امنیت ملی، پرتاب ماهواره نورو قدرت باز دارندگی نظامی
بخش سوم: راههای پیش رو
سیاست خارجی کشور با کنشهای نظامی و تنشی که ایجاد کرده است، به انتها رسیده است. اثرات این سیاست خارجی در سوریه، عراق، یمن و در همسایگی منطقهای ما کاملا مشهود است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سطح ملی و در اقتصاد کشور هم قدرت تخریب خود را نشان داده است. دولتهای ایدئولوژیک همگی در گذشته هزینههای بزرگی برای سیاستهای خود پرداخت کرده و نهایتا بر سر دوراهی نظامیگری و بهبود اقتصاد، قرار گرفتهاند.
اتحاد جماهیر شوروی سابق دریک رقابت تسلیحاتی باغرب نهایتا با اقتصادی بیمار، شکننده و ناکارآمد روبرو گردید. گرباچف تصمیم گرفت به جنگ سرد خاتمه داده و واقعیت فروپاشی نظم کمونیسم را بپذیرد. در مقابل آن کوبا همچنان بر یک نظام ایدئولوژیک پافشاری نموده و امروز یکی از توسعه نیافتهترین اقتصادهای دنیارا دارا ست. کره شمالی و اکنون ونزوئلا، اولی خود را با قحطیهای متناوب و دومی با یک اقتصاد فروپاشیده روبرو کرده است. انتخاب هر یک از این رویکردها میتواند اثرات ویرانگر و یا سازندهای برای کشور داشته باشد.
- میتوانیم به همین راه ادامه دهیم و با ادامه کنشهای نظامی و تنش آفرین برون مرزی هزینههای آنرا متقبل شویم. هزینه این نوع کنش تحریم است. این راهیست که در طول چهاردهه گذشته دنبال کردهایم و اثرات آن بر اقتصاد کشور مشهود و بسیار مخرب بوده است. تحریمهای پی در پی اجازه نداده است که وضع اقتصادی کشور سامان گیرد و مرتب با تورم، رکود، بیکاری و عدم تحقق توسعهای پایدار روبرو بودهایم. اقتصادی ناتوان و مدیریتی ناکارآمد به کشور اجازه نداده است که از منابع اقتصادی جهانی شده استفاده کنیم. تلاش جمهوری اسلامی در جذب سرمایه خارجی کاملا عقیم مانده است. سرمایه گذاران خارجی و بانکهای فرامرزی به کشور ما اعتماد نکردهاند تا با آن وارد تعامل شوند. در سوریه، عراق و یمن شکست خوردهایم. سوریه اکنون در کنترل روسیه و ترکیه است و پوتین برای ایجاد سوریهای بدون ایران با ناتانیاهو و کشورهای عربی به نتیجه واحدی رسیده است. پوتین یکبار در بیستم مهرماه ۱۳۹۸ اعلام کرده بود که، «سوریه باید از هرگونه حضور نظامی خارجی پاکسازی شود و این حکم شامل تمامی کشورها است.» پوتین اکنون با اسرائیل برای بمباران پایگاهای نظامی جمهوری اسلامی در سوریه همکاری میکند تا با ازدیاد فشار بر ایران زمینه را برای خروج جمهوری اسلامی از سوریه مهیا کند. بسیاری در درون ایران میدانند که روابط سوریه، ایران و روسیه در کجا قرار گرفته است. فلاحت پیشه٬ نماینده مجلس شورای اسلامی٬ از امتیازات اقتصادی که پوتین از اسد در مقایسه با ایران گرفته در گذشته صحبت کرده است. در ماه ژوئن سال ۲۰۱۸ بهروز بنیادی٬ دیگر نماینده مجلس شورای اسلامی٬ در صحن مجلس گفت: «امروز شاهد این هستیم که بشار اسد با تمام وقاحت وزنه همنوایی خود با ولادیمیر پوتین را سنگینتر کرده و حتی حضور شهیدان مدافع حرم را در سوریه کمرنگ و بعضا کتمان میکند.» این سخنان در واکنش به سخنان بشار اسد بود که گفته بود پیروزی بر بنیادگرایان اسلامی تنها حاصل فداکاری ارتش سوریه است. بنیادی اضافه کرد: «دور نیست که اسد و پوتین، ما را در راه منافع خود و نتانیاهو و دونالد ترامپ قربانی کنند.»
ناتانیاهو اعلام کرده است که مادامی که ایران در سوریه بماند، این کشور ثبات سیاسی پیدا نخواهد کرد. پوتین هم بروشنی اعلام کرده است که منافع کشورهای عربی و اسرائیل باید در سوریه به رسمیت شناخته شود. این منافع معنایش اینست که هیچ کشوری نمیتواند از خاک سوریه برای ایجاد تهدید در مقابل اسرائیل و یا کشورهای عربی استفاده کند. اسرائیل میخواهد به صلح همسایگی خود که از سال ۱۹۷۳ میلادی حافظ اسد آنرا بنیان گذاشته بود برگردد. بلندیهای جولان در جنگهای شش روزه در سال ۱۹۶۷ توسط ارتش اسرائیل تسخیر شد. در جنگ بین اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ دولت سوریه تلاش کرد تا زمینهای از دست رفته خود را مجددا به این کشور برگرداند اما موفق نشد. از این سال دولت حافظ اسد و اسرائیل خودرا به حفظ این مرز جدید متعهد دانسته و تنشهای نظامی دو طرف متوقف شد. دولت اسرائیل در حال حاضر کوشش میکند که مجددا این دو دولت باین این معاهده نا نوشته برگشته و پایبند به مانند.
