زیتون ـ سولماز ایکدر: ادیان و به تبع آن مذاهب٬ هیچ کدام از عدم به وجود نیامدهاند؛ هرکدام سرشارند از آیینها٬ نشانهگان و نمادهای ادیان و مذاهب دیگر. دین اسلام و مذهب شیعه نیز از این کلیت جدا نیستند. بهخصوص مذهب شیعه که با فرهنگ ایرانی بهگونهای در هم تنیده شده که گاه جدا کردن و مجرد دیدن آنها مقدور نیست.
مثلا جایگاه فاطمه زهرا در بین شیعیان مطابق است با نقش پوروچیستا، کوچکترین دختر از سه دختر زرتشت. فاطمه زهرا همزمان نقشی چون آناهیتا٬ الاهه آب در بین شیعیان پذیرفته است، به طوری که برخلاف نص تاریخ در بین ایرانیان مشهور است که مهریه او آب است.
گرتهبرداریهای شیعیان از ادیان پیشااسلامی ایران محدود به فاطمه زهرا نیست. ایرانیان مفتون حماسه و ذکر پهلوانی٬ پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام به قامت تنی چند از نزدیکان پیامبر اسلام نیز لباس سلحشوری پوشاندند از جمله نوه او٬ حسین.
امام سوم شیعیان یا سیاوش اساطیر
از مهمترین داستانهای سوگ در اساطیر ایران، سوگ سیاوش و آیینهای همراه آن است. سرگذشت سیاوش در بسیاری از متون کهن ایرانی آمده و بخش مهمی از شاهنامه را نیز به خود اختصاص داده است.
روایتی که شیعیان ایرانی از سومین پیشوایشان نقل میکنند٬ شباهتی فراوان به اسطوره سیاوش دارد.
هر دو قربانی تهمت شدند٬ سیاوش قربانی تهمتِ نظر داشتن به زن پدرش و حسین قربانی تهمت خروج از حج؛ هر دو به نحو دلخراشی کشته شدند و هر دو از جمله معدود شخصیتهای تاریخی بودند که ایرانیان لااقل در دورهای به صورت جمعی به سوگشان مینشینند.
گذشته از شباهتهای روایت٬ نحوی عزاداری برای این دو نیز با هم منطبق است.
«اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان، آن سرودها را کین سیاوش گویند. مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست…. مطربان آن را سرود ساختهاند و میگریند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از ۳۰۰۰ سال است.»
در تاریخ جامع ایران آمده است: « «در میان شیعیان ایران سالروز رحلت پیامبر(ص)، شهادت حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س) و مخصوصا شهادت امام حسین(ع) دیگر امامان ایام سوگواری به شمار میرود. گاه در سوگواریهای مذهبی در میان شیعیان آیینهای سیاوشان دیده میشود. نوع برگزاری عزاداری برای امام سوم شیعیان عراق نیز بهآیین سیاوشان نزدیک است، در حالی که در میان سنیها عزاداری به این سبک وجود ندارد، و آنرا دلیلی بر ایرانی بودن این نوع سوگواری دانستهاند.» (جلد بیستم٬ صفحه ۹۷)
نیلی کردن جامه و شهرها در سوگ سیاوش٬ رسمی است پیشا-اسلامی که در مراسم عزاداری برای امام سوم شیعیان تکرار شده است.
در کتاب تاریخ جامع ایران همچنین آمده است: «آتشافروزی در تکیهها رسمی بوده است که از دوران کهن نشانه دارد. در عقدا که شهری میان نائین و اردکان یزد است سه تکیه وجود دارد که بر روی تکیه بزرگتر در عزاداری عاشوار آتش میافروختهاند. این آتش که کدک نام دارد، باید در طول دهه روشن بماند و یکی از بزرگان خانوادههای آنجا به نگهبانی آن میپردازد تا آتش خاموش نشود و بر طاقنمای تکیه نیز چراغ روشن میکردهاند.»
