اگر امروز انتخاباتی در آمریکا برگزار شود، بدون تردید جو بایدن برنده و دونالد ترامپ بازنده این انتخابات است. انتخابات آینده آمریکا با مولفههای جدیدی روبرو شده است که با انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ قابل مقایسه نبوده و نیست. گروهی در ایران با فرضهای نادرست به ارزیابی انتخابات آینده آمریکا نشسته و پیشبینی میکنند که ترامپ مثل گذشته میتواند در این انتخابات پیروز شود. نویسندگان اینگونه تحلیلها متاسفانه از کنشها و بحثهای مختلف در صحنه سیاستهای داخلی آمریکا دور مانده، با آن آشنایی کامل ندارند و دلایلی که اقامه میکنند نشان از عدم درک صحیح آنها از سیاست در آمریکا و نیروهای اجتماعی در این کشور است. دلایل مختلفی که ارائه میشود، بخشی به لزوم مذاکره با دولت ترامپ در دور اول و مشکلتر شدن مذاکره کشور ما با دولت او در دور دوم مربوط میشود. اینگونه تحلیلگران بهجای انتقاد صریح به سیاست خارجی کشور و کسانیکه آنرا طراحی میکنند، بر انتخاب مجدد ترامپ اصرار میورزند تا بر لزوم نیاز به مذاکره با دولت او تاکید کنند. گروه دیگری بر امتیازات رئیسجمهور مستقر در کاخ سفید بر رقیب او تمرکز میکنند و ادعا میکنند که بهسختی میتوان رئیسجمهوری را در آمریکا یک دورهای کرد. این دسته از تحلیگران فراموش میکنند که در دوران نه چندان دور کارتر و بوش پدر یک دورهای شدند و جرالد فورد حتی بعد از استعفای نیکسون و جایگزینی او نتوانست مجدادا انتخاب شود.
نظرسنجیها همه با شیوههای علمی اتخاذ میشوند و این نظرسنجیها دروغ نمیگویند بلکه آنهایی که در اینگونه نظرسنجیها شرکت میکنند دروغ میگویند.
گروه دیگری بر بیاعتباری نظرسنجیها در امریکا اصرار میورزند. آنها نظرسنجیهای فعلی را با سال ۲۰۱۶ مقایسه میکنند و اینگونه نظرسنجیها را بیاعتبار میدانند. دو دلیل برای رد این تحلیل و برخورد با نظرسنجیهای فعلی میتوان ارائه کرد. اول: سازمانهای نظرسنجی از گذشته خود و نظرسنجیها در انتخابات سال ۲۰۱۶ درسها و تجربههای بزرگی آموختهاند. نظرسنجیها همه با شیوههای علمی اتخاذ میگردند و این نظرسنجیها دروغ نمیگویند بلکه آنهایی که در اینگونه نظرسنجیها شرکت میکنند دروغ میگویند. در آمریکا به بروز این گونه دروغ در نظرسنجیها اثرگذاری بردلی (Bradly Effect) و یا اثر گذاری ویلدر(Wilder Effect) میگویند.
ترامپ یک چهره غیرسیاسی و پوپولیستی بود. او از خارج از دولت و سیستم بوروکراسی سیاسی به جنگ با نظام غالب در تصمیمگیری در دولت آمریکا و این کشور برخاسته بود. ترامپ توانست با شعارهای فریبنده خود بسیاری را حتی در بین طرفداران سندرز به خود جذب کند.
در سال ۱۹۸۲ میلادی تام بردلی خود را برای استانداری ایالت کالیفرنیا کاندید کرده بود. تمام نظرسنجیها نشان میدادند که او جلوتر از رقیب سفیدپوست خود بوده اما نهایتا در آن انتخابات او انتخاب نشد و یک سفید پوست توسط رای دهندگان برای این سمت انتخاب گردید. شهروندان ایالت کالیفرنیا در نظر سنجیهت دروغ میگفتند بهخاطر اینکه نمیخواستند در مورد یک سیاه پوست در آن فضای سیاسی تبعیضگرایی خود را عیان کنند. آنها میخواستند به لحاظ سیاسی و در آن جو، سیاسی (Politically Correct) قضاوت کرده باشند. در انتخابات سال ۲۰۱۶ هم تا حدودی تاثیرگذاری بردلی میتواند دلیل نادرستی نظرسنجیها را آشکار کند اما این تمام ماجرا نیست.
ترامپ یک چهره غیرسیاسی و پوپولیستی بود. او از خارج از دولت و سیستم بوروکراسی سیاسی به جنگ با نظام غالب در تصمیمگیری در دولت آمریکا و این کشور برخاسته بود. ترامپ توانست با شعارهای فریبنده خود بسیاری را حتی در بین طرفداران سندرز به خود جذب کند. او شخصیت شناختهشدهای نبود و کسی نمیدانست به عنوان یک رهبر سیاسی چگونه عمل خواهد کرد. بسیاری جذب وعدههای پوپولیستی او در مقابل خانم کلینتون که یک سیاستمدار ورزیده بود و با منطق و نه احساس سیاستهای خود را عرضه میکرد، شده بودند. اما دلیل اصلی شکست خانم کلینتون نهایتا خبری بود که رئیس افبیآی، رابرت مولر، چند هفته زودتر از انتخابات در مورد ایمیلهای حذف شده دولتی از کامپیوتر خانم کلینتون و دسترسی شوهر یکی از مشاورین او به بخشی از این ایمیلها اعلام کرد.
ترامپ توانست از این خبر و اخبار کذبی که خصوصا روسها در هفتههای نزدیک به انتخابات برضد کلینتون شایع کرده بودن، استفاده کند. خارج از همه این بحثها خانم کلینتون نتوانسته بود از جوی که سندرز ایجاد کرده بود، برای تغییراتی لازم در سیاستهای خود، استفاده کرده و خصوصا نیروهای جوان را بهخود جذب نماید. کلینتون نهایتا یک کاندید ایدهآل برای دموکراتها در مقابل یک پوپولیست خارج از سیستم سیاسی این کشور نبود. او بخش سازمان و استقرار یافته (Establishment) حزب دمکرات را نمایندگی میکرد و آن زمان، زمان یک کاندید برای تغییراتی بود که سندرز بخشی از آنها را معرفی کرده بود.
چه چیزی در این انتخابات عوض شده است
نظرسنجیهای مختلف در چند ماه گذشته توسط سازمانهای متفاوت در این کشور پرده از تغییرات عمدهای در باور و تمایل رایدهندگان در این انتخابات برداشته است. در هفته آخر ژوئن نیویورک تایمز و کالج سینا نتایج نظر سنجی خود را اعلام کردند.
در این نظر سنجی بایدن ۵۰% و ترامپ ۳۶% آراء شهروندان این کشور را بخود اختصاص داده بودند. در این نظر سنجی بایدن ۱۴% از ترامپ پیشی گرفته است که با نظرسنجیهای گذشته همخوانی داشته و سیر نزولی و برتری بایدن بر ترامپ را نشان میدهند. در نظرسنجیهای مختلف بعد از این نظرسنجی، بایدن حداقل ۱۰% از ترامپ جلوتر است.
در انتخابات سال ۲۰۱۶، یک سومِ آرای الکترول ترامپ متعلق به شش ایالت آریزونا، فلوریدا، میشیگان، کرولینای شمالی، پنسیوانیا و ویسکانسین بود. این ایالتها در انتخابات سال ۲۰۱۶ برای ترامپ بسیار کلیدی بودند. میانگین سبقت بایدن از ترامپ در نظرسنجیها در این شش ایالت اکنون به مرز ۹% میرسد. اما نتیجه این نظرسنجیها با آنچه در صحنه سیاست ایالت ویسکانسین اتفاق افتاد کاملا همخوانی دارد. در ماه اوریل امسال، مردم این ایالت به پای صندوقهای رای رفتند و دانیل کلی یک قاضی جمهوریخواه دادگاه عالی این ایالت را که ده سال در این جایگاه بود و از حمایت تام ترامپ هم برخوردار بود برکنار کرده و خانم جیل کاروفسکی دمکرات را با اختلاف ارای ۱۰ درصدی بر جای او نشاندند. این در حالی بود که آنها اجازه نداده بودند که مردم در بحبوحه بحران کرونا از طریق پست آراء خود را بصندوق بریزند. اما مردم چندین ساعت برای اعمال این تغییر در صفهای طولانی ماندند تا رای خود را بهصندوق ریخته و نهایتا یک قاضی جمهوریخواه را شکست دهند. جمهوریخواهان اطمینان دارند که اگر اجازه دهند مردم اراء خود را از طریق اداره پست به صندوق رای بریزند، تعداد بسیار بیشتری از دموکراتها در انتخابات شرکت میکنند و بطور قطع کاندید آنها با شکست روبرو میشود.
در سال ۲۰۱۶ میلادی سه ایالت میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین ۲.۹ میلیون رایی را که ترامپ در رایگیری عمومی (Popular Vote) کم داشت به صندوق رای ریختند و باعث پیروزی او شدند. یک بخش از رایهایی که به توفیق ترامپ در انتخابات کمک کرد رای سالمندان در این سه ایالت و در کل آمریکا بود. در انتخابات سال ۲۰۱۶، خانم کلینتون در مقایسه با ترامپ توانسته بود ۱۴% رای بیشتر شهروندان زیر ۴۴ سال را کسب کند. رأیهای ترامپ در بین سنهای ۵۰ تا ۶۴ سال ۸% بر کلینتون افزونی داشت. ترامپ در بین شهروندان بیش از ۶۵ سال توانسته بود ۴% در میشیگان، ۱۰% در پنسیلوانیا ۲% در ویسکانسین بیشتر از خانم کلینتون رای جمعآوری کند. اکنون ترامپ در این سه ایالت و در بین این گروه سنی بهطور متوسط تا ۱۰% از بایدن عقب افتاده است. وقتی این سه ایالت را با گذشته و برتری ترامپ مقایسه میکنیم، او در میشیگان ۱۶% نسبت به سال ۲۰۱۶، در پنسیلوانیا ۲۸% و در ویسکانسین ۲۲% نسبت به آنچه ترامپ در انتخابات سال ۲۰۱۶ در بین این گروه سنی رای داشته است عقب افتاده و محبوبیت خود را از دست داده است. در این میان نه تنها آنچه را که در گذشته داشته است از دست داده که بر حجم مخالفین در این گروه سنی افزوده است. در ایالاتی نظیر فلوریدا و تکزاس بایدن از ترامپ ۱% پیشی گرفته است. در این دو ایالت جمهوریخواه و باصطلاح قرمز چنین پدیدهای تا بهحال در طول پنجاه سال گذشته اتفاق نیفتاده بوده است. در ایالت کرولینای شمالی و باز یکی از همین ایالات قرمز است، بایدن ۴% در نظر سنجیها از ترامپ پیشی گرفته است. نقشه انتخاباتی آمریکا کاملا در مقایسه با انتخابات ۲۰۱۶ تغییر پیدا کرده است. یکی از دلائل از دست رفتن محبوبیت ترامپ در بین سالمندان آمریکا بخاطر بیتفاوتی و یا مخالفت او با دسترسی گسترده مردم این کشور به بیمه سلامت و طرح سلامت (ACA) اوباماست.
دلائل تغییر نقشه انتخاباتی و تمایل بهسمت بایدن و دموکرات ها در آمریکا: چندین عامل مهم این نقشه انتخاباتی را در آمریکا دگرگون کرده است. ترامپ و جمهوری خواهان در تغییر این نقشه انتخاباتی نقش بزرگی ایفا نموده اند.
آمریکا در حال حاضر با سه بحران بزرگ روبروست. بحران کرونا، بحران اقتصادی و بحران سیاسی تبعیضگرایی. ترامپ برای حل هر سه بحران سخت با مشکل روبرو بوده و میتوان با اطمینان گفت در حل این بحرانها شکست خورده است.
۱. ترامپ یک پوپولیست سیاسی و اصولا در عمر خود پیش از شرکت در انتخابات سال ۲۰۱۶ یک روز هم جمهوریخواه نبوده است. جمهوریخواهان آمریکا با سه هویت اصلی در صحنه سیاست آمریکا شناسائی شده اند. اول؛ انها سخت حامی بازکردن مرزهای تجاری کشور و رقابت آزاد در بازار کشور و در سطح جهانی بوده اند. دوم؛ آنها همیشه مخالف سیاستهایی بوده اند که دولت برای ایجاد چتر حمایتی اجتماعی (Social Safety Net) ایجاد کرده است. دموکراتها در این کشور بیشتر بدنبال طراحی، تصویب و اعمال چنین سیاستهایی بودهاند. جمهوریخواهان با در آمیختن سیستم کاپیتالیسم با سوسیالیزم برای ایجاد یک سوسیال دموکراسی نظیر آنچه در اروپا ایجاد شده است سخت مخالفت کردهاند. آنها با سیاستهایی که به عدالت اقتصادی و تقسیم ثروت کمک میکند، مانند ازدیاد مالیات از کمپانیهای بزرگ و از ثروتمندان مخالفاند. سوم؛ جمهوریخواهان همچنین با هویت محافظه کارانه مالی (Fiscal Conservative) شناسائی شدهاند. ریگان پایهگذار یک فلسفه اقتصادی در دوران ریاست جمهوری خود بود که تخفیف مالیاتی را برای کمپانیهای بزرگ تشویق میکرد. او باور داشت که اگر به کمپانیهای بزرگ تخفیف مالیاتی داده شود، آنها آن پول اضافی را در بازار سرمایه گذاری کرده، کار تولیدی میکنند و سود و مزیت آن به اقتصاد بهطور کلی کمک میکند (Trickle Down Economy) و همه از آن بهره میگیرند. این باور بارها عدم کارآیی خود را در صحنه اقتصاد کشور نشان داده است اما همچنان جمهوریخواهان بر عملی شدن آن اصرار دارند. بازار کار و اقتصاد زمانی رونق پیدا میکند که شهروندان یک کشور پولی در دستشان باشد تا خرج کنند که اگر چنین نشد اقتصاد همچنان در تنگنا قرار خواهد گرفت. لذا یکی از کارهایی که هر دولتی میتواند انجام دهد مبارزه با فقر، کاهش اختلاف طبقاتی و ایجاد رفاه نسبی در یک جامعه است. بهجز دلایل مختلف برای تنگناهای اقتصاد ایران، یکی از دلایلی که اقتصاد در کشور ما سامان نمیگیرد فقیرتر شدن بیشتر مردم، فساد و اختلاف طبقاتی فاحش است که نظام از کنار آن به راحتی گذشته است. تخفیف مالیاتی ترامپ نه تنها آنچنان به اقتصاد آمریکا کمکی نکرد که تریلیونها دلار بر قرض خزانه این کشور افزوده است. ترامپ حداقل در تخفیف مالیاتی به ثروتمندان این کشور و خصوصا در انتخاب قضات محافظهکار برای دیوان عالی این کشور محافظه کارانه عمل کرده است و از این رو حمایت جمهوریخواهان را کسب کرد.
جنگهای تجاری ترامپ درست در نقطه مقابل فلسفه بازار باز این کشور است که هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها در گذشته از آن حمایت کردهاند. این جنگها نتیجه ملموسی عاید ترامپ و آمریکا نکرده و در دو بخش به اقتصاد آمریکا ضربه زده است. اول؛ تقلیل روابط این کشور و ایجاد تنش با کشورهای اروپایی و آسیایی، و دوم؛ ضربه بزرگی که این جنگها به بازار صادراتی محصولات کشاورزی آمریکا زده و بسیاری از کشاورزان خرده که بخشی از آنها در گذشته حامی ترامپ بودند را در مرز ورشکستگی قرار داده است. وقتی کشوری بازار محصولی را از دست میدهد، مشتریان به منابع جهانی دیگری رجوع میکنند و بازسازی این بازار برای تولید کننده یک محصول کار آسانی نیست. بازسازی بازار نفت تحریم شده ما در آینده کار آسانی بهنظر نمیرسد خصوصا آنکه رقبای ما در این بازار یا دشمن ما هستند و یا اینکه از این وضعیت، فرصت طلبانه استفاده میکنند تا بازار خود را گسترش و سامان دهند. لذا جنگهای تجاری ترامپ در میان بسیاری از مردم آمریکا از هر دو طیف سیاسی مردود شناخته شده است.
آمریکا در حال حاضر با سه بحران بزرگ روبروست. بحران کرونا، بحران اقتصادی و بحران سیاسی تبعیضگرایی. ترامپ برای حل هر سه بحران سخت با مشکل روبرو بوده و میتوان با اطمینان گفت در حل این بحرانها شکست خورده است.
بحران کرونا: دولت ترامپ از ابتدا مشکل بیماری کرونا را جدی نگرفته و دولت او کوشش نکرد که از طریق ایجاد یک مکانیزم فعال از طرف دولت مرکزی و همکاری و هماهنگی با استانداران ایالات مختلف این کشور با گسترش کوید ۱۹ مبارزه کند. برای مبارزه با ایدز و ابولا هر دو دلت بوش و اوبا، نه تنها برنامههایشان کاملا برای حفاظت شهروندان این کشور موثر واقع شد که رهبری و مدیریت آمریکا همراه با سازمان بهداشت جهانی برای مبارزه با این دو بیماری در سطح جهانی بسیار اثر گذار بود. بحران بیماری کرونا با بحران مدیریت از طرف ترامپ روبرو شده و اکنون بیش از دو میلیون نفر در آمریکا به این بیماری مبتلا شده و تعداد مرگ شهروندان این کشور به مرز ۱۳۰ هزار نفر نزدیک میشود. آمار نشان داده که در روز چهارشنبه اول ماه جولای ۵۰ هزار نفر بر تعداد بیماران در این کشور اضافه شده است. تعجب اینجاست که کشورهای اروپائی نظیر ایتالیا و اسپانیا که روزی بحران این بیماری کاملا فلجشان کرده بود امروز منحنی این بیماری را به کف کشیدهاند و این منحنی خط مستقیمی را دنبال میکند. اما در آمریکا هنوز این منحنی رو به بالاست. در همان روز اول جولای انتونی فوچی از مرکز کنترل و جلوگیری امراض مسری (Center for Disease Control and Prevention-CDC) اعلام نمود که چنانچه وضع اینگونه ادامه پیدا کند بزودی این کشور در روز به مرز ۱۰۰ هزار مبتلا نزدیک میشود. ایالاتی نظیر فلوریدا که در آن استانداران جمهوریخواه مثل خود ترامپ با این بیماری برخورد نموده و آن را جدی نگرفتند، منحنی کرونا سخت بسمت بالا کشیده شده است. در تمام کشورهایی که این بیماری در حال افزایش است، از بیکفایتی نظام سیاسی و کم بها دادن اینگونه نظامها به جان مردم پرده برمیدارد.
بحران اقتصادی: بحران اقتصادی در آمریکا حدود ۵۰ میلیون آمریکائی را در مشاغل مختلف بیکار کرده است. در ماه ژوئن با سیاستهای غلط ترامپ و فشار استانداران جمهوریخواه، مردم تشویق شدند که به سر کار خود برگردند و کمپانیها و مشاغل مختلف مثل رستورانها ترغیب شدند تا بازگشایی کنند که این خود دلیلی شد تا تعداد مبتلایان به کرونا سخت افزایش یابد. بسیاری از آنها در حال حاضر مشاغل مختلف مثل رستورانها را تشویق میکنند که یا کار خود را محدود کرده و یا اینکه در فضای باز از مشتریان خود پذیرائی کنند. اما اکثر کمپانیها، مشاغل بزرگ و دانشگاهها هنوز بازنشده اند و برنامه برای باز کردن ندارند. وقتی اوباما در سال ۲۰۰۸ اقتصاد آمریکا را تحویل گرفت، این کشور با رکود بزرگ، بیکاری ۹% و ورشکستگی کمپانیهای بزرگ روبرو بود. با اختصاص منابع مالی فراوان و کمک به کمپانیهای بزرگ و صاحبان مشاغل کوچک و بزرگ، دولت اوباما از بیکاری میلیونها شهروند این کشور و فروپاشی بیشتر اقتصاد بطور موثر جلوگیری بعمل آورد. اقتصادی که ترامپ در سال ۲۰۱۶ تحویل گرفت، یک اقتصاد روبه رشد و میزان بیکاری در آن کمی بیشتر از ۴% بود. ترامپ وارث این اقتصاد شد و میزان بیکاری در زمان او بخاطر زیربنای خوب ایجاد شده در زمان اوباما، به مرز ۳% رسید. او اعتبار این اقتصاد رو به رشد را بخود داده است. اکنون بخاطر تعلل او و جمهوریخواهان برای کمک به اقتصاد آمریکا از طریق سرمایه گذاری وسیع منابع مالی دولتی در آن، اقتصاد این کشور با بحرانی بزرگ روبرو شده و این بحران رو به افزونی گذاشته است.
بحران تبعیضگرایی: کشتن تبعیضگرایانه جورج فلوید بدست یک پلیس نژادپرست در شهر مینیاپولیس در پایان ماه می، مجددا بر زخم دیرینه تبعیضگرایی که در این کشور و در بخشی از جامعه نهادینه شده است، نمک پاشیده و جامعه مدنی این کشور را تشویق نمود تا یک جنبش عظیم اجتماعی که مطالبات کلیدی بیشتری را در چهارچوبهای عدالت اجتماعی طرح مینمود پایهگذاری نماید. ترامپ برحمایت بخشی از مردم محافظهکار افراطی این کشور تکیه کرده و آنها بعضا نژادپرست بوده و خود او هم کنشهای تبعیضگرایانهاش را بارها به نمایش گذاشته. حالا او در برخورد با این بحران که نظر اکثریت بزرگی از مردم این کشور را بخود معطوف نموده بود کاملا درمانده و عقیم مانده است. مردم این کشور به دنبال رهبری میگشتند که با اعتبار اخلاقی خود جامعه را آرام کند اما ترامپ نه اعتبار اخلاقی داشت و نه میتوانست به عملی دست بزند که جامعه را تسکین بخشد. او بجای تسکین آلام زخمهایی که در اثر نژادپرستی در آمریکا ایجاد شده، میخواست که با تظاهرکنندگان با خشونت برخورد شود و به اعتراضات قانونی و مشروع خیابانی مردم پایان داده شود. مثل همه دیکتاتورهای دنیا که بجای پاسخ گویی به مطالبات مشروع و قانونی مردم، اعتراض و ادامه اعتراضات و تظاهرات در کشور خود را بنفع نظام و دولت خود نمیدانند، ترامپ هم میخواست که هرچه زودتر به تظاهرات مردم با توسل به خشونت پایان داده شود. برخورد او با اعتراضات مردم در کف خیابانهای شهرهای مختلف آمریکا به بی اعتباری و بیاعتمادی اجتماعی به او بیشتر کمک کرده و ته مایه اعتبار او را در میان بسیاری ار محافظهکاران معتدل نیز از بین برد. نظر سنجیها فعلی بخوبی از کاهش این محبوبیت پرده برمیدارند.
۴. بجز شخصیت ضداخلاقی ترامپ در میان اکثریت مردم در آمریکا که تاثیر پذیرفته از نگرش او به نژاد، اقلیتها، زنان و جنسیت است، اصولا او در صحنه سیاست این کشور به قانون و قانونمدی هم پایبند نیست. رئیس قوه قضائیه او، ویلیام بار، بیش از آنکه به قانونمندی پایبند بماند، به قدرت نامحدود رئیس جمهور متعهد مانده است. کنش قانون گریز او در تمایل او به سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز ضدتبعیضگرایی در این کشور خود را بخوبی به نمایش گذاشت. مثل همه انسانهای مستبد ترامپ هم از اعتراضات قانونی و مسالمت آمیز شهروندان کشور خود گریزان است. دلیل همه مستبدین در همه جای دنیا این است که اعتراضات شهروندان یک کشور مقبولیت و مشروعیت نظام سیاسی و سیاستهای آن را بچالش کشیده و آنها نمیخواهند نقاط ضعف دولت و نظامشان در سطح بینالمللی به نمایش گذاشته شود. در کشور خود ما ایران با فساد ساختاری برخورد موثر نمیشود، چراکه این فساد در دل نظام شکل گرفته و انسانهایی که در راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند نمیخواهند دنیا بفهمد که چقدر نظامشان فاسد و در تباهی غوطهور شده است. در سیاست خارجی، ترامپ سخت جذب قدرت مطلق مردان مستبد دنیا مانند؛ رئیس جمهور روسیه و کره شمالی است. از ماه مارچ سال ۲۰۱۹، سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) گزارش کرده بود که پوتین با طالبان برای کشتن سربازان آمریکائی در افغانستان به توافق رسیده است. ترامپ در گذشته گفته بود که پوتین به او گفته است که در انتخابات گذشته دخالت نکرده است. او با تکیه بر گفته پوتین، گزارشات مختلف اف بی آی (FBI) و سازمانهای اطلاعاتی این کشور را در مورد دخالت روسیه در انتخابات گذشته نادیده گرفته و این گزارشات را دروغ مینامد. برای بسیاری در طیفهای مختلف سیاسی آمریکا، دخالت روسیه در انتخابات گذشته پوتین به نفع ترامپ غیرقابل انکار است. لذا آنچه در بین بسیاری در این کشور به یک سئوال بزرگ تبدیل شده است، رابطه بین ترامپ و پوتین است. انکار دریافت گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در مورد فعالیتهای روسیه در افغانستان برای کشتن سربازان آمریکائی توسط ترامپ و یا دروغ خواندن این اطلاعات، اکنون در حال تبدیل شدن به یک بحران سیاسی دیگر برای ترامپ است. رسانههای آزاد در این کشور و خصوصا روزنامه نیویورک تایمز در چند روز گذشته از سیاستهای پوتین برای کشتن سربازان آمریکایی و ناتو در افغانستان پرده برداشتهاند. دولت افغانستان در جمع آوری و فراهم آوردن اطلاعات برای رسانههای آزاد آمریکا و همچنین سازمانهای اطلاعاتی این کشور بسیار دخیل بودهاند. سیاست پوتین نه تنها سربازان آمریکایی و ناتو را نشانه گرفته که بدنبال بیثباتی در افغانستان بوده است. پوتین تمایل زیادی دارد که طالبان بر اوضاع سیاسی افغانستان مسلط گردد. لذا ترامپ نه تنها به قانون پایبند نیست که در سیاست خارجی به کارهای مرموزی دست زده و میزند که سوالات زیادی را در جامعه سیاسی آمریکا ایجاد کرده است.
چرا شانس دموکراتها و بایدن در این انتخاب بسیار زیاد است. به غیر از ناکارآمدی و بیاعتباری ترامپ در میان اکثریت مردم این کشور و بی اعتمادی به او، دلائل زیر را میتوان برای پیروزی احتمالی دمکراتها و بایدن عرضه نمود:
۱. در یکی از آخرین نظرسنجیها در آمریکا، ۵۸% مردم این کشور ترامپ را ناکارآمد میدانند در حالیکه ۴۰% فکر میکنند او کارآمد بوده است. در بین کسانیکه او را ناکارآمد میدانند ۴۹% اعتقاد دارند که او سخت ناکارآمد است. درصد مردمی که او را کارآمد میدانند نزدیک بهمان پایه اجتماعی بین ۳۵% تا ۴۰% اوست که دائما در حال نوسان بوده است. در نظر سنجی دیگری که به فاصله نزدیکی با نظرسنجی اول صورت گرفته است، ۵۹% مردم آمریکا او را ناکارآمد دانسته و ۳۹% کارآمد میدانند. مؤسسه معتبر پیو (Pew) در پایان ماه گذشته، یعنی در ۳۰ ژوئن، آمار دیگری را منتشر کرده است که بیشتر بر روی رضایت مردم این کشور از وضع موجود تکیه کرده. در این نظر سنجی ۷۱% مردم آمریکا از وضع موجود ناراضی هستند. ۶۶% مردم این کشور نسبت به آینده بیمناک هستند، ۴۶% مردم امیدوارند که اوضاع در آینده بهبود پیدا کند و ۱۷% از اوضاع فعلی راضی هستند. در این نظر سنجی تعداد بسیار کمتری از بین پایه اجتماعی ترامپ و آنهایی که در هر شرایطی از او حمایت میکنند، از اوضاع فعلی در این کشور راضی هستند. برخورد ترامپ و دولت او با کرونا و همچنین جنبش ضد تبعیض در این کشور به بسیاری نشان داد که او قادر نیست با بحران در این کشور بطور موثر برخورد نموده و با سیاستهای در خور و تاثر گذاری بحرانها را پشت سر بگذارد.
۲. در انتخابات سال ۲۰۱۶ حدود ۶ میلیون دموکرات که اکثرا طرفداران سندرز بودند به ترامپ رای دادند. آنها بدنبال کسی بودند که از خارج از سیستم سیاسی آمریکا قادر به حل مشکلات این کشور باشد. باز در همین انتخابات ۴/۴ میلیون دمکرات که در انتخابات گذشته به اوباما رای داده بودند، با عدم حضور در پای صندوقها به خانم کلینتون رای ندادند. دموکراتها در جمعیت جوان کشور پایه اجتماعیشان بسیار قوی و بیشتر از جمهوریخواهان است. بخشی از این جوانها که اکنون از سن ۱۸ سالگی گذشته اند اینبار سخت در انتخابات فعال شده و از اکنون این فعالیت در نقاط مختلف این کشور مشهود است. یکی از تعهداتی که نیرویهای جوان شرکتکننده در اعتراضات ضد تبعیضگرایی چند هفته گذشته در آمریکا به آن پایبند شدهاند، شرکت فعال در انتخابات آینده این کشور است.
۳. اکثر طرفداران سندرز معادل ۸۰% آنها در این انتخابات حامی بایدن شدهاند و در آن شرکت میکنند. این وفاداری به بایدن و شرکت در این انتخابات توسط طرفداران سندرز با انتخابات گذشته فرق فاحشی دارد. بسیاری از طرفداران سندرز در انتخابات گذشته با حزب دموکرات قهر کرده و بخش عظیمی به ترامپ رای دادند. اکنون به خاطر پایان دادن به دوره ریاست جمهوری ترامپ بسیاری از حامیان سندرز به میدان آمدهاند.
در انتخابات گذشته، مسیحیان اونجلیکال همه حامی ترامپ بودند اما در این انتخابات بخشی از آنها رای دادن به ترامپ را اخلاقی نمیدانند.
۴. در انتخابات گذشته، مسیحیان اونجلیکال همه حامی ترامپ بودند اما در این انتخابات بخشی از آنها رای دادن به ترامپ را اخلاقی نمیدانند. در ۱۹ دسامبر سال گذشته، در مقاله ای در نشریه معروف مسیحیت امروز(Christianity Today)، سر دبیر این نشریه در مورد غیراخلاقی بودن رای به ترامپ مقاله مفصلی به رشته تحریر آورده بود. او به خوانندگان خود گفته بود که باید به ریاست جمهوری ترامپ خاتمه داد. این مقاله مسیحیان اونجلیکال را به دو کمپ مخالف و طرفدار ترامپ تقسیم کرده است. این اولین بار در تاریخ انتخابات مدرن آمریکاست که مسیحیان محافظه کار در حمایت خود از یک کاندید جمهوریخواه با دیده تردید نگاه میکنند. با ریاست جمهوری ریگان، محافظه کاران مسیحی بطور فعال به صحنه سیاست آمریکا وارد شده و از آن پس همیشه از کاندید حزب جمهوریخواه حمایت کردهاند. بسیاری از شخصیتهای فرهیخته و سیاسی در حزب جمهوریخواه مثل جورج ویل و کالین پاول از این حزب جدا شده و سخت در مقابل ترامپ قرار گرفتهاند. بخشی از انها گروهی را بنام جمهوریخواهان طرفدار بایدن تشکیل دادهاند. جمهوریخواهان در سازمان پروژه لینکلن (Lincoln Project) که جمعیت تاثیرگذاری در بین محافظه کاران آمریکا است اکنون با صرف میلیونها دلار آگهیهای مختلف ضد ترامپ از رسانههای عمومی و مشخصا تلویزیون پخش میکنند. فاکس نیوز یکی از این رسانههاست که قانونا نمیتواند تبلیغات ضدترامپ را پخش نکند. حزب جمهوریخواه از درون دچار فروپاشی شده و بسیاری از نمایندگان جمهوریخواه کنگره در جلسات خصوصی خواهان پایان یافتن دوران رئیس جمهوری ترامپ شدهاند. محافظهکاران معتدل در این انتخابات به بایدن رای میدهند، پدیدهای که در انتخابات گذشته وجود نداشت و در تاریخ نزدیک آمریکا کمتر دیده شده است.
شخصیت بایدن در صحنه سیاست آمریکا یک شخصیت پاکدست است. ترامپ کوشش زیادی کرد تا او را به یک فساد ساختگی در اوکراین متصل نماید اما در این راه توفیقی حاصل نکرد.
۵. شخصیت بایدن در صحنه سیاست آمریکا یک شخصیت پاکدست است. ترامپ کوشش زیادی کرد تا او را به یک فساد ساختگی در اوکراین متصل نماید اما در این راه توفیقی حاصل نکرد. ترامپ قادر نبوده است اعتبار اخلاقی و سیاسی بایدن را با چالش روبرو کند در حالی که خود ترامپ با بیاعتمادی مردم روبرو بوده و به فساد اخلاقی و سیاسی متهم شده است. اینبار دموکراتها به زودی پشت سر بایدن بسیج شدند و اجازه ندادند که حزبشان با مشکلات انتخابات سال ۲۰۱۶ و عدم اعتماد داخلی حزبی روبرو شود. بایدن در بین سیاهپوستان اعتبار خاصی دارد و این اعتبار به شخصیت او و سابقه حمایت او از حقوق اقلیتها در این کشور برمیگردد.
۶. ترامپ یک پوپولیست است و در گذشته با دو ابزار به جنگ مخالفین سیاسی خود رفته است. ابزار اول؛ بیاعتبار کردن رقیب و ایجاد تنفر نسبت به رقیب خود. دوم؛ ناکارآمد جلوه دادن رقبای سیاسی و کوشش برای بیفایده و بیاثر نشان دادن برنامهها و سیاستهای آنها. ترامپ نتوانسته در ایجاد یک تنفر اجتماعی در مورد بایدن توفیق حاصل نماید. شخصیت و اعتباری که بایدن در صحنه سیاست آمریکا هم در بین دموکراتها و هم جمهوریخواهان دارد این فرصت را برای او سوزانده است در حالی که در مورد کلینتون و با کمک روسیه ترامپ موفق شده بود او را بیاعتبار کند. در مورد ناکارآمدی، ترامپ هرگز حاضر نشده است برای اوباما بخاطر اقتصاد رو به توسعه آمریکا امتیازی قائل شود و هنوز کوشش میکند که برنامه درمان او را از طریق دادگاه غیرقانونی اعلام کند. دشمنی او با اوباما و سیاستهای این رئیس جمهور سابق آمریکا یک پا در تبعیضگرایی او و پای دیگری در پوپولیسم و خودخواهی او دارد. احمدی نژاد و حامیان او هم از همین دو ابزار بارها استفاده کرده بودند و هنوز هم میکنند. ٰاحمدینژاد مخالفین خود را اهل فتنه دانسته و میلیون انسان تظاهرکننده بعد از انتخابات سال ۸۸ را خس و خاشاک نامید. وقتی احمدی نژاد به صحنه تلویزیون آمد تا با میرحسین موسوی مناظره کند، به زندگی شخصی او پرداخت و میخواست مدرک رو کند تا بلکه بتواند از اعتبار اجتماعی او بکاهد و نسبت به او تنفر ایجاد نماید. ابزار دومی که احمدی نژاد از آن استفاده کرد فروپاشی اکثر نهادهای دولتی مثل سازمان برنامه و بودجه کشور بود که در دولتهای پیشین ساخته شده و منشأ برنامه ریزیهای صحیحی هم خصوصا در زمان دولت خاتمی بودند. او با کاغذ پاره خواندن قطعنامههای تحریمی سازمان ملل در مورد برنامه هسته ای کشور ما میخواست بگوید که دولتهای پیش، و خصوصا دولت خاتمی که اجازه نداده بود ادعا و شکایتی در مورد برنامه هستهای کشورما به شورای امنیت سازمان ملل برود و قطعنامهای بر ضد منافع ملی کشور ما تصویب گردد، ناکارآمد بوده و نتوانسته بودند در این رابطه اثر گذار باشند و او اکنون میتواند با دهن کجی به سازمان ملل و چالش جامعه جهانی این مشکل را حل نماید. ممکن است گروهی فکر کنند که برخورد او با قطعنامهها بیشتر به جهالت او بر میگشت اما نباید فراموش کرد که اصولا پوپولیسم بر پایه یک جهل عمیق نسبت به چالشهای اجتماعی و راه حل آنها شکل میگیرد. پوپولیستها وقتی صحبت از ناکارآمدی شخصیتها و گروههای مخالف خود میکنند و یا نظامهای گذشته را ناکارآمد مینامند، کوشش میکنند با دو دروغ بزرگ طرفداران خودرا قانع کنند. اول؛ همیشه دولتهای گذشته و یا گروههای مخالف آنها نا کارآمد نبودهاند و بسیاری هم با سیاستهای درخور به سراغ چالشهای اجتماعی رفتهاند اما این سیاستها نتوانسته بخشی از جامعه را راضی کند. پوپولیستها کوشش میکنند از ایدهآلی حرف بزنند که اکثرا غیرعملی است و امکان دسترسی به آن در همه شرایط میسر نیست. مشکل اول به ایجاد مشکل دوم میانجامد. دولتهای پوپولیستی هرگز نمیتوانند به آنچه قول میدهند پایبند مانده و آنرا عملی نمایند. قولهای احمدینژاد در عمل به بیعملی او ختم شد و نمونههایی چون مسکن مهر برای جامعه به جای گذاشت. در مورد ترامپ هم به موارد زیادی میتوان اشاره کرد مانند ساختن یک دیوار در مرز بین کشور مکزیک و آمریکا برای توقف مهاجرین به این کشور و یا بیمه درمانی دیگری که بتواند جایگزین بیمه درمانی اوباما گردد. اما در عمل هیچکدام از آنها عملی نشده است و در مرحله شعارهای پوچ ماندهاند.
انتخاب مجدد ترامپ و یا انتخاب بایدن و تاثیر آن در سیاست خارجی آمریکا: با اننخاب ترامپ و یا بایدن در سیاست خارجی آمریکا چه تغییراتی ایجاد میشود و خصوصا کشور ما چگونه میتواند از انتخاب بایدن برای تقلیل تنش با آمریکا و حمایت از منافع ملی خود استفاده نماید؟ این سئوالی است که این روزها بسیاری بدنبال جواب برای آن هستند. شاید بتوان گفت که جلسه شورای امنیت سازمان ملل در روز سهشنبه ۱۰ تیرماه ( ۳۰ ژوئن ) در تاریخ این سازمان یک استثنا و برای طراحان سیاست خارجی در کشور ما یک هشدار مهم بود. این جلسه نشان داد که کشور ما در جامعه بینالملل در کجا قرار گرفته است و راهی که میتواند منافع ملی و امنیت کشور ما را تامین کند کدام راه است. دبیر کل سازمان ملل و اعضای شورای امنیت این نهاد، خروج آمریکا را از برجام محکوم کردند و کشوری نبود که از سیاستهای آمریکا در قبال ایران حمایت کند. آمریکا نه تنها مورد انتقاد رقبای خود نظیر چین و روسیه قرار گرفت که همپیمانان اروپائی این کشور هم بدون پروا ترامپ و دولت او را برای خروج از این قرارداد بینالمللی که کاملا قانونی و مشروع بود نکوهش کردند. برجام پروسه یک مذاکره قانونی بینالمللی را طی نموده بود و به یک نتیجه برد- برد دست یافته بود.
حمله به تاسیسات عربستان سعودی در پرونده ایران ثبت شده و هیچ کشوری حاضر نیست ادعای ایران را در تکذیب دخالت در این حمله بپذیرد.
خروج ترامپ از این قرارداد بینالمللی در می ۲۰۱۸ یک تصمیم کاملا سیاسی بوده و حمایت اسرائیل و عربستان سعودی و راست افراطی آمریکا را با خود داشت. نکوهش آمریکا در جلسه شورای امنیت سازمان ملل انهم توسط همه کشورها تقریبا بیسابقه بود. شاید این برای رهبران سیاسی کشور ما درس آموزندهای داشته باشد که دائما برطبل سیاستهای ضدآمریکایی نکوبند و فکر کنند که کشورهای دیگر در صحنه بینالمللی لزوما مرعوب یک قدرت بزرگ مانند آمریکا نمیشوند. جلسهای بود که در آن استقلال سیاسی کشورها بنه مایش گذاشته شد. برخلاف کشور ما که به روسیه و چین تکیه میکرد تا در این جلسه از او حمایت کنند، هیچ کشوری از بیان مواضع منتقدانه خود نسبت به سیاست ترامپ برای خروج از برجام بخاطر مصلحت اندیشی سیاسی نزدیکی و وفاداری به آمریکا دوری نجست. همزمان کشور ما بخاطر عدول از مفاد برجام محکوم شده و هیچ کشوری در این شورا حامی سیاستهای منطقهای کشور ما نبود. حمله به تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان سعودی پس از تحقیق و تایید سازمان ملل برگ برندهای بود که در دست اروپا و آمریکا قرار گرفت. نماینده دولت استونی در این شورا گفت:« اجرای کامل برجام و قطعنامه سازمان ملل متحد را خواستار هستیم. گزارش دبیر کل نشان میدهد که ایران اقداماتی بیثباتکننده انجام داده است. ما نگرانیم از اقدامات ایران در حوزه فن آوری فضایی.» نماینده بریتانیا هم اعلام کرد:«در سال ۲۰۲۰ شاهد فعالیتهای مداوم بیثباتکننده ایران در تضاد با قطعنامه های شورای امنیت بودهایم. فعالیت موشکی ایران تهدید جدی برای امنیت منطقه است…ما در حمله به پایگاههای آمریکا در عراق دیدیم که تجهیزات نظامی منشأ ایرانی داشته است. حملات به آرامکو تاثیری بر بازار جهانی داشت. شاهد حملاتی در خلیج فلرس بودیم. تحقیقات نشان داد که همه این اقدامات منشأ ایرانی داشتهاند. ما از شورای امنیت میخواهیم که به نگرانیها درباره منقضی شدن قطعنامه ۲۲۳۱ رسیدگی کند.» نماینده دولت آلمان پا را از بقیه کشورهای اروپایی فراتر گذاشته و ایران را به نقض منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد متهم نمود. و گفت:«ما هم مثل آمریکا نگران هستیم در مورد منقضی شدن زمان منع دسترسی تسلیحاتی ایران اما بر اساس دیگر قطعنامهها همچنان نقل و انتقال سلاح برای ایران منع خواهد شد…ما نگران این هستیم که آمریکا معافیتهای مربوط به چهارچوب برجام را لغو کرده است…ما نگران فعالیتهای موشکی ایران هستیم.» نماینده یک کشور اسلامی، تونس، خواست که آژانس به تحقیقات خود روی انرژی هستهای ایران ادامه دهد. نماینده این کشور گفت: «ما باور داریم که برجام سبب میشود تا آژانس به بازرسیهای خود ادامه دهد. در همین حال تنش در منطقه خاورمیانه به سطح خطرناکی رسیده است. ما حملات به عربستان سعودی را بر مبنای گزارش دبیر کل سازمان ملل متحد محکوم میکنیم و آنرا در تعارض با اجرای قطعنامه ۲۲۳۱ میدانیم.» آنچه در صحبتهای نماینده تونس آشکار شده بیاعتمادی به ایران هم در زمینه برنامه هستهای کشور و هم تکذیب دخالت در حمله نظامی به تاسیسات نفتی عربستان سعودی است.
آنچه از اظهارنظر کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل استنباط میشود، محکوم کردن آمریکا بخاطر خروج از برجام، تلاش جامعه جهانی برای حفظ برجام و همچنین مطالبه تغییرات اصولی در سیاستهای خارجی کشور ما است. حمله به تاسیسات عربستان سعودی در پرونده ایران ثبت شده و هیچ کشوری حاضر نیست ادعای ایران را در تکذیب دخالت در این حمله بپذیرد. با این حمله کشور ما سخت به اعتبار بینالمللی خود صدمه زده است. سیاستهای چند دههای جمهوری اسلامی در منطقه، دخالت در امور داخلی لبنان، عراق، سوریه و یمن و تمایل کشور ما به کنشها و تنشهای نظامی در منطقه و خارج از این منطقه، سخت از اعتبار کشور ما در جامعه بین الملل کاسته است. ایران با قرار گرفتن در منطقهای حساس با ژئوپلیتیکی پر اهمیت و همچنین سرشار از سرمایههای انسانی و غیره نتوانستهاست وزن و قدرت حقیقی خود را عیان نموده و از این سرمایهها استفاده بهینه کند. شکستهای پی در پی در سیاست خارجی خصوصا در عراق و سوریه اعتباری برای کشور ما حتی در بین دوستان منطقهایاش باقی نگذاشته است.
بیاعتمادی به کشور ما در جامعه جهانی ساخته و شکل گرفته بهدست خود ما و سیاستهای ماست.
ترامپ در خروج از برجام محکوم شده است و سیاست خروج او از این قرارداد بینالمللی و بدنبال آن فشار حداکثری بر روی کشور ما کاملا با شکست روبرو شده است اما آنچه جامعه جهانی از کشور ما درک و مشاهده میکند ربطی به آمریکا ندارد. بیاعتمادی به کشور ما در جامعه جهانی ساخته و شکل گرفته بدست خود ما و سیاستهای ماست. این بیاعتمادی بینالمللی به کشور ما کمک نمیکند تا در پایان انقضاء منع عدم دسترسی به تسلیحات نظامی بتواند از بخشی از تحریمها خلاصی یابد. بیاعتمادی جامعه جهانی به ایران، بدون شک دست سازمان ملل و جامعه جهانی را باز میگذارد تا کشور ما را بر سر دوراهی مذاکره و یا ادامه تحریمهای بینالمللی قرار دهد. اگر ترامپ بتواند برای دور دوم انتخاب شود، شرایط مذاکره با دولت او بسیار سختتر خواهد شد. تحریمهای اقتصادی و مالی بر ایران اثر گذاشته است. او همچنین دیگر نگران انتخابات بعدی نیست و با دست بازتری و حتی شروع یک جنگ میتواند کشور ما را با چالشهای بزرگتری روبرو نماید. انفجار در تاسیسات هستهای نطنز اگر بدست اسرائیلیها عملی شده باشد حامل سه پیام بزرگ برای ایران خواهد بود. اول؛ اسرائیل میخواهد بگوید آنچه را در سوریه با ایران کرده است را میتواند در خاک خود ایران تکرار کند. دوم؛ اسرائیل کوشش میکند ایران را مجبور کند تا با ترامپ بر سر میز مذاکره بنشیند. این کشور به دموکراتها برای مذاکره با ایران اعتماد نمیکند. وقتی دولت اوباما با ایران برای برجام مذاکره میکرد، ناتانیاهو کوشش فراوانی میکرد تا این مذاکرات را در هر مرحله بهم ریزد. سوم؛ پیامی هم برای بایدن خواهد داشت که اسرائیل دیگر منتظر آمریکا برای عملی کردن سیاستهای منطقهای خود نخواهد ماند.
دموکراتها هرگز نمیخواستهاند که اسرائیل وارد هیچ تنش نظامی با کشور ما شود تا کار دیپلماسی را برای آنها مشکل نماید. اگرچه بهترین زمان برای مذاکره با دولت ترامپ زمانی بود که رکس تیلرسون، سکان وزارت امور خارجه این کشور را در دست داشت اما آماده کردن زمینههایی برای مذاکره با این دولت ضروری است تا اگر ترامپ مجددا انتخابات شد، ایران تمام امتیازات خود را از دست نداده و از موضعی ضعیفتر بر سر میز مذاکره ننشیند. تیلرسون سخت مخالف خروج آمریکا از برجام بود و از ژانویه ۲۰۱۷ تا وسط ماه مارچ ۲۰۱۸ وزیر امورخارجه این کشور بود. او با ظریف در کنار جلسه عمومی سازمان ملل ملاقات کرده بود و بسیار تمایل داشت با ایران وارد مذاکره شود. ترامپ از ابتدای شروع دولت خود، بارها گفته بود که از برجام خارج میشود و نهایتا دوماه بعد از برکناری تیلرسون یعنی در ۸ ماه می ۲۰۱۸ و در زیر نفوذ و فشار بولتون، رئیس شورای امنیت ملی آمریکا، از برجام خارج شد. تهدید ترامپ در طول این مدت توسط ایران جدی گرفته نشد، بخاطر اینکه طراحان سیاست خارجی کشور هیچگونه برآوردی از خسارات تحریمهای یک طرفه آمریکا، قدرت و نفوذ این کشور برای اعمال موفقیت آمیز انها نداشتند. ایران اروپا را در نظم درهم تنیده شده بینالمللی به اشتباه با نفوذتر از آنچه بعدها مشاهده کرد تصور مینمود. درس و تجربهای که با هزینه بسیار زیادی آموخته شد.
با انتخاب بایدن، که شانس او بسیار بیشتر از ترامپ در انتخابات پیش روی آمریکاست، میتوان به پیشبینیهای زیر دست یافت.
باید با انتخاب خود به برجام برمیگردد اما این برگشت با شرط و قیودی صورت میگیرد
بایدن پشتوانه بسیار مهمی برای عقد قرارداد برجام بود. در ایران از «رهبر» تا بسیاری از مردان سیاسی کشور رغبت بیشتری به انتخاب ترامپ داشتند تا کلینتون. دلیل این تمایل شاید حمایت کلینتون از تحریمها بر کشور ما برای تشویق ایران برای آمدن به میز مذاکره و دوری جستن از فشار جنگ بود. آنها ترامپ را نمیشناختند و از روی تنفر از کلینتون تمایل به انتخاب ترامپ را داشتند. بایدن با همان کنش در دولت اوباما کوشش میکرد که از وقوع جنگی با ایران جلوگیری بعمل آورد. او با انتخاب خود به برجام برمیگردد اما این برگشت با شرط و قیودی صورت میگیرد. ایران خصوصا باسیاستهای خارجی منطقهای خود راه را برای یک بیاعتمادی بزرگ باز کرده است. آقای ظریف بارها در محافل خارجی از برنامه موشکی ایران برای دفاع از مرزهای کشور دفاع کرده است، اما حمله به تاسیسات نفتی عربستان سعودی و تایید ان توسط سازمان ملل برای چندمین بار به تردیدهای بسیاری در جامعه جهانی دامن زده است. زمانی رهبری جمهوری اسلامی گفته بود که دخالت ایران در عراق و سوریه به فضولهای بینالمللی ربطی ندارد. امروز این نگرش و برداشت از سیاست خارجی مشکلات عدیده ای را برای کشور ما ایجاد کرده و ما را در انزوای سیاسی بینالمللی قرار داده است. بایدن برخلاف ترامپ که اعتبار جهانی نداشت، اعتبار و اعتماد جهانی دارد و در این چهارچوب سه کار عمده انجام خواهد داد. اول؛ روابط آمریکا را با اروپا بلافاصله ترمیم و بازسازی مینماید. دوم، در نهادهای بینالمللی فعالانه شرکت و اعمال نفوذ میکند. در نظم جهانی شکل گرفته بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا نقش کلیدی و رهبری کشورهای دموکراتیک غربی را بعهده داشته است. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم سازنده بسیاری از نهادهای بینالمللی بوده و فلسفه لیبرالیسم سیاسی، رهبران این کشور را تشویق کرده است که در جهت همکاریهای بینالمللی قدمهای بزرگی بردارند. دنیای جنگ سرد تا حدود زیادی به ایجاد اختلافهای بینالمللی و تنش آفرین دامن زد اما مجددا دنیای غرب کوشش میکند بر ریشه این فلسفه سیاسی برای نهادسازی بین المللی تکیه زند. یکی از دلایل شکست ترامپ در سیاستهای خارجیاش عدم اعتماد به او برای ایجاد همدلی، همکاری و اجماع جهانی است. لذا در صورت انتخاب بایدن، ایران با غرب یعنی اروپا و آمریکا روبرو است و دیگر نمیتواند از شکاف بین این دو استفاده کند. نفوذ آمریکا با ریاست جمهوری بایدن در نهادهای بینالمللی افزون میشود. سوم؛ هم آمریکا به چین نیازمند است و هم چین به آمریکا. رابطه این دوکشور هم به لحاظ اقتصادی و هم امنیتی از اهمیت ویژهای برخوردار است. رابطه بین چین با آمریکا با ریاست جمهوری بایدن بلافاصله ترمیم میشود. یادمان باشد که قطعنامه های سازمان ملل بر ضد ایران در زمان اوباما حمایت کامل روسیه و چین را در پشت سرخود داشت. چین بطور قطع منافع اقتصادی و سیاسی خود را با آمریکا فدای ایران نخواهد کرد.
بایدن فرصت بزرگی هم برای ایران ایجاد میکند و آن رابطه آمریکا با عربستان سعودی و اسرائیل است.
اما بایدن یک فرصت بزرگی هم برای ایران ایجاد میکند و آن رابطه آمریکا با عربستان سعودی و اسرائیل است. عربستان سعودی در حال حاضر ۱۲% انذژی مصرفی دنیا را تامین میکند. تولید این انرژی به زودی به مرز ۱۵% خواهد رسید. عربستان سعودی در این چهارچوب نقش بسیار مهمی را در اقتصاد جهانی بازی میکند. بایدن بدون شک در روابط آمریکا با عربستان سعودی خصوصا بعد از قتل فجیع جمال خاشوقی و بلند پروازیهای شاهزاده جوان عربستان سعودی تجدید نظر میکند اما این تجدید نظر به قیمت نادیده گرفتن نقش عربستان سعودی در اقتصاد جهانی نخواهد بود. ایران بزرگترین منبع گاز دنیا را داراست. در زمان آقای خاتمی، اروپائیان در پی طرح اتصال دولوله گازی از کشور ما را از طریق ترکیه به اروپا بودند. سپاه پاسداران اجازه نداد تا این طرح عملی گردد بخاطر اینکه انها دست و نفوذی در این پروژه نداشتند. مثل بستن فرودگاه «امام خمینی» راه ایجاد این طرح هم بسته شد و اروپا برای مصرف گاز به روسیه متوسل گردید. اگر اروپا بر گاز ایران تکیه کرده بود امروز وضع تحریمها بر ضد کشور ما به گونه دیگری بود. در مورد اسرائیل هم بایدن سخت مخالف شهرکسازیهای اسرائیل با غصب زمین از فلسطینیان بوده است و برای حل اختلاف بین اسرائیل و فلسطینیان سرمایههای بیشتری را اختصاص خواهد داد و سیاستهای بسیار بهتری را در مورد فلسطینیان اتخاذ مینماید. لذا ایران فرصت بهتری خواهد داشت تا با بایدن بر سر بسیاری از موضوعات کلیدی منطقه مذاکره کند. یکی از دلائل نارضایتی راست افراطی در اسرائیل برای انتخاب بایدن دقیقا مواضع او برای حل مشکل فلسطینیان است.
سیاستمداران کشور ما در انتظار انتخاب بایدن نشستهاند بهتر است از اکنون زمینه را برای مذاکره با آمریکا مهیا کنند.اما در هر دو مورد، مذاکره با ترامپ و یا بایدن، ایران باید در سیاست خارجی خود تغییرات عمدهای ایجاد نماید
اگر سیاستمداران کشور ما در انتظار انتخاب بایدن نشستهاند بهتر است از اکنون زمینه را برای مذاکره با آمریکا مهیا نمایند. در این صورت اگر ترامپ هم که شانس بسیار کمتری برای انتخاب شدن دارد، انتخاب شود، کشور ما از موضع بهتری سر میز مذاکره مینشینند. اما در هر دو مورد، مذاکره با ترامپ و یا بایدن، ایران باید در سیاست خارجی خود تغییرات عمدهای ایجاد نماید. آنچه رهبران سیاسی کشور ما از آن غافل ماندهاند این است که وقتی بر حجم و وزن نیروی نظامی کشور ما خصوصا در این منطقه افزوده میشود، کشورهای منطقه را وارد یک رقابت سخت نظامی با کشور ما میکند که منابع مالی بسیاری را بپای آن باید حیف و میل کرد. اما وقتی کشوری بر توان اقتصادی خود افزود، که کشور ما کفایت کیفی و کمی آن را داراست، بقیه با آن کشور همکاری میکنند تا بتوانند بر حجم مراودات تجاری خود بیفزاید. رقابت نظامی به اضمحلال بخشهای بزرگی در اقتصاد یک کشور میانجامد اما رقابت اقتصادی، ازدیاد کیفیت کالای تولید شده و بسط بازار برای تولیدات داخلی را میسر مینماید. ایجاد بازار کار برای تولید صنایع نظامی محدود است اما گسترش بازار کار در اقتصادی روبه رشد و پرتوان کاملا طبیعی ومنطقی است. با اقتصادی که دربهای جهان به آن باز میشود ایران میتواند به ایجاد یک سازمان همکاریهای اقتصادی منطقهای مبادرت نماید. توپ یک بازی خوب دیپلماتیک در حال حاضر در زمین کشور ما است. ایران میتواند در این بازی برنده باشد اگر ملزومات این بازی را بشناسد و خود را برای یک مذاکره برد- برد با غرب آماده کند. با انتخاب بایدن دیگر صحبت از آمریکای تنها نیستِ صحبت از جامعه بینالملل و غرب است. جلسه شورای امنیت سازمان ملل نشان داد که ایران برای جلب اعتماد بینالمللی راهی طولانی در پیش دارد.
19 پاسخ
من ترسم از این است که عده ای از دولتمردان و اصلاح طلبان در این چاله پیشنهادی آقای نوربخش ( شروع مذاکره با ترامپ ) بیفتند .
این پیشنهاد و عمل کردند به آن ، درصد انتخاب شدن ترامپ را بشدت افزایش میدهد . چیزی ترامپ بشدت به آن نیازمند است .
ایرانی همیشه ضعیف بوده و هست و احتمال زیاد خواهد بود چون همیشه افراطی و تک بعدی نگر و رویایی و خیالاتی هست. واقعیت این است که دروازه ورود به تغییرات استراتژیک و عمده و پایان اضمحلال و ضعف نفوذ و واعتبار در جهان با پایان عمر جمهوری اسلامی آغاز می شود. جهان حتی به اصلاحات در ایران امیدوار نیست چون شدنی نیست. چرا؟ چون خط کش و معیارهای جهانی با وجود و ظهور تکنولوژی توقعات بسیار بالایی را از خامنه ای و هم پیالگان او و کلا از تفکر ضاله و انحرافی شیعه که به زودی همسان وهابیت و داعش تعریف خواهد شد انتظار دارد. اسلام در حال ایزوله شدن و انقباض است و البته کلیت ادیان در برابر قدرت نوظهور و پرشتاب و بی رقیب تاریخ یعنی علم و تکنولوژی در معرض تهدید و انقباض و نهایتا انقراض قرار دارند. به ضرس قاطع عمر کلیسا به پنجاه سال آینده قد نخواهد داد و در بهترین حالت اگر مذهب جرم تلقی نشود قطعا افراد مذهبی به چشم یک فرد جذامی دیده خواهند شد. همه امید خامنه ای به بازی با کارت های تکراری مثل تقیه و نرمش قهرمانانه هست درحالیکه این مهره ها سوخته شده و اعتباری در جهان ندارند و کسی دیگر فریفته نخواهد شد. تنها کارت باقیمانده همان جنگ افروزی خامنه ای است که تعبیر همگانی از آن خودکشی در اوج است. خامنه ای حتی در بیت خودش هم پایگاهی ندارد. تنها قدرت امروز جمهوری اسلامی قدرت تبلیغاتی و تلقینی و رصدهای اطلاعاتی بدون بازخورد است. در عصر بمب اتم حتی اگر تمام ایران را پر از موشک کنند آنهم بالستیک هرگز قدرت تعیین کنندگی به حساب نمی آید. کشوری که پیشرفته ترین موشک ها را داشته باشد بدون وجود سایر جنگ افزارهای پیشرفته مثل هواپیماهای جنگنده و آخرین ورژن هواپیمای جنگنده اش یک اف پنج آمریکایی پنجاه سال پیش باشد مثل یک بدنسازی است که پاهای خیلی قوی در اثر زدن اسکات داشته باشد در حالیکه بقیه اعضای بدنش بدون تمرین ضعیف مانده باشد. من هیچ عاقبت خوبی برای تمامیت سرزمین ایران نمی بینم و خوش بینانه ترین حالت آن کشتار حداقل چند میلیونی شهروندان ایرانی به بهای حفظ حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود. این اتفاق خواهد افتاد چه در دوره یک دموکرات یا جمهوری خواه و تنها شانسی که مردم ایران دارند این است که آمریکاییها بطور منظم یکی در میان احمق هستند و ممکن است اقدام یک احمق به نفع مردم ایران تمام شود.
سلام به نویسنده محترم مقاله و دوستان موافق و مخالف!
تصور می کنم به جای تمرکز بر مذاکره یا نفی آن، پرداختن به اینکه چه نوع عملکردی می تواند منافع ملی و سرزمینی ایران را بهینه و بیشینه کند، راهگشاتر خواهد بود.
به عبارتی، تصمیم به مذاکره یا عدم مذاکره، به تنهایی قابل تحلیل، نفی یا اثبات نیست چه برسد به اینکه بخواهیم زمان آن را هم مشخص کنیم.
بلکه باید قبل از آن درباره پاسخ به پرسش هایی اساسی گفتگو نمود که عمده ترین آنها اینهاست:
تنش زدایی مهمتر و بهتر است یا اصرار بر تحرکاتی که بازخوردهایش حامیانمان را کاهش و منتقدانمان را افزایش داده است؟
واقعگرایی منطقی تر است یا حقیقت گرایی؟
ابزار و توانمان برای چرباندن حقیقت بر واقعیت، و نیز توان استمرار حق خواهی مان، به خوبی شناخته و روشن شده است؟
اندازه ی هزینه ی معقول و منطقی برای اصرار بر حقیقت به جای واقعیت را برآورد کرده و آستانه ی تحمل یا فروپاشی مان را می دانیم؟
آیا به جمع بندی رسیده ایم که جلب اعتماد جامعه ی جهانی، از طریق بازی در قواعد مرسوم، منافع ملی را بیشتر تامین می کند یا مقابله با آنها؟
آیا به پاسخ مطمئن و روشنی رسیده ایم که جذب دوستان از طریق راهکارهای نظامی بر رفع انسداد سیاسی و اقتصادی کشور اولویت دارد؟
به عبارتی آیا توانسته ایم به خود، جهانیان و اقشار در تنگنای شدید اقتصادی این حس را منتقل کنیم که مسالمت و تعامل بی معنی است، یا مرگ یا پیروزی؟
و ده ها پرسش از این دست که به نظر من به هیچ کدام یا پاسخ نداده ایم یا پاسخ های احساسی و بی پشتوانه داده ایم!
اگر موضع و استراتژی ما در قبال پرسش های اساسی مبهم باشد، هیچ مناظره، مقاله و جدلی در خصوص نفی یا اثبات مذاکره، نتیجه ای راهگشا در پی نخواهد داشت!
آقای علی با سلام متقابل،
شما بحث را طوری چرخانده اید که پیش از پرداختن به سوال اصلی می بایست به مفاهیم پرداخت.
تنش زدایی چیست و محرک آن در منطقه کیست؟ تنش در منطقه ما (تاکیدم بر ماست) نتیجه حضور سلطه جویانه امریکا و تحریکات متحدین سعودی و اسرائیلی آن کشور است.
اگر واقعگرایی را بمعنای پذیرش سلطه و تمکین در برابر زورگویی قدرت های قلدر تعریف کنیم، بشریت میباست تا امروز دردوران برده داری بسر می برد. مبارزه برای مطالبات بحق بشر امری طبیعی و ذاتی است. حال بنا بر شرایط ذهنی و عینی دستاوردهای این مبارزات در اقلیمی متفاوت است.
اگر مردم گوشه و کنار جهان پیش از ورود به عرصه مبارزه به ارزیابی قدرت و توان طرف مقابل می پرداختند، امروز ویتنام در دست فرانسه بود و اصلا یک شهروند فلسطینی در حهان وجود نداشت.
مشکل شما و همه کسانی که راه را تسلیم در برابر زور تشخیص داده اند این است که تعریفتان از جامعه جهانی نه جامعه بشری که هیئت های حاکمه کشورهای زورگوست. دوستی با چنین کشورهایی بی معناست، یا شما برده آنها می شوید یا مقاومت می کنید. مقاومت هزینه های خود را دارد.
راه حل مردم ایران نه تسلیم در خارج و نه سازش با استبداد ولایت فقیه در داخل است. راه حل حل مبارزه همزمان با اهردو است که در قراردادی نانوشته این مردم را به این روز امروز انداخته اند.
بخش هایی از جامعه مبارزه در این دو عرصه را به خوبی در پیش گرفته اند. چه نیک گفت کیوان صمیمی گرامی: “از کارگران بیاموزیم!”
رئیس اف بی ای جیمز کومی بود نه رابرت مولر. مولر بازپرس مخصوص در پرونده ی دستکاری روسیه در انتخابات بود.
با عرض سلام. همه نوشتههای شما در پایان به اهمیت تجدید نظر در سیاست خارجی، عدم دخالت در کشورهای دیگر، عدم حمایت از تروریزم و نساختن بمب اتمی اشاره میکند. این چیزی است که به مذاق چپ گرایان و اسلامیستها خوش نمیاید. ۴۱ سال است که آنها پشت سر ملی و ملییت، اسلام و قران، و با شعأرهای شیرین ملت را گول زده اند و ملک به یغما برده اند. این گربه هیچ وقت زاهد و عابد و مسلمانا نخواهد شد.
آقای علی سون کامنتهای شما مرا به یاد نمونه هایی از انسانها میاندازد که حتما خودتان هم مشاهده کرده اید. در مساجد همیشه افرادی بودند که تا زمانی که آخوند بالای منبر نمی رفت لام از کام تکان نداده و هیچ کاری نمی کردند. اما بمحض اینکه آقا بالای منبر میرفت جنب و جوش اینها هم شروع میشد. چای یا شربت پخش میکردند (لیوان تمیز و بزرگ برای آقا بود) یا مردم را به صلوات و بعد از اتقلاب تکبیر دعوت میکردند و وقتی مجلس گرم میشد یادی از گلوی خشک حسین کرده و برای آقا آب قند میآوردند.
حالا شما هم ببین آقا گلویش خشک نشده باشد آب قندی چیزی بیار!
قربانت بروم. فرمایش شما بر روی چشم. فقط بفرمایید که آب قند خدمت کدام آقا ببرم؟ چون امرزه مملکت ما آقا زیاد دارد.
خاک توهم در چشم مردم نپاشید!
چه بایدن به کاخ سفید برود چه ترامپ بماند، سیاست های فشار حداکثری تداوم میابند. حکومت امریکا صرفنظر از اهالی کاخ سفید به دنبال اعمال سلطه بلامنازع خود بر سایر دنیا منجمله ایران است. نتایج این سلطه را در کشورهای “دوستش” یا بهتر بگوییم تحت سلطه اش میتوان به وضوح دید: برزیل، اکوادور، مصر و پاکستان و …. فقر و فلاکت و نابودی انسانیت! حال ایران باید تسلیم شود تا در بهترین حالت کشوری مثل برزیل، مصر یا پاکستان شود؟
عجله نویسنده و دوستانش را بهتر می توان درک کرد اگر به عجزی که امریکا در آن گرفتار شده است وبی آبروشدن روزافزونش در برابر دید جهانیان توجه کنیم. این دست و پا زدن ها با اوجگیری بحران نئولیبرالیسم در کشور مرجع ایشان رو به فزونی هم خواهد گذاشت.
نویسنده ضمن اینکه تنها راه را تسلیم کامل در برابر آمریکا و پذیرفتن شروط پومپئو دانسته و سربسته آن را اینچنین طرح می کند:«ایران باید در سیاست خارجی خود تغییرات عمدهای ایجاد نماید.» بلافاصله اما این دعوت ضد ملی خود را در زرورق “مذاکرات برد-برد” می پیچد . این چه برد بردی است که ایران از نفوذ خود در منطقه چشم پوشی کرده و جای خود را به عربستان و اسرائیل بدهد؟
از دوحال خارج نیست، یا نویسنده بر آن چه می نویسد و عمل می کند آگاه است، که در آنصورت جایگاه ایشان نیز در تاریخ مشخص خواهد بود، یا اینکه میزان درک ایشان از مسائل سیاسی داخلی و خارجی و … در همین حد است که در آنصورت بهتر می بود ایشان بجای نگارش انشاهای طولانی کمی مطالعات خود در تاریخ، اقتصاد سیاسی را بیشتر می کردند!
ترامپ پیروز خواهد شد
” جناب نوربخش برای مرغ بی بال وپر چه فرقی دارد که اورا گرگ بدرد یا روباه ؟؟؟!!!! آنچه که در تاریخ ایران واضح ومشخص است ( مخصوصا در این چند دهه) حتی اگر یک رباط هم رییس جمهور آمریکا شود ایران ما را در صفحه مانیتور وسی پی یوی سیستم خود به شکل بشکه نفت و دلار بیشر و نهایتا یک کیک خوشمزه خواهد دید وتنها تفاوت ورقابت بین آنهاست که قسمت اعظم وخوشمزه تر کیک را صاحب شوند … ” پایدار باشی
نریمان تهرانی”
جناب نوربخش هنوز پس از چهل سال درک نکرده اند که جمهوری اسلامی حکومتی ایده لوژیک و شبه توتالیتر است . ایشان در انتهای این مقاله مسئولان جمهوری اسلامی را به تغییر سیاست خارجی نصحیت کرده اند که به معنای دست شدن از سیاست تهاجمی ایدئولوژیک است و نتیجه ان عادی شدن حکومت اسلامی . اما هر زمان که چنین حکومت ایدئولوژیک توده ای از به حرکت در اوردن پیروان خود به گرد شعارهای اخرالزمانی دست شوید سقوط خواهد کرد .
چنین حکومتی دوگانه است و بخش بورکراتیک ان که اکنون در دولت روحانی متجلی است نقش اجرای قوانین کارکردی و دادن شکل ابرومند و دیپلماتیک به حکومت دارد و نصحیت به این بخش که کارگزار دستگاه های نظامی ایدئولوژیک است جز دمیدن بر باد راه به جایی نخواهد برد .
در این چهل سال انواع متفکران اصلاح طلب بدون درک ساختار جمهوری اسلامی از امید هایی بی پایه در گفته اند و هر بار که سرشان به سنگ خورده باز گشته اند تا دوباره نگرش قبلی را در زرورقی جدید بپیچند و به مردم عرضه کنند .در حالیکه ضروری بوده ابتدا در باره جمهوری اسلامی به درک درستی می رسیدند و سپس به لباس نصیحت گو در می امدند
سلام. مقالۀ مستدل و جامعی بود. دست مریزاد. فقط امیدوارم پیش بینی نویسندۀ محترم مقاله درست از کار درآید. امیدوارم…
سلام. مقالۀ مستدل و جامعی بود. دست مریزاد. فقط امیدوارم پیش بینی نویسندۀ محترم مقالخ درست از کار درآید. امیدوارم…
تحلیلتون از نتیجه انتخابات آمریکا بسیار بسیار غرض ورزانه و پر از اشکال بود .واقعا این حجم از تنفر از ترامپ در یک انسان عجیب ب نظر میرسه .شما نظر سنجی هایی رو گذاشتید که از طرف حامیان دموکرات ها انجام میشه مثل نیویورک تایمز . باید فساد اخلاقی و تجاوز داره و فساد مالی هم داره و بدون شک قبل از انتخابات و در مناظره ها این فسادها مطرح میشه و خواهید دید برنده انتخابات چه کسی هست
بایدن مبتلا به زوال عقل است و در مناظره ها مرتکب شکست سختی خواهد شد- بایدن نقاط ضعف جدی دارد که در این مقاله به آن پرداخت نشده است- این تصور که یک پیرمرد سفید پوست بیمار بدون هیچ برنامه جدیدی بتوان توده های آمریکایی را برای رفتن پای صندوق رای تهییج کند بسیار نامحتمل است- حداقل ده درصد مردم آمریکا در یک ماه پایانی منتهی به انتخابات تصمیم قطعی به حمایت از یک کاندیدا میگیرن و الان برای قضاوت کردن خیلی زود است- ترامپ بدون شک سورپرایزهایی را در روزهای آخر منتهی به انتخابات تدارک دیده است
در این متن در همه جا جمهوری اسلامی رو با ایران یکسان قرار داده شده و تفاوتی رو میان منافع ملی و منافع ج.ا در نظر گرفته نشده. تاثیرات انتخاب شدن بایدن و ترامپ بر مبارزات مردم ایران، رسیدن به دمکراسی و حقوق بشر و موج دادخواهی شکل گرفته در کشور رو هم اصلا لحاظ نکردن. به نظر میرسه که از نظر نویسنده فقط حفظ نظام هست دارای اهمیت می باشد.
رییس آف بی ای در زمان انتخابات ۲۰۱۶ جیمز کومی بود نه راپرت مولر.
جناب آقای نوربخش کل نوشته شما مانندهمیشه به طرفداری ازحزب دموکرات میباشد.سالهااست که وقتی مقالات شما رامیخوانم میبینم که این طرفداری شماازحزب دموکرات سبب شده است که نه فقط واقعیتهای جامعه امریکا راجانبدارانه بیان کنیدبلکه درتلاش هستیدکه مردم ایران را به سمت گروهی تشویق کنیدکه رابطه مخفیانه با دموکراتها دارند.به دنبال منافع شخصی وحزبی بودن سبب میشودکه منافع ملّی درحاشیه قراربگیردهمانگونه که در دوره ترامپ منفعتی به منافع ملّی ایران نرسیدوموجب این همه تحریمها شد بلکه این ضدیت از دوره اوباما دموکرات بود که کلید خورد.چه مصلحتی دراین کاراست که تلاش میشودنادیده گرفته شودکه اگرترامپ تهدید به تحریم میکندبخاطرآشی است که جان کری در دوره اوباما برای ایران پخته است .اوباما و جان کری با حمایت کامل دموکراتها حتی به طیف ایرانی طرفدار و وابسته دموکراتها هم رحم نکردند و برجام را به گونه ای بر ایران و جهان تحمیل کردند که با رسیدن به دست ترامپ بتواند هر چه دلش بخواهد کند.انگار تلاش میکنید یادتان برود که فقط چند روز بعد از برجام این آقای اوباما و جان کری دموکراتها بودند که به بهانه شلیک چندموشک سپاه به سوریه دوباره تحریمها را آغازکردند.دموکراتها انقدر برطبل ایران هراسی درجهان کوبیدند که دهه ها طول میکشد تا ما ایرانیان بتوانیم خلافش را ثابت کنیم.و برای ثابت کردن حقانیت خودمان اگربه امیدهمکاری با دموکراتها باشیم نه فقط اقتصادمان و امنیت مان و استقلا مان راباید بدهیم باور کنید که روزی ایرانمان را هم میدهیم و بخاطر دلخوش کردمان به امدادهای دموکراتها نسل آینده ایرانی باید در کدام کشورجدیدوالتاسیس از ایران تکه تکه شده مجبور میشودزندگی کند.آری این همه آن چیزی نیست که باید بخاطراعتماد به دموکراتها و اروپائیان باید بدهیم .برای ما ایرانیان چه فرقی میکندچه حزبی درامریکا حاکم شود اگربخواهیم به فکرمنافع ملّی خودمان باشیم اگر امروز سیاست امریکا ستیزی درایران حاکم شده و افرادی مانندجنابعالی نکوهشش میکنید به این دلیل نیست که اینها قصدجهان گشایی دارندویامیخواهندکشورهای منطقه را ضمیمه خاک ایران دارندبلکه این افکارعده ای ازسیاسیونی است که بخاطرروشنفکرنمایی موجبات طمعه امریکا و اروپا رابوجودآورده اندوباعث شده اندوطنپرستان تاب زیاده خواهی بیگانگان را نداشته باشند.روشنفکرنماهاییکه طعمه استعمارگران قرارگرفته اندوبا چندجلسه هم پیاله شدن با غربیها آنها را دوست خودمیپندارندوانتظاردارندکه همه داشته هایمان را کناربگذاریم و مانندآنهازندگی کنیم.آری اگرجمهوری خواهان و ترامپ میخواهند به قدرتشان اعتراف کنیم و به عظمت امریکا احترام بگذاریم اما دموکراتها به این قانع نیستند بلکه بیشترمیخواهنددموکراتها انتظاردارند که تحسینشان کنیم و مطیعشان باشیم قوانین و سنت کشورمان را بکناربگذاریم و همه داشته های تاریخی را نادیده بگیریم آنها باور دارند که جهان زمانی میتواند روی آرامش را ببیند که همه از قوانین آنها پیروی کنند آنهامعتقدند که در حد کمال به سیاست.فرهنگ.دین.اقتصاد و … رسیده اند و نیازی نیست که هر کشوری به داشته های خودش اداره شود بلکه همه دنیا باید با یک مکتب وآن هم مکتب دموکراتها اداره شود.و برای رسیدن به هدفشان همه وسایل و هر عمل غیراخلاقی و غیر بشری را به خدمت میگیرند.آری جمهوری خواه با ترامپ و یا بدون ترامپ اگرچه خوب نیستند اما به خطرناکی دموکراتها برای ایرانمان نیستند
دیدگاهها بستهاند.