در عراق نفوذ و قدرت ایران سر به افول گذاشته است و روزبهروز شاهد سیاستمدارانی در این کشور هستیم که نمیخواهند اجازه دهند که ایران و یا کشور دیگری در سیاست این کشور دخالت کند. نخست وزیر ائتلافی همه گروههای عراقی در حال حاضر مصطفی الکاظمی است. او در سال ۲۰۱۶ میلادی از طرف حیدر العبادی به ریاست سازمان امنیت ملی عراق منصوب شد. او انسان کاملا مستقلیست و روابط خوبی با آمریکا، ایران و کردهای عراقی دارد. او در اولین سخنرانی خود گفت: «حق حاکمیت این کشور خط قرمزما بوده و هرگز از کسب کرامت انسانی برای عراقیها کوتاه نخواهیم آمد. ملت عراق هنوز آرزوها و رؤیاهای خود را محقق نکرده و هدف ما تشکیل دولتی است که به مردم خدمت کند. در اسرع وقت کابینه خود را تشکیل خواهم داد و کابینه آتی با عمل و نه به حرف در خدمت ملت خواهد بود و تمام تلاش خود را برای مقابله با ویروس کرونا و حمایت از عراقیها به کار خواهیم بست. سلاح نباید در دست افراد یا گروهها قرار داشته باشد. در راستای تنوعسازی منابع درآمدی و تشویق به صنعت و کشاورزی گام خواهیم برداشت.» در راستای سیاست خارجی عراق نیز گفت: «توازن را در عرصه سیاست خارجی در پیش خواهیم گرفت. موفقیت روابط بینالملل ما بر اساس احترام و همکاری بین المللی خواهد بود و حق حاکمیت ملت عراق در درجه اول قرار خواهد گرفت و به هیچ کسی چه در داخل و چه در خارج اجازه نخواهیم داد با متهم کردن عراقیها آنها را به وابستگی به خارج متهم کند.» او بطور مشخص اعلام کرد که سلاح نباید دست افراد و گروههای غیر دولتی باشد. نخست وزیر عراق به طور یقین بدنبال تلفیق حشد الشعبی در ارتش عراق است و این سیاستیست که در نقطه مقابل سیاست ایران در عراق برای کشیدن پای حشد الشعبی به صحنه سیاست این کشور همانند سپاه پاسداران در ایران قرار دارد. کاظمی همچنین اعلام میکند اجازه نخواهد داد مردم عراق به همکاری با بیگانگان متهم شوند. این درست موضع و سیاستی بود که سپاه پاسدران و محافظه کاران افراطی در ایران در مورد اعتراضات مردم شیعه عراق اتخاذ کرده و آنهارا به همکاری با بیگانگان متهم نمودند تا بتوانند سرکوب معترضین را توجیه کنند. متهم کردن معترضین در عراق به همکاری با بیگانگان توسط سپاه درست از سیاستهای تنش آفرین جمهوری اسلامی پرده برداشت و نشان داد که تا چه اندازه حاضر است برای شکل دادن به اهداف سیاسی خود حقیقت را کتمان کند. این درست در حالیست که آیتالله سیستانی و سیاستمداران عراقی اعتراضات را حق معترضین عراقی دانسته و برای این اعتراضات مشروعیت کامل قائل بودند.
ائتلاف نظامی به رهبری عربستان سعودی در یمن کاملا از هم پاشیده است و امارات راه خودرا از ریاض جدا کرده است. اماراتیها از ابتدا بدنبال منافع خود در یمن بوده و کوشش کرده بودند که جنگ با حوثیها استراتژی کلی و مشخص آنها نباشد. آنها دو هدف اصلی را در یمن دنبال میکردند. اول دسترسی به آبها و بنادر جنوب یمن و در دست گرفتن کنترل نسبی باب المندب و دوم، مقابله با اخوان المسلمین یمن. عربستان سعودی و امارات سیاست ضد اخوانی خودرا در سوریه، یمن و بقیه کشورهای عربی بارها به نمایش گذاشتهاند. امارات اکنون با هزاران سرباز مزدور که از کشورهای دیگر با حقوق بکار گرفته است، در جنوب یمن حضور داشته و با کمک تجزیه طلبان جنوبی شورای انتقالی یمن بر بنادر این بخش یمن تسلط کامل پیدا کرده است. حوثیها مناطق شمال غرب کشور و صنعا، پایتخت یمن را زیر کنترل خود دارند. امارات و تجزیه طلبان جنوبی، نیروهای عبد ربه هادی منصور را از جزائری در جنوب مانند سقطرا بیرون رانده و کنترل نقاط کلیدی جنوب را بدست گرفتهاند. ایران، عربستان سعودی، حوثیها و اخوانیها هیچکدام با تجزیه جنوب یمن و تقسیم کشور به یمن جنوبی و شمالی موافق نیستند، اما امارات و تجزیه طلبان یمنی کنترل کامل این بخش یمن را در دست خود دارند و رضایت امریکارا را هم جلب نمودهاند. کمکهای مالی ایران برای حوثیها بسیار حیاتی بوده است اما اکنون با اقتصادی ناتوان کمک به آنها هم برای جمهوری اسلامی میسر نیست. ایران با حمایت از حوثیها امکان باز پس گیری کل یمن را مطلقا از دست داده است و حمایت تهران از این گروه نتوانسته در وضع بسیار وخیم مردم یمن در زیر جنایت بمبارانهای عربستان سعودی تغییری حاصل نموده و این کشور را به مرز صلح نزدیک گرداند. یمن یکی دیگر از پروژه های شکست خورده ایران بعد از سوریه و عراق میباشد.
در برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ قید شده است که ایران حق غنی سازی اورانیوم را دارا ست و همچنین از ماه اکتبر امسال که تحریمهای تسلیحاتی از روی ایران برداشته میشود، جمهوری اسلامی میتواند اسلحه از کشورهای دیگرخریداری نماید. اما دولت ترامپ کوشش میکند که قطعنامه دیگری به شورای امنیت سازمان ملل متحد برده تا این بند از مفاد برجام را لغو نموده تا ایران نتواند از کشورهای دیگر اسلحه خریداری کند. پنج عضو ثابت این شورا همراه با چهار عضو غیر ثابت، از ۱۵ عضو، باید به قطعنامه دولت آمریکا رای مثبت دهند. این قطعنامه برای تصویب باید حمایت پنج عضو ثابت این شورا را داشته و هیچ کشوری آنرا وتو نکند. در صورت وتو قطعنامه توسط چین و روسیه، دولت ترامپ میخواهد ایران را به نقض تعهدات برجامی متهم نموده، از مکانیزم ماشه استفاده کرده تا بتواند تحریمهای پیش از توافق هستهای را باز گرداند. عکس العمل حقوقی جمهوری اسلامی در مقابل دولت ترامپ اینست که آمریکا در گذشته از برجام خارج شده و نمیتواند از مکانیزم ماشه استفاده کند. احتمالا هر دوکشور چین و روسیه این قطعنامه را وتو میکنند و از ایران بعنوان یک کارت در مقابل آمریکا استفاده خواهند کرد. این رای نه بخاطر دیپلماسی فعال کشور ما و یا مراودات تجاری چین و روسیه با ایران است که فقط یک کارت بازی برای فروش اسلحه به جمهوری اسلامی و یا گرفتن امتیازاتی از آمریکا است. بزرگترین شانس کشور ما در حال حاضر اختلافات بین چین و امریکاست. روی روسیه نمیتوان آنچنان حساب کرد بخاطر اینکه روابط پوتین، ترامپ و ناتانیاهو بسیار نزدیک و دوستانه است اما چین به احتمال بسیار زیاد قطعنامه امریکا را وتو خواهد کرد بخاطر اینکه روابط بین دو کشور در طول جنگهای تجاری و اکنون کرونا تیره شده است. اما آنچه در این رابطه باید به آن فکر کرد استقلال سیاسی کشور ماست. در هفتههای گذشته محافظه کاران افراطی در ایران از سفیر چین در تهران بخاطر انتقادی که سخنگوی وزارت بهداشت از این کشوردر مورد اطلاعات غلط منتشر شده چین در مورد کرونا کرده بود دفاع کردند. سیاستهای ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی نه تنها هزینههای اقتصادی و امنیتی داشته که در حال حاضر استقلال سیاسی ایران را نیز بچالش کشیده است. در سوریه روسیه با اسرائیل در مورد بمباران پایگاههای نظامی ایران همکاری میکند اما جمهوری اسلامی نمیتواند به پوتین و دولت روسیه انتقاد کند. در صورت انتقاد به روسیه برای سیاستهایش در سوریه، هزینه ماندن ما در سوریه بطور قطع بالا میرود.