از همین پرونده بیشتر بخوانید:
همهگیری در محرم با ایران چه کرد/ از وبا تا کرونا
از زوال تعزیه تا ساخت «سنت نو»
از جمله دیگر نمادهای عزاداری عاشورا در برخی شهرهای ایران «نخل» گردانی است؛ اما این «نخل»ها پیشینهای بسیار طولانیتر از دین اسلام دارند: «ساختن تابوتهای تمثیلی در ایران پیشینهای دراز دارد و به سوگواریهای سیاوش و گرداندن تابوت او بازمیگردد. در ماوراءالنهر تا سدههای نخست اسلامی شبیه سیاوش را میساختند و در تابوت میگرداندند.» (کتاب تاریخ جامع ایران٬ صفحه ۹۸)
ذکر مصیبت یا روضه خوانی برای امام سوم شیعیان نیز از ابداعات پیروان این مذهب نبوده است. در تاریخ بخارا آمده است: «اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان، آن سرودها را کین سیاوش گویند. مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همه ولایتها معروف است و مطربان آن را سرود ساختهاند و میگریند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از ۳۰۰۰ سال است.»
رنگ سبز زرتشتیان بر تن شیعیان
شیعیان استفاده از رنگ سیاه یا همان نیلی را در مراسم عزاداری برای پیشوایانشان٬ بالاخص حسین٬ از مراسم سوگ سیاوش گرته برداری کردند؛ اما سیاه تنها رنگی نبود که پیش از اسلامی برای مراسم مشابهی به کار میرفت.
رنگ سبز نماد دین زرتشت است. دینی که ستایشگر طبیعت بود و در کنار سفیدی به معنای پاکی٬ سبزی را نیز به عنواد نماد خرمی برگزیده بود.
استفاده از رنگ سبز در دوران مانویت به اوج خود رسید. رنگ سبز نماد هنر دوران مانویت است. اگرچه ایدولوژی مانویت در مواجهه سرکوب سخت زرتشتیان٬ مسلمانان و مهمتر از همه مسیحیان از میدان اندیشه رخت بربست اما هنر٬ بهخصوص در ایران هنوز متاثر از مانویت است.
این مانویان بودند که سرو سربلند ایرانی را که از جمله نمادهای دین زردشت بود تبدیل به جقه سرافکنده پس از اسلام کردند و رنگ سبز را نماد شیعیان.
از سوی دیگر ایرانیان که مذهب شیعه را به منظور ایجاد تقابل با فاتحان سنی مذهب خود برگزیده بودند٬ در مقابل رنگ سیاه مطلوب خاندان بنیعباس بر سبز پوش بودن شیعیان تاکید کردند تا این تفاوت آشکارتر شود؛ زیرا که سیاه در بین ایرانیان تا پیش از اسلام رنگی مکروه بود و ایرانیان زرتشتی و مانوی در سوگ هم حتی سفید میپوشیدند.
در حقیقت تنها ارجاع تاریخی به نیلی رنگ پوشیدن در مراسم سوگ برمیگردد به سوگ سیاوش.
از سوی دیگر سیاوش در اساطیر ایرانی نماد مرگ و زندگی، پژمردن و بهار نیز بوده و در اکثر دیوار نگارههای باستانی در تمامی قلمرو فرنگی ایرانی٬ از بخارا تا ﻣﺎﻭﺭﺍﺀﺍﻟﻨﻬر با تنهای مختلف رنگ سبز به تصویر در آمده است.
علم ابوالفضل و گرز سلحشوران شاهنامه
رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران توسط صفویان همزمان بود با بازشدن پای «اروپاییها» به ایران؛ از سوی دیگر ورود علم و کتل به متن عزاداری رسمی شعیان برای امام سومشان نیز همین زمان بود.
یکی از اولین ارجاعات تاریخی به مراسم عزاداری امام سوم شیعیان به سبک نوین را یکی از جهانگردان ایتالیایی نوشته است٬ تاورنیه.
