سرزمین‌های مستقل دیگران دست‌درازی می‌کنند، همه‌ی این‌ها اعمال خود را تحت عنوانِ عمل کردن به “مسئولیت جهانی”‌شان توجیه می‌کنند.»

او شرح می‌دهد که چگونه در سال‌های اخیر اخبار مربوط به «بردن دموکراسی» به کشورهایی که ظاهرا فاقد آن هستند، در آمریکا داغ شده است. و می‌پرسد: «آیا می‌توان نام شکلی از قدرت سیاسی را که به شیوه‌ای غیردموکراتیک به مردم یک کشور تحمیل شده است، «دموکراسی» گذاشت؟»

باتلر در جای دیگری از متن کتاب تاکید می‌کند که باید مراقب موارد استعمال عبارتِ «مسئولیت جهانی» باشیم. آیا این عبارت به این معناست که یک کشور این مسئولیت خاص را به عهده دارد که دموکراسی را به کشورهای دیگر ببرد؟ باتلر اطمینان می‌دهد که در مواردی مداخله اهمیت دارد – به‌طور مثال، برای جلوگیری از نسل‌کشی. اما همچنان تاکید می‌کند که «نباید این‌ مداخله‌ها را با «ماموریت جهانی» یا با سیاست بلندپروازانه‌ای اشتباه گرفت که به‌واسطه‌ی آن اَشکالی از حکومت، به زور در کشوری به اجرا درمی‌آید تا همه چیز چه از نظر سیاسی و چه اقتصادی به نفع قدرت نظامی‌ای تمام شود که مسئول استقرار آن شکل از حکومت در آن کشور بوده است.» او این نوع مسئولیت جهانی را بی‌مسئولیتی محض و یا در بهترین حالت، یک تناقض آشکار می‌نامد و معتقد است که در این موارد، واژه‌ی “مسئولیت” به اشتباه به کار رفته یا از آن سوءاستفاده شده است.
اگر بخواهیم دقیق‌تر نگاه کنیم، تبلیغات حول «بردن دموکراسی» به کشورها – که از همان زمانِ جا خوش کردنش در سیاست‌های خارجی آمریکا، به یک گزینه‌ی پر سر و صدا و البته پر سود تبدیل شد – از زمانی شدت پیدا کرد که سیاستمداران آمریکایی‌ تحریم اقتصادی و پس از آن، جنگ علیه کشور عراق را در دستور کار خود قرار دادند. آیا رسانه‌های جریان اصلی نیز در این تبلیغات نقش داشتند؟ بله. اما مشکل فقط این نبود؛ اتفاق مهمی که باید می‌افتاد و تا اواخر دوران تحریم اقتصادی عراق نیفتاد، انعکاس اخبار مربوط به عواقب آن تحریم‌ها برای مردم عراق در رسانه‌های جریان اصلی آمریکا و دیگر کشورهای غربی بود، به طوری که حتی بسیاری از مردمی که در همسایگی عراق زندگی می‌کردند، از رنجی که مردم آن کشور بابت تحریم‌ها متحمل شده بودند اطلاع نداشتند. تا این‌که سرانجام بعد از مرگ بیش از پانصد هزار کودک عراقی در اثر تحریم اقتصادی، مجری برنامه‌ی “شصت دقیقه” این پرسش را با مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه‌ی دولت بیل کلینتون مطرح کرد که آیا واقعا این تحریم‌ها ارزشش را داشت که در اثر آن این همه کودک (به تعدادِ حتی بیشتر از کودکانی که در اثر بمباران هیروشیما کشته شدند) بمیرند؟ و او در پاسخ گفت: «انتخاب سختی بود اما ارزشش را داشت!» این مصاحبه‌ی جنجالی، هرچند که در حکم نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود، برنده‌ی جایزه‌ی «امی» شد. امروز به نظر می‌رسد که رسانه‌های جریان اصلی در آمریکا کما فی‌السابق، در انعکاس اخبار مربوط به شرایط مردم ایران پس از شدت یافتن تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه این کشور نیز بسیار محافظه‌کارانه و بااحتیاط عمل می‌کنند.

