هموطنان عزیز و ارجمند،
اخیراً برخی اساتید و صاحب نظران داخل کشور با اتکاء به برخی اظهار نظرهای این جانب نسبت به نادرست بودن پارهای از احادیث و روایات موجود در کتب تاریخی انتقاداتی را مطرح ساخته و این کمترین را از منکران احادیث و روایات منقول از پیامبر مکرم اسلام(ص) و اهل بیت مطهر(ع) او پنداشتهاند.
چنین سوء برداشتی ایجاب کرد شرح مختصر زیر را در شرایط سخت بیماری برای رفع سوء تفاهمات پدید آمده به رشته تحریر درآورم:
۱ – حضور صدها حدیث و روایات در آثار کتبی و شفاهی منتشر شده از این جانب، به خصوص استفاده فراوان از کتاب شریف نهج البلاغه نشانگر باور عمیق این قلم و بیان به وجود کلماتی درخشان در میان فرمایشات منقول پیامبر مکرم(ص) و اهل بیت مطهر(ع) او میباشد.
۲ – معیار اصالت احادیث، آن طور که پیامبر(ص) فرمود، عرضه به قرآن و عدم تضاد با آن میباشد.
۳ – اولین کسی که اصالت در بستِ احادیث را زیر سؤال برد خود پیامبر اسلام بود که برحسب گزارش حضرت علی(ع) در خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه، آن قدر سخنانی به دروغ درباره او نقل گردید که ایستاد و در خطبهای فرمود: «هر کس عمداً سخنی به دروغ به من نسبت دهد جایگاهش در دوزخ است».
۴ – امام علی(ع) در همان خطبه راویان حدیث را در چهار دسته: منافق، مخطئ، جاهل و صادق به تفصیل معرفی و تنها گروه چهارم را مورد تأیید قرار داده و در انتها تفاوت صحابه پیامبر با یکدیگر را تبیین فرمود.
۵ – در همان خطبه نیز با عرضه طبقهبندی ۱۲ گانه: حق و باطل، صدق و کذب، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، و حفظ و وهم معیار مهمی برای تشخیص احادیث و روایات به دست داد.
۶ – امام علی(ع) در خطبه ۱۸ نهج البلاغه در نکوهش اختلاف نظر علمای دینی در فتواها و در مذمّت اهل رأی و نظر فرمود: «آیا خدای سبحان دین ناقصی نازل کرده و از آنان برای اتمامش یاری گرفته و آنها شریکان او هستند که هرچه گویند رضایت دهد، یا دینی تمام نازل ساخته است؟ یا این که رسول او از رساندن دین و ادایش کوتاهی کرده و آنها باید آن را ادا کنند؟ حال آن که خداوند سبحان فرمود: در قرآن بیان همه حقایق موجود است و هر بخشی از آن بخش دیگر را تصدیق میکند و اختلافی در آن نیست».
۷ – یکی از علل انحراف مسلمانان و دوری آنان از قرآن، به خصوص بروز خشونتهای اجتماعی و برخورد با زنان و پیدایش طبقات تمامیّت طلب، به نظر این حقیر وجود همین احادیث تسویه نشده در کتب حوزههای علمیه میباشد.
۳۰ امرداد ماه ۱۳۹۹
عبدالعلی بازرگان
17 پاسخ
متاسفانه تکذیبیه و یا اصلاحیه ی جناب مهندس عبدالعلی بی شباهت به تکذیبیه ی فتاح نبود.
صداقت و صراحت و شفافیت کم شده است.
خوبست ادم اگر سخن اشتباهی گفت صراحتا به ان اعتراف کند و عذر خواهی کند. و نه انکه ماست (مالی) و ماله (کشی) را یاد اوری کند.
نمیشود قران پیامبر را معلم و مبیّن قران معرفی کند و حتی امر به اخذ از پیامبر و اطاعت از او بدهد, بعد بگوئیم فرمایشات پیامبر هیچ! چون عده ای به پیامبر دروغ نیز بسته اند.
