اگر ارتفاع بگیریم و جمهوری اسلامی را از فرازِ آسمانِ تاریخ ببینیم، این ساختمان هرمی مجلس، شاخصترین عمارتِ قدرت در ایران است، وگرنه اندرونی کاخ مرمر و ریاست جمهوری و سراپرده بیت رهبری، از این بالا به اشاره و نشانی دادن، قابل تشخیص است.
بگذریم که این هرمِ بیمعنا نه پای در سنت اسلامی و شاهیِ ایران دارد و نه آن قدر بدیع است که بتوان این وصله ناجور را به حساب معماری مدرن گذاشت، چون کوه یخی از بهارستان بیرون زده است و مایی که از این بالا قد و قامتش را نظاره میکنیم، میفریبد که انگاری همه امورات مملکت زیر ایوانِ سنگیاش، سامان میگیرد.
هرم غلط انداز است و قدرت در ایران از این بالا مشهود نیست. سیاست ایرانی، زیر زمینی است و پشت درهای بسته و فراعنه این بار در هرم نیستند و از بیرون این کشتی بیلنگر را این سو و آن سو میکشانند.
صندوق عدم
مجلس جمهوری اسلامی البته که در راس امور نیست. این هم از آن شوخیهای بنیانگذار بود که بر سر زبانها افتاد و همچنان مایهی طربناکی که مجلس در راس امور است.
آن عارفِ قدرتطلب، هیچگاه رضا به تحزب و نظام پارلمانی نداد و رای مجلس را در امور مهم مملکتی که اتفاقا در حیطهی اختیارات مجلس هم بود، نمیپذیرفت.
مجلس شورای اسلامی ـ که آن اوایل نامش به سیاق مشروطه، ملی ماند ـ از انقلاب بر آمد و امواج تودهای مردم، نه بر اساس شناخت و کارایی که بنا بر سابقهی انقلابی، نمایندگان را برگزیدند. چارهای هم جز این نبود، اما در همین گزینش السابقون باز هم اکثریت مجلس به سمت کاریزمای «امام» چربید و این خواست نهانِ آیتالله خمینی که طبق معمول بر همه عیان بود، مانع آن شد که مثلا حتی یک نفر از کاندیداهای اختصاصی سازمان مجاهدین خلق به مجلس راه یابد.
شاید بتوان گفت که اولین حذفها و سوق یافتن برخی گروهها به حرکتهای مسلحانه با همین سرخوردگی از دموکراسی تودهای آغاز شد. در جایی که فخرالدین حجازی با هنرِ کوبیدن بر میز، بالاترین رای را میآورد و مسعود رجوی با سابقه زندان و خاطره شهدای مجاهدین و ۵۰۰ هزار رای، به جایی نمیرسید، لابد به رهبر مجاهدین این حس دست میدهد که باید در این آشفتگی پوپولیسم با میلیشیا به سیم آخر زد و در خیابان به جایی رسید. وقتی سنت پارلمانی در کشوری نباشد و احیانا امیدی به پایداری وضعیت تا دوره بعدِ مبارزه انتخاباتی، ذهن چریکی دموکراسی ندیده، به جای دل بستن به رای، کلت به کمر میبندد.
مجلس شورای اسلامی دور اول مثل قیف سرگشادی بود که بزرگان مبارزه با رژیم سلطنتی با بدرقه رای مردم و به شور شادمانی از این سویش رفتند و از آن طرف دیگر پیدایشان نشد و تور تازه بافت شورای نگهبان، هر چه لیبرال و کرواتی بود را صید کرد.
اگر انتخابات و پارلمان را دستگاهی فرض کنیم که مثلا به جای نفت و برق با رای و حزب کار میکند، دستگاه مجلس از بدو ورودش به ایران ـ و از آنجا که هنر نزد ایرانیان است ـ به صورت کاملا اتومات و بی دخالت دست و رای هم خوب و بلکه بهتر کار میکرده است.
با این کارکرد خودکار مجلس، آنچه که اصلا شکل نمیگیرد مبارزه انتخاباتی است. مثلا معلوم نشد مهندس بازرگان و حزبِ نهضت آزادی چرا و به خاطر کدام رویکرد غلط، از تمام انتخابات بعدی حذف شدند. در این مبارزه نامریی انتخابات، رای و مردم هیچ دخالتی ندارد.
در تمام مجالس جمهوری اسلامی بخش خودکار و خودسر انتخابات به کار خود مشغول است و جهتگیری اکثریت مجلس را تعیین میکند. چرخشهای بزرگ در فضای سیاسی کشور و تغییر چهره مجلس در دوره دوم، چهارم و حتی دوره ششم و مجلس اصلاحات به دستاندرکاری همین قدرت فائقهی غیر انتخاباتی بوده و گاهی هم اشتباه محاسبهی اهالی شورای نگهبان مصیبتی میساخته و چهار سال بعد جنتی و شرکا به اصلاح میکوشیدند و نتیجهاش مجلس هفتم. شاید هم به همین دلیل است که حداد عادل رای نیاوردن خودش و أصولگرایان در تهران و دوره دهم را تقصیر دولت میداند و نه بیاقبالی مردم به أصولگرایان. این هم از عواقب دستهای پنهان همیشگی است که شکستخوردگان عبرت هم نمیگیرند و به تئوری توطئه میچسبند.
