درآمد
طبق خبری در رسانهها، گویا به تازگی کتابی منتشر شده با عنوان «روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت» و در این کتاب آقای خامنهای دیدگاه فقهی و قانونی و اخلاقی آیتالله منتظری در مخالفت با قتل و اعدام چند هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ را به چالش کشیده و خود مدعی است «امام» درست فهمیده و هم از لحاظ فقهی و هم عملی با تدبیر عمل کرده و آنگاه در توجیه مدعیاتش سخنانی گفته که گویا به روایتی نظر دارد که مسعودی در مروجالذهب آورده و آن عبارت از این است که کشتن کسانی که وابسته به تشکیلاتاند و اگر رها شوند ممکن است بار دیگر به مرکزیت به پیوندند و به میدان جنگ بازگردند، جایز بلکه لازم است. در آغاز متن روایت مسعودی را میآورم و بعد ملاحظات خودم را با شما در میان میگذارم.
روایت مسعودی
گزیده نقل مسعودی آن است که علی فراریان جنگ جمل را تعقیب نمیکرد و نمیکشت ولی فراریان صفین را آزاد نمیگذاشت و آنان را تعقیب میکرد و میکشت. مسعودی پس از نقل ماجرا گوید که شیعیان علی در پاسخ به معترضان این تمایزگذاری گفتهاند: دلیل آن بوده که بازماندگان و فراریان جمل به خانههای خود باز گشته و به دشمنی ادامه نمیدادند و حال آن که فراریان صفین بازگشته و حول محور فرماندهی خود با تجهیزات نظامی و مالی مجدد به دشمنی ادامه داده و به صحنه جنگ باز میگشتهاند. خلاصه آن است که بازماندگان جملی فرماندهی و مرکزیتی نداشتند و از این رو بیخطر و بیزیان بودند ولی فراریان صفین دارای فرماندهی و مرکزیت بوده و با توسل به آن و یا با تحریک فرماندهی به جنگ بر میگشتند و یا امکان بازگشت و فعالیت مجددشان وجود داشت. مسعودی پس از پایان گزارش میافزاید: گروه معترض و جوابگو سخنان بسیار دارند که نقل آن به درازا میکشد و شرح آن مفصل است و تفصیل آن را با گفتار هر گروه در کتابهای سابق خود آوردهایم و از تکرار آن در اینجا بینیازیم و خدا بهتر میداند.[۱]
چنین نقلی به جد جای تحقیق و تأمل دارد. ظاهرا این خبر در منابع دیگر نیامده و شاید من ندیدهام. چنین تمایزی و آن هم با وجهی که گفته شده است، هرچند ظاهر معقولی دارد، ولی در مجموع پذیرفتنی نمینماید. زیرا از یکسو، با اصولگرایی استوار و مستمر شخصیتی چون علی بن ابیطالب سازگار نیست و از سوی دیگر، اگر مسئله امکان بازگشت و یا عدم بازگشت فراریان از جنگ ملاک و معیار باشد، در تمام جنگهای سهگانه جمل و صفین و نهروان (هرچند در مراتب مختلف) چنین امکانی وجود داشت. از قضا در جمل برخی از افراد فراری که علی آنان را پس از اسارت بخشود (مانند مروان) پس از رفع خطر به شام رفته و به مرکزیت اموی خود یعنی معاویه پیوسته و به دشمنی و حتی جنگ بر ضد علی ادامه دادند. چندان قابل قبول نیست شخصیتی که به تفاوت دو صحنه پیکار یعنی جمل و صفین و امکانات بالقوه و بالفعل آنها برای بازسازی و تجدید قوای دشمن توجه دارد، بدان بیاعتنا مانده باشد. در نهروان نیز کم و بیش چنین بوده است. درست است مرکزیت خوارج پس از پایان نهروان تقریبا از هم پاشیده بود ولی به سادگی قابل بازسازی بوده همانگونه که در عمل نیز چنین شد. این گروه خطرناک شورشی به هرحال در موقعیتی بودند که اندکی بعد در سازماندهی نیروهای محدود خود چندان موفق شوند که برای کشتن علی در کوفه و معاویه در شام و عمروبن عاص در مصر بسیج شوند و دست به عمل بزنند و در نهایت خلیفه را در کوفه به قتل برسانند. واقعا میتوان پذیرفت علی نسبت به خطر حداقل بالقوه خوارج متعصب این اندازه بیاطلاع و یا بیاعتنا بوده باشد؟ باورکردنی نیست. در این صورت چگونه است که او حتی پس از اقدام به ترور خود باز صریحا به فرزندانش وصیت میکند که فقط قاتل من مجرم است و خوارج را تحت تعقیب قرار ندهید و یا عامتر مبادا پس از من به بهانه قتل امیرالؤمنین دست به کشتار این و آن بگشایید؟[۲]