(یعلمهم الکتاب …
لتبین للناس ما نزل الیهم..
اطیعوا الله و اطیعوا الرسول..
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)
کامنت های آقایان مرادی و بهرنگ یک وجه مشترک دارند : همیشه به یک پس کامنتی نیازدارند تا خواننده دریابد حرف حسابشان باالاخره چه بوده است ! آقای مرادی بارها وقت و زحمت صرف کرده و از اتصال آیات گفته بدون اینکه هیچ مخاطبی له یا علیه آن واکنشی نشان داده باشد ! لطفا در چند جمله با ذکر یکی دو مثال بفرمائید منظور از لحاظ کردن اتصال آیات یعنی چه ؟ منظور توجه به سیاق آیات است ؟ اتفاقا خود آقای عبدالعلی بازرگان از چمله مفسرانی است که ظاهرا بر خلاف پدر گرامیشان معتقد است که همین چینش کنونی آیات درست است و به دستور خود پیامبر ترتیب و قرارداده شده اند .و مثلا آیات آخری سوره فاتحه منطقا به آیات نخست سوره بعدی یعنی بقره ربط دارند و به طریق اولی آیات آخری سوره بقره به آیات نخست سوره آل عمران و آیات نخست سوره النسا به آِیات آخرین آل عمران ربط دارند .آیا این نوع ارتباط همان منظور آقاتی مرادی است یا منظور ایشان چیز و ترتیب دیگری است .
آقای بهرنگ هم مرتب ودرپای هرمطلبی روایتی از کتاب مجمع حدیثی معروف به صحیح بخاری تالیف مرحوم محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره نقل می کنند که در ۱۹۴ هجری قمری ( ۸۱۰ میلادی ) در بخارا متولد شدند.لذا آقای بهرنگ درست ایشان را بخارائی خطاب می کنند .کتاب صحیح بخاری یکی از شش کتاب حدیثی برادران اهل سنت وچنانکه مورد اتفاق عموم این برادران است مهمترین آنهاست .به طوریکه برای غالب ایشان جایگاه اینکتاب چنان است که آنرا اخ القرآن هم می نامند .و احادیث مندرج در آنرا قطعی الصدور می دانند . تقریبا معادل این شش کتاب حدیثی ، شیعیان چهار کتاب مجموعه حدیثی دارند که به کتب اربعه معروفند .اتفاقا شیعیان هم از میان این چهار کتاب یکی را خیلی ارج می گذارند و احادیث آنرا از بقیه موثق تر میدانند که الکافی نام دارد تالیف محمد بن یعقوب بن اسحاق که در ۲۵۶ هجری قمری (۸۶۴ میلادی ) در روستای کلین از توابع ری به دنیا آمد .حقیقتی که عبدالعلی بازرگان از روی محافظه کاری نجیبانه آنرا بیان نمی کند اینست که معارف و ارزشهای عمده اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان ( چه اهل سنت و چه اهل تشیع فرقی نمی کند ) مستقیم از شش کتاب حدیثی اهل سنت و چهار کتاب حدیثی اهل تشیع سرچشمه گرفته و میگیرد و فقط به طرزی عیر مستقیم و اغلب گنگ و ناروشن به قرآن کریم ربط و پیوند دارند . تلاش ایشان و پدر گرامیشان و به طریق اولی تلاش کسانی چون علامه اقبال لاهوری ایت الله طالقانی ، دکتر شریعتی ، محمد ارگون و…….امثالهم و اخیرا آیت الله کمال حیدری درقم در همین جهت رویکرد رجوع به قرآن است و غربال کردن و بازنگری انتقادی مجموعه های حدیثی و روائی در پرتو معارف تنقیح شده قرآنی . سنتهای تاریخی و فرهنگی و تمدنی مانوس نباید مقابل معارف قرآنی قرار گیرند .یکی از اثرات زیانبار حاصل از این ده کتاب مجمع الاحادیثی تقسیم امت اسلامی به مذاهب و فرقه های مختلف و بعضا متخاصم است در حالیکه در هر حال قرآن به اتحاد و اتفاق در امور خیر همگانی فرا می خواند .