جناب اشکوری در آغاز مقاله می گویند: «با این حال نقش ذهنیت ها را نمی توان در تغییرات اجتماعی و تاریخی و عینی نادیده گرفت.شاید درست ترین سخن آن باشد که ذهنیت وعینیت در یک تعامل دیالکتیکی به واقعیت ها در بستر زمان شکل و شمایل می بخشند.»
سوال من از جناب ایشان این است که در این تحلیل تاریخی – آن گونه که در متن فوق آمده است – جای ذهنیت ها کجا است ؟ و ذهنیت های جامعه مدینه چه نقشی در ایجاد و تکوین هسته اولیه تشیع دارند و کجای این جامعه و در چه مقطعی با عینیت ها به تعامل دیالکتیکی می پردازند ؟
آن چه که از نظر تاریخی مسلم است وجود افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد و …… در زمان حیات رسول الله می باشد که اینان معروف و مشهور به هواداری از امام علی بودند و هیچ عاملی در تکوین این گروه جز آنچه از رسول الله شنیده بودند، وجود نداشت.
حتی در تحلیل تاریخی نمی توان پذیرفت که در چنان جامعه ای در حوادث جانشینی رسول الله بدون انگیزه های تئوریک قوی بتوان در مقابل اکثریت مسلمانان اولیه و خشن ایستاد.
هر چند ایشان در پایان بحث می گویند: «آنچه در این تحلیل ارائه شده، صرفا یک تحلیل و تفسیر از چگونگی و چرای رشد (و نه زایش آغازین آن در مدینه) تشیعی است که از قرن دوم به بعد می شناسیم» اما به نظر من نمی توان بدون توجه به آن آغاز و زایش و تحلیل آن، تنها رشد آن را در قرن های بعدی تحلیل کرد و دچار خطا نشد.
به نظر من که تحقیق مختصری در تاریخ تشیع اولیه داشته ام، اصولا تاریخ تشیع تاریخی تئولوژیک می باشد و حتی در تحلیلی صرفا تاریخی نمی توان از عوامل ذهنی – آن هم از ابتدای کار – غافل بود؛ چرا که رقابت در حول جانشینی یک حاکم دینی و پیامبری الهی دور می زد و خواه ناخواه رقابت کنندگان – بی آنکه بخواهند – صبغه ای کلامی و عقیدتی داشته اند و این رنگ آنچنان قوی و پایدار بوده است که تا قرون بعدی و حتی تا زمان حاضر نیز ادامه داشته و دارد.
امویان و عباسیان خود را خلفای رسول الله می دانستند و اندکی بعد از انقراض عباسیان، حکومت عثمانی نیز همین داعیه را داشت. در جهان تشیع نیز هر دولت و حکومت شیعی به نحوی خود را یا جانشین امام می دانسته و یا نماینده آن.
بله، آن چه مسلم است این است که در طول سالها و قرن ها، شاخ و برگ های فراوانی بر تشیع – مانند هر آئین دیگری – افزوده شده است که بسیاری از آن ها منشاء کلامی و عقیدتی ندارند و برساخته عوامل سنتی تاریخی می باشند.
در تایید مدعای خود به فرازی دیگر از سخن استاد اشکوری اشاره می کنم که می گویند : «تحلیلی از چرایی توسعه و تکامل تشیع تاریخی / به گمانم حداقل سه عامل موجب آن شده است که اندیشه های کلامی – سیاسی شیعی از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم حول ایده محوری یعنی امامت و ولایت و در کانون آن شخص و شخصیت « امام» به تدریج شکل بگیرد» و نیز: «اما این سه عامل به اختصار چنین است: یکم. مواجهه تقابلی روزافزون با نظام خلافت برآمده از سقیفه»
می بینیم که خود استاد با وجود آن که از«چرایی توسعه و تکامل تشیع تاریخی» صحبت می کنند به شکل گرفتن «اندیشه های کلامی سیاسی شیعی» اشاره می کنند و نیز اولین عامل را «مواجهه با خلافت برآمده از سقیفه» می دانند. و تردیدی نیست که مخالفت با سقیفه صرفا یک مخالفت کلامی و عقیدتی بوده است و هیچ عامل عینی جز سخنان رسول الله – که این سخنان خود عاملی ذهنی و عقیدتی می باشد – در شکل گرفتن آن در میان نبوده است.
