انتشار پیشنویس توافقنامه با کشور چین از طرف ایران با واکنشهای گسترده در ایران و خارج از ایران مواجه شد. نیروهای حاکم بر کشور این پیشنویس را موفقیتی بزرگ و گامی پراهمیت در حل مشکلات اقتصادی کشور و پیشبرد اقتصاد مقاومتی ارزیابی کردند. این نوشته نگاهی دارد به روندهای طی شده در جهان در ۴۰ سال اخیر و تلاش شده است بر این بستر، امکانات عملی شدن و تبدیل این پیشنویس به قرارداد دوجانبه مورد بررسی قرار گیرد و به نظراتی که تداوم سیاست خارجی کنونی ایران را با بهرهگیری از روابط اقتصادی با چین ممکن میدانند پرداخته شود.
جهان در سالهای قبل از انقلاب بهمن
در آن دوران جهان به دو قطب تقسیم شده بود. در یکسو کشورهای غربی و همپیمانان آنها با نقش برتر آمریکا و در سوی دیگر کشورهای سوسیالیستی و همپیمانان آنان با نقش برتر شوروی قرار داشتند. حکومتهای کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین مجبور بودند یکی از این دو قطب را انتخاب کنند. کشورهایی مثل هند که موفق شدند در یک دوره طولانی سیاستی مستقل از دو قطب در پیش گیرند و با هر دو سو روابط اقتصادی داشته باشند، استثنا هستند
سیستم اقتصادی حاکم برجهان و تمرکز تولید بهگونهای بود که کشورهای همپیمان با غرب به دو گروه کشورهای پیشرفته در اروپا ، آمریکای شمالی و ژاپن و کشورهای در حال رشد آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتینی تقسیم میشدند. هیچ چشماندازی برای رشد کشورهای گروه دوم و قرار گرفتن آنان در سطح کشورهای گروه اول بهچشم نمیخورد. تولیدات پایهای صنعتی و تکنولوژی بالا در انحصار گروه اول بود. برای مثال در آن زمان صنعت ذوبآهن برای رشد یک کشور ضروری بود. رضاشاه باوجود روابط تنگاتنگش با انگلیس زمانی که مطمئن شد از طریق این کشور دستیابی به ذوب آهن ناممکن است کوشید از تضادهای کشورهای امپریالیستی بهره گیرد و با آلمان در زمان هیتلر قرارداد ببندد. سرکشی که با خشونت انگلیسها در برخورد با وی پس از سقوطش کیفر داده شد. محمدرضا شاه هشیارانهتر عمل کرد و ضمن جلب اطمینان آمریکاییها و بستن قراردادهای متعدد با آنان، برای خرید ذوبآهن و ماشینسازی به شورویها روی آورد. در خاطرات مسئولین وقت رژیم پیشین نحوه برخورد و مخالفت غربیها با دستیابی ایران به این دو صنعت بهتفصیل تشریح گردیده است.
چنین فاصله و نوع رابطهای احساسات عمیق ضد کشورهای متروپل (ضد امپریالیستی) در افکار عمومی این کشورها شکل میداد. احساسات ضد انگلیسی در ایران و سپس تبدیل آن به احساسات ضدآمریکایی تنها ویژه ایران و نخبگان سیاسی کشور ما نبود. سیاستمدارانی که به منافع ملی و رشد این کشورها میاندیشیدند زمانی که قدرت را در دست میگرفتند با سد انحصارها و کشورهای غربی مدافع آنان روبرو میشدند. آنان درراه رشد کشور خود مجبور میشدند نوع رابطهشان را با کشورهای غربی تغییر دهند. الگوی عدم تعهد کشور هند نمونه مورد تائید بخش مهمی از سیاستمداران این کشورها بود. گام گذاری در این راه که برقراری رابطه با اردوگاه دیگر را در درون خود داشت در جهان دوقطبی آن روز غیرقابلقبول بود و بهسختی کیفر داده میشد. دهها کودتا علیه حکومتهای ملی در آن دوران نظیر لومومبا در کنگو، مصدق در ایران، بوتو در پاکستان، سوکارنو در اندونزی، آلنده در شیلی و ایزابل پرون در آرژانتین و … از این نمونه اند. در آن قطب دیگر هم همین شرایط حکمفرما بود و دخالت در مجارستان و چکسلواکی و کودتاهای متعدد در کشورهای آفریقایی نزدیک به بلوک شرق از این شمارند.