ذکر نکته ای برای آقای بهرنگ و شیفتگان کتاب الکافی شیعیان شاید خالی از فایده نباشد .در تسجیل و تعظیم کتاب الکافی در انظار مردم مومن و خوشباور شیعه چنین انتشار داده اند : مرحوم کلینی شبی در آخرین ساعات پایانی تالیف کتاب به خواب می روند و فردا بعد از بیداری متوجه می شوند جمله ای به خطی ناشناس در پایان صفحه آخر چنین رقم خورده است : ” الکافی کافته لشیعتنا ”
ایضا در تعظیم و تسجیل مرحوم بخارائی از جمله از عبدالواحد بن آدم طواویسی نقل شده است : ” پیغمبر را در خواب دیدم عده ای از اصحاب همراه او بودند. در مکانی متوقف شدند . من پیش رفتم سلام گفتم جواب سلام مرا دادند . گفتم دلیل توقف شما چیست ؟ پیامبر فرمود : منتظر محمد بن اسماعیل هستم .پس از چند روز خبر مرگ محمد بن اسماعیل بخاری به من رسید.پس از تحقیق فهمیدم او درساعتی فوت کرده بود که پیغمبر را در خواب دیده بودم .نقل آیت الله مصباح یزدی از کسی در اهواز که در خواب امام زمان به او توصیه کرده بود به احمدی نژاد رای دهد به ذهنتان متبادر نمی شود ؟ آیت الله کمال حیدری در حال حاضر مقام مرجعیت دارند .ایشان به صراحت می گویند اختلاف تاریخی سازمان دهی شده در قالب دوئیت و تقابل و حتی تا سرحد تکفیر میان اهل سنت و شیعه محصول مستقیم معارف و آموزه های منبعث از همین مجموعه های حدیثی است . به زبان امروزی بابد گفت اختلافات مهندسی شده !
آقای بازرگان آقای باقر شیخ الاسلامی تذکر بجائی به شما داده اند . برادر بزرگوار آیت الله حیدری درقلب دارالفقها و دارالاحادیث قم بی محبا دل به دریا زده اند و علنا اعلام کرده است این معارف غیر یا ضد قرآنی ملبس شده به ظاهری فریبنده عمدتا و در مراحل نخست محصول شیطنت بعض علمای مغرض یهودی و مسیحی و بعدتر کج فهمی و حماقت بعض علمای خودی است . شما هزاران کیلو دورتر چرا بر سر خواب رفتگان فریاد نمی زنید !
آیا جناب مهندس بازرگان (فرزند) در مورد اتصال آیات سوره مائده یا اتصال آیات سوره النساء – هر سوره مجزا – نوشته ای دارند؟
مخصوصا از این دو سوره با روش اتصال آیات مفاهیمی برداشت میشود که با برداشت تشیع فرق دارند…
بنظر میرسد اشتباه و مشکل بزرگان ما در برخورد با قرآن حوالی سال ۵۷ در دو محور اساسی بوده است:
یکی اینکه فکر میکردند اگر ترتیب نزول را میدانستیم مسائل جاری عصر و زمان خودمان را هم میتوانستیم حل کنیم…
دیگر اینکه این چیدمان فعلی معتبر و دقیق نیست البته این مورد را (خصوصا روحانیت) آشکار و صریح نمی گفتند و هنوز هم نمی گویند…
استاد بازرگان (پدر) تلاش بسیاری در مورد اول بکار بردند با محاسبات طول آیات و …مورد دوم اساسا اعتقاد هماره پنهان تشیع است…
حال آنکه بنظر میرسد طرح دیگری با انطباق بیشتر با قرآن وجود داشته است و دارد:
نزول آیات از یک کتاب (یک نگارش – Version- اولیه از کتاب) بر حسب فهم و نیاز و مرحله رشد جامعه انتخابی بوده است…آیات یا سور یا قسمت هایی از یک آیه بعدا در طی مسیر حوادث و وقوع نیاز …به آن نگارش اولیه افزوده و در مختصات لازم از سیستم منسجم کتاب قرار میگرفته اند…مانند نسخه اولیه و نسخه های اصلاحی سیستم های نرم افزاری…