در این شرایط، رسالت فعالانی که به‌خصوص، با توجه به تعداد زیاد دنبال‌کنندگان‌شان در شبکه‌های اجتماعی حکم «اینفلوئنسر» (افراد شناخته شده و تاثیرگذار در شبکه‌های اجتماعی) را دارند، چیست؟ آیا اطلاع‌رسانی آنها و تبدیل کردن صفحات پُربازدیدشان به تریبون مردمِ تحت فشار نمی‌تواند جای خالی این اخبار در رسانه‌های جریان اصلی را پر کند؟

حال، ببینیم آن دسته از اینفلوئنسرهایی که خود را فمینیست می‌نامند، در دورانی که فعالان اصلی این حوزه در ایران بیش از پیش سرکوب، بازداشت و تهدید می‌شوند و از طرفی نیز گزینه‌ی جنگ با ایران همچنان روی میز است و بر شدت تحریم ایران که خود در حکم جنگی مرگبار و اقتصادی است روز به روز افزوده می‌شود، چه فعالیت‌هایی را در پیش گرفته‌اند؟

به جرأت می‌توان گفت که نه تنها فعالیت‌های فمینیستی این گروه‌ها در این شرایط بر حمایت علنی و عمل‌گرایانه از صلح و مخالفت صریح با سرکوب، جنگ و تحریم تمرکز نیافته است، بلکه حتی امنیت شغلی و اقتصادی زنان ایرانی نیز که تحت این شرایط به مخاطره افتاده، میان دغدغه‌های آنها جایی ندارد.

پس آنها به راستی دغدغه‌ی چه چیزی را دارند؟
اگر این متن را فردی غیر ایرانی می‌خواند شاید باور نمی‌کرد یا تصور می‌کرد با مطلب طنزی مواجه است وقتی‌ به ناگزیر باید اذعان کنیم که در چنین روزهایی، بله درست در چنین شرایط مخاطره‌آمیزی که هر لحظه بیم آن می‌رود که عده‌ای، اعم از زن، مرد و کودک در ایران در اثر سوءتغذیه یا عدم دسترسی به دارو جان خود را از دست بدهند، دغدغه‌های پررنگ این فعالان را بحث بر سر مسائل حاشیه‌ای نظیر لزوم زدودن یا نزدودن موی بدن زنان، تشکیل داده است. البته ماجرا برایشان جدی‌تر از آن است که صرفا به نوشتن متونی در این ‌باره ختم شود. بنابراین هر از چند گاه، با انتشار تصاویری از موی نقاط مختلف بدن خود در شبکه‌های اجتماعی، سعی در تابوزدایی از موی بدن زن دارند. اما سوال اینجاست که چطور در دید آنها چه به درستی و چه به اشتباه، موی بدن می‌تواند یک تابو باشد اما مرگ و میر زنان و کودکان در اثر جنگ و تحریمی که خود، راه را هر چه بیشتر بر فساد اقتصادی حکومت و اِعمال تبعیض‌های طبقاتی گشوده است، نباید به یک تابو تبدیل شود؟ و اصلا کدام تابو بزرگ‌تر از جنگ؟ کدام تابو بزرگ‌تر از فقر؟ و کدام تابو بزرگ‌تر از مرگ؟

احتمالا این پرسش پیش می‌آید که مگر پرداختن به این نوع دغدغه‌ها چه زیانی دارد؟ و بالطبع خواهند گفت: بگذارید هر کس کار خودش را بکند.

نکته اینجاست که این فعالان با بردن اصل به حاشیه و تبدیل حاشیه‌ها به اصل، خواسته یا ناخواسته، دغدغه‌های گروهی از مردم ایران (قشر فرودست) را در این شرایط، کمرنگ جلوه می‌دهند و در نتیجه، به این‌که توجه گروه‌های دیگر مردم و یا حتی جامعه‌ی جهانی از فجایع ناشی از فساد، جنگ و تحریم برگرفته شود کمک می‌کنند. به بیان بهتر، هیچ‌کس مصائب جامعه‌ای را جدی نخواهد گرفت که در چنین شرایطی ذهنش به موضوعاتی نظیر زدودن یا نزدودن موی بدن مشغول داشته شود.

چرا جنگ یک مسئله‌ی فمینیستی است؟

نخستین اولویت هر فمینیست، مبارزه با تبعیض است. جودیت باتلر در بخش دیگری از کتاب “قاب‌هایی از جنگ: چه زمانی باید به سوگ زندگی نشست؟” تبعیض آشکاری را که جنگ باعث و بانی آن می‌شود، به این شکل توصیف می‌کند:
«از دید جنگ‌افروزان، جهان به وضوح به زندگی‌هایی که ارزش سوگواری دارد و زندگی‌هایی که چنین ارزشی ندارد، تقسیم شده است. آنها جنگ را با هدف دفاع از زندگی جوامع مشخصی به راه می‌اندازند؛ با هدف دفاع از آنها در مقابل زندگی دیگران – حتی اگر این دفاع به معنای گرفتنِ زندگیِ آن دیگران باشد.»