اگرچه سیاست موازنه منفی مصدق امکان اجرایی نداشت و سیاست موازنه مثبت هندیها قابل قبولتر بود، ولی پایه فکری مشترک همه این نیروها نوعی فرا رفتن از چنبره تسلط دو قطب جهان آن دوره بود. سیاست نه شرقی نه غربی رژیم که نوع مسخ شده ایده موازنه منفی و عدم تعهد بود، در آن زمان در سطح بخش بزرگی از مردم و نخبگان جامعه قدرت نفوذ داشت
جهان در دوران گلوبالیزاسیون
پس از انقلاب بهمن و بهخصوص پس از سالهای دهه نود میلادی ما با شرایط دیگری در روابط جهانی مواجه هستیم. دگرگونی فناوری ارتباطی و تبادل اطلاعات چهره اقتصاد جهان را در فاصلهای کوتاه دگرگون کرد. تمرکز جغرافیایی تولید و مدیریت ضرورت خود را از دست داد. برای مؤسسات بزرگ مالی، صنعتی جهان سودآورتر بود که بخشی از تولید محصولات خود را در نقاطی که نیروی کار ارزانتر در دسترس بود انجام دهند. صدور سرمایه این بار نهفقط در خدمت تولید مواد خام، مواد واسطه و صنایع مونتاژ بلکه در خدمت تولید بخشهای مکمل و یا تمامی بخشهایی از تولید بود. روندی که با صدور تولید محصولات نیازمند نیروی کار آغاز شد و تا حد تولیداتی که به تکنولوژی پیشرفته نیازمند بودند گسترش یافت.
این تحولات چهره جهان را دگرگون ساخت. فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی نیز این روند را تسریع کرد. شرکتهای بزرگ چندملیتی سودهای نجومی به دست آوردند. فاصله طبقاتی در سرتاسر جهان منجمله در کشورهای متروپل ابعادی گستردهتر یافت. نیروهای دمکرات و چپ کشورهای اروپایی در حفظ تأمینهای اجتماعی بهدست آمده در نیمه دوم قرن بیستم تحتفشار قرار گرفتند. شبکهای از ارتباطات و نیازهای متقابل در سرتاسر جهان حاکم شد. من عنوان امپراتوری را که توسط تحلیل گران چپی چون آنتونیو نگری و مایکل هارت بکار گرفتهشده، برای توضیح روابط کنونی در جهان میپسندم.
اقتدار دولتهای ملی و محدوده امکانات و عمل آنها در مقایسه با نهادهای بینالمللی چون شرکتهای بزرگ چندملیتی، صندوق بینالمللی پول و نظایر آنها کاهش یافت. امپراتوری هم مرکز دارد و هم غیرمتمرکز است. مایکروسافت آمریکایی است ولی محصولاتش بیش از آمریکا در هندوستان تولید میشود. آیفون آمریکایی است ولی هر قطعه آن در یک گوشه دنیا (از جمله چین) تولید میشود. در گرماگرم تبلیغات ترامپ علیه آلمان، تسلا تأسیس یک شاخه از تولید خود را در شهر برلین نهایی کرد تا بتواند هم از تکنولوژی بالای آلمان در این رشته بهره گیرد و هم متخصصین به نسبت ارزانتر مجاری، چکی و لهستانی را بکار گیرد. قدرتمند و ضعیف، بالا و پایین وجود دارد ولی همه به هم نیاز دارند. رقابت، زورگویی و بیعدالتی کماکان حاکم است ولی همه اجزا اقتصاد جهان را رشتهای نامریی به هم پیوند میدهد.
در این راستا با پخش تولید در سرتاسر جهان بخشی از کشورهای آسیا و آفریقا امکان رشد سریع یافتند. چین امروز به قدرت دوم و برزیل به قدرت هفتم جهان تبدیلشده است. سامسونگ کرهای ازنظر تعداد تولید موبایل از آیفون و شرکتهای آمریکایی و اروپایی برتر است. بخش عمده کامپیوترها و تجهیزات جانبی آنها امروز در شرق آسیا تولید میشود. ترکیه در یک دوره بخش بزرگی از بازار منسوجات اروپا و جهان را تسخیر کرد و امروز ویتنامیها میروند که این موقعیت را بیابند.
