ویروس همهگیر کرونا علت این پریشانی و بحران نیست، معلول آن است. جهان ما به این باور عادت کرده است که برای هر دردی دوایی هست، هر مصیبتی پایانی دارد، هر آتشی فرو مینشیند و هر گرهای بازگشودنی است. از شاخه یک معضل میپریم و بر شاخه معضلی دیگر مینشینیم بدون آنکه در این آشوب لحظهای بایستیم و با درون درآئیم و در خویش بنگریم! کرونا علت نیست، معلول است.
در کتاب اخیر خود بهنام «توسعهای که خود را میبلعد»، جولی لوینگستون، پژوهشگر برجسته مردمشناسی و تاریخ جنوب افریقا، تصویری عبرتانگیز از رشد اقتصادی در کشور بُتسووانا ترسیم میکند که ابعاد جهانیاش را میتوان در هر گوشه و کنار دنیا یافت. این کتاب ماجرای توسعهای را نقل میکند که با تمام معیارهای مقبول اقتصادی، داستانی است از یک موفقیت بی نظیر در قاره افریقا. از زمان استقلال در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی تا کنون، تولید ناخالص ملی در بُتسووانا بیش پانزده برابر رشد داشته است. بخش اعظم این رشد از استخراج معادن الماس و دیگر سنگهای گرانبها تامین شد. استخراج، کارگر میطلبید، آب فراوان میخواست برای حفاری، جاده برای انتقال مواد استخراج شده، برای شهرهایب که به سبب معادن توسعه میافتند، مزارعی که یکی پس از دیگری به مراکز پرورش گاو تبدیل میشدند، گاوهایی که در ستایش آنان شعر میسرودند به کشتارگاه ها رفتند و گوشتشان در بستهبندی های بهداشتی در سوپرمارکتهای اروپا به فروش رفت. در میان داستان الماس و آب و جاده و گاو و فزونی تولید ناخالص ملی اما چیزی عمیق و پر مخاطره در جریان بود. آبهای زیرزمینی تخلیه، زمینهای بارور بیابانی، سدها بی آب، جادهها پر از ماشین شدند. گاوداری صنعتی و صنایع معدنی چنان تأثیرات اقلیمی و آلودگی جوّی پدید آوردند که جهان بهای نتایج آن را میپردازد.
این شرح حال همه ماست. در کالیفرنیا، در خوزستان، در قفقاز، در جنوب ایتالیا، در بنگلادش، در چین، در همه جا. این جهانی است که سرمایهداری قرن بیستم و بیست و یکم ساخته و یک ویروس پایههایش را به لرزه افکنده. ویروسی که کژیها و کاستیهایش را عریان کرده. ویروسی که انکار فرودستان را از فرادستان منع میکند. داستان جنوب افریقا شرح همان طمع، حرص، و افزونطلبی لجام گسیختهای است که سرمایهداری نیمه اول قرن بیستم، با برنامههای مختلف تأمین اجتماعی، بر مهار آن کوشید. سرمایهداریای که طبیعت را تیول خود میدید و آنچه در آن نهان بود را تنها منبعی برای انباشت سرمایه و قدرت. صاحبان قدرت در نیمه دوم قرن بیستم هر آنکس که از حقوق حقه طبیعت گفت را با پوزخندی بازماندگان اعصار گذشته نامیدند که به امیدی مبهم در تلاش بازگرداندن دنیایی کهناند. هر کس که از حقوق حقه مظلومان، مفلوکان و نفرینشدگان زمین گفت را به آن «ایسم» و این «ایسم» منصوب کردند تا نگذارند صدایشان از گلوگاه برآید. نهادهای اجتماعی و امنیت مدنی یکی پس از دیگری مضمحل شدند. مدافعان آن یا در پیچ و خم بوروکراسی و یا در سایه تهدید و فشار ناپدید گشتند. به دنیای نئولیبرالیسم و اقتدارگرایی خوش آمدید.
کرونا اسرار نهان هیچ جامعهای را مانند جامعه آمریکا در برابر چشمان جهانیان برملا نکرد. مرگ و میر در میان چهل میلیون نفری که از خدمات بیمه پزشکی و درمانی محرومند بالاست، هفتاد درصد تلفات کرونا در شهر شیکاگو را سیاهپوستان تشکیل میدهند، مناطق فقیر و مهاجرنشین کوئینز و برانکز قرار دارد. مراکز حاد بیماری در نیویورک هستند. نبود بیمه بیکاری میلیونها نفر را در معرض از دست دادن تمام سرمایههای زندگیشان قرار داده. بیمارستانهای دولتی با کمبود ابتداییترین امکانات بهداشتی و حفاظتی روبرو هستند، از ماسک و دستکش و پوشش ایمنی گرفته تا تجهیزات درمانی چون ماشین تنفس مصنوعی. یک موجود میکروسکوپی بزرگترین اقتصاد تاریخ بشریت را تهدید میکند. کاستیها و تبعیضهایش را به رخ میکشد.
به سخنرانی و برنامههای دولتمردان، در همه جای جهان، گوش کنید. هدف رجعت به روال عادی است. بازگشت به همان نقطه آغاز، ولی اینبار با برنامهای برای درمان کووید ۱۹، واکسن یا دارویی مؤثر برای خنثی کردنش. بله این بیماری باید درمان شود. ولی درمان اصلی در بازبینی الویتهاست. در شرایط موجود در هر گوشه دنیا، دولتها نمیتوانند با شفافیت در مورد شرایطی بحرانی که کرونا پدید آورده سخن گویند. چراکه شفافیت و کلام صریح پرده از معضلاتی برمیدارد که مواجهه با این ویروس عریان کرده. در جایی فقر است و تبعیض، در جای دگر ناکارآمدی است و بی برنامهگی، در همهجا مرگ و وحشت.
این پایان سرمایهداری یا خلع نظامهای ستمگر نیست. این تنها زنگ خطری است برای آنانی که الویتها را زیر سؤال نمیبرند. هدف از رشد و توسعه چیست؟ چه بهایی برای آن باید پرداخت؟ هوایی که تنفس میکنیم، آبی که مینوشیم، آنچه کشت میکنیم، آنچه میخوریم، گوشتی که از تزریق هورمونهای رشد فربه شده، ماهیای که درونش از پلاستیک شناور در دریاها اشباع شده، جادههایی که شمار فزاینده قربانیانش تنها در روال عادی زندگی ثبت شده، جنگلهایی که میسوزند، دریاهایی که خشک میشوند، کشتزارهایی که برهوت میشوند، شهرهایی که نفس نمیکشند، بهای این توسعه چیست؟ این رشدی انتحاری است. الویتها چیستند؟ چه کسانی تصمیم گیرندهاند؟ چه چیزهایی در تصمیمگیری نقش دارند؟ باید به رود احترام گذاشت، به درخت، به دریا، به کوه، به آسمان، به هوا، به تمام موجوداتی که در آنها زیست میکنند، و به انسان. این شعر سپهری نیست، این آینده کُره خاکی است که از آن سخن میگویم.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…