- راه دوم ادامه وضع موجود همراه با تشدید کنش و تنش نظامی با کشورهای منطقه و أمریکاست. بعد از ترور قاسم سلیمانی این کنشیست که جمهوری اسلامی بیشتر بدنبال اعمال آن بوده است. این کنش نظامی با شعار خروج آمریکا از منطقه آغاز شده و گروههایی که درعراق به جمهوری اسلامی نزدیک هستند نظیر کتائب حزب الله، به نیابت از ایران در حال دنبال کردن این سیاست و بالا بردن سطح تنش با آمریکا هستند. فرمان رهبری جمهوری اسلامی برای مسکونی کردن سه جزیره ابو موسی، تنب بزرگ و تنب کوچک همین سیاست را دنبال میکند. تنب کوچک به سختی قابلیت مسکونی شدن را دارد. تنب بزرگ با مشکلاتی برای مسکونی شدن روبروست اما ابوموسی مدت زمان زیادیست که مسکونی شده است. این فرمان بیشتر برای رودروئی با کشورهای عربی منطقه که مالکیت این سه جزیره ایرانی را در گذشته به چالش کشیدهاند طراحی شده است. هفتههای گذشته قایقهای موتوری سپاه پاسداران به یکی از ناوهای جنگی آمریکا در آبهای بین المللی خلیج فارس نزدیک شدند که با عکس العمل سریع آمریکا روبرو گردید. میتوان گفت که تشدید تنش برای جمهوری اسلامی نتیجه معکوس داشته و با عکس العملهای سریعتر آمریکا در این روزها روبرو شده است. ترور قاسم سلیمانی بدون شک جوابی به سرنگونی پهباد آمریکائی و حمله به تاسیسات نفتی عربستان سعودی بود. هیچ عاملی در توان نظامی جمهوری اسلامی نتوانسته بود عامل بازدارندگی برای ترور قاسم سلیمانی ایجاد نماید. ادامه وضع موجود همراه با ازدیاد تنشهای منطقه ای، جمهوری اسلامی را با چالشهای جدید و وضع نگران کنندهای روبرو میکند. با ترور قاسم سلیمانی آمریکا نشان داد که این کشور برای مقابله با ایران وارد مرحله جدیدی شده است و کوچکترین تنشی از طرف ایران را بدون جواب نمیگذارد. به دنبال سرنگونی پهباد آمریکا توسط ایران، محافظه کاران راستگرای افراطی آمریکایی به دنبال آن بودند که ترامپ با یک حمله نظامی عمل ایران را پاسخ گوید. با حمله موشکی به تاسیسات نفتی عربستان سعودی، کشورهای عربی نزدیک به آمریکا در منطقه با محافظه کاران راستگرای افراطی آمریکا همصدا شده و از دولت ترامپ خواسته بودند که سریعا عکس العمل بازدارنده ای در مقابل ایران از خود نشان دهد. ترور قاسم سلیمانی و انتخاب این هدف مهم که با ریسک بسیار بالائی برای آمریکا برخوردار بود میخواست به جمهوری اسلامی نشان دهد که آمریکا در هر شرایطی از قدرت نظامی خود برای تنبیه استفاده میکند. عکس العمل ایران و پرتاب چند موشک به دو پایگاه نظامی آمریکا در عراق نشان داد که جمهوری اسلامی علامت و اخطار واشینگتن را خوب دریافت نموده و در انتقام خود بسیار محطاطانه عمل کرد تا تنشی نظامی جدیدی بین ایران و امریکا شروع نشود. کاری که اسرائلیها در سوریه انجام دادهاند و مراکز نظامی جمهوری اسلامی را بمباران کرده و میکنند و سپاه پاسداران هم نتوانسته کوچکترین عکس العملی در مقابل آن از خود نشان دهد، مدلیست که اکنون هر دوکشور اسرائیل و امریکا از آن آموختهاند. آنها میدانند که علی رغم شعارهای داخلی سپاه پاسدارن در کشور، ایران بدنبال جنگ با آمریکا و اسرائیل نیست و در واکنش به حرکات نظامی آنها بسیار محطاطانه عمل میکند. بعد از مانور قایقهای موتوری سپاه پیرامون ناوگان دریایی آمریکایی در خلیج فارس، ترامپ بلافاصله اعلام نمود که در آینده چنین تهدیدهایی از طریق نظامی پاسخ خواهند گرفت. در عراق کتائب حزب الله به تاسیسات نظامی و غیره آمریکا موشک هایی پرتاب کرد و آمریکا آماده شده بود تا عکس العملی از خود نشان دهد که پرتاب این موشکها متوقف گردید. حرکتهای گذشته نظامی ایران در مقابل آمریکا در خلیج فارس و عراق دیگر به سختی میتوانند تکرار شوند بخاطر اینکه جمهوری اسلامی خوب میداند که هزینه برخورد نظامی با آمریکا بسیار بالاست و نباید اجازه دهد که تنشهاز بین دوکشور به سطح جنگ ارتقا پیدا کند.
کره شمالی مدتیست که سیاست ازدیاد تنش با آمریکا را دنبال میکند. مرتب با پرتاب موشکهای بالیستیک٬ این موشکها میتوانند به مرزهای آمریکا برسند، به دنبال ایجاد تنش با این کشور است. کره شمالی با ایجاد چنین تنشهایی نهایتا میخواهد از فشار تحریمها به کاهد و طی یک باج خواهی برای کشور خود کمک اقتصادی فراهم آورد. اما کره شمالی سه اختلاف عمده با کشور ما دارد. اول، این کشور بمب اتم دارد. دوم، کره شمالی هممرز کره جنوبی و نزدیک به ژاپن، دو کشور صنعتی دنیاست. سوم، کره شمالی یک ارتش میلیونی دارد که هرزمان آماده است که در یک جنگ و یا حمله وارد خاک کره جنوبی شود. بمب اتم، حساسیت همسایگی با دوکشور صنعتی دنیا و ارتش میلیونی هرسه عامل بازدارندگی حمله به این کشور بوده است اما هیچکدام نتوانسته عاملی بازدارنده برای تحریمهای پی در پی آمریکا و غرب بر روی این کشور باشد.