او که در روز عاشورای ۱۰۷۸ ق در میدان نقش جهان اصفهان حضور داشته مینویسد: «دوازده دسته از دوازده محله اصفهان با علم وکتل و عماری و ساز وبرگهای مخصوص عزاداری به میدان نقش جهان آمدند. هر دسته یک عماری داشت که هشت تا ده نفر آن را حمل میکردند. چوب عماری به انواع گل و بوته نقاشی شده در هر عماری تابوتی گذارده، روی آن رابا پارچه زری پوشانده بودند… در جلوی هر دسته یک یدک (کتل: اسب جنیب) را میکشیدند، کتلها را با زین و یراق آراسته و به آنها تیر و کمان و شمشیر و خنجر آویخته بودند. در یک صد گامی جایگاه شاه یدک کشان اسبها را به تاخت وامیداشتند و دسته با عماری دنبال آنها میدویدند.» درواقع این اسبها مظهر همان اسبانی بودند که شهیدان بر آنها سوار شده بودند و به جنگ میرفتند.
تاکید بر اسب در مراسم عزاداری حسین یا مراسم شبیه خوانی٬ ارجاعیست مستقیم به اسب سیاوش. شبرنگ اسب سیاه رنگ سیاوش هم در اساطیر نقشی پررنگ دارد هم در شاهنامه فردوسی.
بخشی وسیع از داستانهایی که در مورد سیاوش نقل میشود٬ بخصوص در سووشون مربوط به عزاداری شبرنگ بر پیکر سیاوش است؛ همچون ذوالجناح حسین.
گرز رستم نیز در اساطیر نقشی پررنگ دارد٬ اسلحه او در مصاف با تورانیان. ایرانیان پس از گرویدند به اسلام و انتخاب مذهب تشیع گرز رستم را در قالب علم به دست ابوالفضل دادند.
اگرچه که علمهای ابتدایی بسیار سادهتر و به شکل همان گرز سنتی ایرانی بود. به مرور اما تیغههایی به علم اضافه شد؛ تعداد تیغهها متناسب با ۵ تن آل عبا، و ۱۲ امام شیعه و ۱۴ معصوم به همین تعدادها ساخته میشود. تیغه وسط نیز الله است٬ هیچگاه عَلَمی با پیش از ۱۵ تیغه ساخته نمیشود.
اما در دوران صفویه٬ شیعیان متاثر از نحوی عزاداری اسپانیولیزبانها برای عیسی ناصری٬ تغییرات بیشتری در نحوهی برگزاری مراسم عزاداری عاشورا دادند.
تا پیش از آن همچون سووشون٬ عزاداران امام سوم شیعیان در میدانی جمع میشدند اما حرکت نمیکردند؛ پس از صفویه بود که عزاداران شروع به حرکت در معابر عمومی کردند. همچنین تا پیش از آن صدمه زدن به جسم بخشی از عزاداری محرم نبود٬ کما اینکه تا کنون نیز برای دیگر ائمه یا شخصیتهای مقدس مذهب تشیع مراسم سینه و زنجیر زنی٬ به غیر از مواردی استثنائی٬ برگزار نمیشود.
زنجیر نمادهای عزاداری محرم آنچنان به مراسم سووشون وصل است که کتمان آن ممکن نیست؛ در حقیقت ایرانیان از دوران کهن تا به امروز نه به عزای یک فرد به نام سیاوش یا حسین که به سوگ نماد شجاعت٬ معصومیت و کشته بهتان مینشینند. حال گاه او را حسین میخوانند گاه سیاوش.
