فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهی تقوی و خرقه پرهیز (حافظ)
پس از شنیدن پیام اخیر سیدمحمد خاتمی به مناسبت سال تحصیلی جدید، یادم آمد در دوران بازداشت موقت در بند ۲۴۰ زندان اوین، (پس از عاشورای ۸۸) یکی از روزنامهنگاران مشهور که همبندم بود با اشاره به سیاست چورزی رهبران جنبش سبز، سیاستورزی کسی چون سیدمحمد خاتمی را کاملاً کهنه و کند و جامانده از تحولات سیاسی میدانست. به دیگر سخن، با عنایت به جنس و شکل سیاستورزی که رهبران جنبش سبز به نمایش گذاشتند، کلیگوییهای نصیحتگونه و ملاحظات افراطی و وسواسی و … از جنس آنچه در تمام سالهای حضور سیدمحمد خاتمی در سیاست حضور و بروز داشتهاند، منقضی و ملغی شدهاند. قطار سیاست با رهبری رهبران جنبش سبز چنان سرعتی گرفته بود که خاتمی جامانده آن تلقی میشد.
به قول یک روزنامهنگار مطرح، «پیامهای خاتمی بی تاریخ است». یعنی پس از هربار گوش کردن به پیامهایش در ادوار مختلف، جز نصیحتهای بلازمان و بلامکان، چیزی نصیب شنونده نمیشود و از اینرو تکراریست و نسبت به واقعیت بیرونی خنثی و کهنه. تنها تفاوت ظاهری پیامهای وی، پیرتر شدن صورت و کندتر شدن آهنگ کلام وی است.
از منظر کارکردهای سیاسی نیز، عبور وی از جنبش سبز با دفاع و حمایت نامشروط، غیرائتلافی و چک سفیدی از رأی به روحانی در سال ۹۲، و هضم نهایی بدنه و انرژی جنبش سبز در سال ۹۶ و بنبست کنونی را میتوان یکی از نتایج آن راهبرد نادرست دانست. در حالیکه اگر در سال ۹۲ با صراحت، پیش شرط حضور در انتخابات را، رفع حصر رهبران جنبش و دیگر زندانیان بی گناه تعیین کرده بود، (یا اساساً هر پیششرطی را به حاکمیت تحمیل کرده بود) و یا با روحانی بر سر اصول و روشهایی چند به توافق رسیده بود، بنبست کنونی در اوضاع کشور را شاهد نبودیم.
عمل نکردن به این دو شرط نشان می دهد او اساساً درکی جدی از سیاست ندارد و نمیداند سیاست یعنی توازن قوا و مذاکره با طرفهای قدرت برای پیشبرد اهداف سیاسی.
از سوی دیگر، روندهایی که در رأس قدرت سیاسی اتخاذ شده و نمود کلی خود را در انهدام عملی و اجرایی دولت دوم روحانی، برگزاری رسوای انتخابات مجلس یازدهم، سرکوب خشن اعتراضات مردم در آبان ۹۸ نشان داد، مشخص میکند سیاست نصیحتالملوکی خاتمی، جز استهزا نصیبی نمیبرد. پیامهای وی از اینرو نه در جامعه عبور کرده از نوع سیاستورزی وی خریدار دارد و نه در رأس قدرت سیاسی که سالهاست عزم خود را جزم کرده تا با سرعتی شتابان، دیکتاتوری را با استبداد فردی درآمیزد و بحران جانشینی را پیش از مرگ رهبر دوم به نفع تندروترین و فاسدترین بخش حکومت یکسره کند.
سالها پیش در مطلبی با عنوان «اصلاح طلبان و مطالبه رفع حصر» به تفضیل به رقابتهای درونی هواداران و حواریون خاتمی و رهبران محصور جنبش سبز پرداختهام و تلاش کردم نشان دهم نه تنها خاتمی بل مشاوران و حلقه نخست اطرافیان وی، اساساً با سیاستورزی به شکل آنچه در جنبش سبز نمود یافت و رهبران شجاع و صریح خود را پدیدار ساخت، مشکل اساسی دارند و همین اشکال اساسی عامل جاماندگی از تحولات و قدرت تأثیرگذاری است.
امید است احزاب اصلاحطلب هوادار مشی سیاسی وی، راه دیگری برگزینند تا بیش ازین در میان جامعه متهم به محافظهکاری و شراکت در قدرت و وضع موجود نشوند.