در هرحال درست است که هر قاعدهای میتواند استثنا داشته باشد و این یک اصل عقلایی است ولی میدانیم که خروج از قاعده محتاج دلیل روشن و قاطع است و دلیل ارائه شده در گزارش مسعودی قانع کننده و تمام نیست و حداقل آن است که تحمل ادله عقلی و نقلی معارض را ندارد. علی خود بارها اعلام کرده است که ما فقط با کسانی پیکار میکنیم که با ما بجنگند و نه این که ممکن است بعدا دست به شمشیر ببرند. قاعده و سنت علوی این بود که «و ان سکتوا ترکناهم، و ان تکلّموا حججناهم، و ان خرجوا علینا قاتلناهم»[۳]. یعنی اگر آرام گرفتند، رهایشان میکنیم؛ و اگر سخن گفتند و استدلال کردند، ما نیز در برابر با آنان سخن میگوییم و حجت میآوریم؛ و اگر بر ضد ما خروج کردند، با آنان خواهیم جنگید. البته این سخن در مقابله با خوارج است ولی این یک قاعده اسلامی بود و امام علی نیز همواره رعایت میکرد.
علی در تمام مراحل جنگ به سپاهیانش فرمان میداد که: در جنگ پیشقدم نشوید، فراریان را دنبال نکنید، به مجروحان آسیب نرسانید، عورت مقتولان را عریان و عیان نکنید، از مثله کردن کشته شدگان خودداری کنید، بدون اجازه وارد خانههای مردم نشوید و پردهها را ندرید و حرمتها را نشکنید، اموال مردم را، جز آن که در اردوگاه نظامی مییابید (ظاهرا مراد سلاح و ادوات جنگی است) به تاراج نبرید، به زنان آزار نرسانید هرچند به شما و بزرگانتان توهین کرده باشند[۴]. چنین سیاستی چگونه ممکن است افراد غیر نظامی و بی دفاع و فراریان را به بهانههای واهی تعقیب کند و بکشد؟
از سوی دیگر مجازات افرادی که ممکن است در آینده مخالفت کنند و یا به جنگ برخیزند، نه معقول است و نه در چهارچوب سنت و سیره نبوی و علوی مشروع. حتی مجازات افرادی که علم داریم در آینده قطعا مرتکب جرم خواهند شد (بگذریم که چنین یقینی ثبوتا و اثباتا ممتنع است)، هرگز مشروع نیست. همانگونه که میبینیم علی (البته وفق اقوال شیعی) کسی را که میداند چند لحظه بعد او را خواهد کشت، رها میکند و به مسجد میرود و به نماز میایستد و لحظاتی بعد به دست همان فرد ترور میشود و دو روز بعد میمیرد. آیا باورپذیر است که چنین شخصیتی ملتزم به عقل و اخلاق و شرع، کسانی را مجازات کند که ممکن است در آینده به مرکزیت خود پیوسته و بار دیگر به میدان جنگ بازگردند؟
چند ملاحظه:
در باره دیدگاه آیت الله منتظری سخنی نمیگویم چرا که از یکسو قوت نظری و فقهی و حقوقی آن بر اهل فن پوشیده نیست و از سوی دیگر درباره آن شرح و تحلیل وافی به مقصود ارائه شده است. در اینجا فقط دو ملاحظه را با خوانندگان در میان میگذارم:
یکم
استدلال آقای خامنهای البته در جمهوری اسلامی رایج است و من خود بارها از افراد شنیدهام. در مجلس اول در گفتگو با یکی از روحانیون مجلس در برابر اعتراض من که چرا افراد عادی و بیارتکاب قتل را اعدام میکنید، دقیقا به همین دیدگاه استناد کرد و گفت در تشکیلات گروه مسلح برانداز حتی آبدارچی نیز مجرم است و مستوجب مرگ از این نظر فرقی بین مثلا مسعود رجوی و آن آبدارچی نیست.