شرایط ایران در خاورمیانه با کره شمالی قابل مقایسه نیست. ترور قاسم سلیمانی و عکس العمل جمهوری اسلامی٬ آنهم با اطلاع قبلی و با پرتاب چند موشک که تعدادی از انها در راه سقوط نموده، نشان داد که جمهوری اسلامی چقدر ضربه پذیر است و بر خلاف تبلیغات سپاه در داخل کشور قادر به مقابله مستقیم با دشمن و بر طرف نمودن تهدیدهای امنیتی نیست. ما در منطقهای هستیم که بزرگترین پایگاههای آمریکا در آن وجود دارد. حتی دوستان ما٬ نظیر قطر٬ حاضر نیستند که با سیاستهای ایران همدلی نشان داده و خواستار خروج آمریکا از کشور خود باشند. سیاستهای تنش آفرین منطقهای جمهوری اسلامی بیشتر بر حجم تهدیدهای امنیتی علیه ایران افزوده است. آنچه در زمینه حفظ امنیت ملی سپاه پاسداران ادعا میکند با آنچه واقعیت دارد فاصله زیادی وجود دارد. نگرانی از اینست که با ازدیاد تنش و یک تصمیم اشتباه، جمهوری اسلامی با چالش نظامی دشمن روبرو شود و در یک جنگ، تاسیاست صنعتی، نفتی و نظامی کشور ویران گردند. در یک جنگ امکان آنکه جمهوری اسلامی صدها موشک به اسرائیل و بقیه کشورهای عربی منطقه شلیک کند وجود دارد. اما در چنین حالتی، امکان اینکه اسرائیل از بمبهای اتمی خود بطور محدود در مقابله با ایران استفاده کند نیز بسیار بالاست. در جنگ جهانی دوم، دو بمب اتمی آمریکا برروی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن برای تنبیه این کشور نبود بلکه از این بمبها برای بازدارندگی از ادامه جنگ استفاده شده بود. باید در نظر داشت که نمیتوان هیچ انتظار اخلاقی از اسرائیل داشت که از این اسلحهها در یک تنش با ایران استفاده نکند.
- این روزها گروهی در کشور، راه سومی را پیشنها میکنند. آنها بر این باورند که جمهوری اسلامی باید با انتخاب آخرین چالش خود در مقابل غرب و آمریکا بدنبال ساخت بمب اتم باشد. آنها بر این باورند که همراه با تشدید کنش نظامی در به چالش کشیدن آمریکا، داشتن بمب اتم میتواند عامل بازدارنده ای برای جمهوری اسلامی داشته باشد. اما دراین مورد سه سئوال اساسی قابل طرح است. آیا ایران میتواند بمب اتم بسازد؟ جواب باین سئوال منفیست. ایران زودتر از اینکه به این تکنولوژی دست پیدا کند، با چالشهای مختلف جهانی منجمله تحریمهای جدید، جنگ و حمله به مراکز مختلف اتمی کشور روبرو خواهد شد. سئوال دوم اینست که با فرض اینکه جمهوری اسلامی بدون هیچ چالشی بتواند بمب اتم بسازد، آیا دسترسی به این تکنولوژی جدید به ما کمک میکند که در زمینه تقلیل تحریمها موفقیتی بدست آوریم. جواب باین سئوال هم منفیست. تلاش برای ساختن بمب اتم بر حجم تحریمهای کشور میافزاید. کره شمالی توانست زمانی با تهدیدهای نظامی خود اندکی کمک اقتصادی دریافت کند اما تحریمهای این کشور همچنان پا برجا مانده و حتی تشدید شدهاند. سئوال سوم اینست که ساختن بمب اتم چه تاثیری بر امنیت ملی مل خواهد گذاشت؟ جواب به این سئوال هم اینست که نه تنها به امنیت کشور ما کمکی نمیکند، که ایران را با چالشهای جدید امنیتی روبرو میکند. عربستان سعودی اکنون بدنبال ایجاد یک برنامه هستهای است. دولت ترکیه اصولا فکر میکند که اگر کشورهای دیگری در منطقه بمب اتم دارند، نمیتوان از دسترسی این کشور به بمب اتم جلوگیری بعمل آورد.
در منطقه کوچکی نظیر خاورمیانه داشتن بمب اتم نه تنها توان بازدارندگی ندارد که به یک تهدید تبدیل خواهد شد. رقابت تسلیحاتی اتمی در زمان جنگ سرد، نهایتا به یک چالش و تهدید جهانی تبدیل گردید. باید فکر کرد و دید این رقابت با منطقه خاورمیانه چه میکند. در رقابت تسلیحاتی به محض اینکه توازن قدرت از دست رفت و دیگری برتری تسلیحاتی اتمی پیدا نمود، آن برتری به یک تهدید جدی تبدیل خواهد شد. برای ایجاد چنین توازنی باید دائما منابع مادی و تخصصی کشور را در خدمت ساخت اسلحههای اتمی قرار داد. کشوری مثل روسیه که در گذشته همه امکانات خودرا در خدمت نیروی نظامی قرار داده بود، امروز به لحاظ صنعتی بسیار عقب افتادهتر از کشورهای اروپائی و امریکاست. باید دید چرا جتهای توپولوف روسی در مقابل جتهای ایرباس و بوئینگ نتوانستهاند وارد بازار رقابتی دنیا شده اما یک جت کوچک برزیلی امبریر (Embraer) توانسته است در بازار جهانی با کانادا و آلمان رقابت کند. روسیه فقط در صنعت نظامی در حال حاضر توانسته است رقابتی شود اما تلاش این کشور در گذشته در این بخش امکان پیشرفت صنعتی را ازمسکو گرفته است. اقتصاد کشور ما توان آنرا نخواهد داشت که در رقابت تسلیحاتی شرکت کند. اتحاد جماهیر شوری نهایتا با فروپاشی اقتصادی روبرو گردید و امپراطوری کمونیسم واژگون شد.