علاوه بر این، دلایل مهم دیگری نیز وجود دارد که جنگ را به یک مسئله و دغدغه‌ی فمینیستی تبدیل می‌کند. شارلوت لیندزی، مسئول پروژه‌ی «زنان و جنگِ» سازمان صلیب سرخ جهانی، در گزارشی تحت عنوان «زنان و جنگ» برخی از این دلایل را برشمرده است:

افزایش مشارکت داوطلبانه‌ی زنان در جنگ‌ها: که علاوه بر وادار شدن زنان به خشونت، این خطر را نیز متوجه آنها می‌کند که «برای رابطه‌ی جنسی، پخت و پز و نظافت اردوگاه‌ها ربوده شوند.»

آسیب دیدن زنان به عنوان شهروندان غیرنظامی در طول جنگ‌ها: «زن بودن موجب در امان ماندن آن‌ها از آسیب‌های جنگ نمی‌شود و اتفاقا زن‌ها در بسیاری از جنگ‌ها به دلیل جنسیتشان مورد هدف قرار می‌گیرند».

خشونت جنسی در درگیری‌های نظامی: «در بسیاری از درگیری‌ها زنان به صورت سیستماتیک به دلایل سیاسی یا قومی برای نسل‌کشی و یا پاکسازی‌های قومیتی مورد خشونت‌های جنسی قرار می‌گیرند.»
مشکلات زنان پس از مفقود شدن مردان خانواده در جنگ: که از آن جمله می‌توان به مشکلات زنانی اشاره کرد که «گاهی مردان گم‌شده‌شان (پدر، شوهر و پسر) اموال، دارایی و حقوق بازنشستگی‌ای از خود باقی نمی‌گذارند و زنان و کودکان‌شان ممکن است به دلیل عدم‌ حمایت‌های اجتماعی در شرایط اسفناکی گرفتار شوند.»

آوارگی زنان: زنان جنگ‌زده «در کمپ‌های آوارگان به خصوص زنان تنها، باردار، مادران کودکان خردسال و زنان مسن، بیشتر در معرض آسیب هستند.»

شرایط دشوار زنان به عنوان اسرای جنگی: «زنان زندانی اغلب در شرایط بدتری از مردان قرار دارند. از دلایل اصلی آن می‌توان به نبود زندان مختص زنان با توجه به جمعیت بیشتر مردان بازداشت شده در جنگ‌ها اشاره کرد. به دلیل جمعیت کمتر، زنان زندانی اغلب در زندان مردان و در بخش جداگانه‌ای اسکان داده می‌شوند که معمولا کوچک‌تر و فاقد امکانات بهداشتی مناسب است.»

در ابتدای این متن، از دغدغه‌های ضدجنگی که موجب اتحاد نحله‌های مختلف فمینیسم در آمریکا شد سخن گفتیم. بد نیست مثالی نیز از اتحاد فمینیست‌های یک کشور به‌اصطلاح “جهان سوم” در مقابله با جنگ بزنیم: در ژوئن ۲۰۱۶، دولت کلمبیا و سازمان «نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا» (فارک)، نخستین توافق‌نامه‌ی تاریخی مربوط به آتش‌بس میان خود را امضا کردند. با وجودی‌که این توافق‌نامه‌ی صلح در یک همه‌پرسی مردود شمرده شد، کنگره‌ی کلمبیا در نوامبر همان سال توافق‌نامه‌‌ی دیگری را به تصویب رساند که بر جنگ‌های مسلحانه‌ای که ۵۲ سال به درازا کشیده بود، نقطه‌ی پایانی گذاشت. زنان کلمبیایی حامی صلح در این توافق و همچنین در افشای نیازها و آسیب‌پذیری زنان و دختران در خلال روند صلح، نقشی کلیدی ایفا کرده بودند.

وبسایت بخش زنان سازمان ملل (UN Women) در ژوئیه‌ی ۲۰۱۷ مستند کوتاهی را با عنوان “فمینیسم در زمان جنگ و صلح” پخش کرد تا به این ترتیب، هم مراتب قدردانی‌اش را به جنبش فمینیستی کلمبیا نشان ‌دهد، هم سندی را درباره‌ی تعهد آن زنان به جامعه‌ی صلح‌جویشان، ارائه داده باشد.

