زیتون ـ یلدا امیری: شاهدانِ بیقانونی و گاه جنایت در زندانهای جمهوری اسلامی، برای شهادت نه تنها از مصونیت قضایی برخوردار نیستند بلکه زبان گشودن آنان میتواند برایشان عواقب خطرناکی در پی داشته باشد. اعدام نوید افکاری و روند قضایی پرابهام طی شده درباره پرونده او با واکنشهای زیادی در شبکههای اجتماعی، نهادهای حقوق بشر و حتی سیاستمداران روبرو شد، حال بعد از گذشت بیش از یک هفته از این واقعه، اخباری منتشر شده مبنی بر اینکه یکی از شاهدان پرونده نوید افکاری ناپدید شده است.
مهدی محمودیان، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر، روز شنبه ۲۹ شهریور در توییتر خود نوشت: «سید شاهین ناصری فرزند سید عین الدین در محضر دادگاه به شکنجه شدن نوید افکاری در حین بازجویی شهادت داده و شفاها نیز اظهارات خود را تائید کرده است. حدود ۱۰ روز است که خانوادهاش از او خبری ندارد. گویا او را تحویل همان نهادی دادهاند که او علیه مامورین آن شهادت داده است.»
سید شاهین ناصری فرزند سید عین الدین در محضر دادگاه به شکنجه شدن #نوید_افکاری در حین بازجویی شهادت داده و شفاها نیز اظهارات خود را تائید کرده است.
حدود ۱۰ روز است که خانوادهاش از او خبری ندارد. گویا او را تحویل همان نهادی دادهاند که او علیه مامورین آن شهادت داده است.#عدالتخانه pic.twitter.com/STPfWQgOWG— mehdi mahmoudian (@MahmoudianMe) September 19, 2020
شاهدی که کوتاه نیامد
اوایل شهریور ماه سال جاری بود که شاهین ناصری، فردی که خود را فوق لیسانس بازرگانی معرفی کرده بود، یک فایل صوتی در اختیار رسانهها قرار داد. او در این فایل گفته بود که در اداره آگاهی شیراز شاهد کتک خوردن نوید افکاری و آسیبدیدگی جدی دست او بوده است.
ناصری پیش از آن هم در ۹ آبان ۱۳۹۸ با نوشتن نامهای رسمی و ثبتشده از زندان شهادت داده بود که شخصا در آگاهی شیراز شاهد شکنجه نوید افکاری بوده است.
ناصری در فایل صوتی مذکور گفته است: «یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است. دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بیرحمی تمام کتک میزنند. بهش میگفتند هر چی ما میگیم درسته. چیزایی که میگیم مینویسی یا نه؟ نوید هم التماس میکرد نزنید، من کاری نکردم. دستهاش هم میآورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است همچین کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت.
ناصری اضافه کرده است: «من در سه دادسرا در این رابطه شهادت دادم. در دادسرای جرایم امنیتی که رفتم برای شهادت بازپرس شعبه گفت در آگاهی چه دیدی؟ من دیدههایم را توضیح دادم. بازپرس با لحن بدی گفت تو داری در پرونده امنیتی دخالت میکنی. پدرت را درمیآورم. همین مامورها را وادار میکنم که به خاطر تهمت و افترا ازت شکایت کنند. ذوبت میکنم.»
ناصری: «من در سه دادسرا در این رابطه شهادت دادم… بازپرس گفت تو داری در پرونده امنیتی دخالت میکنی. پدرت را درمیآورم. همین مامورها را وادار میکنم که به خاطر تهمت و افترا ازت شکایت کنند. ذوبت میکنم.»
با وجود تهدیدها شاهین ناصری تنها به شکایت در سه دادسرا بسنده نکرد و فایل صوتی خود را برای رسانهها فرستاد و چند روز بعد از ارسال فایل صوتی به گفته برخی رسانهها به آگاهی شیراز منتقل و پس از آن ناپدید شد. هنوز هیچ مرجع قانونی خبری در مورد شاهین ناصری و وضعیت سلامت او منتشر نکرده است.
اتفاقی که برای ناصری افتاده است تنها نمونهای از برخوردهای دستگاه اطلاعاتی و قضایی جمهوری اسلامی با کسانی است که مشاهدات خود را بیان میکنند و بر حقیقت شهادت میدهند.
شش ماه حبس برای انجام وظیفه
سایت خبری کلمه، روز ۲۰ آبان ۱۳۹۲ خبری منتشر کرد مبنی بر اینکه رضا حیدرپور، پزشک کشیک بهداری زندان اوین که در روز انتقال ستار بهشتی به زندان اوین در گزارش خود به وجود آثار شکنجه بر بدن این جوان وبلاگنویس اشاره کرده بود، بازداشت و به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
پس از تهیه این گزارش دیگر به دکتر حیدرپور اجازه داده نشد بیماران بند ۳۵۰ را ویزیت کند و او را به بند زندانیان مالی منتقل کردند و پس از یک هفته نیز توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ منتقل شد.
طبق مقررات، هر زندانی جدید که وارد بندهای عمومی زندان اوین میشود در ابتدای ورود به بهداری زندان اعزام و پس از معاینه برای او پرونده پزشکی تشکیل میشود.