همانطور که یک استاد قرآن با فهم کلی از قرآن (بعد از مطالعات بسیار و ومستمر) با دیگران به مقتضای فهم و اندیشه آنها از قرآن آیات مختلف و از سورمختلف میخواند…مانند تبیین خود رسول الله با مجهز بودن و داشتن الذکر (دید کلی)…
بزرگان ما باید قرآن فعلی و با چیدمان فعلی و انسجام و کلیت آن را مبنا قرار داده به اصلاح نواقص و رفع مشکلات میپرداختند…فتوا یا تفسیرهیچ عالمی را نباید مطلق و مبنا قرار میدادند هر چند که تعداد کمی حرکت های سیاسی صحیح از آنها سر زده بود…
در یک جمله رعایت اتصال و کلیت قرآن با همین چیدمان روشی است که مورد تایید خود قرآن بوده و هست…روشی که بزرگان ما آنرا ندیدند یا دستکم گرفتند…از بایکوت شدن با عباراتی مانند “قرآن به نیزه گرفتن” از جانب روحانیت تشیع هراس داشتند و هنوز هم دارند…
همان ابتدای بروز اختلاف و قرآن به نیزه کردن پس از رحلت رسول الله میتوانستند با کنار گذاشتن حب و بغض و قدرت طلبی بر سر یک جمع آوری اتفاق نظر نمایند…و جنگ و قتال های بعدی رخ نمی داد….
و امروز….پس از فروکش کردن جنگ و جدال ها و یافتن حیله و راه فرار مخصوص به خود از اتصال آیات در هر فرقه توسط روحانیت رسمی آن فرقه…..باید “باور” کنیم کنترل الهی در چیدمان فعلی همواره دخیل بوده و هست…تنها نتایج حاصل از این روش خواندن قرآن میتواند بر “باور” ما بیافزاید…
هرگونه تجارب عقلی و نقلی و علمی در هماهنگی با رعایت اتصال آیات در قرآن میتواند معتبر بودن خود را اثبات کند و یا با تلاش بیشتر در انتظار کسب اعتبار از جانب قرآن قرار بگیرد…
جناب مرادی
ظاهر ا شما هیچوقت سعی نکردید در ارتباط با موضو ع مقالات بنویسید , یک مطلب همواره تکیه کلام شماست و ان هم رعایت اتصال آیات در تبیین آیات قرآن است. من شخصا هیچ از این مهم از نظر شما سر در نمیآورم. از نظر من قرآن هیچ نوع پیوستگی در آیات ندارد. در واقع آیات قرآن در بیشتر موارد همانند توییت های متفاوت در مورد موضوعا ت مختلف است . به عنوان مثال که از ان در یادداشت قبلی ام استفاده کرده ام آیات ۱ تا ۵ سوره الاسرا ۱۷ را می اورم .لطف کنید این اتصال را برای علاقمندان قران بیان بفرمایید .
“منزه است آن خدایى که بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى که گرداگردش را برکت دادهایم سیر داد، تا بعضى از آیات خود را به او بنماییم، هر آینه او شنوا و بیناست. (۱) و آن کتاب را به موسى دادیم و آن را راهنماى بنىاسرائیل گردانیدیم که: جز من کارسازى برمگزینید. (۲) اى فرزندان مردمى که با نوح در کشتیشان نشاندیم، بدانید که او بندهاى سپاسگزار بود. (۳) و بنى اسرائیل را در آن کتاب خبر دادیم که: دو بار در زمین فساد خواهید کرد و نیز سرکشى خواهید کرد، سرکشىکردنى بزرگ. (۴) چون از آن دو بار وعده نخستین در رسید، گروهى از بندگان خویش را که جنگاورانى زورمند بودند، بر سر شما فرستادیم. آنان حتى در درون خانهها هم کشتار کردند و این وعده به انجام رسید. (۵) بار دیگر شما را بر آنها غلبه دادیم و به مال و فرزند مدد کردیم و بر شمارتان افزودیم.”