- اما راه چهارم تغییرات اصولی و بنادین درسیاست خارجی کشور است. این تغییرات بدون انقلابی بنیادین در سیاستهای داخلی و اصلاحات ساختاری در کشور میسر نیست. کنش و نگرش نظامی به سیاست نه تنها به سیاست خارجی کشور ضربه های بزرگی زده است که در داخل، نظام را بیاعتبار و با چالش مشروعیت روبرو کرده است. تظاهرات آبانماه ۹۸ نشان داد که نظام حمایت طبقه متوسط پایین جامعه را از دست داده است. طبقه متوسط کشور که در طول سالها کوچکتر شده است و همچنین بخش فرهیخته و تحصیلکرده جامعه سالهاست که از این نظام بریده و آنرا حمایت نمیکند. انتخابات گذشته مجلس و تحریم این انتخابات در شهرها و استانهای بزرگ نشان داد که مشروعیت نظام سخت با چالش روبروست.
رژیمهایی که بعد از یک انقلاب شکل میگیرند چنانچه یک نظام استبدادی بنیان گذاری کنند، به پنج دلیل، این نظامها برای مدت زیادی پایدار میمانند. اول، این دولتهای انقلابی اجازه نمیدهند که قدرتی مستقل در درون جامعه شکل گیرد. بسیاری از آنها نظامهای تک حزبی ایجاد میکنند و در بعضی مثل ایران احزاب به بازی سیاسی گرفته نمیشوند. دوم، این نظامها کوشش میکنند که قدرت را در دست گروه خاصی انحصاری کنند. ورود باین حلقه قدرت انحصاری کار سادهای نیست و افراد با شرط و شروطی باین حلقه وارد میشوند. سوم، این نظامهای انقلابی کوشش میکنند که کنترل نیروهای امنیتی را در دست داشته باشند. چهارم، این رژیمها برخشونت، زور و اسلحه تکیه میکنند. پنجم، این نظامها مشروعیت خود را با تمسک به یک ایدئولوژی توجیه میکنند. دولت انقلابی مکزیک برای ۸۳ سال و اتحاد جماهیر شوری برای ۷۴ سال قدرت استبدادی خودرا انحصاری کرده بودند. دولتهای چین بعد از ۷۰ سال و ویتنام بعد از ۶۶ سال با تغییراتی در اقتصاد کشور هنوز کنترل قدرت را در دست دارند. کوبا بعد از ۶۱ سال با تغییرات بسیار جزئی هنوز پابرجا مانده است. در کشور ما بعد از ۴۱ سال از انقلاب گذشته همچنان دولت به میراث انقلابی بودنش افتخار میکند و مشروعیت خود را با یک ایدئولوژی غرب ستیز توجیه میکند. اما آنچه در پایداری این نظام بیشتر از همه خودرا نشان میدهد، تنگ کردن حلقه قدرت و جلوگیری از بروز قدرت مستقل در درون جامعه، افزایش قدرت سرکوب و خشونت ون هایتا کنترل نیروهای امنیتی کشور است. اما برای این سه عنصر که به پایداری این نظام کمک کرده است محدودیتهایی وجود دارد و شاید بیشترین محدودیت در عدم توفیق مطلق نظام در جلوگیری از ایجاد قدرت مستقل در جامعه ما بوده است. اگر باز قدرت را در نظامیگری و خشونت محدود نکنیم، این نظام نه تنها قدرت اخلاقی خود را در سطح داخلی و خارجی از دست داده است که نتوانسته است یک طبقه الیت و یا نخبگان سیاسی یکدست در جامعه سیاسی ایجاد کند. نه تنها محافظه کاران کشور در پشت سر این نظام متحد نشدهاند که روز بروز شاهد ریزش در درون آنها هستیم. نظام ایدئولوژیک کشور اگر چه کوشش کرده است که برای اعمال قدرت یک دین رسمی حکومتی ایجاد کرده تا در سایه آن سیاست را قدسی کند، اما در این پروژه کاملا شکست خورده است. لذا با اقتصادی فرسوده، نظامی ناکارآمد، فساد گسترده، چالش مشروعیت توسط شهروندان کشور و عدم حمایت آنها از سیاستهای داخلی و خارجی نظام، این نظام روز بروز به بن بستها و چالشهای اجتماعی و سیاسی بزرگتری نزدیک شده است.