متأسفانه در دورهای که حضور در بازارهای جهانی و روابط بینالمللی لازمه رشد بود کشور ما مسیری خلاف این جهت را انتخاب کرد. اگر در دوران جهان دوقطبی نیروهای ملی که خواهان رشد بودند الزاماً با روابط حاکم برجهان درگیر میشدند در این دوران حضور در بازارها و روابط بینالمللی لازمه رشد بود. اگر در آن دوران تصور میشد خودکفایی، محدود ماندن به سرمایه ملی و تولید مستقل راه رشد است، در این دوران تنها با گره خوردن در بازارهای جهانی، مقاومت در برابر انحصاراًت بزرگ و رشد امکانپذیر بود. سیاست خارجی اتخاذشده تحت عنوان نه شرقی نه غربی که تنها نوع مسخشده سیاست عدم تعهد بود در این دوران تنها به انزوای کشور پیش برنده این سیاست بدل میشد که شد. مقایسه موقعیت ایران با کشورهای مشابه ایران در آن دوران ابعاد فاجعه سیاست خارجی اتخاذ شده را نشان میدهد. تولید ناخالص داخلی ترکیه امروز دو برابر ایران در شرایط فروش کامل نفت است. هندیها در رشته انفورماتیک بر نیمی از کشورهای اروپایی برتری دارند. کره جنوبی به یک قطب اقتصادی بدل شده. متأسفانه اقتصاد کشور ما در هیچ عرصهای قادر به رقابت در سطح جهانی نیست. جبران عقبماندگی ما از کشورهایی که چهل سال پیش هم از زاویه درآمد سرانه، هم ازنظر کیفیت و کمیت نیروی کار تحصیلکرده و متخصص و هم ازنظر زیربنا و امکانات طبیعی از آنها برتر بودیم به بیش از یک نسل تلاش نیاز دارد.
مقاومت در برابر جهانیشدن
روند موسوم به جهانیشدن همانگونه که توضیح داده شد با خود پیامدهایی را به همراه آورد که به مقاومت در برابر روند حاکم برجهان انجامید. نیروهای چپ و دمکرات در سرتاسر جهان بهعنوان نقد روندهای طی شده در جهت تغییر راستاها، دمکراتیزه کردن، عادلانه کردن و جلوگیری از تخریب محیطزیست کوشیدند. آنها در طی بیست سال اخیر کوشیدند با تکیه بر مبارزات مدنی دمکراتیک و عدالتخواهانه در کل جهان بر این روند تأثیرگذارند. مبارزه علیه والاستریت، اعتراض علیه نژادپرستی ، مبارزه برای حفظ محیطزیست؛ مبارزه فمینیستها، مبارزات عدالتخواهانه مزدبگیران و مبارزات روشنفکری در سرتاسر جهان نمونههای این تلاشها بوده و هستند.
همزمان در طی بیست سال نیروهای دیگری علیه کل این روند شوریدند. داعش، طالبان و حکومت اسلامی نمونههایی از شورش علیه کل نظام حاکم برجهان بود. کشورها و بنگاههای اقتصادی بزرگ امروز با هزاران زنجیر به هم وابستهاند. اجزای امپراتوری باهم رقابت دارند، علیه هم خشونت به خرج میدهند، سرکوب میکنند و تلاش میکنند بیشترین منافع را نصیب خود سازند ولی آنگاه که با شورش و یا خطری که کل سیستم را تهدید میکند روبرو میشوند همه آنها با تکیه بر منافع مشترک و مناسباتی که آنها را به هم پیوند میدهد علیه این خطر عمل میکنند. تمایز در برخورد وجود دارد ولی در چنین مواردی همه همسو هستند. امپراتوری چنین شورشیانی را به صلیب میکشد و کشید.
