ناآرامیها و تظاهرات خیابانی در طی چند روز گذشته در امریکا به بیش از ۱۵۰ شهر عمده در این کشور کشیده شده است. تا به حال حدود پنج هزار نفر دستگیر شدهاند که اکثر آزاد شده و تعداد کشته شدگان به کمتر از ۱۰ نفر رسیده است.
این نا آرامیها در هفته پیش با قتل نژادپرستانه جورج فلوید (George Floyd)در شهر مینیاپولیس در ایالت مینوسوتا توسط یک پلیس سفید پوست که تمام قوانین دستگیری یک مظنون و متهم را زیر پا میگذاشت رخ داد. قتل فلوید که بیشتر به یک قتل عمد شبیه بود مجددا بر زخم دیرینه تنش نژاد پرستی و تبعیض گرایی که چند صد سال در این کشور سابقه دارد نمک پاشید. اولین برده سیاه پوست در سال ۱۶۱۹ میلادی پس از گرفتن و تسخیر یک کشتی پرتغالی حامل برده توسط مستعمرههای انگلیس در امریکا به شهر پوینت کامفورت (Point Comfort) در ایالت ویرجینیا آورده شد.
بردهها بالاجبار از دین اجدادی خود دست کشیده و دین مسیحیت را قبول میکردند. حدود ۲۵% بردهایی که از افریقا به آمریکا آورده شده بودند مسلمان بودند اما همه مجبور میشدند بر خلاف میل خود به کیش مسیحیت بگروند. بردهها تا زمان جنگهای داخلی امریکا بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی از هیچ حقوقی برخوردار نبودند. کار مجانی آنها در شرایط بسیار دشوار برای برده داران، خصوصا به اقتصاد جنوب آمریکا کمک شایانی کرده بود. بعد از پایان جنگهای داخلی بنا بود که ایالات جنوبی با قبول قیودی برای آزادی کامل بردگان از کمکهای دولت فدرال آمریکا برای بازسازی اقتصادی خود (Reconstruction Era) در بین سالهای ۱۸۶۳ تا ۱۸۷۷ بهره مند شوند، اما رییس جمهوری این کشور، اندرو جانسون، با تحمیل تخفیف در این قیود اجازه نداد تا نظام برده داری در آمریکا کاملا فروپاشی شود. بسیاری از سیاهان آمریکا به شمال این کشور گریختند و بقیه در جنوب مستقر شدند. بخشی از سفید پوستان این کشور خصوصا در جنوب تا سالهای ۱۹۵۰ میلادی و شروع جنبشهای آزادی خواهی و دفاع از حقوق سیاه پوستان(Civil Rights Movement) به شکلهای مختلف به کنشهای تبعیض نژادی و نژاد پرستی خود ادامه دادند. البته اقلیتی در بین سفید پوستان خصوصا در جنوب آمریکا تا این زمان به تبعیضگرایی و نژاد پرستی کاملا دل سپرده بودند. اما بخش عظیمی از مردم سفید پوست آمریکا در سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی در حمایت از حقوق سیاه پوستان در جنبش آزادیخواهی سیاه پوستان شرکت فعال کرده بودند.
مارتین لوتر کینگ، ملکم ایکس و…جان تازه ای به جنبش آزادیخواهی وحمایت از حقوق انسانی و شهروندی سیاه پوستان داده و با تصویب قانون دفاع از حقوق مدنی مردم آمریکا (Civil Rights Act) که حقوق همه شهروندان این کشور را خارج از هویتهای نژادی، دینی و جنسی برسمیت میشناخت و توسط رییس جمهوری این کشور لیندون جانسون در سال ۱۹۶۴ و دومی یک هفته بعد از ترور مارتین لوترکینگ در سال ۱۹۶۸ به تصویب رسید، توقع آن بود که تبعیضگرایی در این کشور که پایی در نژاد پرستی داشت هم به شکل قانونی و هم به شکل یک نرم اجتماعی و فرهنگی خاتمه یابد، اما چنین نشد. نژاد پرستی و تبعیضگرایی اگر چه در قانون تقبیح شده اما در فرهنگ بخشی از مردم آمریکا نهادینه شده بود.