بهترین گزینه برای جلوگیری از فروپاشی تدریجی نظم غالب در کشور، رها کردن سیاستهای خارجی تنش آفرین و برگشت به درون کشور و ایجاد زمینه های لازم برای اصلاحات ساختاری است. در سایه سیاست خارجی ایدئولوژیک و تنش آفرین نه تنها هیچ موفقیتی کسب نکرده و مرتب شکست را تجربه کردهایم که اثرات مخرب این سیاستها تاثیرات فاجعه باری بر وضع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور گذاشتهاند. در جمعیت ۸۵ میلیونی کشور، حدود ۲۴% آنرا سنهای تا ۱۴ سال به خود اختصاص میدهند. حدود ۱۵% جمعیت بین ۲۴-۱۵ سن دارند. ۴۹% جمعیت کشورسنشان بین ۵۴-۲۴ است. ۸۸% در صد کل جعیت کشور تا ۵۴ سال سن دارند. این جمعیت جوان بدون شک چالشهای بزرگی را در بخش اقتصاد، تعلیم و تربیت و بهداشت برای این نظام ایجاد میکنند. این چالشها همه امنیتی هستند و پتانسیل آنرا دارند که به تغییرات بزرگی که بخشی از آن در جهت منافع ملی کشور نیست منتهی شوند. در تمام نظامهایی که بعد از انقلاب شکل گرفته و فروپاشی شدهاند، فساد گستره اقتصادی و سیاسی و اقتصادی بیمار زمینه را برای اضمحلال آنها فراهم کرده است. در کشورهایی نظیر اتحاد جماهیر شوری سابق، تغییرات بزرگی در بافت نخبگان سیاسی شکل گرفت و نسل جدید نظم گذشه را بر نتابیده و به دنبال اصلاحات بنیادین رفت. در اینگونه کشورها با یک اصلاحات ساختاری و بنیادین، کشور از هرج و مرج و نهایتا اعمال خشونت نجات پیدا کرد. در کشورهایی مثل چین، با تغییراتی بنادین در اقتصاد کشور و مبارزه با فساد، رژیم انقلابی توانست خودرا حفظ کند.
در ایران طبقه نخبه سیاسی کشور که دردرون نظام جای گرفته است یکدست نبوده و نخبگان بیرونی به این نظام اجازه ندادهاند تا یک طبقه نخبه سیاسی منسجم و پایدار ایجاد کند. بخاطر اینکه طبقه نخبه سیاسی این نظام انسجام کامل نداشته، ایدئولوژی غالب حکومتی قادر به توجیه مشروعیت خود نبوده، نیروهای امنیتی کشور با داشتن ارتش و سپاه یکدست نیستند و نهایتا با داشتن جمعیت بالای جوان کشور، همگی باین نظام اجازه نخواهند داد که بتواند برای پایدار ماندن خود برای طولانی مدت به خشونت و سرکوب روی آورد.
امنیت ملی یک کشور را نمیتوان از امنیت شهروندان و داخلی آن جدا کرد. امنیت هم مانند قدرت پدیده پیچیده ایست. در کشوری که مردمش امنیت اقتصادی، سیاسی، بهداشتی و دسترسی کامل به تعلیم و تربیت ندارند، این کشور امنیت ندارد. وقتی کشوری بجای سرمایه گذاری در اقتصاد، بهداشت و سیستم آموزشی کشوردر نیروی نظامی برای توسعه طلبی های برون مرزی سرمایه گذاری میکند، عملا به شهروندان خود نشان میدهد که الویت سیاسی آن نظام با نیازهای داخلی و شهروندان کشور همخوانی ندارد. هزینه کردن منابع مالی کشور در سوریه، یمن، لبنان و عراق که از سهم مردم فقیر سیستان و بلوچستان و حاشیه نشینهای شهرهای بزرگ گرفته میشود فقط میتواند به ایجاد شکاف بین ملت و نظام کمک کند. وقتی نظامی به رویکردهای اجتماعی مردم بیتفاوت ماند، این شکاف روز بروز بیشتر میشود. دولت ضعیف دولتیست که نمیتواند این شکاف را ترمیم کند و قادر نخواهد بود تا از لایه های مختلف اجتماعی برای خود تولید منابع کند. دولتهای ضعیف به خشونت متوسل میشوند و روز به روز میزان وفاداری مردم را به خود از دست میدهند. اینجاست که باید امنیت ملی یک کشور را در چهارچوب رابطه بین نظام با شهروندان آن کشور را درک نمود. به کشوری مثل ونزوئلا توجه کنیم. اقتصادی فرسوده، سیاستی فاسد و استبدادی، اکثر مردم آن کشور را به مخالفت با نظام سیاسی این کشور تشویق کرده که خود زمینهای را فراهم آورده تا فشارهای خارجی اقتصادی و امنیتی بر این کشور روز بروز افزونی یابند. بعد از چهل سال از انقلاب اسلامی باید با ایجاد تحولی در سیاستهای داخلی و خارجی کشور به فکر بازسازی ساختاری سیاسی کشور بود. منافع و امنیت ملی را باید در یک اجماع سیاسی و از طریق نهادهای دموکراتیک تعریف و تبیین کرد. بعد از این همه ناکامی خارجی، باید به درون برگشت و با تلاش برای کاستن شکاف بین ملت و دولت و ایجاد وفاق ملی و همبستگی به راه حل برای معضلات کشور فکر کنیم. امروز کشور ما بیش از هرزمان دیگری به بحرانهای بسیار بزرگ نزدیک میشود. با نگاهی به درون و پایان دادن به تنش آفرینیهای بیرونی از طریق کنشهای نظامی باید از هرفرصتی استفاده کرد و به بازسازی سیاست و نهادهای سیاسی در درون کشور همت گماشت.
