هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (جمعه / ۲) اوست آن کس که در میان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
زندهیاد مهندس مهدی بازرگان عید مبعث را بزرگترین عید مسلمانان میدانست. سخنی بر حق است چه اگر مبعث نبود، بسیاری از اعیاد مسلمین، مثل قربان و فطر و … بهسان عصر جاهلیت با تجلی شرک تداوم مییافتند. اما ذیل مبعث است که این اعیاد همه تجلی توحیدی مییابند و انسان را در خالص شدن برای خدا راهنما و انگیزاننده میشوند. مرحوم بازرگان عیدهای مبعث بسیاری را به بررسی آیهی بعثت (آیهای که در ابتدای مقال آمده) می پرداخت و بعد از آن به ناگفتههای بعثت گریز می زد. یعنی آنچیزی که در رسالت نبی نیامده و به نام اسلام و پیامبر آن نمیتوان به مردم تحمیل نمود. یکی از این ناگفتهها حکومت دینی است. مهندس بازرگان بر این باور بود که به هیچ وجه، هیچ پیامبری برای حکومت کردن مبعوث نشده و اگر پیامبری ناگزیر از حکومت بوده است، هیچ ربطی به رسالت و نبوت او ندارد…
بگذریم؛ هدف در این مقال اما، پرداختن به وجهی از بعثت است که در قرآن و عمل پیامبر تجلی یافته و اصالت بنیادین در دین و نبوت دارد. جزو آیه بعثت نیست، اما به قول دکتر سروش از عرضیات دین نیز نیست، بلکه جزو محوریترین و بنیادیترین پیامها و اهداف رسالت است که در سراسر رفتار و کلام نبی و آیات قرآن جاری و ساری است. این واقعیات را در همهی وجوه نبوت میتوان دید و اصالتی بنیادین در نبوت و رسالت دارند، اگرچه در آیه بعثت نیامده باشند. یکی از این واقعیات عدم خشونت است.
دین و رفتار پیامبر علیرغم تبلیغاتی که امروزه علیه اسلام راه افتاده و عمدتاً نتیجهی رفتار مسلمینی است که فقه را به جای اسلام قرار دادهاند، سراسر در جهت عدم خشونت بوده است. آنچه امروزه مسلمانان عمل میکنند، سراسر فقه است، و فقه به قول امام محمد غزالی علمی دنیوی است که هیچ کارش با دین نیست. رفتار امروزین مسلمین – اعم از شیعه و سنی و … – همه مبتنی بر اصول و فروع فقه است که ریشه در عرف اجتماع داشته و به مرور تقدس یافته و تبدیل به دین شده است. از اینروست که برخی بر این باورند، قوانینی که ریشه در زیست عشیرهای و روستایی دارند به کار دنیای مدرن و رشد شهرنشینی نمیآیند. بسیاری از اصطلاحات فقه، محصول زندگی عشایری و روستایی است و شهروند مدرن و شهرنشین هیچ درکی از آنها ندارد و نیاز به تفسیر دارند. حال آنکه قانون باید چونان شفاف و روشن باشد که هیچ نیازی به تفسیر نداشته باشد و هرکس با خواندنش به مر آن پی ببرد. در حالی که فقه برای قابل درک و فهم نمودنش نیاز به انواع دانشهای تاویل و تفسیر و هرمنوتیک دارد. پس دین غیر از فقه است. دین ضد خشونت است و اسلام در مقام یکی از ادیان آسمانی، از این اصل پیروی نموده و برای دوری گزیدن پیروان و پیرامونیان (مسیحیان و یهودیان و مشرکین و …) به انواع روشها و توصیهها همت گمارده است.
یکی از روشهایی که پیامبر برای دوری گزیدن انسان از خشونت پیشنهاد داده است، حوالت دادن و واگذار نمودن اختلافات به خدا و آخرت است. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که در آنها توصیه شده است اختلافات را به خدا واگذاریم تا او بین ما حکم کند.
وَ إِنْ کانَ طائِفَهٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَهٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (اعراف / ۸۷) و اگر گروهى از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام ایمان آورده و گروه دیگر ایمان نیاوردهاند، صبر کنید تا خدا میان ما داورى کند [که] او بهترین داوران است.»