سیاهان آمریکا اکثرا بدون پشتوانه مالی خصوصا از طریق دستیابی به ارث اجداد خود، با فقر مفرط٬ وارد دنیای متمول در آمریکا میشدند. آنها برای دسترسی به منابعی که جامعه آمریکا در خدمت همه شهروندان خود میگذاشت و میگذارد اغلب ناتوان بوده و هستند. آنها اکثرا مثل بقیه شهروندان این کشور دسترسی به بهداشت و درمان، تعلیم و تربیت و منابع مالی نداشتهاند و جامعه آمریکا نه تنها تلاش در خوری در این چهار چوب نکرده است تا این دسترسی برای آنها میسر گردد که همزمان سیاهپوستان با فرهنگ غالب بخش تبعیضگرا دراین جامعه روبرو بودهاند.
در طول سالها، این بخش از مردم آمریکا که فرهنگ نژاد پرستی و تبعیضگرایی را بعنوان یک فرهنگ جانبی (Sub-Culture) انتنخاب کرده بودند، با سیاه پوستان این کشور در جنگ و ستیز دائم بوده و تا جائیکه توانسته بودند درعرصه سیاست و اقتصاد کشور راه را برای این اقلیت سیاه پوست مسدود کردهاند.
تی پارتی که برای مقابله با دولت اوباما از دل حزب جمهوریخواه آمریکا جوانه زد، یک جنبش تبعیضگراست و تلاش میکرد تا اجازه ندهد که اوباما یک «رییس جمهوری موفق سیاه پوست» در این کشور شود. ترامپ نماینده این بخش تبعیضگرای آمریکاست که برای اقلیتها و سیاه پوستان این کشور هیچ احساس انسان دوستی و همدلی از خود نشان نمیدهد.
شوین پلیس نژاد پرست:
درک شوین (Derek Chauvin) پلیس سفید پوستی که برای ۹ دقیقه زانوی خود را بر گردن جورج فلوید گذاشت و از پشت بر روی ریههای او فشار وارد آورد تا او نهایتا جان باخت، قوانین دستگیری یک انسان متهم به جرم را در آن ایالت و آمریکا زیر پا گذاشته و اگرچه دو اتهامی که اکنون قاضی دادگاه در مینیاپولیس متوجه او کرده است تلاش نمیکند که بر نیت او را در ارتکاب این قتل اصرار ورزد، اما برای بسیاری خصوصا با در نظر گرفتن همکاری و سکوت سه پلیس دیگرو عدم تمایل آنها برای دخالت در توقف این فاجعه نشان میدهد که این قتل حد اقل یک قتل مشکوک عمدی بوده است.
جرج فلوید در تمام این مدت به پلیس التماس میکرده است که به علت اینکه نمیتواند نفس بکشد، زانویش از روی گردن او بردارد اما زمانی که شوین زانوی خود را از روی گردن جورج فلوید برداشته، ۲.۵۳ (دو دقیقه و پنجاه و سه ثانیه) از مرگ فلوید گذشته بود. فلوید در آمبولانس جان خود را از دست نداده که در زیر زانوی شوین فوت کرده بود. اما آنچه بسیار قابل توجه است اینست که دختری ۱۷ ساله به نام دارنلا فریزر نه تنها به شوین التماس میکرده است که زانوی خود را از گلوی فلوید بردارد تا او خفه نشود که ده دقیقه از این فاجعه با تلفن دستی خود فیلم برداری کرده است. اتهام فلوید خرج یک اسکناس بیست دلاری تقلبی در یک فروشگاه کوچک به نام کاپ فود (Cup Food) بوده است.
کسی که پشت میز دریافت پول از فلوید در این فروشگاه کوچک بوده است میتوانست آن اسکناس را از او قبول نکند اما بعد از قبول آن اسکناس تقلبی به پلیس تلفن میزند تا فلوید را دستگیر کنند. هیچ معلوم نیست اگر خود فلوید هم اطلاع داشته است که آن اسکناس تقلبیست. وقتی پلیس ماشین او را متوقف میکند، او به آرامی و بدون مقاومت از ماشین خود خارج شده و خود را کاملا در کنترل پلیس قرار میدهد. پلیس دستگیر کننده او شوین نیست و او بعدا به دو پلیس دیگر ملحق میشود. آنچه باز باید در این چهارچوب مورد توجه قرار گیرد سابقه مرکز پلیس این شهر با شهروندان سیاه پوست این شهر است. بخاطر روابط گذشته این مرکز پلیس با سیاهپوستان این شهر در گذشته رابطه بین دو بسیار خصمانه بوده و رییس پلیس تازهای که جدیدا در این مرکز کار خود را شروع کرده بود به فکر بازسازی این مرکز پلیس بوده که با مخالفت پی در پی سفید پوستان این مرکز و نمایندگان اتحادیه کارگری پلیس روبرو بوده است.
