ایران به دلیل اعمال سیاستهای پرتنش داخلی و خارجی شرایط سختی را میگذراند؛ شرایطی که بار سنگین و هزینهی کمرشکن این سیاستها بر گردهی مردم تحمیل شده است. این شرایط موجبات نگرانی همه ی کسانی را فراهم ساخته که دغدغهی وطن و معیشت مردم را دارند. حاکمان و اطرافیان آن اما گویا به دور از این دغدغهها، خود را در عرصهی یک هماوردی و زورآزمایی می بینند و بازگشت از سیاستهای تنشزای پرهزینه را شکست خود ارزیابی میکنند و آن را تاب نمیآورند.
بسیاری از اصلاحطلبان، از جمله افراد شاخص در این جبهه مانند سعید حجاریان، بر این عقیدهاند که هنوز هم باید به درون قدرت راهی جست و از آن طریق به اصلاح امور مملکت پرداخت، چرا که اصلاحات جز از درون سیستم امکانپذیر نیست. من نیز با این سخن موافقم، اما معتقد نیستم که تنها راه تحقق آن ورود اصلاحطلبان به قدرت و انجام اصلاحات به دست آنان است.
آری، آسانترین راه برای اصلاحات ورود افراد اصلاحطلب به سیستم و تلاش برای اعمال اصلاحات و همراه کردن سایر بخشهای قدرت با اصلاحات است. امیرکبیر در این راه کوشید. مصدق در این مسیر گام برداشت. خاتمی نیز همین اندیشه را در سر داشت. هیچیک نتوانستند اصلاحات مؤثری را به ارمغان آورند، اصلاحاتی که پایدار باشد.
باید دید چرا اصلاح طلبی در ایران موفق نبوده است. در این رابطه حرفهای زیادی می توان زد. به نظر نگارنده یکی از مهم ترین دلایل، این بوده که هیچکدام از کسانی که دغدغه ی اصلاحات در سر داشتند نتوانستند اصلاحات را تبیین و آن را به یک مطالبهی ملی تبدیل کنند و نیروی مردمی را ضامن اعمال اصلاحات سازند. هر یک گمان کردند به تنهایی و یا با گروه کوچک خویش میتوانند این امر بزرگ یعنی اصلاحات را محقق سازند.
به نظر نگارنده با درس گرفتن از تجربیات اصلاحطلبی گذشته باید در روش اصلاحطلبی تجدیدنظر کرد. ابتدا به توضیح این مسئله می پردازم که چرا باید تجدید نظر کرد و چرا معتقدم که تنها راه اصلاحات ورود اصلاحطلبان به قدرت نیست.
پاسخ من به این پرسش این است که تجربهی طولانی اصلاحطلبی، حتی اصلاحطلبی در دوره ی جمهوری اسلامی نشان میدهد که این راه به نتیجه نرسیده و به عقیدهی من به نتیجه هم نمیرسد. اصلاح طلبان در یک دوره ی زمانی هم دولت و هم مجلس و حتی شوراها را نیز در اختیار داشتند، اما کار مهمی از پیش نبردند.
به نظر من گذشته از ضعفهای جریان اصلاحطلبی، برای پیش بردن اصلاحات توسط اصلاحطلبان از درون قدرت، شرایطی باید محقق باشد که نیست. نظام سیاسی باید بهره ای از دموکراسی را داشته باشد تا اصلاحطلبان پس از ورود به سیستم بتوانند اصلاحات را اعمال کنند و یا اگر نظام بهرهای از دموکراسی ندارد، هسته ی سخت قدرت با اعمال اصلاحات موافق باشد. در غیر این صورت اصلاحطلبان حتی با ورود به درون نهادهای قدرت هم نمیتوانند اصلاحات را اعمال کنند و به جای تاثیرگذاری بر سیستم، خود از سیستم تاثیر میپذیرند. برای تاثیرگذاری بر سیستم، نیروی اصلاحطلبانی که وارد قدرت می شوند باید بیش از نیروی مخالف اصلاحات در درون قدرت باشد. تحقق چنین وضعیتی در شراییط کنونی غیرممکن است. بهترین حالت برای اصلاحطلبان این است که دولت و اکثریت مجلس را در دست داشته باشند. اما آیا در صورتی که هسته ی سخت قدرت با اصلاحات مخالف است، می توان اصلاحات ساختاری و حتی غیرساختاری را پیش برد؟ پاسخ این پرسش معلوم است. آیا مجلسی که اکثریت آن را اصلاحطلبان تشکیل می دهد می تواند قانونی برای محدود و مشروط کردن قدرت رهبری وضع کند؟ آیا میتواند به دولت برای اعمال سیاس های داخلی و خارجی استقلال ببخشد؟
پاسخ این پرسش ها به روشنی منفی است. شورای نگهبان در گلوگاه مجلس ایستاده تا مجلس کاری مخالف منویات رهبری انجام ندهد. مصوبهی مجلس اگر از این گلوگاه نیز عبور کرده به مجمع تشخیص مصلحت نظام برود، باز وضعیت همینگونه خواهد بود. مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز حافظ مصلحت نظام طبق رای و دیدگاه رهبری است.
