زیتون– کتاب «گرد آمد و سوار نیامد؛ یادماندههای پیش از انقلاب» نوشتهی حسن یوسفیاشکوری از سوی انتشارات «اندیشههای نو» منتشر شد. دیباچهی این کتاب در ادامه میآید.
دیباچه
چنان که ملاحظه خواهید کرد، پیش از این مقدمهای بر کتاب «خاطرات پیش از انقلاب ایران» نوشته شده و در آنجا به برخی نکات لازم در آن زمان اشاره شده است، ولی اکنون، به مناسبت انتشار کتاب، چند نکته ضروری دیگر را یادآوری میکنم:
یکم. این کتاب پیش از این (یعنی حدود چهارده سال قبل) در تهران نگاشته شده است. در سال ۱۳۸۳ (به دلیلی که در مقدمه گفته شده) نخست بخش «خاطرات سیاسی» در زندان اوین نگاشته شده و پس از آن در سال ۱۳۸۴ بخش دوم تحت عنوان «خاطرات فرهنگی» به رشته تحریر درآمده است. در آن زمان دوست فقیدم ناصر ایجادی (مدیر نشر قصیده سرا در تهران) برای انتشار کتاب داوطلب شد و من دو بخش را به اضافه برخی یادداشتهای دیگر (از جمله دفترچه یادداشتهای روزانه سالهای ۵۲-۱۳۵۰ و نیز برخی اطلاعیههای باقیمانده از روزگاران گذشته و نیز شماری عکس شخصی) در اختیار ایشان گذاشتم. پس از تایپ دستنوشتههاو آمادهسازیهای اولیه، کتاب برای اخذ مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شد. تا زمانی که من در ایران بودم (تابستان ۱۳۸۷) مجوزی صادر نشد و پس از آن نیز طبعا انتظار برای صدور مجوز و در نتیجه انتشار کتاب در ایران بیهوده بوده است.
تا دو سال قبل در اندیشه انتشار کتاب در خارج از کشور نبودم ولی اخیرا (به دلایلی) به این صرافت افتادم که حداقل برخی نوشتهها و آثار احیانا مفیدم را ناگزیر در خارج از میهن منتشر کنم. این که گفتم «ناگزیر» بدان جهت است که مخاطبان و علاقهمندان این نوع آثار عمدتا در داخل کشورند و مناسبتر است که این آثار در همانجا منتشر شود تا مخاطبانش را بیابد اما دریغ که استبداد دینی حاکم بر کشور، مجال چنین کاری را نمیدهد.
در پی اتخاذ تصمیم به انتشار آثار در خارج از کشور، نخستین اقدام انتشار خاطرات دوران زندان بود که دو سال قبل (۱۳۹۵ / ۲۰۱۷) با عنوان «از برلین تا اوین – یادداشتهای زندان ۸۳-۱۳۷۹» با همت «نشر باران» در استکهلم– سوئد- منتشر شد. اخیرا مفید دانستم که خاطرات معوق ماندهی روزگاران پیش از انقلاب ایران را نیز به مناسبت چهلمین سال این رخداد مهم تاریخ معاصر ایران منتشر کنم.
دوم. نکته قابل ذکر دیگر این است که ادبیات نوشتار این کتاب، از یک سو مربوط به فضای فکری و سیاسی حدود پانزده سال پیش ایران است و از سوی دیگر، با توجه به چنان فضایی، ناگزیر با ملاحظات خاص داخلی و در واقع با نوعی خودسانسوری همراه بوده است. روشن است که اگر قرار باشد کتابی و یا مقالهای در داخل منتشر شود، ناگزیر باید خط قرمزهای اعلام شده و ناشده و رسمی و غیررسمی «نظام مقدس» کم و بیش رعایت شود و گرنه هیچ شانسی برای عرضه در عرصه عمومی را نخواهد داشت. من نیز در پانزده سال قبل در این نوشتار، از ادبیاتی استفاده کردهام که شانس انتشار عمومی و رسمی را از دست ندهد.
این سخن بدان معناست که اگر چنین ملاحظاتی نبود و فرضا اگر در فضای کنونی در خارج از کشور نوشته میشد، مطالب و گزارشها، حداقل در برخی موارد، به گونهای دیگر بیان میشدند و یا از صراحت و شفافیت بیشتری برخوردار میبودند.