آلبرتو [ماگدا] فمینیست جوان در فیلم چنین می‌گوید: «به باور من، نقش زنان در رسیدن به صلح بسیار حائز اهمیت است. ما بازیگران اصلی این جریان شدیم زیرا به اهمیت همنشینی و کنار یکدیگر بودن پی برده‌ایم و به امکان ایجاد تغییر در این کشور و رسیدن به صلح (علی‌رغم تمام تفاوت‌هایمان) باورمندیم.»

با این اوصاف، شاید دیگر توضیح واضحات باشد که گفته شود این متن نه به قصد پررنگ کردنِ تفاوت‌ها و اختلاف‌ها، بلکه برعکس، با هدف تاکید بر لزوم ایجاد اتحاد و توافق بین فمینیست‌های ایرانی بر سر بازتعریف اهداف‌شان در شرایط جنگ، تحریم و سرکوب، نوشته شده است، اما طبیعی است که بدون بازنگری برخی فعالان در دغدغه‌هایشان، راه‌های رسیدن به چنین اتحادی همچنان بسته باقی خواهد ماند.

 

در نگارش این مقاله از منابع زیر نیز استفاده شده است:

Frames of War: When Is Life Grievable?, Judith Butler, Verso; First Edition (May 19, 2009

Frames of War: When Is Life Grievable?, Judith Butler

 

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

9 پاسخ

  1. بادرود.شعار اصلی فمنیست برابری،صلح و توسعه می‌باشد و انچه م ثل زدودن یا نزدودن موی زنان از مصادیق برابری می‌باشد وباید بابت ان بحث شود ولی نه بصورتی که شعائر اصلی به حاشیه رانده شود،به هر جهت اصلیترین شعار صلح می‌باشد چرا که در سایه صلح میتوان به برابری و توسعه رسید.

  2. تو دنیا اینچنین نیست اما در ایران و تعداد انگشت شماری از کشورهای خاورمیانه ای جهان سومی بخاطر ادغام غیرتخصصی “سنت” و “مدرنیته” که جوامع را به ملغمه ای بی کیفیت بدل کرده ، انصافاً زنان بسی بیش از مردان از کیفیت زندگی لذت میبرند!در همین ایران خودمان در دوران حکمرانی محمدرضا آریامهر خانم های ایرانی همپای مردان حال با اندکی مراعات ضعف قوه جسمانی خود در سپاه های بهداشت و آموزش و ترویج و آبادانی وظیفه خدمت به ایران را داشتند.پس از ۵۷ اما به یکباره دشمنی شدید با هر چه که نماد تجدد بود درگرفت و نتیجه اش شد معافیت تمام و کمال خانم های ایرانی از انجام خدمت وظیفه زیرپرچم کشور!
    چند سالی خوب بود و جامعه ما واقعا حال و هوای سنتی و دینی بخصوصی داشت اما از میانه دهه ۷۰ با ظهور نئولیبرالیسم در ایران کم کم پای مظاهر زندگی غربی و مدرن باز به ایران باز شد لیکن بخاطر حفظ ژست ضد مدرنیسم انقلاب،قوانین ما همپای این موج تجدد بروزرسانی نشد و شد همین اوضاع شدیدا بی سامانی که هست و تشدید فشار بر آقایان ایرانی!
    لذا فمنیست بودن در جامعه فعلی یک بام و دو هوایی ما بی معناست!