با درود
کامران
آیا تا به حال شده به سایت زیر نام نویسنده کامنت سر بزنید؟
دوست گرامی
آنچه شما در جا بعنوان استدلال ارایه کردید مشت نمونه خروار است، دیگر چه نیازی هست که در سایت شما که نمیدانم چیست بدنبال پاسخ بگردم. شما ظاهراً از پاسخ دادن صریح به سوالات مطروحه طفره می روید. علی ایحال شما که به مطول نویسی عادت دارید لطفاً پاسخ هایتان را در همینجا در معرض قضاوت سایر خوانندگان و کامنت گزاران قرار دهید.
با احترام
کامران
من منکر احادیث و روایات نیستم ، یعنی منهم یه جورایی مثل خود شما هستم و از شما هستم .
جناب بازرگان ، شما در امریکا زندگی می کنید و بنابر این تا حدی ترس از ترور هم نباید داشته باشید . درگیری روزانه با اهل منبر و روضه هم که ندارید . نمی گویم باید از لج جواب منفی به ارباب عمائم میدادید ، اما دستکم سکوت میکردید تا باجی به این قلدرها نمیدادید . چه میشد ؟ !
با درود به جناب بازرگان
میفرمائید ” معیار اصالت احادیث، آن طور که پیامبر(ص) فرمود، عرضه به قرآن و عدم تضاد با آن میباشد.” حال توضیح دهید معراج پیامبر که مورد اتفاق نظر همه مسلمانان و به عنوان معجزه ایشان شمرده میشود چگونه با قرآن توضیح داده میشود. آیه ۱ سوره ۱۷ هیچ در مورد این صعود نمیگوید.
این آیه دلالت دارد که کسی از مسجد الحرام به مسجد القصی برده شده تازه اگر قبول کنیم مسجد القصیی در ان زمان وجود داشته است.
کامران
آیا احتمال نمی شود داد که ابتدا از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شده (در افق زمین) تا از آنجا آیات کبری را نشان دهد؟ یعنی صعود دیگری از آنجا بسوی عالم بالاتر از افق مادیت رخ داده باشد؟
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿۱﴾ اسرا
شاید صعود به عالم ماورای مادیت یعنی بسوی عالم روحانی برای یک روح انسانی از پایگاه منطقه خاصی از زمین مقدور است….اینجا همانجایی است که خداوند با موسی تکلم کرده است…گویا بهشت اولیه و قبر آدم در همین محدوده بوده است….
نامیدن مسجدالاقصی بجهت محل سجده بودن و دور بودن از مکه نیز کاملا موجه میباشد…
حال که از احتمال میگویید چرا نگوییم که این آیه هیچ ربطی به معراج ندارد بلکه فقط داستان پردازی سیره و حدیث نویسان برای خلق یک معجزه بوده است. برای نشان دادن آیات کبیر چه نیازی هست که پیامبر را اول به مسجدی در دوردست که نمیدانیم کجاست برده وسپس به آسمان هفتم صعود داد. در کجای این آیه از صعود حرف زده شده. اگر بدون تاثیر گرفتن از روایت های سنتی به این سوره نگاه کنیم جز شرح روایاتی از تاریخ قوم یهود نیست که بصورت پراکنده از انجیل قدیم اخذ شدهاند.
با دورود
کامران
جناب کامران
“هیچ ربطی ندارد” شما با دلیل قاطعی گفته میشود؟
میخواستیم بگوییم آیات سوره اسراء با آیات سوره نجم قابل جمع هستند و کاری به احادیث و روایات در این مورد نداریم….