نمیدانم مستند تاریخی و شرعی این دیدگاه چیست ولی احتمال دارد همان نقل مسعودی باشد. اگر چنین باشد، به دلایل گفته شده، هرگز معقول و مقبول نیست و حداقل آن است که با ادله قوی و متواتر در تعارض است و درنتیجه ساقط است. وانگهی، مسعودی خود نیز به مخالفان جدی (حداقل در قرن چهارم و پنجم) تصریح کرده است. قابل تأمل این که مسعودی شیعی نیز با کلمه پایانی «والله اعلم» تردید خود را در وثاقت خبر نشان میدهد.
دوم
نکته مهم دیگر آن است که آقای میرحسین موسوی در سال ۸۸ در یک سخنرانی اعلام کرد که در فاجعه کشتار زندانیان ۶۷ حتی آقای خامنهای (رئیس جمهور وقت) مخالف بوده و در جلسهای (احتمالا در جلسه سران قوا) به تلخی گفته است که این واقعه مانند قیر سیاسی است که چهره انقلاب و نظام را سیاه میکند. فایل سخنرانی موسوی هنوز نیز قابل دسترسی است. خانم زهرا رهنورد نیز همین روایت را (احتمالا از همسرش) نقل کرده است.
حال باید روشن شود این دو نقل متضاد کدام درست است؟ از آنجا که نقل اخیر در کتاب به عنوان خاطرات دهه شصت آقای خامنهای منتشر شده است اهمیت ماجرا را بیشتر میکند. ظاهرا یکی از این دو گزینه باید درست باشد. اگر موسوی خلاف گفته است، آقای خامنهای صریحا تکذیب کند. اصولا از انتشار عمومی سخن موسوی و رهنورد بیش از ده سال گذشته است، چرا تا کنون واکنشی از سوی خامنهای دیده و شنیده نشده است؟ خدایا زین معما پرده بردار!
منابع:
- مسعودی، مروج، جلد ۱، ص ۷۶۹-۷۷۰.
- بنگرید به: نهج البلاغه، کلام ۲۳ و نامه شماره ۴۷ (فیض) و طبری، جلد ۴، ص ۱۱۲.
- بلاذری، انساب الاشراف، ص ۳۵۲ (مجلد مستقل در باره علی بن ابی طالب از مجلدات انساب الاشراف).
- طبری، جلد ۴، ص ۶.
13 پاسخ
با سلام
اصلاح یک گزارۀ نادرست
در کامنت من آمده است: «مسلم نیشابوری در یک هزار و پانصد سال پیش …»
مسلم بن حجاج نیشابوری گرد آورندۀ مجموعۀ “صحیح مسلم” است. وی در نیشابور زاده شد و به حجاز، عراق، شام و مصر برای جمعآوری حدیث و آموزش علم حدیث مسافرت کرد و در سال ۲۶۱ هجری قمری درگذشت.
گزارۀ من به این ترتیب به ««مسلم نیشابوری در یک هزار و دویست و پنجاه سال پیش …» اصلاح می گردد.
با احترام
داود بهرنگ
سلام آقای اشکوری
من اکثر نوشته های شما را میخوانم، از آن بسیار میآموزم و لذت میبرم.
اخیراً نوشته شما را در کانال تلگرامی تان درباره التقاطی بودن، متناقض بودن و مسأله دار بودن قانون اساسی جمهوری اسلامی خواندم و سپس به مقاله حاضر هدایت شدم.