در دهه گذشته نیروی دیگری با پرچم ناسیونالیسم (راست) سر برآورد که با انگشت گذاشتن بر ضعفهای روند سیساله اخیر خواهان دگرگونی روابط بینالمللی از موضعی متضاد با نیروهای چپ و دمکرات جهان گردید. شکلگیری و قدرت یافتن جریانهای راست افراطی در اکثر کشورهای اروپایی و پیروزی در انتخابات و گرفتن حکومت در برخی کشورها مثل مجارستان و لهستان اولین نمودهای این روند جدید بود. با پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا دیگر این نیرو یک جریان اعتراضی حاشیهای نبود. این بار شورش در مرکز امپراتوری و از طرف قویترین حلقههای آن به وقوع پیوسته بود. امروز این نیرو در اکثر کشورهای اروپایی حدود بیست در صد رای دارد. در هندوستان یک هندوی افراطی قدرت را در دست دارد. در بخشی از کشورهای آمریکای لاتین و بهطور مشخص در برزیل این نیرو در انتخابات برنده شده است. یکجا با شعارهای ضد مهاجرت و با برانگیختن احساسات علیه آنان، یکجا با تأکید بر امنیت و جای دیگر با نقد سستی حاکمان قبلی در دفاع از منافع ملی در برابر دیگران.
امروز جهان مجدداً در آستانه یک تصمیمگیری است. آیا روندهایی که تحت عنوان گلوبالیزاسیون در سی سال اخیر پیشرفتهاند، ادامه خواهد یافت و یا آنکه جهان به دوران تقویت نقش حکومتهای ملی و پیشبرد سیاست کشور من اول بازخواهد گشت. آیا نیروهای دمکرات جهان توان آنرا خواهند یافت که بتوانند بیعدالتی و مشکلات جهان کنونی را مهار کنند یا راستهای افراطی روندهای آتی را تعیین میکنند. آیا ما به جهان دوقطبی و یا چندقطبی بازخواهیم گشت که رقابت مابین این قطب ها همه روندها را رقم خواهد زد
نشریات وابسته به جناحهای حاکم ایران مملو است از نوشتههایی که جهان را صحنه رقابت قطب های چین و آمریکا تصویر کرده و بر قدرت گیری چین و زوال آمریکا تأکید میکند. تصویری که توسط بخشی از تحلیلگران غیر وابسته به رژیم نیز مورد تائید است. در جهان دوقطبی نیمه دوم قرن بیستم دنیا با دو سیستم اقتصادی، مالکیت و حاکمیت مواجه است. تمایل به این یا آن قطب نشانه سمتگیری اقتصادی اجتماعی هر نیروست. امروز روابط سرمایهداری در همه جهان حاکم است. چینیها نهتنها روابط دیگری را نمایندگی نمیکنند بلکه حتی ازنظر سرعت رشد فاصله طبقاتی، چین یکی از بالاترین ردهها را در جهان دارد. تفاوت در نوع حکومتداری؛ در وجود و قدرت یا عدم وجود سندیکاها و تشکلهای مدنی وجود دارد ولی در اساس همه در روابطشان از قواعد واحدی پیروی میکنند. سرمایهدار برزیلی همانقدر سرمایهدار است که سرمایهدار چینی، آمریکایی، آلمانی و یا سوئدی. اختلافات چین و آمریکا در کیفیت اختلافات شوروی و آمریکا نیست و بازگشت به آن جهان دوقطبی را موجب نخواهد شد