ستار بهشتی، کارگر و وبلاگنویسی بود که به دلیل مطالب منتشره در وبلاگش در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد. او به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه اجتماعی و فیسبوک بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد. بهشتی در طول بازداشت به شدت شکنجه شد و پس از انتقال به زندان اوین ستار بهشتی از بازجویانش به خاطر شکنجه، شکایت کرد، در پی ثبت این شکایت بود که از بند ۳۵۰ اوین به مکان نامعلومی منتقل شد. در نهایت در روز ۱۳ آبان سال ۱۳۹۱خبر مرگ او توسط پلیس منتشر شد. به گفته غلامحسین محسنیاژهای، دادستان وقت کل کشور در روز ۱۳ آبان پلیس اعلام کرد «برای وی ناهار بردیم اما فهمیدیم او فوت کردهاست.»
منابع آگاه مرگ او را در اثر خونریزی ریه، کبد، کلیه و مخچه عنوان کردند.
در خرداد ۱۳۹۵ دکتر رضا حیدرپور، به شش ماه حبس محکوم شد. درحالی که جزئیات پرونده او و عنوان اتهامیش منتشر نشد. اما حکم دکتر حیدرپور و سرنوشت او قابل مقایسه با همکارانش در پرونده کهریزک نبود.
مرگ پزشک وظیفه کهریزک
رامین پوراندرجانی، پزشک بازداشتگاه کهریزک بود که در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۸۸ در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران درگذشت. مقامات رسمی جمهوری اسلامی ابتدا علت مرگ او را سکته قلبی، سپس خودکشی و در نهایت هم پزشکی قانونی علت مرگ این پزشک جوان را مسمومیت اعلام کرد. جسد رامین پوراندرجانی بدون اجازه کالبدشکافی به خانواده، توسط نیروی انتظامی دفن شد.
حکایت قربانیان ۸۸ داستان زنان و مردانی است که در جریان اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری جانشان را از دست دادهاند. کسانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییها، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان و دیگر روش های خشونتآمیز کشته شدند اما حکایت دکتر وظیفه کهریزک متفاوت بود.
در سال ۱۳۸۷، رامین پوراندرجانی به عنوان پزشک وظیفه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی مشغول به خدمت شد. او از اردیبهشت سال ۱۳۸۸ مأموریت داشت تا هر هفته به بازداشتگاه کهریزک رفته و بیماران زندانی را معاینه و معالجه کند. او در جریان وقایع پس از انتخابات ایران در سال ۱۳۸۸، جمعا چهار بار به سوله کهریزک اعزام شده بود.
پس از مرگ امیر جوادیفر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی از بازداشت شدگان ۱۸ تیر ۱۳۸۸ بازداشتگاه کهریزک تعطیل شد و در پیگیریهای قضایی از این سرباز وظیفه به عنوان متهم جان باختن شماری از بازداشت شدگان کهریزک نام برده شد. در حالی که دو روز قبل از مرگ محسن روح الامینی، پوراندرجانی او را معاینه کرده و وخامت حال او را اعلام کرده بود.
به گفته دوستان پوراندرجانی، او پس از درگذشت روحالامینی یک هفته بازداشت میشود تا اعلام کند که روحالامینی به علت ابتلا به مننژیت فوت کردهاست و نه ضربه به سر.
به گفته دوستان پوراندرجانی، او پس از درگذشت روحالامینی یک هفته بازداشت میشود تا اعلام کند که روحالامینی به علت ابتلا به مننژیت فوت کردهاست و نه ضربه به سر.
پس از تعطیلی کهریزک پوراندرجانی بارها توسط بازرسی کل ناجا، دادسرای نظامی و شورای انتظامی پزشکی قانونی جمهوری اسلامی مورد بازجویی قرار گرفته و چندین بار از طرف افراد ناشناس تهدید شده بود. او اتفاقات کهریزک را قبل از مرگ، برای عده معدودی از دوستانش تعریف کرده و گفته بود که امنیت جانی ندارد.
اما شواهد و مدارکی وجود دارد مبنی بر اینکه رامین پوراندرجانی تنها شاهد قربانی کهریزک نیست.
قتل مرموز پزشک متخصص
عبدالرضا سودبخش، رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی، کارشناس دادگاههای پزشکی قانونی و کارشناس نظام پزشکی کشور بود. او نیز در جریان حوادث تیرماه ۱۳۸۸ زندانیان بازداشتگاه کهریزک را معاینه کرده بود. سودبخش برای اعلام اینکه زندانیان کهریزک مننژیت گرفتهاند تحت فشار بود.
سودبخش در سال ۱۳۸۹ تصمیم گرفت برای دیدن پسرش به آمریکا سفر کند. او در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۸۹ هنگام خروج از مطب خود در بلوار کشاورز به ضرب گلوله افراد ناشناس با سلاح مجهز به صداخفهکن به قتل رسید.
اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده انتظامی وقت در همان زمان گفت: «این قتل هیچ علت سیاسیای نداشته است و هیچ ربطی به مسأله کهریزک ندارد، حتی پلیس از وزارت علوم نیز استعلام کرده و این پزشک هیچ سابقهای در کهریزک ندارد و ما اعلام میکنیم قطعا این قتل علت سیاسی نداشت و بهطور حتم این پزشک فردی سیاسی نبوده است.»
بهرنگ پسر عبدالرضا سودبخش در مورد مرگ پدرش گفته است: «همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماریهای عفونی بود. من دقیقا یادم است مدتی بود به شدت به هم ریخته بود طوری که میفهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمی زد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه ۱۸ ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و … پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.»
پرونده کشته شدن دکتر عبدالرضا سودبخش نیز مانند پرونده رامین پوراندرجانی، بدون هیچ پاسخ روشنی از سوی مقامات مسئول به بایگانی سپرده شد.