قابل تأمل این که در یادداشتهای دوران پیش از انقلاب نیز (که در فصل سوم همین کتاب آمده) همین ملاحظات و خودسانسوری وجود داشته است. چرا که اصولا تاریخ ما، تاریخ سانسور است و حداقل نسل ما در دو رژیم پادشاهی و ولایی، گرفتار بلای ویرانگر سانسور و خودسانسوری بوده و هست. یادداشتهای روزانه سالهای ۵۰ تا ۵۲ به گونهای و با ادبیاتی نوشته شدهاند که به جایی برنخورد و روزی برای خودم و دیگران مشکل امنیتی ایجاد نکند. مثلا همواره فکر میکردم طوری بنویسم که اگر یادداشتها روزی به دست نااهلان افتاد، مشکلی ایجاد نشود و حداقل راه توجیه باز باشد و امنیت کسی در خطر نیفتد. از این رو، راوی و ضمایر غالبا مجهولاند و بیان افعال و احوالات اشخاص گاه غیرشفاف.
چنان که در جای خود آوردهام، در اکثر تظاهرات و یا اعتراضات طلاب در آن سالها در قم و از جمله در فیضیه حضور داشتهام و من به عنوان راوی اول گزارش کردهام ولی به گونهای گزارش نوشته شده که پای خود و حتی افراد مشخصی را به میان نیاورده باشم و به اصطلاح کسی لو نرفته باشد. در هرحال حفظ امنیت خود و به ویژه دیگران، خود یک اصل اخلاقی و مبارزاتی است.
حال که موضوع سانسور مطرح شد، بگذارید در همین جا اعتراف کنم که «خودسانسوری» به صورت یک ویروس چنان در خون ما رفته است که ماها در هیچ شرایطی از آن در امان نیستیم. از باب مثال، من خود حتی اکنون پس از ده سال زندگی در فضای آزاد خارج از کشور و به دور از گزمگان حکومتی نیز، غالبا به گونهای حرف میزنم و یا مینویسم که به جایی برنخورد و یا حداقل مشکل حادی ایجاد نکند. فرقی هم نمیکند که گفتهها و نوشتههت سیاسی باشد و یا اجتماعی و یا دینی.
این نوع خودسانسوری مزمن و ریشهدار، خود از پیامدهای استبداد دیرپای ایرانی است و لاجرم دشمن آزادی و آزاداندیشی و عقلانیت انتقادی. به تعبیر فردوسی حکیم در بیش از هزار سال پیش «نهان گویی» خود یک خصلت مهم و دیرپای ایرانیان است. ایهامها و ابهامها در زبان و ادبیات منثور و منظوم پارسی و استفاده پرشمار و مکرر از ضربالمثلهت و استعارهها و مجازها در محاورات روزمره و حتی در ادبیات فاخر و نخبهگرایانه، از نشانههای آشکار چنین فضای نهانگوییهاست.
این نیز گفتنی است که، هرچند چنین شرایطی عمدتا و در مرحله نخست برآمده از حاکمیت دیرپای نظامهای خودکامه و استبدادی است، اما منصفانه باید گفت که سانسور و بدتر خودسانسوری فقط به حکومت و حاکمان و استبداد حکومتی بر نمیگردد، بلکه بخش اصلی خودسانسوری و در واقع «خودحذفی» به فرهنگ عمومی یعنی ملاحظات مردم، اعمال فشارهای گاه خردکننده و نابودکننده جاهلان و پیشوایان آنان ربط دارد. جهل عمومی و پاسداران جهل (در قالب پیشوایان دینی و یا سیاسی) از مهمترین عوامل سانسور و خودسانسوری در ایران گذشته و حالاند. به همین دلیل است که از دیرباز به ما آموختهاند که «زبان سرخ سر سبز میدهد برباد»! این نوع ملاحظات به دلایل مشخص برای گویندگان و نویسندگان آزاداندیش دینی به مراتب بیشتر است.
برای حفظ اصالت متن (که به هرحال خود اکنون متنی تاریخی است) تغییری ندادهام ولی در هر جا که لازم آمد، در پانوشتها توضیحاتی ارائه شده است. برای این که بین پانوشتهای نسخه اصلی و بعدی تمایز باشد، در پانوشتهای اخیر از عنوان «بعدالتحریر» استفاده شده است. میتوان گفت به واقع نه امکان بازنویسی کامل متن وجود داشت و نه وقتش بود و نه اصولا نیازی به این کار احساس شد.