ارتباط آیات نشان میدهد که ” مسجدی در دوردست که نمیدانیم کجاست “….کجاست…
دوست گرامی
شما که زحمتش را کشیدید و این ارتباط دو سوره را کشف کردید چرا آن را مزید نکرده و برای عموم توضیح ندادید که این مسجد دوردست کجاست و چرا پیامبر را اول به آنجا و سپس به آسمان هفتم صعود دادند.
در ضمن اگر قرآن برای هدایت است چرا باید دنبال کد داوینچی بگردیم تا بفهمیم چه میخواهد بگوید.
با احترام
کامران
با سلام
من با آرزوی سلامتی از برای جناب عبدالعلی بازرگان نوشتۀ زیر را به موازات نوشتۀ ایشان این جا می آورم و آن را تقدیم مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی می کنم.
من بر این باورم که قرآن به زبان ریاضی در بردارندۀ معادلات خطی ساده در محور مختصات دو بعدی یعنی X وY است.
(۱)
شاخص مدعای کانونی قرآن X=Y است. این خطی راست در بخش مثبت محور مختصات است.
یعنی اگر X چنانچه عبارت از خدایان متعدد باشد Y آنگاه برابر با آن است که خدایی واحد و در بردارندۀ همه مختصات خدایان متعدد است.
یعنی اگر چنانچه X برابر با X1 + X2 + X3 + Xn باشد آنگاه می بایست برابر با Y باشد که نیست و امکان ندارد که باشد. در نتیجه قرآن از آدمیان در می خواهد که تک خدایان X1 و X2 و X3 و Xn را مجموعه های تهی و بی سود و عبارت از اوهام بشری بدانند. من این را ریزتر می کنم:
شما می گویید «من باورمند به خدای خورشیدم.» قرآن می گوید این X1 شماست و نه برابر با X و نه برابر باY است. شما می گویید: «و من افزون بر این باورمند به خدای ماه ام.» قرآن می گوید این X2 شماست و اینک X1 + X2 شما نه برابر با X و نه برابر با Y است. و شما می گویید من افزون بر این «باورمند به خدای آب ام». قرآن می گوید این X3 شماست و اینک X1 + X2 + X3 شما نه برابر با X و نه برابر با Y است و الی آخر. یک چنین دیالوگی در سراسر قرآن منتشر است و در قرآن هر آن گفته می شود که: X اگرچنانچه عبارت از خدایان متعدد باشد آنگاه برابر با Y است که خدایی واحد و در بردارندۀ همه مختصات خدایان متعدد [و آکنده به اوهام آدمیان] است.
(۲)
من بر این باورم شما چه پیامبر خدا باشید، چه امام شیعیان باشید، چه شاه باشید و چه گدا باشید در معنای قرآن دارای حقوق برابر با هم اید. قرآن برتری هیچ کس را به کسی دیگر ـ نه در معنای حقیقی و نه در معنای حقوقی و به ویژه نه در معنای اُخروی ـ به رسمیت نمی شناسد. در قرآن گفته می شود: «سرشت شمایان همه از یک گِل است.» [و جای بحث ندارد.]
(۳)
من بر این باورم که گفتۀ شما، گفتۀ امام شیعیان، گفتۀ شاه و گفتۀ گدا اگر چنانچه به موازات خط X = Y باشد به یکسان مصداق تذکار و هشیواری و لذا موجه و در خور اعتناست و گاه الزام آور است. مثال می زنم: در قرآن گفته می شود که خدا خدای همگان و محمدبن عبدالله پیامبر همگان و پیرو آن گفته می شود که قرآن از برای همگان است.
من نخست همۀ این گزاره ها را ـ در معنای ریاضی ـ در موازات با معادلۀ X = Y لحاظ می کنم. افزون بر این همه این گزاره ها را در قید این گزاره قرار می دهم که پیشاپیش با من می گوید که «قرآن برتری هیچ کس را به کس دیگر ـ نه در معنای حقیقی و نه در معنای حقوقی و نه به ویژه در معنای اُخروی ـ به رسمیت نمی شناسد. «سرشت شمایان همه از یک گِل است.» [و جای بحث ندارد.]»
