چندی پیش به مناسبت انتشار ویروس کرونا در ایران و جهان مصاحبه ای از دکتر عبدالکریم سروش، تحت عنوان خدا به هر دردی نمی خورد در رسانه های مجازی [سایت زیتون] منتشر شد.
او در آن مصاحبه، مطالبی را مطرح کرده که نیاز به نقد و بررسی بیشتری دارد. اینجانب ابتدا آن مطالب را بیان و سپس نظرات خود را در قالب نقد و بررسی مطرح خواهم نمود تا مخاطبان و خوانندگان خود به قضاوت بپردازند.
امامان، صدای زائران را نمی شنوند
۱-دکتر سروش میگوید:
«هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که این خفتگان در زیر خاک، خواه امام، خواه خواهر امام و صدای زایران را می شنوند. و به آنها پاسخ می دهند و یا اساساً قدرت بر آوردن حاجات آنها را دارند….
من مشکلی ندارم، با این که آدمیان به بزرگان خود احترام بگذارند و حتی به قبور آنها احترام بگذارند. اما قصه حرمت نهادن و ستایش کردن چیزی است و قصه حاجت خواستن و شفا خواستن چیز دیگری است اینها را باید از یکدیگر جدا کرد.» (ص۱)
نقد:
بر خلاف دیدگاه آقای سروش، آیات و روایات دلالت بر آن دارند که پیامبر گرامی اسلام (ص) و حضرات معصومین که به جهت عنایت ویژه خداوند به آنها و به جهت مقام و منزلت آنها نزد خداوند هم سخن ما را میشنوند و هم می توان از آنها درخواست نمود که برای آموزش ما به درگاه خداوند دعا کنند.
و اینک دلایل:
۱-خداوند، دعای اولیاء الله را اجابت میکند.
پیامبر گرامی اسلام در حدیث قرب نوافل به مقامات اولیاء الله چنین اشاره می کند: بنده من بر اثر انجام فرائض و نوافل به مقامی می رسد که محبوب من می شود وقتی محبوب من شد، من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می گردم که با آن سخن می گوید و دستش می شوم که با آن می گیرد. هر گاه مرا بخواند اجابت می کنم و اگر چیزی از من بخواهد می بخشم. ( ان دعانی، اجبته و این سالتنی اعطیته) (کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲)
۲-قرآن، به امور خارق العاده و کراماتی اشاره می کند که از سوی انبیاء و بندگان خاص خدا به انجام می رسد. اینک به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف: حضرت یوسف، به فردی (برادرش) ماموریت داد که به نزد پدر خود، حضرت یعقوب که از فراق او نابینا شده بود، برود و پیراهن او را بر چهره پدر بیفکند تا بینایی خود را باز یابد.
قرآن در این باره می فرماید:
“فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ” ﴿یوسف /۹۶ ﴾
پس چون مژده رسان آمد آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت پس بینا گردید گفت آیا به شما نگفتم که بیشک من از [عنایت] خدا چیزهایى مى دانم که شما نمی دانید.
ب: هنگامی که حضرت سلیمان به یاران خود اشاره می کند که کدام یک از شما می تواند تخت بلقیس را برای من بیاورد یکی از یاران او به نام آصف بن برخیا که به علمی از کتاب الهی دانا بود در یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را حاضر نمود.
قرآن می فرماید:
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (نمل/۴۰﴾
کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است.
ج: امور خارق العادهای که از جانب حضرت مسیح به اذن و قدرت الهی انجام شده است: مانند ساختن پرنده ای از گل، زنده کردن مردگان، شفا دادن کور مادرزاد و بیماران لاعلاج و …. (آل عمران/۴۹)
بنابراین، بر اساس این آیات، انجام امور خارق العاده از سوی انبیاء الهی ،امری عادی و مورد قبول قرار گرفته است.
۳-توسل به انبیاء و اولیاءالهی
قرآن، از مومنین می خواهد که جهت استغفار گناهان و طلب حاجات به انبیاء و اولیاء الهی متوسل شوند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( مائده/۳۵)
اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید
برای تقرب به خدا وسایل و اسباب گوناگون وجود دارد که از جمله آنها توسل به دعای پیامبران الهی است.
برای نمونه هنگامی که فرزندان حضرت یعقوب به خطای خود پی بردند، پیش پدر آمدند و از او خواستند که از خدا برای آنها طلب آمرزش کند.
قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ. قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(یوسف ۹۸-۹۷)
گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم. گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است.
و نیز قرآن در آیه ای دیگر بیان می کند که کسانی که بر خود ستم کردند به نزد پیامبر می آمدند و از خدا طلب آموزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد(وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ)
بنابراین ما بر اساس این آیات می توانیم از انبیاء و اولیاء الهی بخواهیم که در حق ما دعا کنند، همان گونه که در زمان رسول خدا و حضرت یعقوب این کار به انجام رسید.
حال ممکن است سوال شود که این توسلات در زمان حیات پیامبر و ولی خدا صورت گرفته ولی توسل بعد از وفات آنها صحیح نیست.
در پاسخ می توان گفت که حقیقت و اثر بخشی انسان به روح اوست نه جسم و این روح در حیات برزخی به حیات خود ادامه می دهد (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)
در ضمن قرآن به صراحت بیان می نماید که شهدا زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند و پیامبران و امامان معصوم که افضل از شهداء هستند بعضاً خود نیز در زمره شهداء بوده اند.
در ضمن همه ما در نمازهای واحب روزانه، بر پیامبر گرامی اسلام سلام می فرستیم، السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته، اگر ایشان سلام ما را نشنود که لغویت در کلام لازم می آید(شایسته ذکر است هنگامی که اینجانب به مناسبتی با برخی از عالمان وهابی گفت و گو میکردم به آنها گفتم که پیامبر زنده است و جواب سلام ما را می شنود زیرا ما در نماز به او سلام می کنیم، ایشان در پاسخ گفت: پیامبر فقط سلام ما را می شنود ولی حاجات دیگر ما را نمی شنود).
بنابراین، براساس دلایل فوق توسل به پیامبر و ائمه معصومین که جان پیامبر هستند و خداوند عنایت خاص به آنها داشته و پلیدی را از آنان بر طرف نموده است (یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا) در زمان حیات و ممات آنان صحیح است و آنها هم صدای ما را می شنوند و هم در صورت مصلحت، خداوند دعای آنان را مستجاب می فرماید.
بنابراین از جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش می خواهم که در باب اعتقادات تشیع و توسل به پیامبر و امامان معصوم و اولیاء الله با تامل و تفکر بیشتری سخن بگویند. (در ضمن جهت مطالعه بیشتر در باب توسل و شفاعت و عقاید وهابیت به کتابهای استاد محترم حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی مراجعه شود.)
انکار طب و علوم انسانی غربی
۲-دکترعبداللکریم سروش در بخشی از مصاحبه بیان می کند:
همین آتش غرب زدگی توسط برخی از افراد نادان پس از انقلاب دامن زده شد و همه چیز غربی را دوباره از غربال انکار گذراندند و هیچ چیز را باقی نگذاشتند علوم انسانی غربی را و حال طب غربی را.
نقد:
طب غربی اولاً دستاورد کل بشریت است نه تنها غربیان و ثانیاً بزرگان و مراجع تقلید در حوزه کرونا هیچ کدام طب غربی را انکار نکرده بلکه همواره سفارش کرده اند که دستوارت پزشکی را رعایت نمایید.
همچنین پیامبر اسلام (ص) به مسلمانان سفارش می کنند که علم و حکمت را که گمشده مومن است، هر کجا یافتید حتی از دست کافران و مشرکان بگیرید و نیز علم را طلب کنید هر چند که در چین باشد (اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ) و یا اینکه پیامبر طلب علم را بر هر مسلمانی واجب کرده است؛ حال چگونه پیروان واقعی او می توانند با دانش و علم، سر ستیز داشته باشند!؟
اما قصه علوم انسانی غربی، قصه دیگری است طبق دستورات عقل و سفارشات حضرات معصومین اگر سخن حقی در آنها وجود دارد مورد پذیرش ولی اگر مطالب نادرست و غیر واقعی تحت نقاب علوم انسانی مطرح شود، قابل پذیرش نیست.
سردمداران علوم انسانی غربی، اولاً این علوم را بر اساس مادی گرایی و تجربه گرایی محض بنا نموده و ثانیاً انسان را که موضوع این علوم است حیوانی برخاسته از تنازع بقا و بریده از مبداء و منتها میدانند … مسلماً دانشی که بر اساس این مبانی شکل بگیرد، نمی تواند تصویر درستی از انسان ارائه بنماید.
