در پیگیری و مطالعهی تحلیلهای متکثر در مؤلفههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ افراد و گروههای متعدد در فضای سیاسی ایران، میتوان به یک وجه مشترک در تمام این تحلیلها با همهی اختلافاتی که دارند پی برد و آن پانمرکزیسم مسلط بر این تحلیلهاست. پانمرکزیسم را حتی میتوان در نظرسنجیها هم دید.
پانمرکزیسم یک وضعیت روانشناختی است که فرد در این وضعیت کمترین توجهی به سطوح و لایههای متعدد اجتماعی در سطح کلان جغرافیای کشوری ندارد و تنها خود و پیرامون خود را میبیند و با توجه به این شناخت محدود، به تحلیل واقعیات پیچیده و بغرنج اجتماعی میپردازد. پانمرکزیسم در عینیت اجتماعیاش نتیجهی شرایطی است که استبداد سیاسی، تمرکزگرایی اقتصادی و الیگارشی مبتنی بر فرهنگ خودی – غیرخودی در طول تاریخ به وجود آورده و همچنان استمرار دارد.
در پانمرکزیسم جغرافیای ایران بهعنوان یک واقعیت ارضی و مرزی وجود دارد، اما کمترین جایگاهی در ذهن تحلیلگر ندارد، لذا در بهترین حالت، این واقعیت به یک انتزاع مقدس برای مرکزنشینان تبدیل میشود که باید حفظ شود، اما کمترین توجهی به زندگی و شرایط زیست مردمی که در جایجای این مرز جغرافیایی زندگی میکنند، وجود ندارد. بنابراین، اعتراضات مردم در مناطقی که از نظر پانمرکزیستها حاشیه و پیرامون دانسته میشوند، رفتاری مرکزستیزانه دانسته میشود که به بدترین شکل ممکن باید سرکوب شوند.
سالهاست که حتی گروههای سیاسی مدعی دموکراسی و حقوق بشر نیز نسبت به دستگیر و اعدام مردم بیگناه استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان و … سکوت پیشه کردهاند و بعضاً حتی این رفتار غیرانسانی و ضد حقوق بشری را تائید کردهاند. در اعتراضات دیماه ۹۶، اصلاحطلبان سرکوب مردم معترض را تائید کردند و معترضین را حتی اغتشاشگر و اراذلواوباش خواندند، اما وقتی در آبان ۹۸ همین اعتراضات به اطراف تهران کشیده شد، بلافاصله واکنشهای مثبت نشان دادند و بهظاهر هم که شده برای معترضین دل سوزاندند و سرکوب وحشیانهی آنان را تقبیح کردند. این واکنش طبیعی پانمرکزیسم برآمده از فرهنگ خودی – غیرخودی است که وقتی اعتراضی دور از تهران است، آن را ناشی از دسیسههای پشت پرده میدانند و با سرکوب وحشیانهی آن همدلی و همآوایی میکنند اما وقتی به تهران و اطراف تهران میآید، آن را خودجوش و مردمی و برآمده از واقعیات سیاسی و اقتصادی و غیره میدانند. اعتراضات ۹۶ را با درانداختن تئوریهای توطئه تحلیل میکنند و ماجرا را ختم شده میپندارند اما در تحلیل اعتراضات ۹۸ به انواع روش تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … میپردازند و به صرافت میافتند که ریشههای اعتراضات مردمی را دریابند و ناگزیر میشوند که به عقب برگردند و نگاهی هم به اعتراضات ۹۶ و ارتباط آن با اعتراضات ۹۸ کنند. اما بهواسطهی همان روانشناسی پانمرکزیسم دوباره میبینیم که گرفتار خطای تحلیل شدهاند.