جناب اشکوری در پایان می گویند: «جمع بست مدعای این جستار آن است که، جدای از مبانی کلامی و اعتقادی خاص شیعی در باب مفهوم امامت و امام و توضیح آن در بستر یک سلسله اساطیر و روایات منقول مذهبی، از منظر تفسیر و تحلیل جامعه شناختی تاریخی، می توان گفت که پدیده شیعه و جریان تاریخی تشیع، معلول یک سلسله تعاملات تاریخی و اجتماعی بوده و در گذر ایام تشیع کنونی برساخته شده است. از چنین تشیعی حداقل در قرن نخست تقریبا نشانی نیست و اگر هم برخی روایات غالیانه و حتی خرافه آمیز در این باب مطرح و مورد استناد است، عمدتا در جریان تحولات فرقه ای بعدی ساخته شده اند. از باب نمونه سیر تاریخی حدیث غدیر حتی در لغات و متن (حدیثی که بنیاد اندیشه ولایت و امامت شمرده می شود) از قرن اول تا قرون بعدی گواه است که چگونه چند جمله کوتاه نبی اسلام در واپسین روزهای زندگی اش در محلی به نام غدیر خم، منشاء طراحی اندیشه ……»
استاد، من در حیرتم از برخی تعبیرات شما. جناب عالی شخصی فرهیخته و اهل دانش می باشید. آیا پژوهشگری چون شما می تواند بدون هیچ تقییدی، میراث حدیثی را «اساطیر» بداند ؟ هر چند هر روشنفکر دینی روی خوشی به میراث حدیثی نشان نمی دهد اما هرگز آن را اسطوره و باطل نمی داند.این جا امکان بحث و اثبات ارزش و چگونگی های میراث حدیثی نیست اما بنده چون شما را شخصی متدین می دانم، تنها خواستم از این تعبیر گله ای نمایم.
در ادامه باز از شما گله دارم.اَلا استاد انصاف دهید آیا می توان حدیث غدیر را نمونه ای از روایات غالیانه و خرافه آمیز دانست ؟ که در جریان تحولات فرقه ای بعدی ساخته شده باشد ؟
من احتمال زیاد می دهم که شما چنین نمی گویید و تنها نوع تعبیر و بیان برای بنده موهم چنین برداشتی شده است که ممکن است برای هر خواننده دیگری پیش بیاید و به همین دلیل خوش دارم جناب عالی توضیحی لطف نمایید.
در پایان به نکته ای بسیار مهم از نظر تاریخی و اخلاقی اشاره می نمایم و آن این است که به گواهی تاریخ قابل اعتماد،اهل بیت رسول الله و امامان دوازدگانه شیعه – صرف نظر از اینکه توصیفات کلامی شیعه در مورد آنان معتبر باشد یا خرافه – انسان هایی بسیار بسیار والا، فرهیخته، عدالت گستر، دانشمند، بخشنده و با سخاوت و از همه مهمتر آزاده بوده اند و شایسته عشق ورزی و اسطوره شدن برای انسان ها بوده و می باشند.
بدیهی است که هر انسانی در عشق و نفرت های خود آزاد است و سخنی در آزادی انسان نیست.
3 پاسخ
با پوزش از این که «حسابی»را به اشتباه «احسانی» نوشته ام.
عرض سلام و احترام خدمت استاد محترم جناب آقای اشکوری
واقعیت این است که حقیر نوشته خود را اولا با عنوان “سخنی با استاد اشکوری ” و در ثانی با سلام و احترام آغاز نموده بودم. ولی – با توجه به ویرایش هایی که ممکن است در هر نشریه ای انجام شود – عنوان به “نقدی بر …” و با حذف سلام و احترام آغاز شده بود.