میخواستم با کمال احترام از شما بپرسم آیا فکر نمی کنید که وقتی روش و طرز عمل حکام در ۱۴۰۰ سال پیش، حتی بهترین و پاک ترین شان، به عنوان معیار روش و کنش در آخر قرن بیستم مورد تفسیر، تاویل و تقلید قرار بگیرد طبیعتاً حق با خلخالی ها، لاجوردی ها، محمدی گیلانی ها، عاملان قتل عام سال ۶۷ و امثال شان خواهد بود ؟
مثالهای زیادی از رفتار های صدر اسلام هست که مومنین و فقها به آن مفتخرند اما از نظر معیار های جهان امروز همچون کنوانسیون بین المللی ژنو، اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر دستاورد های بشریت معاصر صرفاً وحشیانه تلقی میشود.
آیا دلیل التقاطی بودن قانون اساسی و تناقضاتی که شما خود در آن تشخیص داده اید همین اختلاط و اشتباه اعصار و قرون نیست ؟
و آیا انسان در این ۱۴۰۰ سال آنقدر پیشرفت نکرده است که لازم باشد معیار های گذشته را یک بار برای همیشه به تاریخ بسپارد و طرحی نو در اندازد ؟
با درود
اینجا زندانیان حکم اسیر داشتند نه فراری از جنگ ضمن اینکه براشون دادگاه تشکیل شده بود و حکم گرفته بودند.
مشکل این است که آقای اشکوری هنوز دلی در گرو علایق روحانی ( منتسب به روحانیون ) دارد . هیچ دلیل حقوقی و انسانی اعدام چند هزار انسان دربند و بی دفاع را توجیه نمیکند . گفته های مسعودی و طبری و شیخ مفید و خمینی و خامنه ای حتی اگر براساس نص قرآن هم باشد ، ذرّه ای از قبح این جنایت فجیع ، کم نمی کند .
آقای اشکوری شما نیز مانند هم کیشان اصلاح طلب یا نهضتی یا ملی مذهبی خود تنها اشاره اتان به اعدام مجاهدین است که به فاز نظامی ورود کردند. اما در سال ۶۷ اعضای احزاب و سازمان هایی اعدام شدند که حتی مخالف مبارزه مسلحانه بودند. آیا شما قتل کافر (کمونیست) را مجاز می شمارید؟ دلیل بی اهمیت انگاشتن قتل عامک چپ ها از سوی شما و هم کیشان رنگ و وارنگتان چیست؟
روایت موسوی از خامنه ای را بگذارید کنار سکوت موسوی از امری که بدان آگاه بود اما سر بزنگاه سکوت کرد. منظورم معامله پنهانی با امریکا و اسرالیل است که بهانه ای برای عزل زنده یاد منتظری شد. دولت موسوی بنا به شهادت مشاور امنیتی وی از این معاملات آگاه بود. اصلا یک پای مذاکرات همین مهدی کروبی بود که در مادرید به وکالت از سوی خمینی با دولت امریکا مخفیانه مذاکره کرد. حال سوال اینجاست که این آقایان چرا هنگام اعدام مهدی هاشمی بجرم افشای این خیانت به انقلاب سکوت کردند؟
حال این نقل و قول از خامنه ای را هم مکی توان به پای طرح شیادانه ای گذاشت که مریدان امام بنا به اشاره امریکا برای عزل آیت الله منتظری پیاده کردند، برای به قدرت رسیدن مثلث خامنه ای، احمد خمینی-رفسنجانی. انگیزه کروبی بعنوان کسی که چند ماه بعد از انقلاب به مذاکره با شیطان بزرگ رفت، روشن است، اما موسوی خیر. شاید موسوی مرید و مرادی امامش را زیادی جدی گرفته بود.
کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ فاجعه ای است که گریبان یکایک دست اندر کاران نظام را می گیرد از بدو انقلاب تا بامروز. از دولت موقت که ساواک را برای سرکوب چپ حفظ کرد تا شمایی که هنوز از اشاره به کشتار چپ ها ابا دارید!
از ابراهیم یزدی و عبدالعلی بازرگان که ساواک را هدایت کرده و بعنوان نمونه زمینه اعدام محمد رضا سعادتی را چیدند تا سرکوب چپ میسر شود، تا حجاریان و تاج زاده و … جملگی باید پاسخگو باشید، حتی اگر این پست من را سانسور کنید!