در این آیه به وضوح میبینیم که کفر و ایمان به هیچ وجه دلیل جنگ و جدل نیستند. بر سر ایمان ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد، اما این اختلافات را به کنار میگذاریم و صبر میکنیم تا در آخرت، خداوند بین ما حکم کند که بهترین داورها اوست. یا در آیهای دیگر میخوانیم:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (بقره / ۱۱۳) و یهودیان گفتند: «ترسایان بر حق نیستند.» و ترسایان گفتند: «یهودیان بر حق نیستند»- با آنکه آنان کتاب [آسمانى] را مىخوانند. افراد نادان نیز [سخنى] همانند گفته ایشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف مىکردند، میان آنان داورى خواهد کرد.
پیروان هر دین، پیروان سایر ادیان را در گمراهی و ضلالت میدانند و خود را در راه راست و مسیر درست؛ قرآن اما به وضوح و روشن نشان میدهد که این رفتار و گفتار ناشی از نادانی و بیخردی است. چه، در ادامه وقتی از یهودیان و مسیحیان مثال میآورد، افراد نادان و بیخرد را نیز چنین میداند که بر سر دین با هم اختلاف میکنند. هر گروهی دین خود را بهترین و راه خود را درستترین میداند و دیگر افراد و گروهها را در ظلمت و تباهی… قرآن اما با این نوع اختلافات و اختلافافکنیها مخالفت میکند و داوری نسبت به آن را به آخرت و روز رستاخیز و توسط خداوند وامیگذارد. بسیاری از خشونتها نتیجه و حاصل این نوع اختلافات دینی و ایدئولوژیک بوده است. چه در دنیای قدیم و چه در دنیای جدید، دین و مرام و ایدئولوژی یکی از اصلیترین عوامل خشونت سیستماتیک در گسترههای وسیع جهانی بوده است. یکی از آخرین نمونهی آن جنگ سرد بین دو مرام کمونیزم و لیبرالیزم بود که میرفت تا زمین را در جنگی اتمی نابود سازد. امروزه نیز بنیادگرایان دینی با توسل به آموزههای دینی – اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و … – جنگهایی در منطقه راه انداختهاند یا به شدت در حمایت از اشغالگری صهیونیزم سنگ تمام میگذارند. خداوند اساس را بر حق یا آنچه به روشنی برای همه قابل دریافت است گذارده و از اختلافات ایدئولوژیک و مرامی و دینی بازداشته و به خدا و آخرتشان واگذاشته است.
در اسلام نیز مذاهب و فرقههایی سربرآوردهاند که هریک دیگری را در ظلالت و گمراهی و شرک و کفر میداند. سلفییان به جنگ علویان پرداخته و وهابیان شیعیان را رافضی و مشرک میدانند و … اگرچه ممکن است برخی از این جنگهای فرقهای و مذهبی بهانهای بیش نباشد در دست قدرتمندان و شبپرستان، اما مردم نادانی که در آیه بالا از آنها یاد شده است، درکی از این بهانهها ندارند و چون اختلافات مذهبی را اصل میدانند به پیروی از قدرتپرستان به جنگ و قتال با یکدیگر میپردازند و ریختن خون یکدیگر را بر خود حلال میدانند. حال آنکه در قرآن بسیار سفارش شده است تا اختلافات دینی و مذهبی و فرقهای و مرامی را به خدا و روز رستاخیز واگذاریم. تلاش کنیم بر سر آنچه اشتراک داریم به توافق رسیم و زیستی عاری از خشونت و جنگ داشته باشیم.
قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلىَ کَلِمَهٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمُْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِْکَ بِهِ شَیًْا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آلعمران / ۶۴) بگو: اى اهل کتاب، بیایید بر سر کلام [حقى] که بین ما و شما مشترک است [بایستیم] که جز خداى را بندگى نکنیم و هیچ کس را [در قدرت و تدبیر] با او شریک تلقى نکنیم و در برابر خدا، افرادى از خودمان را صاحب اختیار [خود] نگیریم اگر آنها [از پذیرش این پیشنهاد] روى برتابند، بگویید: گواه باشید که ما تسلیم [فرمان خدا] هستیم.
محور دین، و هدف بعثت انبیاء چیزی جزء خدا و آخرت نیست، پس میتوانیم در امر دین بر این دو با هم اشتراک داشته باشیم و اختلافاتی که در گذر زمان ساخته و پرداخته شدهاند را به خدا واگذاریم.
اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (حج / ۶۹) خدا روز قیامت در مورد آنچه با یکدیگر در آن اختلاف مىکردید، داورى خواهد کرد.