واقعیت این است که در نظام کنونی مجلس و دولت چنان فشل و ناکارامد شده اند که توان هر دو را که روی هم بگذاریم، نمی توانند اصلاحاتی ولو پیش پا افتاده را بدون جلب موافقت رهبری از پیش ببرند. به گذشته و چشمپوشی اصلاحطلبان بر پیش روی هستهی سخت قدرت برای سلب قدرت از نهادهای انتخابی، اهمال در دفاع از حقوق ملت و حتی حقوق نهادهایی مانند دولت و مجلس نمیپردازیم، که جای بحث آن نیست.در هر حال به دلیل نامشروط بودن قدرت و فقدان قوانین در ارتباط با اختیارات رهبری و مانند آن ساختار قدرت به گونهای شکل گرفته که کشور با بن بست مواجه شده است. به عقیده ی نگارنده اگرچه اصلاحطلبان از درون قدرت نمی توانند اصلاحات را پیش ببرند، اما این اولا به این معنا نیست که دیگر از اصلاحطلبان سلب مسئولیت می شود. ثانیا به این معنا نیست که دیگر طریق اصلاحطلبی بسته شده است.
هنگامی که هستهی سخت قدرت با اصلاحات مخالف است و میکوشد با نهادها و امکانات فراوان در اختیار خود راه اصلاحات را مسدود سازد، اصلاح طلبان باید ضمن تدوین برنامه ی اصلاحات و تشریح آن برای مردم، نیروی مردمی را به کمک گیرند. بدیهی است بدون وارد ساختن نیرویی بیشتر از نیروی مخالف نمیتوان اصلاحات را پیش برد. با اعمال فشار کافی از بیرون سیستم بر سیستم ، ممکن است حکومت وادار به پذیرش اصلاحات شود و یا حتی در خوشبینان ترین وضعیت خود نیز در انجام اصلاحات مشارکت کند و این امر را مقرون به صرفهی خویش بیابد. در شرایط کنونی اعمال اصلاحات جز با واداشتن هسته ی سخت قدرت به گشودن راه اصلاحات، بهنظر نمیرسد اصلاحطلبی بخت دیگری داشته باشد. فشار اصلاحطلبان ولو از بیرون دایرهی قدرت باید به اندازهای باشد که مخالفان اصلاحات را وادار به پذیرش اصلاحات سازد. اگر توان اصلاح طلبان و حامیان آنان این مقدار نباشد، اصلاحات ممکن نخواهد بود. در این صورت مردمی که نارضایتی آنان روزبه روز در حال افزایش است بر خلاف ارزیابی آقای حجاریان توان بیشتری برای خروج علیه حاکمیت خواهند یافت، ولو غیر سازمان یافته.
تلاش اصلاحطلبان برای راه یافتن به قدرت و عدم توفیق آنان در این کار، موجب رفع مسئولیت از ایشان نخواهد شد. نمی توان نشست و شاهد بی سر وسامانی روزافزون کشور بود و خیال آسوده داشت که من دیگر مسئولیتی ندارم. باید از بیرون قدرت برای واداشتن نهادهای قدرت به عقبنشینی کوشید. این کار به ایستادگی نیاز دارد. نیروهای سیاسی و ملتی که نتوانند اصلاحات را پیش ببرند، مطمئنا در صورت سرنگونی رژیم مخالف اصلاحات چه توسط ملت و چه با دخالت نیروی خارجی و روی کار آمدن رژیم دیگر نیز توان اصلاح امور کشور را نخواهند داشت.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…