نکته دیگر – و البته نه چندان مهم – این بود که در تیتر نوشته به جای نام بنده “حسابی” درج شده بود و از حسن تصادف حضرت عالی آن را “احسانی” پنداشته بودید. این سه توضیحی بود که لازم دیدم در ابتدا عنوان نمایم.
اما ادامه سخن : ضمن سپاس از پاسخ شما استاد به عرض می رسانم. در دیدگاه بنده همان احقیت که می فرمایید این از سخن رسول الله در غدیر نشات گرفته بود و همین خود کافی است که آغاز شیعه را یک آغاز تئولوژیک بدانیم . آنچه مسلم است این که بحث احقیت در مدینه بحثی صرفا سیاسی نبوده است.
آیا با آن همه تاکیدات رسول الله در غدیر و سوال از مردم که آیا من ولی شما و اولی به نفس شما هستم یا خیر ؟ چیزی غیر از امر الهی و آسمانی و منشاء الهی قدرت و خلافت می باشد ؟ حتی گروه مقابل که قدرت را قبضه کردند آنان نیز هر چند برای تصدی قدرت توجیهات خاص خود را داشتند ولی باز خود را به منشاء الهی قدرت یعنی خلیفه رسول الله بودن پیوند می زدند. و اصولا در آن زمان چیزی غیر از این در جامعه اولیه اسلام پذیرفتنی نبود . این چند دهه بعد بود که نوبت به انکار وحی و نبوت رسید و اعلام شد که بنی هاشم صرفا یک بازی سیاسی انجام دادند و تمام شد. ( لعبت هاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحی نزل )
اما اینکه آیا می توان حق الهی را واگذار کرد یا خیر ؟ بحث بر سر واگذاری حق الهی نیست و اصولا این حق امری فیزیکی نیست و نیز امری قراردادی و اعتباری نیست که قابل واگذاری باشد. آنچه اشاره فرموده اید توسط امام علی و فرزند ایشان امام حسن واگذار شده تصدی حکومت بر مسلیمن بوده و خیلی روشن است که این واگذاری بر حسب شرایط زمان و محاسبه صلاح امر مسلمین در آن زمان توسط آن دو امام بزرگوار بوده است. و بیعت با خلفای زمان نیز دقیقا درراستای همان محاسبات بوده است.
در خصوص وجود “:واو عاطفه ” بین “سلسطه اساطیر و روایات” و “غالیانه” نبودن حدیث غدیر حق با جناب عالی می باشد و بنده نیز این را پیش بینی کرده بودم و گله بنده از نوع بیان و تعبیر بوده است و همانگونه که عرض کرده بودم آن نوع بیان می تواند “موهم” آن نوع برداشت ها باشد.
اما در مورد بسته شدن هزاران پیرایه بر حدیث غدیر و….. بنده با شما موافق نیستم و این موضوع را بسیار تخصصی و شایان دقت و بررسی فراوان می دانم که باید در جای خود به آن بپردازیم .با تشکر از شما به یاری الهی به منابعی از مقالات خودتان که ارجاع فرموده اید نیز مراجعه و استفاده خواهم نمود.
اینکه در باب “ذکرجمیل” “ائمه اهل بیت” فرموده اید : “بسیار خوب اختلافی نیست” باعث مسرت است و بنده هم مدعی اختلاف نبودم. اما اینکه فرموده اید ” بحث ما که بر سر اینگونه مسائل نبوده است” نیز با شما موافقم ولی حال که سخن بدین جا رسید اجازه بدهید این را عرض نمایم که چه با “دیدگاه تاریخی” و چه با “دیدگاه کلامی و اعتقادی” تاریخ شیعه و “ائمه اهل بیت” را بررسی نمائیم یکی ازنتائج مشترک هر دو دیدگاه همان است که فرمودید اختلافی نیست . این نتیجه مشترک، عشق زاید الوصفی است که در پایان هر دو دیدگاه نسبت به آن انسان های والا به صورت خودجوش و فطری در خود احساس می نمائیم. با تجدید احترام و آرزوی توفیق روزافزون برای شما استاد گرامی.
