«تجربه آمریکایی» اصطلاحی است که از زمان شکلگیری ایالات متحده به نظام دمکراتیک آمریکایی گفته میشود؛ تجربهای که برای نخستین بار در جهان با اندیشه آزادی، ایده برابری همه افراد و جستجوی خوشبختی شکل گرفت. این شکل حکومتِ مردم برای مردم و توسط مردم برای اولین بار در سطح گسترده در جهان به بوته آزمایش گذاشته شد. سند قانون اساسی که بر اساس این اندیشهها نوشته شد اگر چه راه زیادی داشت تا به شکل دمکراسی امروزی برسد، متضمن نظامی شد که دنیا را دگرگون کرد. این قانون پیشرو، اندیشههای فلاسفه دوره روشنگری را به آزمایش گذاشت؛ آزمایشی که در هیچ کجای جهان بهجز یک قاره نو قابل اجرا نبود.
قانون اساسی ایالات متحده ضمانت آزادی، برابری و ایجاد شرایطی است که مردم بتوانند در آن آزادانه به جستجوی خوشبختی بپردازند؛ سندی که اجازه میدهد هر فرد آزادانه در شرایط برابر از هر نژاد و قوم یا مذهبی، تعریفی مستقل از خوشبختی داشته باشد. اما از بدو ایجاد این اتحادیه بر اساس آن طرز فکر بیهمتا، این پرسش همیشه وجود داشته و خواهد داشت، آیا بشر میتواند سرزمینی بر اساس این ایدههای ناب بسازد و از آن پاسداری کند؟ آیا این تجربه میتواند دوام داشته باشد یا زیر پای فساد، طمع و قدرتطلبی اشخاص از بین خواهد رفت؟
در طول این چند قرن در هر دوره این پرسش دوباره بهنحوی مطرح شده است. شرایط امروز وضعیت ریاست جمهوری ترامپ دوباره این پرسشها را مطرح کرده، که آیا تجربه آمریکایی قابل دوام هست؟ چنانکه پرزیدنت اوباما این پرسش را دوباره هفته پیش مطرح کرد و به مردم هشدار داد.
پرزیدنت اوباما روز چهارشنبه نوزدهم اوت ۲۰۲۰ پیامی به کنگره حزب دمکرات از ساختمان قانون اساسی، محل تدوین پیشنویس و متن نهایی این سند مهم داد. پیامی که از تمام شبکههای معتبر آمریکایی پخش شد. او دوباره اهمیت حقوق اساسی تامین شده در قانون اساسی را به مردمش گوشزد کرد وگفت اگرچه این قانون نقصهایی داشت اما در این سند یک ستاره قطبی تعبیه شده است که نسلهای آینده را راهنمایی کرده و میکند. رییسجمهور پیشین ایالات متحده به همنسلانش هشدار داد که بنیاد قانون اساسی در دوره ریاست جمهوری ترامپ مورد تهدید قرار گرفته و چهار سال دیگر با ترامپ میتواند ضربههای غیرقابل بازگشتی به آن ایدههای والا بزند. او از مردم خواست که دوباره به دفاع از قانون اساسی با آرمانهای آزادی و برابری کوشش کنند.
کسی نمیتواند آینده را پیشبینی کند اما میتوان با مرور تاریخ قدرت استقامت و انعطافپذیری این تجربه دمکراتیک را در گذشته درک کرد. در اواسط و اوج شدت جنگ داخلی وقتی که نیروهای جنوب از طریق پنسیلوانیا به سمت واشنگتن در حرکت بودند و بنیاد اتحادیه در شرف فروپاشی بود، در روز اول جولای ۱۸۶۳ با نیروهای شمال در حوالی گتیزبرگ روبرو شدند. نبردی که سه روز به طول انجامید و یک روز پیش از تولد هشتاد و هفت سالگی ایالات متحده به خاتمه رسید. این خونبارترین نبرد جنگ داخلی آمریکا بود و پیروزی نیروهای شمال که برای برابری و آزادی بردگان جنگیدند توازن قوا را به سمت نیروهای شمال یکسره کرد. این نبرد نقطه عطف جنگ داخلی آمریکا بود. نیروهای جنوب تحت فرماندهی جنرال لی هرگز نتوانستند زیانهای نظامی این شکست را جبران کنند.