در تمام تحلیلهای مرکزنشینان اعتراضات ۹۶ و ۹۸ اعتراض طبقهی فرودست دانسته شد که طبقهی متوسط با آنها همراهی نکرد. اما وقتی به تحلیل توجه میکنیم تا بدانیم که چرا و چگونه چنین نتیجهای گرفتهاند، درمییابیم چون در تهران آن بخش از مردمی که این تحلیلگران طبقهی متوسط میدانند در اعتراضات حضور نداشتهاند یا حضورشان کمرنگ بوده است، لذا نتیجه میگیرند که این اعتراضات طبقهی فرودست بوده و طبقهی متوسط با آنها همراهی نداشته است. در تحلیلهای پانمرکزیسم فقط مرکز طبقهی متوسط دارد و دیگر شهرها و استانهای کشور طبقات فرودست هستند. اگرچه این یک واقعیت است و مردم دیگر استانها نسبت به مرکزنشینان، با توجه به انواع امکاناتی که دارند، فرودست محسوب میشوند و اگر پولدار هم باشند از امکانات لازم برای استفاده از پول خود برخوردار نیستند و حتی برای درمان هم مجبورند به مرکز مسافرت کنند، اما یک واقعیت نسبی است. به این معنا که در تمام شهرها و استانهای کشور طبقات متوسط وجود دارند و در گسترهی ملی یک کل جامعهشناختی را تشکیل میدهند و بسیاری از آنها در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ نیز حضور فعال داشتند.
من با تحلیل طبقاتی گورویچ موافقم و براین باورم که جوامع طبقهی متوسط ندارند، بلکه طبقات متوسط دارند. یعنی بخشی از جامعه با تفاوتهای بسیار اقتصادی و اختلافات درآمدی اما مطالبات واحد و دغدغههای مشترکی در حوزههای متعدد دارند و گسترهای از طبقات متوسط را تشکیل میدهند. به قول مارکس جایگاه طبقاتی افراد را تنها کوچکی و بزرگی کیف پولشان تعیین نمیکند، اما برخلاف مارکس وضعیت افراد نسبت به ابزار تولید هم جایگاه طبقاتی آنها را مشخص نمیکند، بلکه مجموعهای از دغدغهها، مطالبات، رویکردها، آرمانها و … نیز مؤثرند. بنابراین طبقات متوسطهی ایران که یک کل جامعهشناختی را در گسترهی ملی تشکیل میدهند، در تمام جغرافیای کشور گستردهاند و در تحلیل طبقاتی رویدادهای اجتماعی باید به آن توجه داشت. پانمرکزیستها اما در تحلیلهای خود اولاً تبیین درستی از طبقات (طبقهی) متوسط ندارند و همین موجب میشود گاهی از ترکیب واژگانی بهغایت نامفهوم طبقهی متوسط “فرهنگی” استفاده کنند و دوماً تحلیل طبقاتی خود را منحصر و محدود به مرکز نموده و طبقهی متوسط را تنها یک واحد اجتماعی در مرکز میدانند. بنابر همین ذهنیگراییهای پانمرکزیسم است که گرفتار خطاهای تحلیلی میشوند و بهشدت از جامعه عقب افتاده و هرروز فاصلهشان با جامعه بیشتر میشود.