((نکته مهم دیگر آن است که آقای میرحسین موسوی در سال ۸۸ در یک سخنرانی اعلام کرد که در فاجعه کشتار زندانیان ۶۷ حتی آقای خامنهای (رئیس جمهور وقت) مخالف بوده و در جلسهای (احتمالا در جلسه سران قوا) به تلخی گفته است که این واقعه مانند قیر سیاسی است که چهره انقلاب و نظام را سیاه میکند. فایل سخنرانی موسوی هنوز نیز قابل دسترسی است. خانم زهرا رهنورد نیز همین روایت را (احتمالا از همسرش) نقل کرده است.))
از آقای میر حسین موسوی در رسانه های خارجی بنده سخنی شنیدم که خبرناگران از او میپرسیدند و گفت که با مخالفین قاطعانه برخورد میکنیم
آقای یوسفی اشکوری هیچکدام از سران این نظام قابل دفاع نیستند از صدر تا ذیل جنایتکارند ممنون از استناد به روایات اما بنده مسلمان به معتقد به روز قیامت
برای هدایت شدن به هیچکدام از این داستانها نیازی نداشتم اصل کتاب خدا قرآن مجید برای هدایت کافی است
در این جنایت نه تنها مسؤلین و تصمیم گیرندگان و اجرا کنندگان همه شریک در این جنایت علیه بشریت هستند بلکه هر آخوندی که قائدتا میبایست
قرآن را حداقل یکبار خوانده باشد و فریاد برآ ورد نیز شریک درجرم است تنها مرحوم منتظری فریاد زد هرچند ایشان هم در یکی دو کلیپ صوتی تلاش کرد خامنه ای را مبرا جلوه دهد خدایش رحمت کند یا نمیدانست یا دلیل دیگری داشت ولی اکنون با این صحبت ها و به خصوص موضع گیری خامنه ای پس از افشای فایل صوتیه مرحوم منتظری که گفت مبادا جای شیهد و جلاد عوض شود برای بنده جای هیچ شکی نمیگذارد که خامنه ای میدانست و موافق بود و خدا میداند چه بسا در جریان تصمیم گیری و نحوه اجرا هم بود .
جناب آقای اشکوری، چون بحث فقهی و شرعی را مطرح کردید خیلی خوب بود که اصل دیدگاه اقای خامنهای را به طور مستند و با بیان دقیق آدرس آن و استناد علمی به اصل منبع آن نقل میکردید . همچنین در اصالت منبعی که دیدگاه مزبور را نقل کرده است. تمام مستند شما این جمله است: « طبق خبری در رسانهها، گویا به تازگی کتابی منتشر شده با عنوان…». روشن است که برای نقل و بررسی و نقد یک دیدگاه فقهی، این میزان اصلا کفایت نمیکند. مگر این که بگوییم دشمنی و نقد شما بر ایشان تا حدی است که قرار نیست اصول بحث منطقی را در مورد ایشان رعایت کنیم!!
عزیزانم مشکل اینست که خداوند سبحان حتی یکبار مسلمان را مورد خطاب قرار نداده و هرگز دنبال کاری ولو به اندازه یک صلوات نفرستاده چه برسد به. حکومت..برای همین حتی یک یاایهاالذین اسلموا در این کتاب کاغذی جعلی ابوسفیان نوشته نمی بینید ولی تا دلتان بخواهد یا ایها الذین امنوا. و مسلمان همان مومن نیست و حق نداشت خود را مومن بخواند و خداوند بارها آنهم با تاکید آنها را از هم.جدا خوانده است المسلمین والمسلمین المومنین کار مومنان..پس از مسلمان جز فساد بر نمی خیزد میخواهد شیعه باشد یا سنی میخواهد ایت الله باشد یا فرد معمولی.و کتاب خداوند سبحان اصلا کاغذی نیست و انسان ناطق و زنده و به روز است . توبه کنید و آنچه را فاسد نموده اید اصلاح کنید بترسید از روزی که شفاعت منهم نجات دهنده شما عزیزانم نباشد ..دوستم باشید یا دشمنم دوستتان دارم نفس زکیه
بسم الله عزیزالحکیم
منشا عمل انسان ها بر دو متکاء تکیه دارد یکی بر مصلحت خود وحسابگری عقلانی است
ودیگری متکی بر خداوند عزیز، حکیم قادر متعال است برمصلحت حذف نیرویی که ممکن است در آینده برای حاکمیت مشکل بوجود آورد معقول است وهمه حکومتهای به قدرت رسیده اول مخالفان را تارومار کرده اند ولی فقط مومنینی که به حمایت ویاری خداوند وجلب رضای او عمل می کنند خود را ملزم می دانند که تا تعدی وتجاوز انجام نشده است باید منافق را تحمل نمود
با سلام
شما در این نوشته کوشیده اید تا بگویید که کشتار چند هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ به سنجۀ شریعت شیعوی معصیت است. [اگر علی بود چنین نمی کرد.]