اگر بازگشت از روندهای سی سال اخیر و غلبه ناسیونالیسم ممکن باشد جهان نه با دو قطب متفاوت سی سال قبل بلکه با جهان چندقطبی نظیر جهان ماقبل از جنگ دوم جهانی مواجه خواهد شد. تصویر چنین چشماندازی بهعنوان یکچشم انداز دلخواه نه ناشی از پذیرش امکانپذیر بودن آن بلکه نشانه تمایلات خود نیروی ارائهدهنده این تصویر است. در آن زمان پایه اقتصاد هر کشور در درون خود و کشورهای مستعمره و وابسته به آن بود. رقابت مابین انحصارات مستقیماً در رقابت مابین دولتها انعکاس مییافت. امروز اقتصاد جهان با هزاران رشته بههمپیوسته است. انحصارات بزرگ در این پیوستگی سود میبرند. نهفقط نیروهای چپ و دمکرات که قدرتمندهایی چون گوگل، مایکروسافت، تسلا و یا هواوی نیز چنین جهانی را خواهان نیستند. قمار روی اقتصاد ایران با تصویر جهان سی سال و یا هفتادسال پیش ادامه روند تضعیف اقتصاد و موقعیت ایران است
تفاهمنامه با چین
چین امروز دومین اقتصاد جهان است. گسترش روابط اقتصادی با چین ضروری و به سود کشور ماست. ولی انتشار پیشنویس تفاهمنامه و تبلیغاتی که در نشریات داخل در رابطه با آن شکل گرفت نشان داد که نیروی قدرتمندی در ایران این تفاهمنامه را بخشی از سیاست اقتصاد مقاومتی میداند. آنها تصور میکنند که با اتکا به روابط با چین میتوانند ضمن حفظ پایههای اصلی سیاست خارجی کنونی خود، مقاومت در برابر فشار کشورهای غربی و بهطور ویژه آمریکا را ممکن سازند. سیاست خارجی چهلساله جمهوری اسلامی که در شعار مرگ بر آمریکا انعکاس یافته ازنظر غربیها شورشی است علیه نظم جهانی، شورشی است علیه امپراتوری و همه ارزشها و نرمهای آن.
جمهوری اسلامی در مقاطعی که موجودیت حکومت را درخطر دیده، راه پراگماتیسم را در پیشگرفته و تن به سازش و نرمش داده است. پذیرش یکجانبه متوقف کردن غنیسازی در دوران ریاست جمهوری آقای بوش، زمانی که خطر حمله نظامی به ایران واقعی بود و یا مذاکرات و دستیابی به توافق برجام زمانی که اوباما موفق شده بود هماهنگی جهانی در برخورد با ایران شکل دهد از این نمونههاست. ولی در این موارد پسازآنکه خطر به زیر سوال رفتن موجودیت رژیم منتفی شد، مجدداً سیاست پیشین از سر گرفته شد. مشکل این یا آن خطای تاکتیکی، این یا آن عمل سیاسی نیست، مشکل چگونگی مواجهه با آقای ترامپ و سیاست فشار یکجانبه ایشان نیست، مشکل کل یک سیاست است. چینیها، اروپاییها، آمریکاییها و روسها با یکدیگر تفاوت منافع دارند، آنها در مقاطعی همسوییهایشان افزایش مییابد و در مقاطعی باهم درگیر میشوند ولی جهان امروز نه جهان دوقطبی قبل از گلوبیزاسیون است و نه جهان سالهای قبل از جنگ دوم جهانی.
اقتصاد چین با صدها رشته به اقتصاد آمریکا و اروپا متصل است. بدون چنین رشتههای پیوندی رشد سریع چین ممکن نبود. امروز چین پیشرفت شگرفی نموده است و در عرصههایی حرف اول را در جهان میزند ولی همین امروز مثلاً در رشته انفورماتیک که کماکان از پایهایترین عناصر لازم رشد است، آمریکاییها با اروپاییها و چینیها کماکان فاصله عظیمی دارند. اکثریت قریب بهاتفاق زبانهای اصلی برنامهنویسی، سیستمهای عامل کامپیوتری، نرمافزارها و فناوریهای حاکم بر شبکههای کامپیوتری آمریکایی است. چینیها برای تداوم رشدشان نیازمند بهکارگیری این فناوریها هستند. برای چینیها فقط حفظ و گسترش بازار موبایل هواوی در آمریکا و اروپا و بهرهگیری از فناوریهای غربی در این عرصه بیش از تمام نفت ایران ارزش دارد.