دردآور اینجاست که یکی از اصلاحطلبان مشهور که استاد دانشگاه هم هست، در تحلیل طبقاتی خود از نسبت امنیتی حاکمیت و مردم گفته بود «در ایران بعد از انقلاب، برای جمهوری اسلامی، ابتدا ( در دههی ۶۰) مناطق بالا شهر تهران (مثلاً فرادستان) خطر امنیتی دانسته میشدند، بعدتر (دهههای ۷۰ و ۸۰) مناطق میانهی تهران (مثلاً طبقهی متوسط) خطر امنیتی بودند و حالا مناطق پایینشهر و حاشیهای تهران خطر امنیتی شدهاند و …» (نقل به مضمون) این استاد شناختهشده و مشهور اصلاحطلب، اول اینکه ایران را در تهران خلاصه کرده بود و دوم و مضحکتر اینکه آن دریای خروشان انسانی از طبقات فرودست و متوسط ایرانی که در دههی شصت زندانی و اعدام شده بودند را ندیده است. کافی بود ایشان از چندتن از دوستان اصلاحطلب خود که در دههی ۶۰ بازجو بودهاند و در سرکوب مردم و کشتار جوانان حضور فعال داشتهاند، میپرسید تا بداند که چند درصد از زندانیان و اعدامیهای دههی شصت جوانان طبقات فرودست و متوسط در سراسر ایران بودهاند و از همان ابتدا طبقات فرودست و متوسط مشکل اصلی برای استبداد جمهوری اسلامی بودهاند. این نوع تحلیلهای نهتنها خطا که حتی فاجعه، ترکیبی از پانمرکزیسم و ذهنیگرایی مفرط است. وقتی که تحلیلگران کمترین اطلاع و ارتباط و درکی از دیگر استانها و شهرهای کشور ندارند و خود را در گروههای خودی مرکزنشین محدود کردهاند، طبیعی و بدیهی است که سطح تحلیلهایشان از مرکز عبور نمیکند و عمدتاً این تحلیلها در گسترهی ملی با خطاهای بزرگ مواجه میشوند. برای دریافت و درک درست واقعیات اجتماعی در گسترهی ملی پای تحلیل را از مرزهای ذهنی پانمرکزیسم بیرون گذارید تا ببینید آنهایی که در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ به خیابانها آمدند، همانهایی هستند که در اسفند ۹۸ انتخابات را تحریم کردند. همانهاییاند که روزی پایگاه رأی اصلاحطلبان دانسته میشدند و اکنون از آنها نیز عبور کردهاند. برای اتخاذ استراتژی درست باید تحلیلی نزدیک به واقع داشته باشیم و این تحلیل در وضعیت پانمرکزیسم هرگز نزدیک به واقع نخواهد بود. ایران فقط تهران و اطراف تهران نیست. مجموعهای از واحدهای اجتماعی بزرگ و کوچک در گسترهای جغرافیایی به عنوان کشور است که کنش و واکنشهای تمامی آنها در رویدادهای جاری و آتی دخیل هستند. برای تحلیل قریب به واقع شرایط امروز و اتخاذ استراتژی دقیق بهمنظور عملکرد درست باید تمام این واحدهای اجتماعی در کل جغرافیایی را بشناسیم و با توجه به این شناخت تحلیل و رفتار کنیم.
پینوشت:
سعی شد خیلی کوتاه و مختصر و با ذکر چند مثال به تبیین وضعیت پانمرکزیسم بپردازیم. این وضعیت و اهمیت آن در خطاهای تحلیل را میتوان با مثالهای بسیار دیگری بیشتر توضیح داد که اگر لازم باشد در فرصتهای بعدی چنین خواهیم کرد.
3 پاسخ
۹۹ درصد مسئولین مملکتی از صدر تا ذیل اصالتا غیرتهرانی هستن خب چرا تا حالا این سوال پیش نیومده برای چی خامنه ای ترک-مشهدی یا روحانی سمنانی یا جهانگیری کرمانی دلشون برای رشد دادن زادگاه خودشون نمی تپه؟!؟!
جزو معدود نوشتارهای قابل اعتنای این روزها بود. موجز و گویا نوشته شده بود.
با سپاس
حاکمیت عملا اگر شورشی و جنبشی در شهرستان ها و روستاها باشد بسرعت انرا ارام و یا نابود میکند و این تهران و پایتخت و مرکز است که بخاطر اهمیت اقتصادی سیاسی اش مهم است و لذا مهم تر هست و مهم تر جلوه میکندِ
در تهران هم انواع طبقات و کلاس های اجتماعی و اقتصادی هست. پس عنوان پان مرکزیسم و ..چیزی از اصل موصوع نمی کاهد.
با واقعیت باید کنار امد!
دیدگاهها بستهاند.