اینک به سخنان برخی از پدران علوم انسانی غربی اشاره نموده تا خود قضاوت نمایید که آیا با این نظریات نادرست، می توان واقعاً علوم انسانی صحیحی داشت؟
۱. دیدگاه دیوید هیوم اسکاتلندی(۱۷۷۶-۱۷۱۱) که تاثیر زیادی بر جریان تجربه گرایی علمی داشته است و می توان او را پدر تجربه گرایی جدید نامید، در عبارتی به روشنی می گوید: “اگر کتابی درباره الهیات یا مابعدالطبیعه مدرسی در دست بگیرم، می پرسم آیا در آن هیچ استدلال انتزاعی درباره کمیت یا عدد هست؟ آیا استدلال تجربی درباره واقعیات و موجودات در آن هست؟ اگر پاسخ منفی است پس آن را در آتش افکنید چون چیزی جز سفسطه در این کتاب وجود ندارد..Hume.An) Enquary Concerning human understanding.p,۱۶۵(
روشن است که براساس این تعابیر، هیوم به امور ماوراطبیعی از جمله خدا، عالم غیب و آخرت و … اعتقادی ندارد. او کسی است که به صراحت اظهار می دارد که همه معرفت ما از تجربه حاصل و به تجربه ختم می شود… سوال این است که آیا این نظریه واقعاً علمی و نظریه مخالف آن غیر علمی است؟ و آیا مخالفت مستدل با این نظریه، مخالفت با علوم جدید است؟
کارل پیرسون (۱۸۵۷-۱۹۳۳) استاد دانشگاه لندن که تأثیر زیادی در تبیین های طبیعت گرایانه علمی دارد، می گوید: روش علمی، تنها طریق و مدخل واقعی به کل قلمرو معرفت است.”) محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، ص ۳۷(
بر اساس این دیدگاه، روش تجربی و میکانیکی علمی، تنها طریق کشف حقایق عالم است و اموری که از طریق روش علمی نتوان درباره آن داوری نمود، از قلمرو معرفت انسانی، خارج هستند. در نتیجه مابعدالطبیعه و دین خارج از معرفت بشری قرار می گیرند.
۲.اگوست کنت(۱۷۹۸-۱۸۵۷) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی که معمولاً او را بنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم می دانند، بر آن است که روش پوزیتیویستی و تجربی، برترین روش و آخرین مرحله تکامل و تحول ذهن انسانی است. او دوران تفکر بشر را سه مرحله می داند:۱٫ مرحله ربانی ۲٫ مرحله فلسفی و ۳٫ مرحله تجربی. براساس دیدگاه او، دوران دو مرحله ربانی و فلسفی به سرآمده است و ادیان موجود، محصول مرحله خاصی از تحول ذهن آدمی است که اکنون زمان آن گذشته است. ذهن علمی و اندیشه اثباتی (تجربی) دیگر نمیتواند به الوهیت و موجودات ماوراء طبیعی باور داشته باشد. ),۹۲Louis.p.pojman,philosophy of Religion, p)
۳. امیل دورکیم(۱۸۵۸-۱۹۱۷) جامعه شناسی مشهور فرانسوی، معتقد است که “قوانین و اخلاقیات، کار و تفریح، علم و فرهنگ و از همه مهمتر دین، زاده اجتماع است. همچنین منشاء همه ادیان بزرگ و کوچک توتم پرستی است و پرستش توتم، نمادی از پرستش جامعه است. بنابراین آنچه در همه ادیان مورد پرستش قرار می گیرد و نیروها و ویژگی فراطبیعی به آن نسبت داده می شود، چیزی جز جامعه نیست. اما مردم تصور می کنند که موجودی الوهی را می پرستند که در فراسوی جهان قرار دارد و می تواند به خواسته های آنان پاسخ و مشکلات آنان را حل کند.”) محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۲۰۱٫( یعنی خدا همان جامعه است که متدینان به اشتباه او را موجود ماوراء طبیعی قلمداد مینمایند.
۴. کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) اقتصاددان و جامعه شناس بزرگ آلمانی که در تحولات فکری و اجتماعی سیاسی قرن بیستم بسیار تأثیر داشته است، معتقد است:
- انسان سازنده دین است نه دین سازنده انسان
- دین افیون مردم است.
- من از همه خدایان بیزارم. (آردن، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص ۳۸۱٫)
۵٫. زیگموند فروید(۱۸۵۶-۱۹۳۹) عصب شناس اتریشی که پدر علم روانکاوی شناخته می شود، معتقد است که دین و خدا جلوه غریزه سرکوب شده جنسی است و نیز تصور خدا نتیجه فرافکنی تصور پدر درون خود انسان است، اما این تصور، خرافه و افسانه ای بیش نیست و آسمان تهی است (محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۱۸۷؛ توسلی، غلام عباس، نظریه های جامعه شناسی، ص ۶۲ و ص ۱۸۷)
علوم انسانی اسلامی بدین معناست که با چشمانی باز و عقلانیت لازم، روش و آیین پدران علم جدید را مورد نقادی قرار داده و با دلیل و برهان معلوم سازیم که آنان بر راه صحیحی حرکت نکرده اند و در مقابل آنها تفسیرها و نظریه پردازی های درستی به عمل آوریم.
حال سؤال این است که این پدران علم جدید با این افکار نادرست، صلاحیت تدوین علوم جدید را داشته اند؟ آیا ما باید این افکار نادرست و غیر علمی را با تبلیغات به عنوان نظریات علمی، دانسته و نظریه های مخالف این تئوری ها را غیر علمی و دخالت ایدئولوژی در دین قلمداد کنیم و ذهن و روان دانشجویان خود را آکنده از این نظریات به اصطلاح نادرست علمی نموده و هر گونه مخالفت با آنها را دخالت دین در عرصه علم تلقی نماییم؟ آیا پیروی از این پدران علوم انسانی جدید که ملحد و تجربه گرا و مادی گرا هستند. یادآور این آیات قرآن نیست: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ. (بقره، ۱۷۰)
و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گرچه آن پدران بیعقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ. (لقمان ۲۱) (و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید«!، میگویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت میکنند)؟!
هنگامی که پیامبر گرامی اسلام(ص)، برخی از مردم را دعوت به آیین، عقلانی و درست می نمود، می گفتند که ما از آیین و برنامه هایی پدرانمان پیروی می کنیم و قرآن می فرماید آیا تبعیت کورکورانه از پدرانی که خود بر راه صحیح نبودند، امر درستی است؟ به نظر می رسد که پدران علم جدید که براساس روش صرفاً علمی و تجربه گرایانه اصول وحیانی و ماوراء طبیعی را تبیین و تفسیر کرده بر روش صحیح و درستی حرکت ننموده اند.بنابراین اگر هم مخالفتی با برخی از یافته های علوم انسانی غربی می شود به دلایل فوق است.
خداپرستی قبیله گرایانه و دروغ بودن قرائت زیارت عاشورا و توسل به امام حسین علیه السلام جهت رفع وبا
۳-دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه می گوید:
در زمان میرزای شیرازی در نجف وبایی آمد ایشان پیام داد و گفت من مجتهدم، من نیکخواهم، سخن از گزافه نمیگویم. شیعیان بروند زیارت عاشورا را بخوانند تا شر وبا کاسته شود شیعیان رفتند و زیارت عاشورا را خواندند و پس از آن شیعیان از وبا مصون ماندند…
من کاری به راست و دورغ این حادثه ندارم. قطعاً دروغ است…. اولاً دروغ داریم تا دروغ. این نوع دروغ تفرقه افکن است. یک خداپرستی بسیار خودخواهانه و قبیله گرایانه ای در درون این قصه نهفته است که گویا بندگان خدا برای او فرق دارند به کمک این یکی می رود ولی به کمک آن یکی نمی رود والله این گونه دینداری قابل تاییدی نیست و من از موضع روشنفکران دیندار به همه دوستان و همه کسانی که سخن من را م یشنوند میگویم که اینها نه جزء ذات دین است و نه جزء اعراض دین.
نقد:
از این مطلب دکتر سروش دو مطلب مهم استفاده می شود:
۱-این خبرکه «مردم و از جمله شیعیان اگر دعا کنند، وخدا مستجاب کند، دروغ است».
۲-این که «خدا به برخی از بندگان توجه و به برخی دیگر بی توجه باشد، خداپرستی قبیله گرایانه است».