  3. خانم جدیری مقاله مطولتان را خواندم و متوجه شدم که مشکل اصلی شما فهم صحیح از مسئله فمینیست است وگرنه لازمه اصلی آن راضدیت با جنگ و بی‌عدالتی نمی‌دانستید بلکه لازمه اصلی آن باز تعریفی از این نحله‌فکری می باشد ، وقتی دوران انگیزاسیون در غرب بسر آمد و بشر غربی به بهانه شورش برعلیه تفکر غلط کلیسا ،برعلیه آسمان شورش کرد و اومانیسم جای خدا را گرفت اما دروغ تاریخشان که تا امروز هم ادامه داشته و هیچ وقت رمز گشایی نشده این بود که متفکران و فیلسوفان غربی که عموما مرد بودند! منظورشان از اصالت انسان اصالت مرد بوده و زنان هیچگاه به این مسئله پی نبردند ، اگر مرد غربی در دوران تاریکی حداقل دسترسی را به زنان داشت و قوانین دینی و اجتماعی منبعث از آن جلوی کامجوئی بی حد و حصر او را می گرفت ،بعد از آن خود را در جایگاه خدا و شایسته بهره برداری ازتمام مواهب طبیعت از جمله زنان ! می‌دید لذا این موجود لطیف و ظریف و احساسی را به بهانه احقاق حقش به وسط اجتماع کشید و به کمک ایجاد نهضتهای مدافع زنان مانند فمینیسم ،اهداف خود را دنبال نمود و الحق که زیرکانه عمل کرده و امروز تمام عطش خود از شهوترانی را ارضاء کرده و زنان تنها کالایی شده‌اند که مردان از آن بهره می برند اما بیچاره زنان که نمی فهمند در هر قدمشان برای بدست آوردن آزادی تنها برهنه‌تر می شوند و این یعنی برداشتن موانع آزادی مردان برای لذت بیشتر!بله خواهرم هروقت حرکتی در جامعه زنان آغاز شد که شروع آن با پوشیدگی زنان باشد و به این جنس مخالف مغرور!بگوید حالا بیا با هم حسابمان راصاف کنیم ، عقل تو در مقابل عقل من ،توانایی مدیریتی تو مقابل توانایی من، زور بازوی تو مقابل ظرافت من در کار متناسب ، آنوقت می توانید امیدوار‌باشید که در مسیر احقاق حقتان گام برمی‌دارید و البته دموکراسی غربی چهره واقعی‌اش را نشان خواهد داد!

  4. مقاله عالبست….البته به نظر من… فقط ای کاش این مطالب بسیار جدی… خودش در کفه ترازویی نمی گذاشت که آنطرف نوع دیگری از درک فمینیستی ست. آن درک دیگری که چون به تیمی از حقیقت می پردازد از دروغ هم بدتر است. آن درک پوپولیستی که در رابطه با تمام دیسکورسهای قابل طرح در فضای امروز قصد مخدوش کردن اولویت های بحث را دارند. بطور مثال سوءاستفاده پوپولیستی حزب راست رادیکال در المان‌(AFD) از فمینیسم است. اما در اینجا بطور آشکاری…آن بحث جدی گرفته نمیشود… می گذارند…. زرزر … خودشان را بکنند. میشوند چند جمله در یک کتاب. ای کاش سپیده جدیری عزیز هم همینکار را می کرد!

  5. البته زنان نیمه از جامعه و بلکه عملا بیش از نیم هستند، تعدادا و اثرا.
    اما جنسیت نباید ملاک قرار گیرد.