با این حال بخشهایی در این کتاب افزوده شده است و آن هم مطالبی است که برگرفته از اسناد ساواک است. در نگارش پیشین، اسناد ساواک یا پرونده من در ساواک در اختیارم نبود ولی اخیرا آن را به دست آورده و در ویرایش اخیر استفاده کردهام؛ از آنجا که استفاده از این اسناد متأخر است، در متن و پانوشتها، از همان عنوان «بعدالتحریر» سود جستهام.
سوم. اما نکته مهم دیگری که لازم میدانم در اینجا یادآوری کنم این است که این خاطرات اگر نگویم سندی حداقل میتوان گفت متنی است قابل توجه برای تنظیم و تدوین صفحاتی از تاریخ معاصر ایران و به ویژه تاریخ انقلاب و زمینهای برای فهم و درک و تحلیل و تعلیل چگونگی و چرایی وقوع واقعه مهمی چون «انقلاب اسلامی ایران». این البته مختص این خاطرات نیست بلکه تقریبا تمام خاطره نوشتهها از چنین ظرفیت و زمینهای برخوردارند. هرچند تاریخنگاران چندان میانهای با خاطرهگوییهای افراد ندارند اما واقعیت این است که، اگر خاطرهگوییهای افراد دخیل در تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی همراه با صداقت و شفافیت و امانت باشد، برای تدوین تاریخنگاریهای منصفانه و علمی مورخان بصیر بسیار ضروری و کارآمد است.
اگر چنین باشد، گزاف نیست که بگویم این خاطره نوشتهام، میتواند سهم ناچیزی برای تبیین پدیده انقلاب داشته باشد و به کار کسانی بیاید که هنوز پس از چهار دهه، در کار نظریهپردازی برای تحلیل علمی انقلاب ایراناند. شما در این کتاب میبینید که یک «طلبه» برآمده از یک روستای دورافتاده، از چه گذرگاههایی عبور کرده تا سر از قم و حوزه علمیه سنتی شیعی در آورد و کارش به مبارزه و انقلابیگری بکشد و چندی گرفتار ساواک و بازجویی شود. سنت خانوادگی او، پیشینههای اجتماعیاش، دغدغههای دینی و سیاسیاش، آرمانها و اهداف انقلابیاش، تلقیها و تفسیرهایش از دین و روحانیت، خواندهها و شنیدههایش، معلمان و آموزگارانی که بر او اثر نهادهاند و دهها موضوع ریز و درشت دیگر، همه و همه، میتواند اشاراتی باشد برای یک مورخ و این که در آن چهار دهه در ایران پهلوی دوم چه گذشته و چگونه و چرا سیر تغییرات به جای پیروزی مدرنیزاسیون مطلوب پادشاه به عنوان رهبر «انقلاب سفید» (و یا همان انقلاب شاه و مردم)، به انقلاب واژگونکننده و نابودکننده بخش عمده همان مدرنیت آمرانه شاهنشاهی منتهی شد.
افزون بر آن، از آنجا که راوی این خاطرات یک فرد مذهبی است و پانزده سال در حوزه دینی قم حضور داشته، برخی گفتنیهایی که به احتمال زیاد برای غیرحوزویان ناآشناست و به ویژه برای نسل پس از انقلاب چندان شناخته نیست، بازمیگوید و این برای نسل امروز و همین طور تاریخنگاران انقلابی که، به هر تقدیر در نهایت عنوان «اسلامی» پیدا کرد، مهم است. در این حساسیتها نوع خاص مذهبیهای آن دوره، برخی انگیزههای پیدایی انقلاب زیر نقاب مذهب را نشان میدهد.
در پایان از دوست و همکار گرامی خانم معصومه شاپوری تشکر ویژه دارم که زحمت ویرایش و پیرایش این کتاب را بر عهده داشتند. بیمجامله باید بگویم اگر این اثر پیراسته است (و امیدوارم به واقع چنین باشد)، عمدتا به دلیل دقت نظر و تأملات ایشان است و در هرحال اگر کمالی در این کتاب باشد مرهون و مدیون همت و تلاش ایشان است.
فروردین ۱۳۹۹ (آوریل ۲۰۲۰)
بن – آلمان
حسن یوسفی اشکوری
کتاب را از این لینک میتوانید تهیه کنید.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…