4 پاسخ
” دقیقا تازه اعدامها صورت گرفته بود من داشتم وارد بیستمین سال عمرم میشدم سرباز ارتش بودم (وظیفه) ودر ماموریتی باسرباز وظیفه ای هم سن خود به شکلی بر خورد کردم و او در یک سلول انفرادی بسیار کوچک در طبقه زیرین یکی از زندانها در شهرستان بود علت بازداشتش را اعتراض کتبی به اعدام مجاهدین و هوادارانشان بعد از عملیاتی که بعدا مرصاد نام گرفت بود میگفت، با دست قریب به ۵۰ برگ اعتراضیه نوشته بود ومیان سنگرهای ارتش و افسران پخش کرده بود خودش میگفت وقتی بازداشت شدم تقریبا نیمه دیوانه شده بودم وبعد از بازداشت هم کاملا روانی وافسرده شدم نماینده وزارت اطلاعات که نماینده دادستان هم بوده برایش تقاضای اعدام کرده بود و معتقد بوده که این جوان مغزش شستشو داده شده ودیگر زنده نگه داشتنش فایده ای ندارد اما قاضی که یک آخوند سید پاکستانی بوده چنین اعتقادی نداشته واو را به ۸ ماه انفرادی وتبعید شش ماهه به یکی از روستاهای ایذه محکوم کرده بود که تاوان اعتراضش به آن جریان را پس داده بود ، وقتی یک جوان ۲۰ ساله سرباز مطلع میشود و اعتراض میکند وتا پای مرگ هم میرود چگونه رییس مستقیم وزیر اطلاعات و وزیر کشور و وزیر دادگستری که نخست وزیر است مطلع نبوده و اعتراض رسمی نکرده است ، صرف ادعای عدم اطلاع و دیر مطلع شدن نمیتواند دلیل بر بیگناه بودن موسوی باشد وسکوتی که او کرد همان مصداق سکوت علامت رضایت است به حساب می آید ..”
از اول انقلاب در همه ی انتخابات شرکت کردم وبجز شرکت در اولین ریاست جمهوری که منجر به انتخاب دکتر بنی صدر شد از شرکت در بقیه انتخابات که به توصیه مرحوم مهندس عزت الله سحابی وسپس به توصیه بعضی ازیارانش… وآخرین بار هم به سفارش همین شخص یعنی آقای خاتمی در انتخابات شرکت کردم که از این بابت سخت نادم و پشیمانم!
واما چرا پشیمانم؟
بطوریقین بعد آقای بنی صدر درمیان افرادی که رئیس جمهور شدند افراد خوب ودلسوز هم بودند ولی هیچ کدامشان مدیر برای مدیریت کشور نبودند!
بطوریقین اکثریت آنان ازجمله آقای سید محمد خاتمی قانون اساسی را حتی یکبار از رو نخوانده بودند وبهمین دلیل همه ی آنان ازجمله همین آقای سید درپایان دوره ازناچیز واندک بودن اختیارات ریاست جمهوری نالیدند!
کسیکه قانون اساسی را نخوانده وبه ملت قول های آنچنانی میدهد که برآورده شدنش غیرممکنه بطور یقین دروغگوی شیاده…
سلام،
جناب ابراهیمی به این انتقادتون یک انتقاد داشتم! نمیشه تفکر اصلاح طلبانه داشت و منش انقلابی! متاسفانه بعداز دوم خرداد ۷۶ جامعه ی ما میخواست ره صد ساله را یک شبه بره! یادمه تو اعتراضات تیر ۷۸ دوستی برام تعریف می کرد که به صورت اتفاقی از جلو دانشگاه تهران می گذشته و باز بصورت اتفاقی گفتگوی بین دانشجوها و مرحوم عزت الله سحابی را شنیده که مطالبه دانشجوها رفتن خامنه ای بوده و مرحوم سحابی به اونها میگفته این خواسته بسیار بزرگه و شدنی نیست!
مشت نمونه ی خروار خواسته معترضین در ادوار مختلف!
مشکل اینجاست که خیلی از ما هنوز مفهوم اصلاح را نمی دونیم یعنی چی! اصلاح تدریجی و به مرور شکل میگره بدون اینکه حاکمیت بتونه در مقابلش کار خاصی رو انجام بده به طور نمونه حجاب امروز بانوان ما آیا هیچ شباهتی به حجاب دهه ی اول انقلاب دارد؟! با اینکه با اون خواسته اصلی خیلی فاصله داریم ولی تغییرات هم چشمگیر بوده!
در ضمن اون چیزی را که شما می فرمایید، در جوامع دموکراتیک قابل اجرا است یعنی سهم خواهی از هسته ی قدرت نه در جوامع استبداد زده محض اونهم از نوع دینیش!
و در پایان به این موضوع هم اشاره کنم سعدی ۸۰۰ سال پیش کتابی را خلق کرده به نام گلستان و در آن یک باب را اختصاص داده به سیرت پادشاهان و نصیحت آنان و می بینیم که هنوز در بحث حکومت داری در به همان پاشنه می چرخد! آیا می توان گفت کار سعدی بیهوده بوده است؟! در جامعه ای که حاکمان آن به کوچکترین اعتراضات با توپ و تفنگ و چماق و … عکس العمل نشان میدهند تنها راه گفتگو و نصحیت کردن بزرگان قوم است!
و به قول همین بزرگوار:
من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
پ.ن: و دیدیم که مغولان همه نیست و نابود شدند ولی سعدی همچنان زنده است!
با عرض سلام و ارادت. این بزرگ گویی یکی از خصایص ما ایرانیان است. همانطور که عکس آقا را در ماه دیدیم، ظریف را امیر کبیر کردیم، این سید ببو را هم علامه دهر کردیم تا جایی که خودش هم باورش شد. ایشان هم اخوندی بود مثل بقیه، اما این ما بودیم بزرگش کردیم. به مصداق: که رستم یلی بود در سیستان، منش کردهام رستم داستان. البته با این تفاوت که این با با اصلا یلی هم نبود. در سلامت باشید.
دیدگاهها بستهاند.