  6. با شیوع کرونا و اجبار به قرنطینه عمومی و تعطیلی مدارس و مراکز تجمع. یک از پر چالش ترین موضوع بشری از ابتدای تاریخ تا کنون در معرض امتحان قرار گرفت .
    در تمام ادیان، از ابتدای تاریخ تا کنون که هر کدام به نوعی مدعی الهی بودن و واسطه بین فیوضات خالق با خلق خدا بودند و تمام موجودات را مخلوق خدا و هر عملی را از اراده خدا میدانستند و پاسخ هر مشکل و چاره هر دردی را در نزد خداوند و یا با واسطه در نزد اولیاالله میدانستند و آنها را قدیس و مقدس میخواندند و حریم حرم آنان را ممنون از هر بلا و گزندی میدانستند و نوعی قدرت شفا دهی و نجات بخشی هم به آنان منصوب میکردند و شواهد و دلایل و داستانهایی نقل میکردند . و البته در گذر تاریخ و دوران گذشته که دانش بشر هنوز قادر به حل مشکلات نبود این قدیسین راه نجات ناگزیر مردم بودند و شاید چون بیماریها آنقدر قوی و گسترده نبود که قدرت این قدیسین را به چالش بکشد و بشر را از آنان نا امید کند . لذا تا امروز مردم بر همین باور هستند که در درماندگی و ناچاری و ناامیدی این قدیسین هستند که به داد آدمی میرسند تا ظهور کرونا ویروس !!!
    کرونا ویروس زمانی ظهور کرد که بشر در اوج دانش و توانمندی خود بود و مهارت شگردی در درمان بیماریها و تعویض اعضاء و ساخت آن یافته بود و سودای رسیدن به عمر جاویدان بود که ویروس کرونا آمد و عجز و ناتوانی بشر را به رخ کشید. اما این ناتوانی بشر موجب اقتدار و برکشیدن الهیات و قدیسین نشد ! زیرا عجز بشر و گرایش مومنین به حرم مطهر معصومین و قدیسین در سراسر جهان موجب همه گیر شدن بیشتر و خطر فاجعه زیادتر شد بطوری که در سرتاسر جهان و به توصیه پزشکان و دانشمندان مراکز مذهبی شد و تمامی تجمعات و مناسک و مراسم آن تعطیل شد که همین توصیه ها که منشاء علمی و نتیجه تجربیات پزشکان بود از طرفی با موافقت رهبران دینی شد و از طرفی با این سوال بزرگ مومنان روبرو شدند که چرا ! باید قدیسینی که قرار بود عامل نجات و شفای انسان بودند اکنون خود به حفاظت احتیاج دارند و عامل شیوع بیماری هستند و باید تعطیل شوند !
    شاید این یک چالش قدیمی است بین علم و دین و صدها سال است که عده ای از دانشمندان دینی در صدد یافتن علمی منطبق بر دین و یا علم دینی که راه به جایی نبرد ! اما تنها جایی که دین قدرت ابراز وجود یافت خبرهایی چون شفا دهی و یا درمان فلج و درمان جن زده و یا از این قبیل بود!
    متاسفانه در سالهای اخیر و رشد نوعی توجه به دین و اعتقادات متعصبانه به منظور ساختن ارتشی وفادار و آماده فداکاری و انتحار برای مقابله با جهان مدرن چه صادقانه و از روی خیر خواهی و چه از روی شرارت و بازیچه شدن نوعی دین جاهلانه و احمقانه را ترویج نموده اند که یکی از اشکال آن اعتقاد به قدرت های ماورایی علما و رهبران دینی بوده است و معجزات آنان که ما خود شاهد بسیاری از آن بوده آیم!
    باری اگر به گذشته و به دوران قبل از شیوع اسلام سیاسی برگردیم میتوانیم پاسخ مناسبی به این چالش ها بدهیم !
    تا آنجا که میدانم دین و صاحبان کرامت و قدیسین هیچگاه ادعای درمان بیماریها و یا پاک نمودن نجاست و آلوده گی با دعا و نیایش نبوده اند و از همین روست که اگر مومنی آلوده به نجاست و آلوده گی شود باید با آب و یا در صورت نبودن آب با خاک و سنگ رفع آلودگی کند و در هیچگاه توصیه نشده است که با دعا خواندن و فوت کردن رفع آلودگی کنند ! شفا از طریق دعا شامل آن دسته از آلودگی ها و بیماری هایی میشد که در اثر گناه به وجود آمده باشد ! چنانچه کسی در اثر گناه البته آنهم گناهی که در حق خود و یا خالق خود کرده باشید و در اثر آن دچار نوعی دغدغه روانی و دلتنگی و حتی بیماریهایی چون افسردگی و یا فلج موقت و یا فشار عصبی میتوان به نوعی خلسه و دعا و روزه و …به درمان آن بپردازیم که روانشناسان هم از همین شیوه استفاده میکنند ! که البته آن هم همیشگی و در همه موارد رخ نمیدهد !