اما اگر بر سر خدا و آخرت نیز نتوانستیم به اشتراک برسیم، هیچ نیاز نیست که خشونت در کار آوریم. هرکس ره خویش زند و دین خویش گیرد تا در آخرت به سزای عمل و عقیدهاش عذاب یا پاداش ببیند.
لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ (کافرون / ۶) دین شما براى خودتان، و دینِ من براى خودم.
در دین هیچ زور و اکراهی نیست؛
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ … (بقره / ۲۵۶) در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است…
نه در دعوت به دین و نه در عمل به دین، هیچ زور و اکراهی در کار نیست و نباید در کار آورد. کسی را به جرم عقیده و ابراز آن نباید در بند کرد یا عذاب داد. یهودی، بهایی، مسیحی، زرتشتی و مسلمان، بیدین و بادین، کافر و مومن و مشرک و منافق و … همه با هم برابرند و شهروندان یک کشور، همه باید از حقوقی برابر برخوردار و در برابر قانون یکسان باشند. اینکه در امر دین، کدام یک بر حق است یا بر باطل، حکمش با خداست و اوست که در روز رستاخیز دربارهی آن قضاوت میکند. ما حق نداریم کسی را به خاطر اختلاف نظر و عقیده، حتی در امر دین و در رابطه با خدا، مواخذه نموده و زندگی را بر او تلخ نماییم. با همهی آنان که حقوق ما را رعایت نمودهاند و در رابطه با ما زور به کار نگرفتهاند، میتوانیم رابطهای دوستانه و عاری از هرگونه خشونت داشته باشیم.
لَّا یَنْهَئکمُُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخُْرِجُوکمُ مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبرَُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِْمْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا یَنهَْئکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن یَتَوَلهَُّمْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(ممتحنه / ۸ و ۹) خدا شما را از داشتن روابط نیکو و عادلانه با کسانى که در امر دین با شما نجنگیدهاند و شما را از خانههاى خود بیرون نراندهاند، نهى نمىکند و خدا عادلان را دوست مىدارد * شما را تنها از دوستى با کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما جنگیدند و با پشتیبانى یکدیگر، شما را از خانههاى خود بیرون راندند و آنان که با آنها دوستى ورزند، ستمگرند.
مسلمانان میتوانند و موظفاند که با پیروان هر دین و مرامی در دوستی و الفت زندگی کنند، حق ندارند کسی را مجبور به دین نمایند و نباید اجازه دهند کسی آنها را به دینی اجبار نماید. جنگ برای مسلمان تنها وجه تدافعی دارد. هرکس با آنها بر سر دین و عقیده به جنگ پرداخت و در تلاش شد تا دین خویش به زور به آنها تحمیل نماید، میتوانند در مقابلاش بیاستند و با آن به جنگ و دفاع بپردازند. اسلام نه تنها زور در دین را روا نمیدارد و آن را عین خشونت و ضد فطرت میداند، که حتی این اجازه را به ما میدهد تا با کسانی که میخواهند به زور عقیده و آیین خویش را به ما تحمیل کنند، به جنگ و قتال بپردازیم و از حق آزادی عقیدهی خویش دفاع کنیم. این جنگ به معنای خشونتورزی نیست؛ تلاش برای مهار خشونتی است که ارباب زر و زور و تزویر به کار میبرند تا ما را به زور مجبور کنند دین و آیین آنها را اجرا کنیم. ما باید در مقابل این زورگویی بیاستیم و از حق آزادی خویش دفاع کنیم تا این زورگویی به پایان رسد. جنگ برای مهار خشونت و خاتمهی زور است، پس نباید در آن تعدی و زیادروی کنیم. باید در جنگ نیز حق و عدل رعایت شود و تا جایی ادامه یابد که حق آزادی دین و عقیده به رسمیت شناخته شود.
وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (بقره / ۱۹۰) و در راه خدا، با کسانى که با شما مىجنگند، بجنگید، و[لى] از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمىدارد.