اکنون اگر چنانچه شما به من بگویید: دین و خدا و قرآن مخالف امریکایی یا یهود یا ارمنی یا فلان یا بهمان واحد بشری است به شما می گویم که گزاره تان با معادلۀ کانونی قرآن یعنیX = Y در تضاد و مغایرت و در تقاطع است. شما لذا شیپور را از سر گشادش می نوازید. در قرآن گفته آمده است که خدا خدای همگان و محمدبن عبدالله پیامبر همگان و پیرو آن گفته آمده است که قرآن از برای همگان است. در قرآن گفته نیامده است که «هذا کِتابٌ اُو دینٌ لِلپَاسدَارَان لِلخُمینی» یا «هذا قرانٌ اَو دینٌ للآخُوند وَالمُّلّا!» گفته آمده است که: هذا کتابٌ اَو دینٌ للبشر جمیعاً!
من در پایان حجمی از احادیث مرتبط را ـ بی آن که تفسیر کنم ـ این جا در میان می نهم و می گویم که نگاه ما به این حجم بایست به سنجۀ موازی بودنشان با معادلۀ X = Y و نه هیچ معنا یا معادلۀ دیگر باشد.
بخارایی در “صحیح” می نویسد: ابوبکر گفته که نزد پیامبر در خانه اش نشسته بودیم که خورشید گرفتگی پیدا آمد. پیامبر بی درنگ از جای برخاست. حتی نایستاد تا ردایش را به تن کند. آن را به دست گرفت و به شتاب به سوی مسجد دوید. ما نیز در پی اش به شتاب می دویدیم. و من می دیدم که چگونه ردایش به زمین کشیده می شد. در مسجد به نماز جماعت ایستاد و بعد به سخن ایستاد و گفت: ماه و خورشید از برای این که کسی درگذشته است کسوف نمی کنند. هنگام پدیداری شان به نماز ایستید و دعا کنید. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۰ ص ۴۹۱) می نویسد: عایشه رضی الله گفته که نماز را پیامبر آن روز به بانگ [بسیار] بلند خواند. دو رکعت خواند با چهار رکوع و چهار سجود [با طول و تفصیل زیاد.] (صححیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۶۵ ص ۵۰۵) می نویسد: ابومسعود رضی الله گفته که پیامبر گفت ماه و خورشید آیات الهی اند و به سبب این که کسی درگذشته دچار خسوف و کسوف نمی گردند. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۱ ص ۴۹۱) می نویسد: این را از قول ابن عمر رضی الله هم گفته اند. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۲ ص ۴۹۱)
می نویسد: از قول ابوموسی رضی الله گفته اند که گفت [به گمانم] آن روز پیامبر سخت نگران شد. کسوف خورشید را نشانۀ قیامِ قیامت دانست. این بود که [آن چنان به شتاب] اقدام به آن کارهای خارق العاده کرد. من هرگز او را آن چنان که آن روز دیدم ندیده بودم. نماز خواند و آن را بلند بالا خواند و در پایان هم گفت: بدانید که خورشید و ماه آیات الهی اند و از برای آن که کسی به دنیا آمده یا از دنیا رفته کسوف و خسوف نمی کنند.» (صححیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۵۹ ص ۵۰۳)
می نویسد: مغیره بن شعبان گفته که این خورشید گرفتگی همزمان شد با روزی که ابراهیم فرزند خردسال پیامبر درگذشته بود. مردم همی گفتند که خورشید گرفتگی از برای آن است که پسر پیامبر درگذشته است. این را چون پیامبر شنید [آن چنان با شتاب به مسجد شد و آن را گفت که گفت.]» (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۳ ص ۴۹۲) می نویسد: این گفته را از قول ابوبکره رضی الله هم آورده اند. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۶۲ ص ۵۰۴)