7 پاسخ
شرایط پیچیده دای است. اما از دید بعضی همیشه کارهای دیگران قانونی و مال ما فراقانونی است۱
همه متمدنند و مامانی. ما وحشی و بابایی!
با سلام. آیا حفظ استقلال و امنیت ملی ما حتما باید توام با دشمنی با دیگران باشد؟ آیا ما نمیتوانیم ضمن دوستی با امریکا، اروپا، اسرأییل و عربستان ملی گرا و مستقل هم باشیم. دکتر مصدق نه از دیوار سفارت انگلیس بالا رفت، نه دیپلومات به گروگان گرفت و نه پرچم اتش زد. آیا کشورهای که قوه نظاامی کمی دارند، مثل سویس، لوکزامبرگ، آلمان، فنلاند… همه مستعمره هستند. تا کی؟
دوست عزیز برای این که شواهدی بر نداشتن اراده ازاد برخی کشورهای صنعتی که غول اقتصاد هم هستند پیدا کنید به تسلیم بی چون و چرای کشور آلمان در برابر لابی صهیونیست نگاه کنید. ببینید ایا اسال کشوری با این اقتدار گذشته و اقتصاد فعلی خود ، قدرت دفاع نظامی از خودش در برابر یه کشور مهاجم را دارد یا حتی دفاع از کشورش را به امریکا سپرده است؟ ببینید ایا این کشور میتواند یک سامانه موشکی مستقل برای دفاع از خودش داشته باشد یا امریکا باید اجازه آن را بدهد؟ شما به این وضعیت میگویید استقلال؟ میگویید عزت؟ میگویید توانمندی؟ دوستان عزیز خوب است اندکی چشم خود را باز کرده و به فراخنای توقعات امریکا از دنیا و از جمله جامعه خودمان توجه کنیم. این سخنان به معنای تأیید آنچه در اینجا میگذرد نیست ولی با کمال معذرت به تسامح و سادهانگاری نویسنده محترم و شما دوست عزیز، انتقاد دارد. البته گمان میکنم جناب اقای نوربخش – دست کم در برخی مقالاتی که من از او دیده و خواندهام – اساسا منافع ملی ما را از ارزشهای ایرانی و انسانی کاملا جدا تعریف کرده است. گمان من این است که چنین تعریفی نه با میراث ایرانی ما سازگار است و نه با اصول زندگی انسانی.
چقدر ساده دل بودم من که صف داوطلبان ویزا کوبا را با آلمان و سویس و سوئد عوضی گرفتم.
مردم ایران بین دو تیغه یک قیچی گرفتار آمده اند. یکی تیغه ولایت که ۴۰ سال است شیادانه در ظاهر به آمریکا و اسرائیل فحش داده و در نهان با آنها بده بستان دارد و تیغه دوم تسلیم طلبان شیفته امپریالیسم که در برابر منافع ارباب پشیزی برای منافع و حاکمیت ملی ارزش قائل نیستند.
اما مردم راه خود را خواهند یافت و به سینه این دو نیروی ارتجاعی دست رد خواهند زد.
این دست و پا زدن های ناشیانه برای فرار از این سرنوشت شوم است.
جناب آقای نوربخش از مطالعه این مقاله بهره بردم. متشکرم. اما یک پرسش برای من باقی ماند و آن هم این که عدالتطلبی، انسانیت و طرفداری از مظلوم در این تحلیل شما به مسلخ برده شده است و به طور کامل قربانی شده است!!! من پیش از هر چیزی انسانیتم را به این میدانم که نتوانم در برابر زور و حرف ناحساب و قلدری ساکت باشم. اینجور که شما گفتید بهترین گزینه ان است که هر ان چه اسرائیل و لابی او در دنیا اراده کرد، به طور کامل تسلیم ان شوم، همین و بس. به تعبیر دیگر، تنها راه زندگی کردن برای ما آن است که به اراده این گروه معدود به ط.ر کامل و بی کم و کاست تن بدهم. خواهش میکنم این پرسش را جواب دهید تا همچنان از مقالات بعدی شما بیشتر استفاده کنم.
امروز بعد از ۳۵ سال سن تنها از نظام ولایی آسیب دیده ام نه از امپریالیسم و نه صیهونیسم. هیچ نیازی نیست هرچه که دنیا میگوید گوش دهیم و در مقابل هم نیازی نیست برای هر حرفی شاخ و شونه بکشیم. نظام منطقی برای مردمش کار میکند چرا که چوپان بهر گوسفندان است نه اینکه گوسفندان برای چوپان خلق شده باشند. مردم ایران گروگانی در دست این انسانهای بی همه چیز اند
دیدگاهها بستهاند.