از حق گذشتن تجاوز به حقوق دیگران است و خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد. پس جنگ تنها زمانی و با کسانی ممکن است که از حق گذشته باشند و سعی کنند که به زور عقیده یا عملی را بر ما تحمیل نمایند. زمانی که آزادیها را از ما سلب کرده باشند و اجازه ندهند تا دین و آیین و کیشی که نیک و درست میدانیم را برگزینیم و به بهانهی دینداری با ما به جنگ میپردازند و از خانههامان بیرونمان میکنند، حق داریم که برای دفاع از حق خویش به جنگ و قتال بپردازیم و زورگو را به عقب نشانیم. چه این خصلت فرعونیان است که به بهانهی دفاع از دین و ایمان، دیگران را از سخن گفتن بازمیدارند و آزادیها را سرکوب میکنند. زمانی که موسی مردم را به دین حق دعوت میکرد، فرعون نگران بود که مبادا موسی مردم را از دین و آیین خویش دور کند و دینی دیگر را به آنها عرضه نماید. فرعون برای حفظ دین و آیین مردم به جنگ با موسی پرداخت و حق آزادی را از او سلب نمود.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ (غافر / ۲۶)
و فرعون گفت: «مرا بگذارید موسى را بکشم تا پروردگارش را بخواند. من مىترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند.»
پس این فرعونیاناند که به بهانهی دفاع از دین و آیین مردم، آزادیها را نابود و منادیان حق را در بند و حصر میکنند. آناناند که به صرفات کشتن دگراندیشان و دگردینان میافتند و مترصد فرصتیاند تا آنان را سربهنیست کنند. در دین خدا هیچ زور و اکراهی نیست و پیامبر جزء برای الفت و نیکی و دوستی نیامده است. هدف پیامبر مکارم اخلاق و تزکیه نفوس بوده است و این به زور امکان نمییابد. چه زور خود اصلیترین ضد اخلاق است. هدف بعثت و رسالت پیامبر هرچه باشد، روش اما جزء انذار و بشارت نیست و تنها با سخن و دعوت است که اصول بنیادین آیین خویش را بیان میدارد.
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (کهف / ۵۶) و پیامبران [خود] را جز بشارتدهنده و بیمرسان گسیل نمىداریم، و کسانى که کافر شدهاند، به باطل مجادله مىکنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانههاى من و آنچه را [بدان] بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند.
بنابراین است که معتقدیم بعثت، انقلابی عظیم در کردار آدمیان محسوب میشود علیه خشونتورزی و اعمال زور. بعثت انقلابی رفتاری علیه خشونتورزی و جهادی مستمر علیه خویش است که مبادا خشونت و زور به کار گیریم و از عدل و حق تجاوز نماییم. اسلام به عنوان یک دین، هیچ اختلافی در امر دین را نمیپذیرد و همه را به خدا و آخرت حوالت میدهد. اساساً پیامبران نیامدهاند که برای تحمیل عقیده و دین خویش به مردم به جنگ بپردازند و دیگران را به زور مومن کنند، چه اگر خدا میخواست خود میتوانست به راحتی با به کار بردن زور و تحمیل اجبار، همه را مومن کند. اما بنیان دین بر اختیار و آزادی است و اجبار کمترین جایی ندارد.
قُلْ فَللهَِِّ الحُْجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئکُمْ أَجْمَعِینَ(انعام / ۱۴۹) بگو: برهان رسا ویژه خداست و اگر مىخواست، همه شما را [جبراً] هدایت مىکرد [ولى حکمتش اختیار را تجویز کرد].
وقتی در دین که اساس دعوت و رسالت انبیاء است هیچ زور و اکراه و اجباری نیست، در دیگر امور به طرق اولی چنین است و خشونت کمترین جایی در دین – خصوصاً اسلام – ندارد. مطالعهی تاریخ انبیاء، به عنوان تجلی عینی رفتار دینمدارانه از جانب منادیان دین و حق، ترجمان همین واقعیت است که در دین هیچ زور و خشونتی نبوده و نمیتواند باشد. اما متاسفانه، آنانکه خود را نماینده نبی و ولی بر حق او میدانند، چون درکی از دین و رسالت و نبوت ندارند، گمان میکنند پیامبران آمدهاند تا به زور مردم را عامل احکام نمایند و تنها به قشر و صورتی از احکام که هیچ نسبت و قرابتی با دین ندارند و تنها برآمده از عرف اجتماعی در دورههای پیشیناند و ریشهی تاریخی ( و نه دینی) دارند، چسبیدهاند و مردم را به زور و اجبار و اکراه و با اعمال خشونت به انجام آنها مجبور میکنند. این در حالی است که بعثت، قیام انسان به خواست خدا، در مسیر تاریخ علیه خشونت بوده و همچنان تداوم دارد.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…