این قتل و این تاریخچه کوتاه از این حادثه و آنچه پیشتر در امریکا اتفاق افتاده است، بسیاری را در این کشور حساس کردع و خصوصا بخش عظیمی از مردم را در حمایت از سیاه پوستان آمریکا و جنبش «زندگی یک سیاه پوست هم ارزش دارد «Black Lives Matter» تشویق کرده است. فیلمی که دارنلا فریزر با تمام شجاعت و در زیر تهدیدهای چهار پلیس که در ارتکاب این جنایت و فاجعه دخیل بودهاند تهیه کرده بود، نه تنها نشان میداد که پلیس با یک شهروند آمریکا در این شهر چگونه برخورد کرده که از بی رحمی و وحشیگری بخشی از نیروهای پلیس در این کشور پرده بر میداشت.
جنبش حمایت از حقوق مدنی سیاه پوستان:
مارتین لوتر کینگ اعتقاد دارد که «اعتراضات خیابانی زبان کسانیست که قدرت صدای آنها را نشنیده است.» سیاه پوستان آمریکائی در جنبشهای آزادیخواهی و حمایت از حقوق مدنی خود کرار از اعتراضات خیابانی استفاده کرده و به نتایج بسیار مطلوبی هم دست پیدا کردهاند. در طول یک هفته گذشته تظاهرات و اعتراضات خیابانی در آمریکا از مرزهای منطقهای، شهری، جنسیتی، نژادی و سیاه و سفید گذشته است. بسیاری به صحنه این اعتراضات آمدهاند تا حمایت خود را از پایان دادن به تبعیض و نژاد پرستی در این کشور اعلام کنند. اما بر خورد جامعه لیبرال آمریکا و بخشی از محافظه کاران این کشور با این اعتراضات فرق فاحشی داشته است. اگر ترامپ را نماینده بخشی از محافظه کاران راستگرا و نه معتدل این کشور بدانیم، نظرات او در مورد اعتراضات مردمی در این کشور درست در مقابل اکثریت مردم آمریکا قرار گرفته و افکار و آراء اقلیتی که او بررای آنها تکیه کرده است را نمایندگی میکند. در اولین روزهای اعتراضات خیابانی مردم، ترامپ در تویتی نوشته بود: «وقتی اعتراضات خیابانی شروع میشود، تیر اندازی هم شروع میشود.»
او میخواست بگوید که در مقابل معترضین و تظاهرات نباید کوتاه آمد. این جمله معروف مربوط به رییس پلیس نژاد پرست فلوریدا، والتر همدلی، در سال ۱۹۶۷ میلادیست. او با انتقاد به فرماندار دموکرات مینوسوتا که نخواسته بود تظاهر کنندگان را سرکوب کند، گفته بود او یک رادیکال چپ گرا است. او برای اینکه مخالفت دموکراتها را با برنامه های خود غیر مشروع و غیر منطقی جلوه دهد، همه آنها را چپ گرا و رادیکال مینامد. او حتی ابایی ندارد تا بعضی از آنها را سوسیالیست و کمونیست خوانده تا از میزان توجه مردم کشور نسبت به انتقادهای آنها بکاهد. این شیوهای بوده که در سالهای ۴۰ و ۵۰ میلادی مک کارتی، یک سناتور پوپولیست ضد کمونیست در مقابل مخالفین حزبی خود از آن استفاده کرده بود. روز دوشنبه اول ژوئن در یک گردهمآیی اینترنتی با فرمانداران ایالات مختلف آمریکا ترامپ به آنها گفته بود که شما باید بر مردم غلبه کنید (Dominating Them) که اگر نکردید شمارا ضعیف و مفلوک میپندارند.
او در همان روز این فرمانداران را تهدید کرده بود که اگر وضع نابسامان شهرهای مختلف آمریکا ادامه پیدا کند، ارتش آمریکا را برای پایان دادن به نا آرامیها و سرکوب اعتراضات به خیابانها خواهد آورد. قانونا ترامپ به سختی میتواند دست به چنین کاری بزند و برای همین هم بسیاری از فرمانداران در آن جلسه و به طور آشکار به او اعتراض کرده و پیشنهاد او را ناصواب خوانده بودند. برخلاف تصور ترامپ بسیاری از فرمانداران خصوصا فرمانداران دموکرات از پلیسهای ایالتی خود خواسته بودند که به کسی تیراندازی نکرده و اجازه دهند تا مردم به اعتراضات خیابانی مسالمت آمیز خود ادامه دهند. در بزرگترین شهر تکزاس، هیوستن، شهردار و رییس پلیس به حمایت از تظاهر کنندگان به صفوف آنها پیوستند. در همین شهر ۳۰ هزار تظاهر کننده در روز دوشنبه ۲ ژوئن در کف خیابان برای ۹ دقیقه بعلامت ۹ دقیقه ایکه فلوید در زیر زانوی پلیس بر گلوی خود جان میداد برروی زانوهای خود سکوت اختیار نمودند. در شهر نیویورک پرستاران و پزشکان چندین بیمارستان در مسیر راهپیمائی معترضین به بیرون آمده تا از تظاهر کنندگان تشکر کنند. هزاران نفر در پارک فرنکلین معروف شهر بوستن برای تظاهرات تجمع کردند. در بزرگترین شهرایالت جورجیا، اتلانتا، شش پلیس به جرم آزار غیر قانونی یک دانشجوی تظاهر کننده دستگیر شدند. در همین شهر پلیس در مقابل مردم زانو زده تا برای اعتراضات آنها احترام قائل شده و قتل فلوید را محکوم کند. در بسیاری از شهرهای آمریکا پلیس با مردم همدلی نشان داده و قتل فلوید را محکوم کردهاند.
در چند روز گذشته، راستگرایان افراطی و اغتشاشگران هم در صفوف معترضین رخنه کرده و در بعضی از شهرهای آمریکا ماشینها و ساختمانهای متعلق به پلیس را آتش زده و به مغازههای مردم برای غارت اجناس آنها حمله کرده بودند. ترامپ برای سرکوب اعتراضات اینگونه خشونتها را را متعلق به چپ سیاسی در آمریکا میداند در حالیکه بسیاری از شواهد نشان میدهد که راست افراطی برای لوث کردن هدف اعتراضات ضد تبعیضگرایی دست به چنین اقدامات و خشونتی زده است.
فرمانداران بسیاری از ایالات آمریکا، خشونتگران را رخنه کرده در اعتراضات از خارج شهرهای خود دانسته و دقیقا تاکید کردهاند که اجازه نمیدهند کنشهای خشونت آمیز به اعتراضات مسالمت آمیز مردم راه پیدا کنند. ترامپ در روز دوشنبه بعد از یک صحبت چند دقیقهای که در آن هیچ یادی از جنایت قتل فلوید به میان نیاورده و بدون انکه اعتراضات خیابانی را اکثرا مسالمت آمیز بداند و بنامد، بسیاری از تظاهر کنندگان را تروریست داخلی خطاب کرد.
بعد از این صحبت و برای گرفتن یک عکس در مقابل کلیسای سنیت جانز (Saint Johns) که متعلق به مسیحیان اپیسکوپال (Episcopal)هست، از کاخ سفید همراه با وزیر جنگ و رییس دیوان عالی این کشور پیاده حرکت نموده و نهایتا با بلند کردن یک انجیل عکسی از او گرفته شد تا از آن استفاده تبلیغاتی کند. برای این پیاده روی و این حرکت دستور داده بود که گارد ملی این کشور همراه با بخشی از پلیس با تمسک به خشونت اعتراضات مسالمت آمیز چندین هزار نفری شهروندان واشینگتن را به هم زده و مردم را متفرق کنند.
شرمساری چنین عمل شنیعی آنچنان بالا بود که حتی بسیاری از محافظه کاران در عیان به او انتقاد نمودند. بسیاری از محافظه کاران در کنگره امریکا در مقابل سئوال خبرنگاران در مورد این عمل شنیع ترامپ سکوت کردند. ترامپ تصمیم گرفته است که در واشینگتن که دست بازتری برای استفاده از ارتش برای سرکوب مردم دارد، قدرت خودرا به نمایش گذارد. بسیاری از درجه داران نامی آمریکا مانند مایک مولن در روز ۲ ژوئن و هشتمین روز تظاهرات، کار اورا محکوم کردند. در روز دوشنبه اول ژوئن، کشیش کلیسای سینت جانز کار ترامپ را محکوم نموده و در روز دوم ژوئن، اسقف معروف کلیسای اپیسکوپال، مایک کوری، عمل ترامپ و عکس گیری او در مقابل این کلیسا را که با سرکوب معترضین همراه شده بود یک استفاده ابزاری دانسته و آنرا بر نتابیده و محکوم کردند. جو بایدن در روز دوم ژوئن در شهر فیلادلفیا در یک سخنرانی ترامپ را محکوم کرده و گفت ایکاش او که انجیل را بر سر دست گرفته بود، اندکی هم برای خواندن ان اهتمام میورزید. کنایه او به این بود که او یک انسان مذهبی نیست و فقط برای تبلیغات و استفاده ابزاری دست به چنین عملی زده است.
دوکنش پیش رو در صحنه تحولات آمریکا:
در حال حاضر دو کنش در تحولات سیاسی چند روز گذشته امریکا در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند. کنش اول متعلق به ترامپ و بر این ادعای او استوار است که او رییس جمهور نظم و قانون (Law and Order) است و باید به نا آرامیها خاتمه دهد. ترامپ میخواهد با سرکوب و تمسک به نیروی ارتش اوضاع این کشور را آرام کند. او به خوبی میداند که بعد از شکست در کنترل کرونا، این دومین شکست او به شمار رفته و میرود. اصولا بسیاری اعتقاد دارند که او انسان بسیار ضعیفی برای کنترل بحرانهای پیش رو در این کشور است. ترامپ کوشش میکند تا نشان دهد که قدرت کنترل این بحران دوم را داراست و میخواهد با تمسک به خشونت به آن پایان دهد. در مقابل ترامپ یک نیروی عظیم اجتماعی قرار گرفته که به دنبال تغیییرات لازم در صحنههای مختلف کشور و حمایت از عدالت اجتماعی (Change and Social Justice) برای اقلیتها و سیاه پوستان آمریکاست. بحث در مورد عدالت اجتماعی این بار در این کشور بسیار فراتر از تلاش برای جلوگیری از خشونت پلیس مطرح شده است. عدالت اجتماعی شامل عدالت اقتصادی و دسترسی به بهداشت و تعلیم و تربیت و فرصتهای شغلی و اجتماعی خصوصا برای سیاه پوستان این کشور است. کنش اول که متعلق به ترامپ است از حمایت اقلیتی در جامعه امریکا برخوردار است. اما کنش دوم اکثریت و خصوصا فرهیختگان و طبقه تحصیل کرده آمریکا را حامی خود کرده است. بحث کنش دوم اینست که باید برای حقوق انسانها و از بین بردن اختلافات طبقاتی و فقر در جامعه آمریکا فکر اساسی و بنیادی کرد. در این اعتراضات میلیونها جوان از نژادهای مختلف شرکت نموده وحامی کنش دوم برای تغییرات بنیادین در جامعه آمریکا هستند.
عکس العمل ایران به نا آرامیهای آمریکا:
عکس العمل دنیا به آنچه در آمریکا میگذرد و همچنین آنچه بخش لیبرال و فرهیخته آمریکا از این بحران میفهمد با عکس العمل دولت مردان ما فرق فاحشی دارد. بخش لیبرال، دموکرات و عدالتخواه آمریکا اکنون این کشور را بر سر انتخاب راهی دشوار برای تغییرات عمده درنظم اجتماعی خود میداند. عدم توازن و تعادل اقتصادی، تبعیضگرایی اجتماعی و دسترسی آزادانه برای شرکت در سیاست از عمده معضلات این کشور به شمار میروند. دمکراتها و خصوصا ساندرز در کمپینهای انتخاباتی خود به این تغییرات بنادین مورد نیاز اشاره کردهاند. بسیاری آنچه با این قتل و فاجعه عیان شد را معلول یک علت بزرگتر در درون این جامعه میدانند. آمریکا از تبعیض در تمام عرصه ها رنج میبرد و آنچه امروز در عرصه سیاست آمریکا عیان شده است معلول ایجاد مشکلاتی است که سالها بر هم انباشته شدهاند. اما سیاستمداران ما که بویی از شناخت دنیای بیرون، مردم آمریکا و مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این کشور نبردهاند، نوک تیرهای حمله های خود را روانه ترامپ نمودند. ترامپ خود معلول مشکلات فعلی آمریکاست و به بخشی از این جامعه تعلق دارد که میخواهد این مشکلات را نادیده گرفته ووضع موجود (Status Quo) ادامه پیدا کند. لذا اولین مشکل نخبگان سیاسی کشور ما عدم درک صحیح از دنیای بیرون و آمریکاست بخاطر اینکه با عینک ایدئولوژیک به این دنیا نگاه میکنند و برایشان آمریکا یک آمریکاست بدون آنکه جامعه و کنشهای مختلف درون این جامعه را بشناسند.
اما مشکل دوم اعتبار اخلاقی (Moral Authority) نخبگان سیاسی کشور ماست. خبر قتل جورج فلوید درست در روزهایی دنیا را در بهت فروبرد که شهرداری کرمانشاه آلونک محقر یک پیر زن، آسیه پناهی٬ را تخریب کرده و او بعدا در اثر یک سکته قلبی جان باخت. در این روزها رحمان فضلی، وزیر کشور، اعلام نمود که بیش از ۲۲۵ نفر در اعتراضات آبانماه ۹۸ در اثر شلیک گلوله نیروهای امنیتی جان خود را از دست دادهاند. بسیاری از این جان باختگان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند. سازمان عفو بین الملل توانسته بیش از ۳۰۰ نفر از جان باختگان را در اعتراضات آبانماه تایید کند. ارقام کشته شدگان در آبانماه هنوز بطور دقیق مشخص نیست و آماریکه دولت روحانی اعلام کرده است با شک و شبهات بسیاری روبروست و اعتباری ندارند.
عباس موسوئ، سخنگوی وزارت امورخارجه با بغضی در گلو در مورد بحران فعلی در آمریکا اعلام میکند که «از صحنههای خشونت باری که این روزها پلیس آمریکا در پیش انظار مردم جهان خلق میکند و بیمهابا و با حداکثر خشونت مردمی را که بصورت مسالمت آمیز خواستار احترام و توقف خشونت هستند را سرکوب میکند….خشونت علیه مردم خودرا متوقف کنید و بگذارید آنها نفس بکشند.» آیا سخنگوی وزارت امور خارجه پس از فاجعه قتل هموطنان خود در تظاهراتی مسالمت آمیزدر سال ۸۸ و بعد از آن، بغضی در گلو داشت؟ ایا او در ان زمان خواست تا نظام استبداد اجازه دهد تا مردم از حق قانونی خود برای اعتراض بهره گرفته و نفس بکشند؟ آیا تجربه سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز ملیونی بعد از انتخابات سال ۸۸ بر جناب موسوی اشکار نشده و نبوده است. یکی از اولین شهدای این حادثه سید علی موسوی پسر خواهر رهبر شجاع جنبش سبز ایران، میر حسین موسوی بود. ماشین پاترول نیروهای سرکوبگر با اصابت به او، او را شهید کرد. حادثه کوی دانشکاه را فراموش کردهاند؟
اما نفاق در سیاست ایدئولوژیک کشور روز بروز خود را بیشتر عیان میکند. همین سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در چند هفته گذشته اعلام کرده بود که وزارت امور خارجه ایران مصوبه مجلس نمایندگان آمریکا را در حمایت از مسلمانان اویغور چین محکوم میکند. این همان مجلس نمایندگانیست که اکثریت آن در دست دموکراتهاست و آنها طرفدار برجام و مخالف تصمیم ترامپ برای خروج از این قرارداد بین الملی بودند. کشوری که در آن بنام دین حکومت میشود، کشتار، شکنجه و به زنجیر کشیدن هزاران مسلمان چینی و جدا کردن پدران و مادران از فرزندانشان و ایجاد کمپ برای دین زدایی این مردم توسط دولت این کشور برای دولت ولایت مدارایران مشکلی اخلاقی ایجاد نمیکند. در سیاست خارجی آنچنان بر زمین خوردهایم که از جنایت چین در حق مسلمانان خود و روسیه در حق چچنها و تاتارها براحتی میگذریم. هفتههای پیش آقای موسوی اعلام کرده بود که ایران در مورد وضع مردم هنگ کنگ و تلاشهای آنها برای عدم دخالت چین در نظام دموکراتیک این کشورنظر خاصی نداشته و آن را یک امر مربوط به دولت چین میداند و ایران در امور داخلی بقیه کشورها دخالت نمیکند. البته ایران مشکلی نداشت که سالها در امور داخلی سوریه و عراق دخالت کند اما اکنون به این نتیجه رسیده است که نباید در مورد چین و روسیه این کار را انجام دهد. دولت ایدئولوژیک ایران اکنون همدل با رهبران مستبد دنیا مانند مادرو در ونزوئلا و پوتین در روسیه است.
محسن رضایی کسی که سالها در این نظام دستانش به فساد و قتل دگر اندیشان آلوده بوده است میگوید، «آقای ترامپ بحران مینیاپولیس بزرگتر از کروناست. تیر اندازی نه تکرار اشتباه داروی ضد عفونی، بلکه مثل بمب ساعتی برای آمریکا است.» آدم در حیرت فرو میرود که امثال رضائیها در کجا زندگی میکنند. اگر تیر اندازی در آمریکا بسوی مردم حالت بمب ساعتی را دارد چرا برای ایران ندارد؟ چرا او و امثال او منافقانه خشونت در مورد شهروندان را برای ایران، روسیه، چین، ونزوئلا و اسد در سوریه میپذیرند اما وقتی به آمریکا میرسد آنرا خطرناک تصور میکنند؟ ایدئولوژی چشمانشان را أنچنان کور و نابینا کرده است که نمیتوانند خشونت را در هرجای دنیا محکوم کرده و آنرا یک بمب ساعتی برای هرجامعه ای بدانند. آیا آنها از گفته پیامبر اسلاام درس نگرفتهاند که گفت الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم. این دسته از آدمهای منافق و دو چهره فراموش کردهاند که ایران با همکاری اسد اسلحه را به سمت چه کسانی در سوریه گرفت و اکنون هم با دستهایی آلوده به خون مردم مسلمان آن کشور و چهره ای سیاه در حال خروج آرام از سوزیه است؟
چند روز پیش اوباما در یک پیام به تظاهر کنندگان در سراسر آمریکا گفته بود که اگر از بی اخلاقی قتل فلوید رنج میبرند، خود باید از کارهای غیر اخلاقی دوری جویند. او میخواست که تظاهر کنندگان از خشونت و تعدی به مال مردم پرهیز کنند. این درسیست که شاید سیاستمداران ما میبایست از چهل سال اعمال خشونت گرفته باشند. کسان و یا نظامیکه منتقد کار غیر اخلاقی یک نظام و یا کشور دیگریست، خود باید اعتبار اخلاقی داشته باشد. آیا زماداران ما از این اعتبار اخلاقی برخوردار بودهاند؟
امروز آیتاالله خامنهای در یک سخنرانی گفت: «زانو زدن پلیس برروی گردن یک سیاه پوست و فشار دادن آن تا جان باختن شخص و تماشای این صحنه از طرف چند پلیس دیگر، چیز جدیدی نیست بلکه همان اخلاق و طبیعت حکومت آمریکاست که قبلا نیز با بسیاری از کشورهای دنیا مثل افغانستان، عراق، سوریه و قبل از آن در ویتنام همین کارها را کرده اند.» او اضافه میکند که «در آمریکا مردم را با جنایت واضح میکشد، عذر خواهی هم نمیکنند، زبانشان دراز است…» از او باید پرسید مگر جوانانیکه بعد از تظاهرات ملیونی و اعتراضی مسالمت آمیز بعد از انتخابات ۸۸ دستگیر و در زندان کهریزک مورد تجاوز جنسی و شکنجه قرار گرفتند، و بقیه این جنایت را تماشا کردند کارشان پسندیدهتر از چهار پلیس در حال ارتکاب یک جنایت بود؟ مگر زندانی کردن، شکنجه و کشتن انسانها توسط یک نظام بخاطر عقیده و مخالفت جنایت واضح نیست؟ مگر حصر سران جنبش سبز بدون دادگاه و بدون اعمال عدالت جنایت واضح نیست؟ در کجای دنیا جنایت توسط یک نظام واضح و غائب دارد؟ اگر کشتن جورج فلوید را یک جنایت واضح میدانید، کشتن حاله سحابی در بدرقه پدر را چه میخوانید؟ مگر مسلمان کشی در سوریه برای حفظ یک مستبد جنایت واضح نیست؟ مگر عدالت یک مفهوم جهان شمول نیست که تفسیر و تعبیر ان با جغرافیا و اشخاص تغییر یابد؟ چرا دوگانگی؟ چرا بی تقوایی و …
اما آنچه باید از بحران آمریکا آموخت:
۱. خشونت در هیچ جامعه ای نمیتواند برای مدت طولانی کارساز شود. هزینه خشونت دولتی از دست رفتن اعتماد و اعتبار ملی به یک دولت است. از دست دادن این اعتبار ضربات مهلکی به یک نظام میزند و باز گرداندن اعتبار واعتمار مردمی به یک دولت کار آسانی نیست و در شرایطی میتواند کاملا غیر ممکن باشد.
۲. رهبران سیاسی یک کشور زمانی میتوانند بحرانهای یک جامعه را با موفقیت پشت سر گذارند که اعتبار ملی داشته باشند و مردم به آنها اعتماد کنند. یکی از مشکلات ترامپ در حال حاضر این بی اعتباری و بی اعتمادی ملی است. خلقیات او بیشتر با یک نظام استبدادی خوانایی دارد تا با یک نظام دموکراتیک. بسیاری امروز در آمریکا کوشش میکنند که اجازه ندهند که ترامپ در هیچکدام از برنامههای خود موفق باشد بخاطر اینکه او اعتماد ملی خودرا از دست داده و کسی نمیداند در پشت یک سیاست او چه چیزی نهفته است و آن سیاست چقدر میتواند به منافع ملی و امنیتی کشور کمک کند.
۳. امریکا در گذشته بحرانهای بزرگی را پشت سر گذاشته و مکانیزمهایی را در نظام سیاسی خود ایجاد کرده است تا بتواند مرتب بازسازی سیاسی کرده و این تغییرات را نهادینه کند. به عنوان مثال جنبش آزادیخواهی و حقوق انسانی سیاه پوستان درسالهای ۵۰ و ۶۰ میلادی زمینه ای را ایجاد کرده است تا از طریق قانون بتوان از حقوق همه شهروندان این کشور دفاع کرده اگر چه تبعیضگرایی و نژاد پرستی بعنوان یک فرهنگ جانبی (Sub-Culture) در زندگی بخشی از مردم این کشور نهادینه شده است. لذا این کشور هرگز با بحرانهای لاینحل روبرو نشده و نخواهد شد. اگرچه رهبرانی چون ترامپ میتوانند برای ایجاد تغییراتی بنیادین در نظم سیاسی و اقتصادی این کشور مشکل ایجاد کنند، اما اینگونه تلاشها موقت و غیر دائمیست. در یک انتخابات او خلع شده و کس دیگری زمام را بدست میگیرد.
۴. کشورهایی مانند ایران که برای بازسازی نهادهای سیاسی خود راهی باز نگذاشتهاند و مکانیزمهای تغییر ایجاد نکردهاند باید سخت نگران باشند. تلاش برای اصلاحات بهر شکلی فرصتی به دولت مردان ایران داده بود تا با اصلاحات ساختاری کنار آمده و راه را برای بازسازی سیاسی کشور مهیا نمایند. انتخابات مجلس یازدهم نشان داد که نظام سیاسی ایران آرام آرام در حال گردش بسمت استبداد مطلق و بستن راههای ترمیم و بازسازی نهادهای سیاسی کشور است. آمریکا با تمام امکاناتش و بخاطر رهبری بیاعتبار و نالایق هنوز نتوانسته است این بحران را پس از جنایت قتل جورج فلوید کنترل کند. بسیاری از فرمانداران آمریکا در ایالات زیر کنترل خود بسیار بهتر از دولت فدرال در زیر رهبری ترامپ عمل کردهاند. تحولات جدید در آمریکا میرود تا زمینهای را برای تغییرات کارساز در صحنه سیاست آمریکا باز کند. با آمدن بایدن در صحنه قدرت آمریکا، بسیاری اعتقاد دارند که مسیر تغییرات و اصلاحات مورد نیاز در آمریکا باز میگردد. اگر مردمی در کشوری به تغییر امیدوار شدند، آن کشور ثبات سیاسی پیدا میکند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…