با سپاس از شما جناب احسانی
هرچند می پندارم که تأمل بیشتر در همان نوشته روشن می کرد که نیازی به نقدنوشته حضرتعالی نبوده است. با این حال محض رفع هر نوع شبهه ای تلاش می کنم شرحی بیاورم.
یکم. در باره تعامل ذهنیت و عینیت در ارتباط با دیالکتیک مطرح در باب تشیع / تسنن و به طور خاص امویان پرسیده اید؛ باید بگویم که در برابر حذف علی و گروه او از نظام خلافت، پیروان علی و علویان و به طور کلی هاشمیان را، که به احقیت خود برای جانشینی سیاسی نبی اسلام باور داشتند، به مقابله کشانید و در گذر ایام خط حاکم و خط معارض به شکل موازی ولی رقیب پیش رفت و در هر دو گروه راه افراط پیموده شد. تئوری شان نیز همان حقانیت بیشتر و صلاحیت افزون تر جریان شیعی و به طور خاص علی و فرزندانش بوده است.
دوم. در باب دعوی شما مبنی بر وجود «تئولوژی» در تشیع آغازین نیز باید بگویم، اگر مراد از تئولوژی الهیات مبتنی بر امر الهی و آسمانی باشد، خیر! در آن زمان هنوز منشاء الهی قدرت و خلافت پدید نیامده بود و در پیروان خاص امام علی و بعدها امام حسن و امام حسین مطرح نشده بود. اختلاف عمدتا سیاسی و حول صلاحیت بیشتر برای احراز مقام جانشینی سیاسی حضرت محمد بوده است.
سوم. فرموده اید «مخالفت با سقیفه صرفا یک مخالفت کلامی و عقیدتی بوده است»، چنین نیست. نه امام علی در آن زمان مدعی برتری امر الهی در خلافت بوده و نه امام حسن و نه امام حسین. اگر چنین بود چرا آن سه بزرگوار، به رغم باور به صلاحیت بیشتر خود، با خلفای زمانشان (حتی معاویه) بیعت کردند و به ویژه امام حسن خلافت را به معاویه وانهاد و با وی به خلافت بیعت کرد؟ لطفا به این موضوع بیندیشد چگونه می توان حق الهی را به دیگری واگذار کرد؟
چهارم. به من نسبت داده اید که «بدون هیچ تقییدی میراث حدیثی را اساطیر» دانسته ام. ظاهرا توجه نکرده اید که در کلام من «یک سلسله اساطیر و روایات» آمده و با «واو عاطفه» کنار هم آمده اند. یعنی این دو یکی نیستند.
پنجم. پرسیده اید: «آیا می توان حدیث غدیر را نمونه ای از روایات غالیانه دانست؟». خیر! اصل حدیث غدیر در منابع معتبر اهل سنت نیز ثابت است هرچند بعدها هزاران پیرایه بر آن بسته اند و معنا و مفهوم آن را از بستر تاریخی اش جدا کرده اند و از آن ابزاری ساخته اند برای نهان کردن اختلافات اساسی اولیه اصحاب بر سر خلافت.
ششم. بالاخره اشاره کرده اید که «امامان دوازده گانه شیعه . . . انسان های والا، فرهیخته، عدالت گستر، دانشمند، بخشنده و با سخاوت و از همه مهمتر آزاده بودند». بسیار خوب! اختلافی نیست. اما بحث ما که بر سر این گونه مسائل نبوده است. وانگهی، عموم عالمان سنی (از جمله این تیمیه) نیز فی الجمله چنین اوصافی را برای امامان شیعی انکار نکرده و نمی کنند.
ضمنا به یاد داشته باشید که پیش از این در سلسله «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام» در باب خلافت و غدیر و دیدگاههای شیعه و سنی در زیتون به تفصیل سخن گفته ام. از جمله می توانید به این مقالات بنگرید: خلافت از دیدگاه امام علی؛ انتخابی یا انتصابی (جستار شانزدهم). تأملی در رخداد غدیر (جستار هفدهم). تشیع آغازین در پویه تاریخ (جستار هجدهم).
دیدگاهها بستهاند.