به نظر می رسد هر دو استنباط دکتر سروش،برخلاف آموزه های قرآنی است.
در ابتدا به مطلب دوم اشاره می کنیم. جناب آقای سروش، خداوند رحمان و رحیم، لطف خود را به انسانها در قالب وحی از طریق پیامبران ارزانی داشته است. مردم با این هدایت الهی به دو گونه برخورد می کنند:
۱-برخی از انسانها با دیدن معجزات الهی با آغوش باز پیامبر و پیام الهی او را می پذیرند و در رکاب او علیه ظالمان و مفسدان مبارزه می کنند.
۲-دسته دیگر از انسانهاکه از هوی نفس تبعیت کرده با پیامبر و پیام او به مخالفت برخاسته و کمر همت به نابودی آنها می گمارند. و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نمی ورزند. قرآن از دسته اول به عنوان شاکر و مومن و از دسته دوم به عنوان کافر و کفور یاد می کند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (الانسان/۳)
ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿ التغابن/۲﴾
او کسی است که شما را آفرید (و به شما آزادی و اختیار داد) گروهی از شما کافر و گروهی مؤمن هستند، و خداوند به آنچه میدهید بینا است.
خداوند، دسته کافران را مذمت و سرزنش نموده و به آنها وعده عذاب می دهد و از این رو دشمن خود می داند و دسته مومنان را تشویق و تایید و از این رو آنها را دوست خود دانسته و به آنها وعده بهشت می دهد.
اینک آیات در ارتباط با گروه مومنان:
۱- إ ِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿المائده/۶۹﴾
آنها که ایمان آورده اند و یهودیان و صابئان و مسیحیان هر گاه ایمان به خداوند یگانه و روز جزا بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین خواهند شد.
۲-اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره/۲۵۷)
خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند، آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند.
۳- همچنین قرآن در آیاتی می فرماید: خدا، محسنین، مطهرین، توابین، متقین وصابرین و متوکلین و مقسطین را دوست دارد.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (بقره/۱۹۵)
خداوند، نیکوکاران را دوست میدارد
فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (آل عمران ۷۶)
خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
اینک آیات در ارتباط با کافران و مفسدان
۱-وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (التغابن/۱۰)
اما کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن می مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدی است.
۲–وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره/۲۵۷)
(اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند، آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند.
۳-همچنین قران در آیاتی می فرماید: خداوند، کافران، ظالمان و مفسدان، مسرفان و مستکبران را دوست ندارد و در آیهای دیگر می فرماید اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد.
فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (آل عمران ۳۲)
خداوند کافران را دوست نمیدارد.
وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ(آل عمران ۵۷)
و خداوند، ستمکاران را دوست نمیدارد
وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ(مائده ۶۴)
و خداوند مفسدان را دوست ندارد
جناب آقای دکتر سروش، اصولاً فلسفه بهشت و دوزخ و عدالت خدا، دلالت بر آن دارد که انسانها در این عالم در پذیرش سخنان حق به اختیار خود برابر نیستند، برخی مفسد و کافر و برخی دیگر مومن و پرهیزکارند و از این رو، عدالت خداوند اقتضاء میکند که به دو شیوه متفاوت با آنها برخورد نماید.
قرآن به صراحت در این باره می فرماید که ما مومنان و صالحان را همسان مفسدان قرار نمی دهیم و اگر کسانی فکر کنند که آنها در نزد خدا برابرند، چه بد داوری کردهاند به عنوان نمونه به آیات ذیل توجه فرمایید.
۱- أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ﴿ص/۲۸﴾
آیا کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران!
۲- أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (الجاثیه/۲۱)
آیا کسانی که مرتکب سیئات شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند قرار می دهیم که حیات و مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند.
بنابراین از نظر قرآن بندگان خدا در پیشگاه خداوند برابر نیستند، زیرا برخی از آنان با اختیار خود راه فساد و تباهی را انتخاب کرده و در زمره کافران و مورد مذمت خدا قرار گرفته اند که جایگاه آنان دوزخ است و برخی دیگر با اختیار و تعقل خود راه ایمان و عمل صالح را برگزیده اند و در زمره نیکوکاران و تقوا پیشگان و مورد محبت خدا قرار گرفته اند و جایگاه آنها بهشت برین است. البته رحمانیت خداوند اقتضاء می کند که حتی کافران نیز از رزق و روزوی و نعمت دنیوی بهره مند شوند شاید که روزی به راه مستقیم هدایت یابند ویا راه بهانه جویی بسته شود (وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ)
بنابراین این سخن دکتر سروش که اگر خداوند تفاوتی بین بندگان قایل شود و حاجات یکی را بپذیرد و حاجات دیگری را نه و یا به کمک یکی برود و به کمک دیگری نه، خداپرستی قبیله گرایانه است، به هیچ وجه با آموزه های قرآنی سازگاری ندارد. خداوند دوست مومنان و دشمن کافران است و جایگاه مومنان بهشت و جایگاه کافران دوزخ است.
- اما در باب مدعای دیگر ایشان که توسل به امام حسین علیه السلام (قرائت زیارت عاشورا) در رفع بیماری وبا قطعاً دورغ است.
البته پاسخ به این مدعای ایشان در بخش توسل به انبیاء و اولیا الهی داده شد. ولی به اجمال عرض می کنم که کسانی که خداوند را از سر اخلاص بخوانند و یا برای برآورده شدن حاجات خود به انبیاء و اولیا الهی متوسل شوند. در صورت مصلحت، حاجات آنها برآورده می شود و جای انکار ندارد.
قرآن در این باره می فرماید: خداوند دعای هر دعا کنندهای را اجابت میکند البته اجابت دعا، مشروط به دعا کردن است
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿بقره/۱۸۶﴾
و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤ ال کنند بگو) من نزدیکم! دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا میخواند پاسخ میگویم، پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند).
و یا در آیهای دیگر می فرماید:
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (غافر/۶۰)
پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم، کسانی که از عبادت من تکبر می ورزند به زودی با ذلت وارد دوزخ می شوند.
و یا در آیه دیگر می فرماید:
قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا (الفرقان/۷۷)
بگو پروردگار من برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد، شما (آیات خدا و پیامبران را) تکذیب کردید و دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.
قرآن در این آیات به صراحت اشاره می کند که اجابت حوایج مردم مشروط به خواندن خدا است. اگر کسانی خداوند را نخوانند بالطبع حاجات آنها نیر برآورده نمی شود. این امر مرهون قابلیت قابل است نه قاعلیت فاعل
از این رو، حضرت ذکریا از خداوند طلب فرزند کرد و خداوند نیز حاجات او را برآورده نمود
وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿انبیاء/۸۹﴾
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد) پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن) و تو بهترین وارثانی.
و در آیه دیگر دعای حضرت ایوب را برآورده می فرماید.
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ ﴿انبیاء/۸۴﴾
ما دعای او را مستجاب کردیم، و ناراحتیهائی را که داشت برطرف ساختیم، و خاندانش را به او بازگرداندیم، و همانندشان را بر آنها افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد، و تذکری برای عبادت کنندگان.
این سنت الهی است که هر کسی خدا را بخواند در صورت مصلحت، دعای او به اجابت می رسد. بنابراین عنایت خاص الهی هنگامی ممکن می شود که بنده قابلیت لازم را داشته باشد و الا از طرف خدا همواره فیض آماده است.
نتیجه این که اگر شیعیان، متوسل به امام حسین علیه السلام شوند و از او بخواهند که در حق آنها دعا کند تا مورد عنایت خاص الهی قرار گیرند یا بیماری آنها برطرف گردد جای انکار ندارد، همان گونه که فرزندان حضرت یعقوب برای آموزش خود به پدر متوسل شدند تا در حق آنها دعا کند و همان گونه که پیراهن حضرت یوسف چشم پدر را بینا نمود و نیز اعطای فیض و عنایت الهی در صورتی که قابلیت قابل ظرفیت آن را داشته باشد بر خلاف عدالت الهی نیست. پس محتوای سخن منقول از میرزای شیرازی جای انکار ندارد که ایشان به صراحت میگوید قطعاً دروغ است.
خدا به هر دردی نمیخورد.