  7. همواره جامعه بشری در حال تحول و دگرگونی بوده است . گاهی این تحولات به خاطر امکاناتی بوده است که بشر به آن دست یافته است ! هیچکس منکر تغییرات اجتماعی در اثر کشف نیروی الکتریسیته و لامپ نیست ! یا اتومبیل و در همین اواخر کامپیوتر و تلفن و مخصوصا موبایل که انقلابی در رفتار آدمی به وجود آورد!
    در مقابل تهدیدات طبیعی و یا انسانی هم باعث تغییراتی شده است ! به وجود آمدن مرزها و کشورها و ارتش ها باعث خیلی اتفاقات شد ! ساختن نیزه و کمان تا تفنگ و توپ و بمب هم انسان را متوجه خطراتی نمود که اوج آن بمب هسته ای و نیروی تشعشعات آن بود که انسان را به اتخاذ تدابیری ملزم کرد .
    بیماری هایی چون ابله و طاعون و سرطان و فشار خون و چاقی و …نیز از جمله تهدیداتی بود که باعث تحولاتی در زندگی و خوراک و پوشاک او شد ! تغییرات آب و هوایی و طوفان ها و بارش های سیل آسا و تخریب محیط زیست هم باعث نگرانی انسان شد !
    با انتشار ویروس کرونا و رفتار متفاوت آن و لزوم جلوگیری از آن نیز حداقل برای صد روز زندگی کل جمعیت زمین را تحت تاثیر قرار داد ! اگر چه هر تحولاتی با آسیب ها و مرگ و میر ها همراه بود لیکن هر کدام از این عوامل سرعت شیوع و انتشار آن آنقدر کند و تدریجی بود که انسان میتوانست با کمترین آسیب راه مقابله با آن را بیاموزد و به تدریج روش زندگی خود را با آن تطبیق دهد ! از وقتی انسان سوار بر اسب مکانیکی صد کیلومتر را در یک ساعت پیمود تا فراگیر شدن اتومبیل حدود پنجاه سال طول کشید و طی این مدت او جاده های فنی و خیابان و خطوط عابر پیاده و علایم خطر و قوانین رانندگی و جرائم وضع نمود و آموزش لازم را به انسان داد تا چگونه با این موجود خطرناک همزیستی کند تا آسیب نبیند و یا کم ببیند و یا آسیب آن قابل جبران باشد !
    اما ویروس کرونا چشم انسان را به این واقعیت باز نمود که حتی اگر این ویروس ساخته دست بشر باشد و یا نوع تحول یافته و پیشرفته ویروس باشد ! فرقی نخواهد کرد و بعد از این انسان همواره در مقابل تهدیدی است که هر لحظه ممکن است با سریعترین شکل ممکن در جامعه شیوع یابد و تمامی انسان ها را آلوده کند و به شکلی خطرناک باعث چنان اختلالی در بدن شود که منجر به مرگ و یا چنان آسیبی شود که درمان آن به ابزار و دانش و مهارت بیشتری با صرف هزینه گزاف باشد و در ضمن آنقدر به انسان فرصت یافتن درمان و تغییر در روش زندگی ندهد !
    لذا باید قبل از آنکه حمله جدیدی با ویروس قویتری با آسیب جدی تری شیوع یابد اقدام به تغییرات و دگرگونی در شیوه زنگی کنیم تا فرصت غافل گیری به هر تهدیدی ندهیم ! به طور مثال شاید ما مجبور باشیم در آینده
    -بیشتر در خانه بمانیم و فقط در صورت ضرورت بیرون برویم !
    – جوامع بزرگ و پر جمعیت بزرگترین خطر است و باید به جای دهکده جهانی به ملیون ها دهکده کوچک تقسیم شویم !
    – انسان برای زیست به انرژی و ارتباط نیاز دارد و امروزه انسان میتواند با استفاده از انرژی آفتاب و باد و خاک و آب این انرژی را در هر گوشه جهان تامین کند و از طریق امواج با همدیگر ارتباط بر قرار کند !
    – انسان باید برای خود قلمرو محدودی تعیین کند و در محدوده این قلمرو زندگی کند و به قلمرو موجودات دیگر تجاوز نکند ، برای اینکار یا باید جمعیت خود را محدود کند و یا از ابعاد خود بکاهد و با تغییرات ژنتیکی به جای قد ۱۹۰ سانت و وزن ۱۲۰ کیلو به قد زیر یکمتر و وزن زیر ۵۰ کیلو دست یابد . چون دیگر انسان مجبور نیست خودش کارهای سنگین انجام دهد و کار های فکری به هیکل بزرگ احتیاج ندارد .
    و کارهایی از این دست .
    برای آزمایش و ایجاد این تغییرات هیچ بهتر جامعه دانشگاهی و دانشجویان نیست که هم سواد لازم و درک آن را دارند و هم قدرت پذیرش و آموزش بیشتری دارند .

  8. با سلام. کیست که از رنج و ستمی که بر زنان کشور ما رفت و میرود آگاه نباشد و از جنبش‌های فمینستی واقعی حمایت نکند. آنچه من در نوشته شما ندیدم و سر لوحه اکثر جنبش‌های فمینستی است همانا برابری کامل زن و مرد است. در قرن ۲۱، اینکه اجاز بدهند که زنان در تظاهرات خیابانی با پرچم صلح راهپمأیی کنند چیز کوچکی است. آنچه سطح یک جامعه (از همه لحاظ) بالا میبرد همان ” توانمند سازی” (womens empowerment) زنان است. در سلامت باشید

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »