– شاید پیش و بیش از هر کس دیگر خود اصلاحطلبان به این نتیجه رسیده باشند که در میان مردم نفوذ گذشته را ندارند و تا حد زیادی اعتماد آنها را از دست دادهاند. برخی از ایشان علت اصلی این امر را در محدودیتها و موانعی که هسته سخت قدرت برای اصلاحطلبان ایجاد میکند، جستوجو میکنند. اگرچه ناکارآمد نشان دادن اصلاحطلبان و ایجاد مانع بر سر راه اجرای برنامههای اصلاحی، توسط نهادهای انتصابی و هسته سخت قدرت در ایران، میتواند یکی از علل از دست رفتن اعتماد و ناامیدی مردم باشد اما اگر در کنار آن عللی دیگر نیز مورد کندوکاو قرار نگیرند و دیده نشوند، بدون تردید از ارائه تحلیل درست در مورد وضعیت خود و جامعه ناتوان خواهند بود.
– در مواردی مانند اعترافات تلویزیونی «زم»، حکم اعدام متهم «شرابخواری»، وضعیت بخش زیادی از زندانیان سیاسی و امنیتی مانند نرگس محمدی، کرد افشاری و … دفاعیات اصلاحطلبان ناکافی است و برای بیشتر مردم قانعکننده نیست. علت آن نیز روشن است، قاطبهی اصلاحطلبان، حال بر اساس مصلحت باشد یا حقیقت، برای انتقاد از موارد فوق و موارد دیگر مشابه، حداکثر به قانون اساسی و فقه مراجعه و خوانشی از آن دو اراده و ارائه میکنند که با خوانش اصولگرایان متفاوت است و ممکن است متضمن نرمی و اعتدال بیشتر باشد. بدیهی است اصولگرایان نیز رفتارهای خود را منطبق بر قانون اساسی و فقه میدانند و سخنان اصلاحطلبان را پذیرفتنی نمیدانند. اما چنین دفاعیاتی نه تنها حق مطلب را در مورد ظلمی که بر قربانیان میرود ادا نمیکند، بلکه برای کاهش درد و رنج بسیاری از منتقدان و قربانیان کافی نیست و تاکنون نتوانسته است گرهی از کار فروبسته آنها بگشاید. چاره کار آن است که سطح و مبنای انتقاد و اعتراض نسبت به مواردی که ذکر آنها رفت از قانون اساسی و فقه به «حقوق بشر» تغییر پیدا کند. تحول در چارچوب نظری و واحد تحلیل، ضرورتی است که اصلاحطلبان باید در پیش گیرند، چنانچه این تحول در مبانی تحلیلی اصلاحطلبان لحاظ نشود، روند بیاعتمادی و ناامیدی مردم سرعت بیشتری خواهد گرفت.
– روشنفکرانی چون مجتهد شبستری، سروش، ملکیان، فنایی و … که مورد اعتماد و احترام اصلاحطلبان هستند و آرایشان را بهعنوان مبانی فکری خود میپذیرند و بهکار میگیرند، مدتهاست که از اولویت اخلاق بر فقه و قانون سخن بهمیان آوردهاند و اخلاق معاصر را نیز مبتنی بر حقوق بشر میدانند.
یعنی کار اصلاحطلبان در این زمینه چندان دشوار نیست، راهی هموار در پیش دارند و مبانی نظری تحول از انتقاد مبتنی بر قانون و فقه به انتقاد بر اساس حقوق بشر کاملاً فراهم است. در بسیاری از موارد که حقوق افراد پایمال میشود، در نزد افکار عمومی، تنها انتقاداتی مقبول خواهد بود که مبنا و چارچوب آن حقوق بشر باشد، در غیر این صورت نه مشکلی رفع و نه اعتمادی ایجاد خواهد شد.
– در این میان یک احتمال و البته اشتباه راهبردی را نمیتوان نادیده گرفت و از آن سخن نگفت. بسیار محتمل است که اصلاحطلبان در دفاع از حقوق اولیه و انسانی زندانیهایی مانند روحالله زم، مثلا محاسیهی هزینه-فایده کنند و یا تلاش کنند با فاصلهگرفتن از او، مرز خود را با براندازان پررنگ کنند و یا دلی از نظام بهدست بیاورند. یا حتی در مقام دفاع به برخی کلیگوییها در دفاع از حقوق اولیهی زندانیان استناد کنند. غافل از آنکه تنها دستاورد سیاسی این کار، بروز یک تناقض رفتاری و ناسازگاری کفتمانی است و محصول هم فاصلهی بیشتر از بدنه و البته خشنودی نظام و اصولگرایان از ریزش پایگاه مردمی آنهاست. به عبارتی دیگر، یکی از اصلیترین آزمونهای اصلاحطلبی همین اولویتهای حقوق بشزی است و سکوت و نادیده گرفتن این نمونهها، معنایی جز مردودی در آزمون ندارد.
*نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…