۴-دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه خود مطرح می کند:
آن خدای دین معیشت اندیش که خلاهای زندگی شان را پر می کرد، آن خدا اکنون غائب است. آن خدا هیچ وقت حاضر نبوده است. فکر می کردند حاضر است فقط در خیال آنها حاضر بوده است. هر اتفاقی که می افتاد میگفتند خدا کرده است. می گفتند خدا به من یک دختر داده خدا جان من را حفظ کرده. البته در این که علت العلل خداوند است، بحث و شکی نداریم. اما این که در هر حادثه خاصی شما پای خداوند را به میان بیاروید و آن را در عرض علل طبیعی بنشانید خطا است…..
خدا به هر دردی نمیخورد به درد تنهایی روح می خورد، به درد عاشقی می خورد و به درد پرستش و ستایش می خورد و همه ما عمیقاًبه این نقشها احتیاج داریم و…… اکنون برای توازن با زندگی مدرن باید خدایی را که قبلاً در حاشیه بود، به متن بیاوریم.
نقد:
از این مطلب دکتر سروش دو نکته بر می آید:
۱-خدا به هر دردی نمی خورد و ما نمی توانیم در هر حادثه ای که اتفاق می افتد پای خدا را به میان بکشیم.
۲-خدا فقط به درد تنهایی و عشق بازی و پرستش ما می خورد.
در پاسخ ایشان می توان گفت که این مدعیات برخلاف دلایل عقلی و نقلی معتبر است، زیرا ما سوی الله که موجوداتی ضعیف و فقیرند هم در لحظه حدوث و هم در لحظه بقا به خداوند احتیاج دارند. این گونه نیست که مخلوقات فقط در لحظه حدوث به خداوند نیاز داشته باشند. بلکه در هر لحظه از عمر و بقا خود به قوت و نورانیت الهی موجودند. از این رو در هر حادثه ای، باید پای خدا را به میان کشید. البته علت حقیقی بودن خدا در هر حالتی منافاتی با افعال اختیاری انسان ندارد.
و اینک دلایل قرآنی و روایی که علت حقیقی هر حادثه ای خداوند است و در هر حادثه ای، باید پای خدا را به میان کشید:
اعتقاد به توحید، دلالت برآن دارد که خالق و مدبر همه عالم و همه موجودات و هر اتفاقی، خداوند است
ق قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (الرعد/۱۶)
بگو خدا خالق همه چیز است و او است یکتا و پیروز!
و نیز خداوند مدیر و کارگردان همه هستی است
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿الحمد/۲﴾
ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. قرآن در آیاتی حیات و ممات موجودات و روزی رسان همه آنها را خداوند می داند.
۱- قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (یونس/۳۱)
بگو چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد و یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشم هاست و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می سازد و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می کند؟ به زودی (در پاسخ) می گویند: خدا، بگو پس چرا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید)؟!
۲- وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿هود/۶﴾
هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خدا است، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند، همه اینها در کتاب آشکاری (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است
۳- هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿غافر/۶۸﴾
او کسی است که زنده می کند و می میراند، و هنگامی که چیزی را اراده کند تنها به آن می گوید: موجود باش! او نیز بلافاصله موجود م یشود.
امیر المومنین علی (علیه السلام )در عباراتی به این نوع کارگردانی خداوند و یا توحید ربوبی اشاره میکند و بر آن است که حیات و نورانیت و غنا و قوت هر موجودی به خداوند است و همه موجودات به غنا و قوت الهی موجودند.
۱- وَ هُوَ حَیَاهُ کُلِّ شَیْءٍ وَ نُورُ کُلِّ شَیْءٍ ( کلینی، کافی، ج۱، ص ۱۳۰)
و اوست که حیات هر چیز و نور هر چیزی است.
۲- کُلُّ شَیْءٍ خَاشِعٌ لَهُ وَ کُلُّ شَیْءٍ قَائِمٌ بِهِ، غِنَى کُلِّ فَقِیرٍ وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ وَ قُوَّهُ کُلِّ ضَعِیفٍ ( نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۹) هر شی خاشع و قائم به خدا است و خدا غنای هر فقیر و عزت هر ذلیل و قوت و نیروی هر ضعیفی است.
۳- بِیَدِکَ ناصِیَهُ کُلِّ دابَّه، وَ اِلَیْکَ مَصیرُ کُلِّ نَسَمَه.. ( نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹)
مهار هر جنبندهاى در کف تو، و بازگشت هر انسانى به سوى توست.
این که آقای سروش می گوید خدا به هر دردی نمیخورد و حضوری در حوادث عالم ندارد، از ایشان سوال میشود پس چه کسی کارگردان عالم هستی است؟
بت پرستان در توحید در خالقیت مشکلی نداشتند و برآن بودند که خدا، خالق همه موجودات است اما تدبیر برخی از حوادث از جمله حادثه جنگ را بر عهده خدا نمی دانستند و از این رو آنها به بتها متوسل شده و در جنگهای آنها را با خود حمل می کردند. قرآن چنین اعتقادی را به شدت مورد نهی قرار می دهد.
وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿مریم/۸۱﴾
آنها غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب کردند تا مایه عزتشان باشد (چه پندار خامی ؟).
و نیز قرآن در آیه دیگر می فرماید:
وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ﴿یس/۷۴﴾
آنها غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که یاری شوند
هدف بت پرستان از پرستش بتها، آن بود که معتقد بودند که خداوند به هر دردی نمی خورد، زیرا حضوری در برخی از حوادث عالم ندارد و این اله ها (غیر از خدا) هستند که در این حوادث دخالت می کنند و از این رو، به اله ها و بتها احترام کرده و مورد پرستش قرار می دادند تا در جنگها و حوادث دیگر به کمک آنها بیایند.
با توجه به این مطلب از جناب آقای دکتر سروش سوال می شود، مشکل بت پرستان چه بود که این قدر مورد مذمت قرآن قرار گرفته اند؟ آنها هم اعتقاد داشتند که خدا به هر دردی نمی خورد و در برخی حوادث، پای خدا در میان نیست و به جای خدا اله ها و بتها این وظیفه را به عهده گرفته اند.
حال سوال این است که اگر خدا به هر دردی نمی خورد و در برخی حوادث حضور ندارد، چه کسی مدبر آن حوادث است؟ آیا آن مدبر غیر خدا خود قوی و غنی مطلق است یا ضعیف و مخلوقی از مخلوقات الهی که حدوث و بقاء آن به دست خدا است؟
اگر آن مدبر فرضی، موجودی کامل و مستقل و بی نیاز از خدا است که با توحید در خالقیت و توحید در ذات سازگار نیست و نوعی شرک است که دلایل عقلی و نقلی معتبر بر خلاف آن است. اگر آن مدبر فرضی مخلوقی از مخلوقات الهی است که حدوث و بقا آن به دست خدا است، در نتیجه علت حقیقی خدا است نه مدبر فرضی. بنابراین در همه حوادث، خداوند حضور دارد.
بنابراین، این سخن که خدا به هر دردی نمی خورد و در هر حادثه خاص حضور ندارد، خطای محض است که باعرض معذرت بیشتر شبیه اعتقاد بت پرستان عصر جاهیلیت است.
همچنین براساس مطالب فوق، نتیجه می گیریم که خدا علاوه بر این که به درد تنهایی ما می خورد، به درد زندگی اجتماعی ما هم می خورد، به درد زندگی بین الملل ما هم می خورد. درست است که زندگی مدرن، تنها نقش خدا را در خلوت و تنهایی انسان می داند ولی مشکلات انسان مدرن هم از همانجا شروع شد که در حیات اجتماعی و بین المللی خود، نقشی برای خدا قایل نیست. هدایت گر جامعه باید ماذون از طرف خدا (حداقل در اوصاف) و قوانین این اجتماع نیز باید از جانب خدا باشد.
وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿مائده/۴۵﴾
و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند ستمگر است
توحید با همه ابعادش باید در همه زندگی ما تجلی کند. زندگی موحدانه، این گونه نیست که در خلوت و تنهایی با خدا عشق ورزی کرد ولی در صحنه اجتماع و حوادث جهان با خدا عشق ورزی نداشته باشد. در خلوت بر خدا توکل کند ولی در کارهای اجتماعی و مهم خود به خدا توکل نداشته باشد.
این اعتقاد، که خدا به هر دردی نمی خورد و فقط به درد تنهایی روح می خورد، اعتقاد به شکلی از سکولاریسم است که شدیداً مورد مذمت قرآن است و همچنین اعتقاد به حکومت جهانی و عادلانه حضرت ولی عصر (عج الله) بیانگر آن است که دخالت دین در عرصه مسائل اجتماعی و حکومتی، آموزه ای دینی است، زیرا که یکی از اهداف پیامبران، اجرای عدالت در جامعه است.
وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ ﴿شورای/۱۵﴾
و مامورم در میان شما عدالت کنم
قرآن از زبان پیامبر نقل می کند که مامور شدم که میان شما عدالت را بر پا سازم و تحقق عدالت کامل در جامعه بین الملل به دست مهدی موعود (عج الله) صورت می گیرد.
مساله شر و کرونا
۵-آقای دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه (در باب تغییر و رنسانس الهیات اسلامی و یا سکولاریسم شیعی و کرونا) چنین می گوید:
اینها (حادثه کرونا) نمی توانند بنیان ستبری را تکان بدهد. من تنها امیدی که دارم که امید ضعیفی هم هست، این است که مساله شر در الهیات اسلامی به طور کلی و در ایران جدی گرفته شود. چون فلسفه اسلامی به مساله شر کماهو حقه نپرداخته است. الان ما از رنسانس اروپا سخن گفتیم. یکی از مهمترین مولفه ها در رنسانس اروپا قصه شرور بود. این که ما باید از نو ارتباط خود را با خدا تعریف کنیم.
نقد:
از مطالب ایشان برمی آید: در اروپا بعد از رنسانس مساله شر را جدی گرفتند، اما در الهیات اسلامی همانند آنجا مساله شر جدی گرفته نشده است. در اروپا با توجه به جدی گرفتن مساله شر، ارتباط خود را با خدا از نو تعریف کردند: (از تعابیر دیگر ایشان برمیآید که در حادثه ویروس کرونا که یک پدیده شرگونه است، نباید پای خدا را به میان کشید زیرا خدا به هر دردی نمی خورد).
توضیح:
در الهیات اسلامی، ابتدا خدا ثابت می شود و سپس ارتباط خدا به عنوان خالق و مدبر جهان با جهان مورد توجه قرار می گیرد. در الهیات اسلامی، مساله شرور (اعم از شرور در طبیعی مانند زلزله، سیل و آتشفشان و… و شرور اخلاقی مانند قتل، غارت ، دزدی و جنگ و…) معضل جدی برای باور به خدا نیست و سازگاری کامل بین جهان مادی واجد شرور و اعتقاد به خدا وجود دارد. برخی از راه حل های معضل شرور در الهیات اسلامی به اجمال عبارتند از:
۱-شر، به دلیل فلسفی و عقلی، امر عدمی است.
۲-شر لازمه جهان مادی است، و خیر خلق جهان مادی بیشتر از عدم خلق آن است.
۳-شر، ناشی از آزادی انسان است.
۴-شر ناشی از جزیی نگری است.
۵-شر ناشی از جهل انسان است.
۶-شر، علت شکوفا شدن استعدادها و فضایل اخلاقی و عاملی برای غفلت زدایی و هدیه ای به بندگان خاص و عاملی برای ابتلاء و آزمون الهی است.
اما مساله شر در غرب واقعاً یک معضل است و از بعد از رنسانس یا قائل به ۱- ناسازگاری منطقی وجود خدا و شر هستند و یا ۲- شر (مخصوصا شر گزااف) را به عنوان شاهد و دلیلی بر عدم وجود خدا می دانند و یا ۳- شر، با صفات مطلق و کمال مطلق خدا ناسازگار است یا به تعبیری خدا، قدرت لازم را برای از بین بردن شرور ندارد. از این رو، خدا ناباوران، یکی از مهمترین دلایل انکار وجود خدا را مساله شر می دانند . البته شایسته ذکر است که هم در جهان غرب و هم در میان متفکران اسلامی، انتقادات جدی به این دیدگاهها وارد نموده اند و دلایل مدافعان ناسازگاری وجود خدا و شر را ناکافی و نارسا می دانند و حتی فیلسوفی مانند مرلین مک کورد آدامز، نه تنها شر را با وجود خدا ناسازگار ندانسته، بلکه شر را به عنوان راه و دلیلی بر اثبات وجود خدا بیان نموده است.
از این رو، رویکرد فیلسوفان اسلامی به مساله شر با رویکرد متفکران مغرب زمین کاملاً متفاوت است. متفکران مغرب زمین از درد رنج آغاز می کنند و برای توجیه آن با مشکلات زیادی مواجه می شوند. در صورتی که فیلسوفان اسلامی ابتدا از طریق مخلوقات، خدا را اثبات و سپس به مساله شرور می پردازند. تفاوت دیگر بین الهیات غربی و اسلامی آن است که در مغرب زمین رنج و درد را با شر مساوی می دانند و از این رو با مشکلات زیادی مواجه شده اند، در صورتی که میان رنج و شر تفاوت است. رنج یک مفهوم حسی ولی شر یک مفهوم عقلی است. چه بسا با پشتوانه یک ایدئولوژی و جهان بینی، نه تنها، رنج، شر نیست، بلکه مطلوب نیز می باشد. مانند دانشمندانی که با شوق و ذوق رنج کشف حقایق و قوانین علمی را تحمل می کنند و یا ورزشکارانی که جهت نیل به قهرمانی به استقبال رنج تمرینهای سخت می روند و چه زیبا عقیله بنی هاشم زینب کبری (علیها السلام) بعد از حادثه کربلا فرمود: ما رأیتُ الّا جمیلاً.
به قول آن فیلسوف رواقی که از شدت درد فریاد می زد ای رنج هر چند مرا بیازاری نخواهم پذیرفت که تو شری، زیرا با آن که آه و فغان آن فیلسوف گواه بدی رنج است با این حال او دلیلی ندارد که آن را شر بشمرد، چرا که رنج از ارزش شخص او نمی کاهد بلکه فقط او را در وضعیت ناخوشایند و دشواری قرار می دهد، در صورتی که یک دروغ ارزش عزت نفس او را می کاهد.
بنابراین تفاوت الهیات اسلامی با غربی هم در رویکرد و پرداختن به مساله شر است و هم در یکسان انگاشتن رنج و شر. تعجب آن است که آقای دکتر سروش آرزو می کند که همان گونه که مساله شر برای الهیات غربی مشکل آفرین است و در اعتقاد به وجود خدا مشکل پیدا کرده اند و خدا را عاجز از رفع شرور می دانند، در الهیات اسلامی نیز این گونه شود و از نو ارتباط خود را با خدا تعریف کنند.
خداوند در قرآن ، به راز شرور اشاره می نماید.
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (بقره/۱۵۵)
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!
خداوند در این آیه، راز شرور را نیل به فضیلت و کمال و صبر می داند. آدمی اگر بخواهد به پاره ای از فضایل و کمالات اخلاقی و انسانی برسد باید بر مشکلات و موانع غلبه پیدا کند. انسان به سهولت به مقام صبر و شجاعت نمی رسد. شجاعت و صبر، فضیلتی است که در آن غلبه بر موانع و ترس و مرگ نهفته است. خداوند در مورد حضرت ابراهیم می فرماید: ابراهیم بعد ار آن که از آزمونهای سخت موفق بیرون آمد به مقام امامت رسید
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین (بقره/۱۲۴)
(به خاطر بیاورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونی آزمود، و او بخوبی از عهده آزمایش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند.
در روزگار ما می توان به امام خمینی(ره) و فرمانده هان دلاور و شجاع و با فضیلت سپاه اسلام و در راس آنها شهیدحاج قاسم سلیمانی و …. اشاره نمود که بر اثر غلبه بر سختیها و ناملایمات و ترس و مرگ به مقام صبر و شجاعت رسیدند و چه نیکو مورد تمجید دوست و دشمن قرار گرفته اند.
بنابراین، امید و آرزوی دکتر سروش در باب از نو تعریف کردن ارتباط انسان با خدا با پرداختن جدی تر به مساله شرور، وجهی ندارد.
در پایان از خداوند منان می خواهم که توفیق فهم صحیح دین اسلام را به همه ما عنایت بفرماید.
منبع: وب سایت شفقنا
13 پاسخ
بسیار باعث خنده بود چون این آقا هم درک درستی از حرفهای دکتر سروش نداشت هم با توسل به انواع مغالطهها سعی در ایراد گرفتن از دکتر سروش داشت که برای خودش اسمی در کنه . اعتماد به نفس کاذب واقعا چیز بدیه
برای من بسیار جالب است که مردم فرمایشات قرآن و پیامبر اسلام را (هنوز) جدی میگیرند – در سدهی بیست و یکم! چطور میشود این را توضیح داد؟ این باید بزرگترین پرسشِ تبارشناختی دوپای مسلمان باشد. نکته دیگری که ارزش گفتن دارد این است: جناب سروش بنده خدا میخواهد به قول خودش “پریشانگویی”های قرآن و پیامبر عظیمالشأن اسلام را رفع و رجوع کند و یک مزاحمی همیشه پیدا میشود که بافتههای ایشان را پنبه کند. نازکاندیشی میگفت شاید روزی بشود که دایره، مربع گردد بدون آنکه از دایره بودن عدول کند. الله اعلم!
مشکل از اینجا پیش می آید که ما مسلمانان فقط خود را محبوب و مورد نظر خداوند می دانیم و برای دیگران هیچ حقی قایل نیستیم هرچند خدمت کرده باشند بهشت فقط مال ما است حد اکثر می گویند آنها در همین دنیا پاداش می بینند مگر می توان چنین تصور کرد چگونه است که سزای صدام به آخرت واگذار می شود ولی پاستور در همین دنیا بخیر می رسد مثلا در دنیا چه خیری به او رسید
چرا ما باید فکرکنیم که شیعیان با اندکی تاخیر حتما به بهشت می روند و دیگران نه
جایگاه کسانی مثل امام محمد غزالی کجا است
از سایت وزین زیتون تشکر میکنم که پاسخی به اقای سروش را درج کرده اند.
و اگر کسی منصفانه اینرا بخواند حد اقل مواردی از بطلان سخنان ان فیلسوف اعظم و عقل کل را که بیشتر دیگران را به مسخره و نحقیر مینگرد تا یک مواجهه ی منصفانه و عالمانه، را خواهد یافت.
علی سون هم و هم فکرانش نیز خوبست که همچنان که دائم نظراتشان درج میشود به درج نظری برخلاف میلشان هم رضایت دهند.
اینجوری به تضارب اراء و آزاد اندیشی و تعامل فکری و تشخیص سره از ناسره نزدیکتر است
تا تنها به قاضی رفتن و راضی برگشتن!
جناب تبریزی سلام. من با نظرات این اقایان مخالفم، ولی نه از درج این نظرات. به نقل است از خانم هال ( نویسنده کتاب دوستداران ولتر) که گر چه با حرفت مخالفم، ولی تا پای جان می ایستم که تو حرفت را بزنی. معتقدم که تحمیل دین، و، منع دین هر دو خطا است. به هم چنین، انتقاد از دین ، همانند هر ایدولوژی دیگر جایز است. در سلامت باشید
چرا کامنت مرا منتشر نکردید؟ازاداندیشی تاوان دارد صبر وتحمل میخواهد شما که درقدرت نیستید اینگونه اید اگر درقدرت بودید چه میکردید ؟سانسور در حد لا لیگا !
اگر توان وسوادش را دارید کامنت مرا نمایش دهید پاسخش ودلایل رد انرا هم بنویسید واقعا باعث تاسف است
تعجب میکنم از سایت وزین زیتون که چرا مقاله ی این آقا را چاپ کرد؟
این آقا حرفهای بی سروته خودش را میتوانست در بسیاری از روزنامه و مجلات داخلی بچاپ برساند…
ونگهی، مقاله آقای محمد رضائی با اشاره بارها تکراری به روایات پاسخی خسته کننده به مقاله ی آقای دکتر سروش داده که نه تنها مستدل نبود ونیست بلکه بسیار خسته کننده غیر مستدل می باشد،.!
این آقای محمدرضائی فقط میخواست بنویسد واسمی درکند!
نیازی نیست آقای دکترسروش به همچون نوشتاری پاسخ دهند!
تنها ایه ای که در قران به نفع عصمت پیامبر وامامان استفاده میکنند ایه به اصطلاح تطهیر است که نویسنده نیز به ان اشاره کرده است واین در حالیست که ایه ی فوق انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا که ایه ۳۳ سوره ی احزاب میباشد هیچ ربطی به عصمت پیامبر وامامان ندارد با بررسی ایه های قبلی میتوان براحتی پی برد که قران درباره زنان پیامبر صحبت میکند که تبرج وخودنمایی نکنند تا حرمت واحترام پیامبر نگه داشته شود وقران میخواهد که انها پاک بمانند که به هیچعنوان منظور معصوم بودن نیست بلکه منظور اینست که از نگاه نامحرم بدور باشند وشان انها به عنوان زنان پیامبر حفظ شود
در رابطه با احادیث هم چون جملگی تاریخی ومنقول هستند هرگز علم یقینی ایجاد نمیکنند ونمیتوانند منبع معرفت باشند ونمیتوان بر اساس احادیث حکم داد فقط میتوان از انها تایید گرفت البته اگر حکمی وعلمی یقینی وجود داشته باشد تا از انها بتوان تایید گرفت
کلمه تطهیر در مورد مریم مادر عیسی هم امده ایا میتوان نتیجه گرفت که قران میگوید که مریم معصوم است ؟ کلمه تطهیر در مورد عامه مسلمانان هم امده انجا که درباره وضو گرفتن واداب ان میگوید قران بیان میکند که میخواهد که تا بدین طریق مومنین تطهیر شوند ایا چون کلمه تطهیر امده پس باید نتیجه گرفت که قران میگوید همه ی مسلمانان ومومنان معصوم هستند ؟ کلمه ی تطهیر در ایه ی ۳۳ سوره ی احزاب هیچ ربطی به عصمت امامان ندارد واین مورد یکی از اشتباهات محرز شیعه میباشد که میپندارد بدین طریق محمد وعلی وفرزندانش از هرگونه اشتباه وخطا مصون نگه داشته شده اند
با سلام دوباره
در نهج البلاغه ـ خطبۀ ۱۱۰ ـ در بارۀ توسل گفته می شود:
إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: الْإِیمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَهُ الْإِسْلَامِ، وَ کَلِمَهُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَهُ، وَ إِقَامُ الصَّلَاهِ فَإِنَّهَا الْمِلَّهُ، وَ إِیتَاءُ الزَّکَاهِ فَإِنَّهَا فَرِیضَهٌ وَاجِبَهٌ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّهٌ مِنَ الْعِقَابِ، وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَ صِلَهُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاهٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأَهٌ فِی الْأَجَلِ، وَ صَدَقَهُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَهَ، وَ صَدَقَهُ الْعَلَانِیَهِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَهَ السُّوءِ، وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ.
کلمه ای در این باره که بگردید و برای خودتان «ولی و شفیع» بیابید نیست.
دعای ابوحمزۀ ثمالی را ـ که دعایی شیعوی است ـ بخوانید! کلمه ای در این باره که بگردید و برای خودتان «ولی و شفیع» بیابید نیست. همه جا ـ در تک تک گزاره ها ـ به خلاف این معناست!
«مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَا رَبِ وَ لاَ یُوجَدُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النَّجَاهُ وَ لاَ تُسْتَطَاعُ إِلاَّ بِکَ. بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لاَ أَدْعُو غَیْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِی دُعَائِی
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لاَ أَرْجُو غَیْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ یَکِلْنِی إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِی.
سپاس خدای را که ـ از سر کرامت ـ کارم را به خود واگذار کرده است. دچار ذلت می شدم اگر چنانچه کارم را به بشر واگذار می کرد.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَهً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَیْکَ (لَدَیْکَ) مُتْرَعَهً
وَ الاِسْتِعَانَهَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أَمَّلَکَ مُبَاحَهً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَیْکَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَهً
وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِی (لِلرَّاجِینَ) بِمَوْضِعِ إِجَابَهٍ وَ لِلْمَلْهُوفِینَ (لِلْمَلْهُوفِ) بِمَرْصَدِ إِغَاثَهٍ
وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ لاَ تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ
مَعْرِفَتِی یَا مَوْلاَیَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ
وَ أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِیلِی بِدَلاَلَتِکَ وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِکَ
وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ لاَ تُسْأَلُ عَنْ فِعْلِکَ وَ لاَ تُنَازَعُ فِی مُلْکِکَ وَ لاَ تُشَارَکُ فِی أَمْرِکَ وَ لاَ تُضَادُّ فِی حُکْمِکَ. وَ لاَ یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ أَحَدٌ فِی تَدْبِیرِکَ لَکَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.
دعای کمیل را بخوانید. کلمه ای در این باره که بگردید و برای خودتان «ولی و شفیع» بیابید نیست.
أَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ اَسْتَشْفِعُ بِکَ اِلى نَفْسِکَ
اِلهى وَرَبّى مَنْ لى غَیْرُکَ اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى اَمْرى [و احوالی]
فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدى وَ مَوْلاىَ … لَاُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ …
یُنادیکَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ
با احترام
داود بهرنگ
استغفار رسول حساب و کتاب دارد…اینطور نیست که اگر ایشان استغفار کردند پذیرفته شود:
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿۸۰﴾توبه
و دیگر اینکه ضمن تایید فرمایش آقای نریمان تهرانی باید عرض شود اتصال آیات سوره مائده و اجزاء هر آیه نیز نشان میدهد نزدیک کننده ترین “الوسیله” همان جهاد در راه خداست که بلافاصله در پی می آید :
إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۳۳﴾مائده
إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳۴﴾مائده
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۳۵﴾مائده
اینکه میگویند :
“بنابراین ما بر اساس این آیات می ¬توانیم از انبیاء و اولیاء الهی بخواهیم که در حق ما دعا کنند”…صحیح نیست ….
دعا کردن با طلب اسغفار در زمان حیات و آگاهی از اشتباه محرز طرف مقابل فرق دارد…
پس از فوت انبیاء به جزئیات اعمال انسانها آگاهی ندارند تا از آنها بخواهیم برای ما استغفار نمایند یا دعا کنند:
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۱۷﴾مائده
انتقادات به آقای دکتر سروش نبایستی بهانه و فرصتی بشود برای تثبیت مجدد اشتباهات واضحی که از رواج افتاده و بی اعتبار بودن آنها در عمل نیز ثابت شده است…
میزان و ملاک قضاوت در باره برداشت ها از قرآن اتصال آیات هر سوره و کلیت درختواره قرآن است در یک کلام “اتصال قول” :
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾قصص
با سلام
پیشاپیش بگویم که مراد من آموزش قرآن است. دو نکته اساسی را در میان می نهم. نکتۀ اول را شرح می دهم. نکتۀ دوم را تنها مطرح میکنم.
نکتۀ اول:
در این نوشته سخن از مضامینی به میان است که یا در قرآن نیست. یا در قرآن به معنایی که در این نوشته لحاظ شده نیست. یا خلاف آن است.
از جمله گفته می شود که: « قرآن از مومنین می¬ خواهد که جهت استغفار گناهان و طلب حاجات به انبیاء و اولیاء الهی متوسل شوند.» چنین گفته ای ـ نه تنها ـ در قرآن نیست؛ گفتار قرآن ـ هر آینه ـ بر عکس این معناست.
ابن هشام می نویسد: دشمنان در جنگ اُحد در موقعیتی به پیامبر نزدیک شدند و سنگ انداختند و صورتش را زخمی کردند. دندانش هم شکست. پیامبر گفت: «کیف یفلح قوم خضَّبوا وجه نبیّهم و هو یدعوهم إلی ربّهم؟» یعنی: شود آیا کسانی که پیامبرشان را چنین خون آلود می کنند رستگار گردند؟ آیه آمد که: «[ای پیامبر!] گیریم آن ها که چنین می کنند ظالمند. اما این که خداوند با آنان چه می کند به شما مربوط نیست! شود که خداوند آنان را بیامرزد. شود که آنان را به سزای اعمالشان برساند. [«لیس لک من الامر شی ءٌ؛ أو یتوب علیهم أو یعذبهم؛ فإنهم ظالمون.]» (سیره ابن هشام ـ متن عربی ـ ج ۳سوم ـ ص ۴۲) ؛ (رسولی ـ ترجمه فارسی ـ ج دوم ـ ۱۰۴) ؛ (انصاری ـ ترجمه فارسی ـ ج دوم ـ ص ۴۵۵)
این نوشته در «صحیح مسلم ـ ترجمۀ فارسی ـ ج سوم ـ حدیث شماره ۱۷۹۱» در ص ۲۹۴ نیز آمده است.
در «صحیح بخاری [بخارایی]» در این باره گفته می شود: [«شُجَّ النبی یوم أحد وکسرت رباعیته، فقال: (کیف یفلح قوم شَجُّوا نبیهم)؟ فنزلت: ﴿ لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ ﴾ (صحیح بخاری باب ۲۸ ـ ترجمه فارسی ـ ج چهار ـ ص ۴۷۱)
بخارایی در ادامه می نویسد: برخی گفته اند که پیامبر در پایان نماز خود کسانی را لعنت می کرد و می گفت: «اللَّهُمَّ العَنْ فُلَانًا وفُلَانًا وفُلَانًا» آیه آمد که: «لیس لک من الامر شیء. أویتوب علیهم أو یعذبهم فإنّهم ظالمونَ.» (صحیح بخاری حدیث ۴۰۶۹ ف ج ۴ ص ۴۷۱) و (صحیح بخاری حدیث ۴۵۵۹ ج ۵ ص ۹۳) و می نویسد: همچنین گفته اند که پیامبر در پایان نماز خود کسانی را دعای خیر می کرد و کسانی را نیز نفرین می کرد. برای مثال می گفت «خدایا ولید بن ولید و سلمه بن هشام و عیّاش بن ابی ربیعه را رستگار گردان و قبیلۀ مُضَر را را زجر و دشواری ده و آنان را دچار قحطی کن. برخی موارد می گفت خدایا فلان کس و فلان کس را لعنت کن. این آیه در این باره نازل شده که می گوید: لیس لک من الامر شیء. أویتوب علیهم أو یعذبهم فإنّهم ظالمونَ.» (صحیح بخاری حدیث ۴۵۶۰ ف ج ۵ ص ۹۴)
بخارایی می نویسد پیامبر را گفتند: [پیامبرا ! ما را با خودت مقایسه مکن] خوشا تو که درست و نادرست رفتارت بخشوده است. به شدت به خشم آمد و رُخش برافروخت و گفت: این مر مرا چگونه ممکن است؟ خداشناس ترینِ شما منم. ترسگارترینِ شما نیز منم. [من بیش از هر کس دیگر از عواقب اُخروی کار و کردارم بیمناکم.] [«قالوا إنّا لَسنَا کَهَیئَتِکَ یَا رَسول الله. إن اللهَ قَد غَفَرَ لَکَ مَا تَقدَّمَ مِن ذنبک وَ مَا تأخَّرَ. فَیَغَضَبُ حَتّی یُعرَفَ الغَضَبُ فِی وَجهِهِ. ثُمَّ یَقُولُ: إنَّ أتقاکُم وَ أعلَمَکُم بالّلهِ أنا» (صحیح بخاری؛ ترجمه فارسی ؛ ج ۱ ص ۲۰)
در قرآن گفته می شود که از عیسی در روز قیامت پرسیده می شود آیا تو به مردم گفتی که تو و مادرت دو الهۀ در خور تقدیسید؟ عیسی می گوید: خدایا من تا زمانی که زنده بودم همگان را به عبادت خدای واحد فراخواندم. آنچه پس از درگذشتم درگذشته است را نیز تو خود می دانی. خواهی ببخش خواهی مجازات کن. (مائده ۱۱۶ و ۱۱۷) بخاری می نویسد: گفته اند پیامبر در میان جمع گفت: بدانید در قیامت به گاهی که گروهی از شما را می گیرند و به سوی جهنم می برند من همچون عیسی مسیح خواهم گفت: «خدایا من تا زمانی که زنده بودم همگان را به عبادت خدای واحد فراخواندم. آنچه پس از درگذشتم درگذشته است را نیز تو خود می دانی. خواهی ببخش خواهی مجازات کن. «مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۚ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ ۖ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۱۱۷) إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ ۖ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» (۱۱۸) (صحیح بخاری حدیث ۴۶۲۶ ـ ترجمه فارسی ـ ج ۵ ص ۱۵۲)
بخارایی می نویسد: گفته اند پیامبر پس از دریافت آیۀ “وَانذِر عَشیرَتِکَ الاقربین” تک تک قبایل قریش را ـ در این باره ـ مخاطب قرار می داد. (صحیح حدیث ۳۵۲۶ ف ج ۴ ص ۱۶۴) گفته اند می گفت ای اولاد عبدالمطلب و ای مادر زبیر بن عوام که عمۀ منی و ای فاطمه که دختر منی به فکر خودتان باشید. خویشاوندی با من برایتان ایجاد مصونیت نمی کند. «اشتریا انفسکما مِنَ الله لا أملِکُ لکُما مِن اللهِ شیئاً. [سَلانی مِن مالی مَا شئتُما]» (صحیح حدیث ۳۵۲۷ ف ج ۴ ص ۱۶۵)
بخارایی می نویسد: در قرآن گفته می شود که «بهای بهشتی که بدان در خواهید رسید ـ مر شما را ـ کار وکردار شماست!» [«و تِلکَ الجَنَّهُ الَّتی أورثتموُها بِما کنتم تعملونَ»] در ادامه به نقل از آگاهان دین می نویسد: این آیه گویای اعتبارِ [کانونیِ] کردار آدمی در کار دین است. این است که پیامبر را [در قرآن] گفته اند که «قسم به پروردگارت که از تک تک آنان ـ در بارۀ کار و کردارشان ـ پرسیده خواهد شد!» [«فَوَرَبُّکَ لَنَسألَنَّهُم أجمعینَ ؛ عمّا کانوا یَعمَلونَ.»] (صحیح بخاری؛ ترجمه فارسی ؛ ج ۱ ص ۲۲)
نکتۀ دوم:
در این نوشته گفته می شود که: «و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گرچه آن پدران بیعقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟»
در این باره بگویم که:
۱/ در قرآن نه واژۀ ملحد آمده است و نه واژۀ “کفر” به معنی بی دینی یا خدا ناباوری نیست. مشرکین و کفار و منافقین [در قرآن] همچون من و شما با دین و خدا باورند.»