می نویسد: عایشه گفته که چون خورشید گرفتگی رخ داد پیامبر به مسجد شد. نماز به جماعت بگزارد و آنگاه به سخن ایستاد و گفت: خورشید و ماه از آیات الهی اند و کسوف و خسوفشان ربط به این که فلان کس به دنیا آمده یا از دنیا رفته ندارد. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۴ ص ۴۹۲) می نویسد این را از قول عبدالله بن عباس رضی الله عنه هم گفته اند. . (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۵۲ ص ۴۹۸)
می نویسد: عبدالله بن عمرو گفته که آن روز از برای نماز کسی اذان نگفت. پیامبر چون به مسجد در آمد بگفت مردم را فراخوانید و آنگاه به نماز ایستاد. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۵ ص ۴۹۳)
می نویسد: اسماء دختر ابوبکر گفته که من آن روز چون هول وولای مردم را دیدم به مسجد شدم. آنجا چشمم به خواهرم عایشه افتاد که خود را در گوشه ای در صف نماز جای داده بود. به نزدش شدم و گفتم چه خبر است؟ بی آن که چیزی بگوید با دستش به آسمان اشاره کرد و گفت سبحان الله. گفتم: اعجاز است؟ سرش را تکان داد. من هم آنجا در صف نماز ایستادم و کوتاه زمانی بعد از حال رفتم و افتادم و تندی پاشدم و رفتم به سرم آب ریختم. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۵۳ ص ۴۹۹)
می نویسد: «کسی از قول ابوبکر گفته آن روز که خورشید گرفتگی پیش آمد پیامبر به مسجد شد و نماز خواند و به سخن ایستاد و گفت: خورشید و ماه آیات الهی اند و به این سبب که کسی درگذشته کسوف نمی کنند ولی خداوند به این ترتیب می خواهد که مردم را به هراس افکند.» بخارایی در ادامه می نویسد: این معنا که «خداوند به این ترتیب می خواهد مردم را به هراس افکند» در گفته دیگران نیامده است. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۱؛ حدیث ۱۰۴۸ ص ۴۹۵)
با احترام
داود بهرنگ
منابع:
صحیح بخاری ـ با ترجمۀ فارسی ـ مترجم عبدالعلی نور احراری ـ چاپ تربت جام ۱۳۸۸
با عرض سلام. میفرمایید که منکر احادیث و روایات نیستم اما. این دیگر اما ندارد. صندوق میوه نیست که بتوان از درون سوا کرد. شما میخواهید که از درون قران، احادیث، و روایات به میل خود انتخاب کرده و به قول معروف دستچین و یا گلچین کنید. خوب دیگران هم به سلیقه خود اینکار را میکنند. هیچ مرجعی قدرت تسویه را ندارد، چون درست و یا غلط در این کتب بستگی به نظر مفسر دارد. آنچه شما از این کتب نقل میکنید نظر شما است و هر کس حق دارد که در صحت و اصالت آن شک کند. در سلامت باشید
علی جان بنده خدا جناب آقای بازرگان که اول سخن معیار اصلی را معرفی کرد و گفت که حدیث باید بر قرآن عرضه شود و تضادی با آن نداشته باشد . از این گذشته چه اشکالی دارد شما با معیار مناسب با حقوق و کرامت انسان دستچین هم بکنید ؟ نوش جان. با احترام و آرزوی سلامتی
سلام. با سپاس از تذکر شما. با شما موافقم. اما گفته آقای بازرگان در الزام عرضه حدیث به قران و تسویه احادیث برای دستچین کردن شرط میگذارد. هر کس آزاد است که به میل و سلیقه خود هر آیه، حدیث، و یا روایت را به هر نوعی تفسیر کند . غلط ، و ، درست هم ندارد. مرجعی هم ندارد که بگوید فقط تفسیر من درست است. در سلامت باشید
دیدگاهها بستهاند.