به شما بگویم که تشکیل حکومت به اسم اسلام ـ به سنجۀ شریعت شیعوی یا شریعت سُنَّوی ـ در بردارندۀ دعوی خدایی یا پیامبری و لذا معصیت از اساس است.
مسلم نیشابوری در یک هزار و پانصد سال پیش در مجموعۀ “صحیح مسلم” می نویسد: پیامبر هنگامی که کسانی را جایی [به فراخوانی جماعات انسانی به اسلام] می فرستاد به آنان می گفت: همیشه به وقت تعهد و انعقاد قرار داد به اسم خودتان ـ و نه خدا و پیامبر ـ عمل کنید. شما ـ به منزلۀ بشر ـ هیچ گاه این اطمینان را ندارید که بدانید گفتار و کردارتان همخوان با گفتار و کردار خدا و پیامبر هست یا نیست. [« … فَلَا تَجعَل لَهُم ذِمَّهَ اللّهِ و ذِمَّهِ نَبِیِّهِ وَلَکنِ اجعَل لَهُم ذِمَّتَکَ وَ ذِمَّهَ أصحَابِکَ … فَلَا تُنزِلهُم عَلی حُکمُ اللهِ وَلَکِن أنزَلهُم عَلی حُکمِکَ فَإنَّکَ لَا تَدری أتُصیبُ حُکمَ اللّهِ فِیهِم أم لَا.» (صحیح مسلم ـ ترجمۀ فارسی ـ جلد ۳ ـ حدیث ۱۷۳۱ ـ ص ۲۲۱)
نظر به آنچه این جا آوردم همگان می دانند که حکومت جمهوری اسلامی ایران از برای فراخوانی مردم به «لا إله إلّا اللّه» نیست؛ از برای حکومت بر آنان و از برای سلب حکومت از آنان است.
با احترام
داود بهرنگ
منابع:
صحیح مسلم ـ ترجمۀ خالد ایوبی نیا ـ مصحح حسین رستمی ـ نشر ارومیه ـ حسینی اصل
اگر در این مورد یا مورد مشابه کسانی بتوانند با روش فقهی ثابت کنند که سیره پیامبر یا ائمه اینگونه است و باید اینگونه عمل کرد پاسخ آقای اشکوری چیست؟
با عرض سلام و ارادت. سالها پیش ضمن بازدید از میدان شهر وین، مجری تور که شخص سالخوردهای بود میگفت که وقتی که هیتلر برای سخن رانی به اینجا آمد حدود ۱۰۰۰۰۰ در این میدان جمع بودند، از جمله خود من. امروز هیچ کس حاضر نیست که بگوید آنجا بوده است. کل ۲۴ نفر متهم دادگاه نورمبورگ خود را بیگناه اعلام کردند. هر چقدر این مسّله در ابهام بماند برای نظام و سران آن بهتر است. در سلامت باشید
یعنی واقعا شما فکر میکنید خمینی برای دادن دستور کشتار و یا موافقت با آن به نظر مسعودی و نظائر ان نیاز داشت و از آن قوت می گرفت؟ در اینسورت اعدامهای بالای پشت بام خانه محل اقامتش را(مدرسه) وقتی از پاریس نزول اجلال کرده بود، به استناد کدام مورخ انجام میداد؟ نشسته بود و بالای سرش ارتشیان شاه را خلخالی اعدام میکرد می افتادند و این موجود آن زیر بازی ولایتش را اجرا میکرد. نه آقای اشکوری استناد خمینی در همه امور به خودش بود و بس و این خود، خونریز بود و سفاک.
دیدگاهها بستهاند.