۲/ مراد از این آیه این است که گفته شود: اعتبار دین اسلام به عقل است. جای دیگر گفته می شود: ابراهیم ـ که بنیان گذار دین اسلام است ـ به پدر و بزرگان قومش گفت شرمتان ناید شما را؛ با این دین ابلهانه ای که دارید؟ [«اُفٌّ لکم …»]
قرآن دین را وقتی دین می داند که دور از پیرایۀ فرهنگ اقوام باشد. ازیراست که از آدمی می خواهد «دین مادرزاد» خود را وانهد. می خواهد که او به فطرت انسانی خود ـ که غیر پیشداورانه و ـ به نسبت دین اقوام ـ پیشا دین است ـ بازگردد و دین خود را [عاقلانه و] [مستند به متن] و حکیمانه بیاموزد.
در این رابطه آیات و احادیث زیر را خاطر نشان می کنم:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ.»
پیامبر گفته است: «ما مِن مَوْلُودٍ إلَّا یُولَدُ علَى الفِطْرَهِ، فأبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أوْ یُنَصِّرَانِهِ، أوْ یُمَجِّسَانِهِ، کما تُنْتَجُ البَهِیمَهُ بَهِیمَهً جَمْعَاءَ، هلْ تُحِسُّونَ فِیهَا مِن جَدْعَاءَ؟» (صحیح مسلم ـ ترجمه فارسی ـ ج ۴ حدیث ۲۶۵۸ ص ۳۷۵) آدمی بی پیرایه به دنیا می آید؛ همان گونه که حیوانات بی نقص و بی پیرایه به دنیا می آیند. [داغی که به سر و تن حیوانات می بینیم. دُمی که می بینیم بریده است و این چنین پیرایه ها را اقوام و فرهنگ اقوام ایجاد کرده اند.]
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (روم ۳۰) دین حنیف دین پیراسته از عادات و سنن جوامع بشری است.
هم گفته اند که پیامبر گفت «مَا مِن مَوْلُودٍ إلَّا یُلِدَ علَى الفِطْرَهِ، فأبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ و یُنَصِّرَانِهِ و یُشَرِّکَانِهِ.» (صحیح مسلم ف ج ۴ حدیث ۲۶۵۸ شماره ۲۳ ص ۳۷۷)
هم گفته اند که گفت «ما مِن مَوْلُودٍ إلَّا یُولَدُ علَى الفِطْرَهِ، فأبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أوْ یُنَصِّرَانِهِ کَمَا تَنتِجُونَ الإبِلَ فَهَل تَجدُونَ فیها جَدعَاءَ حَتَّی تَکُونوا أنتُم تَجدَعُونَها.»
گفت: این که می گویم انسان فطری به دنیا می آید به سان آن است که بگوییم بچه شتر فطری به دنیا می آید. مراد این است که این گوش و بینی بریدن ها کار آدمیان است. حیوان که گوش یا بینی بریده به دنیا نمی آید. (صحیح مسلم ف ج ۴ حدیث ۲۶۵۸ شماره ۲۴ ص ۳۷۷)
در پایان این را نیز بگویم که:
۱/ عقل دارای ماهیت جمعی است. کسانی که جلوی آزادی گفتار و نوشتار را در جوامع بشری می گیرند دشمن دین و خدا و بشرند!
۲/ اسلام ـ در معنای محمدی ـ از برای کافه للناس است. هم دین مردم با ایمان و هم دین مردم بی ایمان است. همه را مخاطب قرار می دهد. دین یا أیها الانسان است. [دین عرب یا ایرانی نیست!]
با احترام
داود بهرنگ
منابع:
السیره النبویه ـ لاِبن هشام ـ لدار الکتاب العربی ـ بیروت ـ الطبعه الثالثه ۱۹۹۰ م [أستاذ دکتور عمر عبدالسلام تدمری]
سیرت محمد رسول الله ـ عبدالملک ابن هشام ـ برگردان: مسعود انصاری ـ انتشارات مولی [در ۳ جلد]
زندگانی محمد ص ـ ترجمۀ سیره النبویه تألیف ابن هشام ـ مترجم سید هاشم رسولی ـ از انتشارات کتابفروشی اسلامیّه [در دو جلد]
صحیح بخاری ـ ترجمۀ عبدالعلی نور احراری ـ نشر انتشارات تربت جام
صحیح مسلم ـ ترجمۀ خالد ایوبی نیا ـ مصحح حسین رستمی ـ نشر ارومیه ـ حسینی اصل
” درست این است که شخص منتقد به نظریات و تئوری ها و مقالات فرد دیگرنه تنها انصاف را رعایت کند بلکه از درجه بالاتری از انصاف در نقد نظر از شخص نویسنده یا گوینده برخوردار باشد تا شخص سوم که خواننده وشنونده آنهاست بتواند نتیجه ای به مراتب نزدیکتر به حقیقت از حاصل جمع بگیرد واما اشکال مطالب …
گفته سروش در آن گفتگو راجع به توکل کردن به اولیا نبوده بلکه جمله مورد اشاره ونقد نویسنده در مورد توصل به امامان وامام زادگان بوده است ، فرقی بین توکل به اولیا وتوصل به امامزادگان هست که نیازی به معنی کردن ندارد واما نویسنده مدام تکرار میکند که قرآن وپیامبر اکرم سفارش وتاکید به توکل وتوصل به امامان وامام زادگان یا حتی همسرانشان میکند بعید است مقبول گردد چون درزمان حیات حضرت ونزول قرآن کریم امام وامام زاده ای هنوز وجود نداشتند همه ما به زیارت امامان شریف میرویم واننظار قبول آمرزش ازخدا وطلب دعای آنها را را داریم اما اگر بنا باشد برای دفاع از آنها معنی قرآن را عوض کنیم وبه روایات بدون اشاره به سندیت آن ودرج سند منوسل شویم جز نتیجه عکس عایدمان نخوتهد شد و اینکه ابتدا از انصاف صحبت کردم جمله زیر در مطلب فوق بود ببینید…
………
قرآن، از مومنین می خواهد که جهت استغفار گناهان و طلب حاجات به انبیاء و اولیاء الهی متوسل شوند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( مائده/۳۵)
اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید
از کجا واز کدام قسمت این آیه ومعنی آن توصل به امام زادگان وامامان برداشت شده ؟ من که نفهمیدم به همین خاطر چون نقض انصاف در مطلب دیدم دیگر از آن ببعد را مطالعه نکردم و منظورم از نوشتن این نظر هم موافقت با مطالب سروش ومخالفت با مطالب نویسنده نقد نیست فقط به عنوان یک مخاطب وخواننده شرط نقد ونقادی را عدم خلاف نسبت دادن به نویسنده ومنصف بودن ناقد میدانم که تا موجب سردرگمی وابهام بیشتر مخاطب نشود ”
به امید آنروز وبا امید قبول طاعات.
نریمان تهرانی …. “
با سلام. قربانت گردم، آن خدا، آن پیامبر و آن کتاب ارزانی خودتان. بهش راضی باشید و باهاش کیف کنید. آیا این کافی نیست، چرا حتما باید اعتقادات خود را تبلیغ و به دیگران تحمیل فرمایید.
نه ما میدانیم که سروش درست میگوید و نه شما. نظر شخصی من این است که هر دو غلط میگویید. خیام درست گفت:
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
دیدگاهها بستهاند.