نبودِ حزب، نظارت استصوابی به جای مبارزه انتخاباتی و عاقبتِ هراسناکِ نطق آزاد، هویت پارلمانی و نمایندگی را هم بر باد داده است.
حتی روسای قوه مقننه اگر اعتباری داشتند از بیرون مجلس بوده و از جایی دیگر، مثلا هاشمی یار غار امام، کروبی معتمد امام و ناطق نوری محبوب رهبر ـ در آن سالهای دهه هفتاد ـ در بیهویتی نمایندگی همین بس که محمود دعایی با روزنامه اطلاعات شناخته میشود و نه ۲۴ سال وکالتِ مردم و محمدرضا باهنر با ۲۸ سال نمایندگی احیانا همین حالا هم فراموش شده است.
هر چند راز این عمر طولانی در مجلس به این است که در سیستم جمهوری اسلامی یا باید خنثی بود و یا خناس، اما در هر دو صورت با کمی فاصله از قدرت، خناس و خنثی در عین بیهویتی به «صندوقِ عدم» خواهند رفت.
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز / از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند درین بساط بازی کردیم / رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
عارضهی مجلس
این هرم از این بالا شکل زائده و عارضهای طبیعی است که به دور و برش ربطی ندارد. حال و روز مجلس در قانون اساسی هم چیزی از جایگاِه هاج و واجش وسط میدان بهارستان و بافت سنتی تهران کم ندارد.
شیخ فضلالله نوری در قانون اساسی مشروطه، شورای نگهبانی «از مجتهدین هر عصر» جاسازی کرد که در دوره جمهوری اسلامی صدای دُهلش در آمد ـ پهلوی پدر و پسر از همان روش سنتی تقلب استفاده میکردند ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی، مجلس را از قانون قبلی به ارث برد، اما مثل یک زائده با آن رفتار کرد.
اگر پارلمان، قلب و محورِ قانون اساسی مشروطه بود، در قانون اساسی جمهوری اسلامی به سمت اسافل اعضا سُر خورد. نظام پارلمانی، ریاستی شد و انتخاب نخستوزیر نه از حزب و فراکسیون غالبِ مجلس که به دست رییسجمهور و با نظر امام صورت میگرفت.
در تصویت مقررات، نظر شورای نگهبان شرط است که بی حضورش نه مجلس رسمیت داشت و نه قوانین. در موارد اختلافی بین شورای نگهبان و مجلس، باز هم پارلمان، کارهای نیست و مجلس تشخیص مصلحت، تصمیم میگیرد.
مجلس شورای اسلامی در نظارت بر تمامی نهادهای زیر مجموعه رهبری هم ممنوعیت دارد و این وظیفه بر عهده مجلس خبرگان است که البته انجامش نمیدهد.
به این ترتیب در هرم مجلس، راس با رهبری است و بعد شورای نگهبان و بعد مجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان را هم هر جایی خواستید بالای سر پارلمان بگذارید.
مجلس دهم کور سوی امید
با اینکه مهندسی انتخابات در دورهی دهم مجلس به نحو احسن انجام شد و دانه درشتهای اصلاحطلب و معاند و منافق و غیره حذف شدند، اما به دلیل اینکه بستر جامعه تغییر کرده است، باز هم در ردههای سوم و چهارم، هنوز ناشناختهها و مستقلها و شاید اصلاحطلبان مخفی حضور داشتند و تنها یک رای توفانی میخواستند که آمد و أصولگرایان دوپینگی عقب ماندند. این هم امیدی که تیغ نظارت استصوابی شاخه میبرد اما حریف جنگل نیست.
از امیدهای دیگر اینکه شاید در غیاب شاخصین اصلاحطلب و حتی أصولگرا، امرهم شورای بینهم، بیشتر شکل بگیرد و خرده کاریزماها عرصه را بر نقد و عقل تنگ نکنند و این جوانهی شکلگیری نظام حزبی باشد.
حضور زنان از امیدهای بزرگ مجلس دهم است، اقلیت ارجمندی که پشتوانه شورمندی بیرون مجلس دارد. زنان در سیاست ایران هنوز مثل مردان آلوده نشدند و میتوان امید داشت که کارسازترین نطقها و طرحها را از زنان بشنویم و ببینیم.
تصویر هوایی از جمهوری اسلامی گنگ و کور است. تغییرات ایران و نظام زیرپوستی است و لحظهای، اما یکباره همه چیز چنان تغییر خواهد کرد که از آسمان هم میتوان دید.
یک پاسخ
قلم شیوای آقای رهبر،آدمی را وا میدارد که تا انتهای مطلب به شیرینی تمام آنرا پی بگیرد.داستان گونگی اغلب مطالب آقای رهبر به تصور وضعیت مد نظر یادداشت،کمکی وافر میکند.
و اما گرامی داشتن نگاه امیدوارانه به روند کلی پیش رو از بیرون از مرزها،ستودنی است.منظری که با تبدیل سیاسیون به اپوزیسونِ آن هم از نوع ترک وطن کرده،تقریبن بعید می نماید.امید و فراخوانی دیگران به داشتن نگاهی واقع بینانه به حیات سیاسی ایران اغلب از نسل اصلاح طلبان ترک وطن کرده بسیار دیده میشود تا دیگران.
دیدگاهها بستهاند.