گرچه جنرال لی و جنوبیها در آن جنگ مغلوب شدند، اما اندیشههای نابرابری و ضد دموکراتیک بعد از گذشت قریب به یکصد و شصت سال هنوز در کنه بخشهایی از لایههای اجتماعی و سیاسی آمریکا نهفته است. چنانکه هنوز مجسمههای فرماندهان جنوبی و پرچم فدراسیون جنوب در شهرهای مختلف ایالات متحده دیده میشود. حتی بخشی از پرچم ایالت میسیسیپی تا تابستان امسال پرچم کنفدراسیون جنوب بود. پرچمی که نماد بردهداری و برتری نژاد سفید است. جنگی که پرزیدنت لینکلن در آن شجاعانه در صحنه نظامی پیروز شد هنوز در صحنه فرهنگی و سیاسی ادامه دارد. به همان دلایل سخنرانی کوتاه نوزدهم نوامبر ۱۸۶۳ پرزیدنت لینکلن که در محل نبردگاه گتیزبرگ انجام شد هنوز با معنی و از مهمترین سخنرانیهای تاریخ ریاست جمهوری آمریکاست. به نوعی پرزیدنت اوباما در همین ماه این سخنان را برای همنسلانش تکرار کرد.
سخنرانی رییسجمهور وقت در بزرگداشت نبردی که در معنی واقعی کلمه برای آزادی و برابری جنگیده شده بود برگ درخشانی از پایبندی لینکلن به آن ایدههاست. پرزیدنت لینکلن بهخوبی میدانست، که تجربه آمریکایی آزادی، برابری و جستجوی سعادت بیش از آنکه یک هدف باشد یک مسیر است. مسیری که به سوی کمال میرود هم آنطور که در خط اول قانون اساس به این ادامهدار بودن این مسیر اشاره شده است، ما مردم برای تشکیل یک اتحادیه کاملتر… این راه از گردنهها و گذرهای خطرناک میگذرد و هنوز تضمینی نیست که سربلند بیرون آید. او به افراد هم نسلش و نسلهای آینده هشدار میدهد که ادامه این راه محتاج صیانت و پاسداری هر نسل و هر فرد است. در هر دوره از تاریخ ایالات متحده افرادی پیدا شدهاند که درک درستی از آن سند مهم دارند و به پاسداری و دفاع از آن برخواستهاند. این سخنرانی نمونهای از آن طرز تفکر است.
متن سخنرانی:
هشتاد و هفت سال پیش پدران ما کشوری در این قاره با اندیشه آزادی بنیاد نهادند و خود را وقف این مهم کردند که تمامی انسانها باهم برابرند. اکنون که درگیر و دار این جنگی داخلی بزرگیم، امکان اینکه چنین ملتی، یا بهطپر کلی هیچ ملتی، بتواند با چنان آرمانهایی و با همان میزان از خودگذشتگی دوام داشته باشد را محک میزنیم. در کارزار بزرگ آن جنگ گرد هم آمدهایم. آمدهایم تا بخشی از میدان آن کارزار را به عنوان آرامگاه غایی، پیشکش آنانی کنیم که در این میدان از جانشان گذشتند تا ملت ما به حیاتش ادامه دهد. شایسته و سزاوار است که چنین کنیم. اما در مفهومی بزرگتر، ما نمیتوانیم این زمین را پیشکش کنیم، نمیتوانیم به چیزی اختصاصش دهیم و نمیتوانیم تقدیسش کنیم. چراکه قدرت ناچیز ما نمیتواند این خاک را بیش از کشتهشدگان و زندگان شجاعی که در این نبردگاه جنگیدهاند، تقدیس کند یا چیزی از قداست آن بکاهد.
مردم جهان به آنچه اینجا میگوییم اندک توجهی نشان نمیدهند و طولی نمیکشد که فراموش میکنند ما چه گفتهایم، اما آنچه این مردان انجام دادهاند را از یاد نخواهد برد. اکنون، به گردن ما بازماندگان است که خود را وقف کار ناتمامی کنیم که آنها در این مکان برایش چنین با شرافت جنگیدند و پیش بردند. ما باید خود را وقف هدف بزرگی کنیم که پیش رو داریم. از آنان بیاموزیم که با شهادت خود به ما فداکاری و ایثار را به بالاترین حد نشان دادهاند. از این رو ما از خودگذشتگی و تعلق خاطر را وظیفه خود بدانیم. باشد که با خود عهد ببندیم که خونشان پایمال نشود، که ملت ما زیر نظر پروردگار فصل جدیدی از آزادی را به دنیا آورد، و حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم هرگز از زمین رخت برنبدد.
2 پاسخ
این مقاله چه میخواست بگوید؟ تحلیلی از وضع امریکا بود؟ تجلیلی از اوباما بود. و یا یک مقاله ی ناتمام؟
هدف این متن دقیقا چیست؟ اینکه ترامپ بنیادهای قانون اساسی آمریکا را تهدید میکند اما اوباما همچون معجون سحرآمیز آن را تقویت میکند بر اساس چه منطقی است؟ حتی یک کلمه هم در متن گفته نشده است، مصداق بارز نشر اکاذیب!
دیدگاهها بستهاند.