منتقدین به چین به عدم دفاع این کشور از ایران در مجامع بینالمللی اشاره میکنند. چینیها تحریمهای دوران اوباما را در سازمان ملل وتو نکردند. چینیها با پیوستن ایران به قرارداد شانگهای موافقت نکردند. مسیر جاده ابریشم در طرح چینیها از شمال دریای مازندران میگذرد و تنها دوشاخه فرعی آن به ایران امتداد مییابد. این مواضع چین ناشی از بی پرنسیپی این کشور نیست. مواضع مشابه اروپاییها ناشی از زبونی کشورهای اروپایی نیست. چنین مواضعی ناشی از شرایط و روابط امروز جهان است. چینیها و اروپاییها حاضر نیستند اقتصاد خود را در دفاع از ایران به خطر اندازند. این مواضع اروپاییها و چینیها توضیحدهنده شرایط امروز جهان است. مواضع روشنتر و متفاوت چینیها و اروپاییها با دولت آمریکا در جلسه اخیر سازمان ملل نه تغییر روش این دو قطب که واکنشی تاکتیکی به سیاستهای یکجانبه و خارج از نرم این دوران توسط دولت ترامپ است.
حضور در روابط جهانی به معنای پذیرفتن و دنبالهروی از سیاستهای آمریکا، اروپا و یا چین نیست. نیروهای چپ حدود شانزده سال در برزیل و اروگوئه و دیگر کشورهای آمریکای لاتین قدرت را در دست داشتند. آنان در برابر فشارهای آمریکا برای وادار کردن آنان به تحریم کوبا و ونزوئلا ایستادگی کردند و روابط اقتصادی خود را با این دو کشور گسترش دادند. آنان در بستن قراردادهای اقتصادی با دست باز حرکت کرده و تسلیم موقعیت انحصاری شرکتهای آمریکایی در این کشورها نشدند. آنها قادر شدند با همه کشورهای جهان قرارداد ببندند و برخی از آنها ازنظر رشد اقتصادی از موفقترین کشورهای جهان در دو دهه اخیر هستند.
مسئولان اصلی رژیم و آقای خامنهای پس از قرارداد برجام، ادامه برجام و عادی شدن مناسبات با آمریکا را بهعنوان سیاستی که میتواند مشکلات اقتصادی ایران را تعدیل کند ولی جمهوری اسلامی را از ماهیت درونی خود تهی میکند مورد حمله قراردادند. فراموش نکنیم که این سخنان و سیاست در دوران اوباما و نه در دوران ترامپ مطرحشده است. تا زمانی که چنین دیدگاهی در ایران حاکم است و ایران موفق نشده است خود را بهعنوان یکی از اجزا مناسبات جهانی تثبیت کند، این تصور که از طریق مناسبات با چین میتوان مشکلات ایران را حل کرد و اقتصاد مقاومتی و خودکفا را سازمان داد، خطاست. چنین نوع نگاهی مربوط به جهان دوقطبی قبل از دوران گلوبالیزاسیون و یا جهان چند قطبی قبل از جنگ دوم جهانی است. کشورما نیازمند روابط اقتصادی با کشورهای پیشرفته جهان است. دفاع از منافع ملی امروز با انتخاب بهترین شرایط برای گسترش روابط با این یا آن کشور معنا مییابد و اینزمانی امکانپذیر است که کشور خود را پیشاپیش به یک سمت محدود نکرده باشد. تا زمانی که تحریم ایران ادامه دارد، تفاهمنامهای در ابعاد ذکرشده با چین روی کاغذ خواهد ماند و به قرارداد بدل نخواهد شد
3 پاسخ
در این شرایط دوگانه گویی که در مقامات کشورها حاکم است و پنهانکاری نیمه عریانی که در ایران میگذرد و محاصره ی تمام عیاری که غرب امریکایی فعلا تا نوامبر و انتخابات امریکا دارد, هر گونه تحلیل و پیش بینی واقعی و منطقی, مشکل است. ادم فقط باید ببیند و گوش کند و منتظر بماند!
سلام تازه وبسایت زیتون وارد شدم خوش بختانه مطالب وزین و مفیدی منتشر می فرمائید با آرزوی موفقیت و تداوم کارتان برای آگاهی ملت و کشور شاید امیدی جوانه زند تا بتوانیم به پیشرفت وتوسعه علمی و فرهنگی برسیم انشالله
با سلام. منافع ملی ایران با منافع حکومت نظام مقدس اسلامی یکسان نیست و شاید در بسیاری از موارد در تضاد است. ساختار حکومت دینی ما اجازه دفاع از منافع ملی و گسترش روابط اقتصادی با دنیا را نمیدهد.
دیدگاهها بستهاند.