بسیاری از مردم ما که بیش از ۵٠ سال از عمرشان گذشته است تصاویر به نسبت روشنی از دوره انقلاب دارند. آنان که ۵۵ به بالا هستند، به احتمال فراوان مشارکت موثر و چشمگیری نیز در فرآیند انقلاب داشتهاند و میتوانند تجربیات شخصی خود از آن دوران را یادآوری کنند. انقلاب در زمانی رخ داد که اگرچه وسایل ارتباطجمعی و ثبت وقایع قابل مقایسه با حالا نبود، ولی آن قدر بود که تصویر کاملی از وقایع به خوبی ثبت و ضبط شود و نتوان آن را باژگونه کرد. اکنون که میبینیم از انقلاب چه تصویر رسمی ارایه میشود؛ دچار تعجب میشویم و از خود میپرسیم نکند، تمامی تصاویری که از گذشتههای تاریخی میدهند، به کلی با واقعیت بیگانه بوده است. وقتی که میتوان واقعیات چهار دهه پیش را در برابر کسانی که خودشان در آن حضور داشتهاند و وقایع نیز عموما ثبت و ضبط شده، تا این حد وارونه جلوه داد، چرا وقایع صدها سال پیش را که هیچ سند و مدرک معتبری حتی برای ثبت مکتوب وقایع نبوده نمیتوان تحریف کرد؟ نکند تصاویر دیگر نیز به کلی عاری از حقیقت است؟ واقعیت این است که جوانان دهه ۵٠ که اکنون در دهه ۶٠ زندگی خود هستند، تعبیر و تفسیر و تجربیات دیگری را از انقلاب به خاطر دارند که با تفسیر و نگاه رسمی مورد تبلیغ رسانه عمومی همخوانی چندانی ندارد. چه در تنوع انسانها و چه در نگرش به زندگی و ارزشها و آرمانها و چه در نحوه تعاملی که با یکدیگر داشتند.
ولی همه اینها یک طرف، انقلاب میراث خاصی دارد که جوانه آن پیش از انقلاب زده شد و در انقلاب به ثمر نشست و تا هنگامی که این ثمردهی باشد، انقلاب زنده است و به مهمترین هدف خود رسیده است. آن میراث، «اعتماد به نفس» است.
جامعه ما پیش از انقلاب فاقد چنین ویژگی بود. همیشه در بند این ذهنیت بودیم که سرنوشت ما را قدرتهای دیگر تعیین میکنند. اتفاقی که در عمل هم رخ داده بود؛ دخالتهای روس و انگلیس در دوره قاجار یا مساعدتهایی که در کودتای ١٢٩٩ کردند، سپس در بردن رضاشاه از مملکت و در ادامه نیز کودتای ٢٨ مرداد، همه و همه تصاویری بود که جامعه ما از قدرتهای جهانی حاکم بر سرنوشت خویش داشت. رفتار شاه بیش از هر کس دیگر انعکاسدهنده این واقعیت بود. در ماههای منتهی به انقلاب، پیاپی با سفرای انگلیس و امریکا گفتوگو میکرد و مشورت میگرفت. او نه تنها به خودش اعتمادبهنفس نداشت، بلکه گمان میکرد که سرنوشت کشورش نیز در دستان امریکا و انگلیس است و برچیده شدن بساط سلطنت خود را به تصمیم ایالات متحده امریکا نسبت میدهد و تا آخر هم سعی نکرد که بفهمد مردم ایران در حال بازیابی یا خلق اعتماد به نفس خویش هستند و چون به چنین ویژگی دست یابند، دیگر مانعی در راه تحقق خواست آنان نیست. او نه تنها به خودش اعتمادبهنفس نداشت، بلکه گمان میکرد که سرنوشت کشورش نیز در دستان امریکا و انگلیس است و برچیده شدن بساط سلطنت خود را به تصمیم ایالات متحده امریکا نسبت میدهد، و تا آخر هم سعی نکرد که بفهمد مردم ایران در حال بازیابی یا خلق اعتماد به نفس خویش هستند و چون به چنین ویژگی دست یابند، دیگر مانعی در راه تحقق خواست آنان نیست. اگر بخواهیم مهمترین میراث انقلاب را برای نسلهای بعد توصیف کنیم، همین ویژگی است. این ویژگی را میتوان در تکتک تصاویر و خاطرات انقلاب مرور کرد و آنها را به روشنی دید. لازمه ورود به دنیای مدرن، رسیدن جامعه به نقطهای است که افراد به علت دارا بودن اعتماد به نفس، نقش عاملیت را در اصلاح و تغییر جامعه خویش ایفا کنند. نگاه به درون و اینکه هرچه مشکل هست از درون ما است و مشکلات بیرون بیش از آنکه اصیل باشند حاشیهای هستند. وقتی که میگوییم اعتماد به نفس، منظور ذهنیتی بیمارگونه و همه فن حریف نیست که بخواهد عالم و آدم را تغییر دهد و کاری کند، کارستان. اعتماد به نفس همراه با عقلانیتی دانشمدار و مشارکتجویانه قابل فهم و درک است. در غیر این صورت تبدیل به ذهنیتی غیرواقعبینانه میشود که جز خسارت برای فرد و کشور ثمر دیگری ندارد. پس از انقلاب شاهد فراز و فرودهایی از این ویژگی اعتماد به نفس بودیم. گاه اوج گرفتهایم، گاه فرود آمدهایم. گاه امیدوار و گاه ناامید شدهایم. هرگاه امیدوار شدهایم، نگاه به درون دوختهایم و به عاملیت خود ایمان یافتهایم، کارهای بزرگی را نیز انجام دادهایم و بر اثر این کارهای بزرگ اعتماد به نفس ما نیز بیشتر شده است. ولی هنگامی که ناامیدی بر ما غلبه کرده است، نگاه به خارج جانشین نگاه به خود شده است و انفعال پیشه کردهایم. اگر گفته شود که شاخص مناسب برای سنجش موفقیت یا شکست انقلاب، چیست، بهترین شاخص همین سنجش اعتماد به نفس است که انسان و جوان ایرانی تا چه حد فکر میکند که بر سرنوشت خود تاثیر دارد و بر پیرامون خود میتواند اثرگذار باشد؟ اگر اعتماد به نفس نداشت، نمیتوانست انقلاب کند و اکنون اگر این اعتماد به نفس را تحت هر عنوانی از او بگیریم و به جای او تصمیم گرفته شود و عاملیت او در ساختن محیط زیر سوال برود و اینکه ببیند، محیط اطراف او در حال زوال است و او هیچ کاری نمیتواند بکند، در این صورت انقلاب تمام شده است. ولی اگر دیدیم که شهروند ایرانی سرزنده و سرحال است و با وجود مشکلاتی که در اطراف خود میبیند، قادر است که به اصلاح امور همت بگمارد و برای او قیّم وجود ندارد. در این صورت ایمان بیاوریم که این همان میراث خاص انقلاب است. امروز میتوانیم به اطراف خود نظر کنیم که تا چه حد به خودمان و به آینده خودمان امید داریم و تا چه حد میتوانیم در محیط اطراف خود دخل و تصرف کنیم و به اصلاح امور همت گماریم. پاسخ هر کس به این پرسش، ارزیابی او را از میزان بقا و تداوم انقلاب میرساند.
منبع: اعتماد