4 پاسخ
ذکر منابع در چنین مقاله ای خیلی احساس میشد . منبع نویسی مفصل تری نیاز دارد که بدون ذکر منابع نمیشود به ارتباط بین جملات و فکت ها پی برد …
جستجوی رابطه بین مراسم محرم و سوگ سیاوش و فرهنگ اسلامی و ایران قبل از اسلام بجا و جالب است و بنظرم باید بیشتر جا بیفتد. اما من در ضمن تحیقاتم متوجه تاثیری شدم که مسلمانها در اثر همنشینی با مسیحیت از مراسم و تفکر انها گرفته اند. سوگ برای حسین بشدت شبیه مراسم و سوگ برای به صلیب کشیدن عیسی ست. در آئین کلیسائی در طول قرون مرتب بر مظلومیت عیسی و قربانی شدن او تکیه شده نه در گفتار که همه جای هنر نقاشی حتی موسیقی. و گریستن بر او ذات این توجه به مظلومیتش است. از سوی کلیسا ها کاراناوال های فراوان برای لحظه بدوش کشیدن صلیب توسط عیسی و فرستاده شدنش به جلجتا و شکنجه شدنش سامان یافته که هنوز در برخی نقاط دنیا میشود از انها یافت. در خود کلیسا های محلی هم من شخصا شاهد شبیه سازی جریان به صلیب کشاندن و هدایت او توسط ماموران ددمنش که تاج خار بر سرش می نهند و خونینش میکنند بوده ام. همزیستی دراز مدت مسلمانان در سوریه و لبنان و اسپانیا با مسیحیان با خود تاثیر گیری فروانی به بار آورده. همین ولایت فقیه، یک برگردان کلیسائی، جانشینی عیسی توسط کلیساست.
t.me/exagez
Tee.biطنین آفرینش
با سلام. درست است که ایرانیان تحت تاثیر داستانهای حماسی خود رنگ و بو دیگریی به واقعه کربلا دادند و حتی رستم گم گشته خویش را در حضرت علی تجلی دادند. اما نمیدانم که آیا داستانهای حماسی آنان نیز رنگ و بو مذهبی داشت و از کی و کجا عملیات وحشت انگیزی، چون زنجیر زنی، قمه زنی بدان اضافه شد.
با سلام
این نوشته و درج آن در زیتون از این جنبه برای من شایان اعتنا و تحسین برانگیز است که گویا می خواهیم ـ جداً ـ به این مسائل بپردازیم.
من نکاتی را به این نوشته می افزایم تا دست محققین بعدی بازتر باشد.
۱- بایست توجه داشت که حکم چنین نوشتجاتی در ایران همیشه پس از صفویه مرگ بوده است. این است که ما تا کنون جرأت نکرده ایم که به این مسائل با نگرش درست بپردازیم و درک درستی از آن داشته باشیم. ۲- ما هنگامی که به سنن ایرانی می پردازیم نگاهمان به ایران در معنای اورژینال نیست. ایران در معنای اورژینال آن است که فردوسی در شاهنامه از آن سخن به میان آورده است. بخش بزرگی از این ایران در ماوراء النهر است. سنن مذهبی پس از صفویه سنن گرد آوری شده از ایران در معنای اورژینال است.
۳- اولین کسی که با دید مردم شناختی به ایران و ایرانی و جامعۀ ایران نگاه کرد و نکات در خور اعتنای آن را برجسته کرد شاردن است. سفرنامۀ او را بایست اساس مردم شناختی در ایران انگاشت. ایرانیان چون نوشته شاردن افشاگر چگونگی خود کامگی پادشاهان دین مدار در ایران نیز است و از ایران در معنای مردم شناختی سخن به میان آورده است جرأت نکرده اند که به آن بپردازند. ۴- روشنفکران دیندار ایرانی چون در خانواده های مذهبی هیئتی به دنیا می آیند و با سنن مذهبی ایرانیان مأنوسند و نسبت بدان خویمندند ـ به رغم آن که این سنن خلاف دین اسلام در معنای محمدی است ـ استعداد درک و دریافت ناهنجاری های آن را ندارند.
نوشتۀ سولماز به رای من می تواند غنی تر شود اگر چنانچه وی سفرنامۀ شاردن و به ویژه جلد اول آن را بخواند. سفرنامۀ تاورنیه را بخواند [ترجمۀ کامل آن را] و سفرنامۀ پیتر دلاواله را بخواند. دیگر این که ایران را در معنای ماوراء النهر لحاظ کند. من این بخش از کار را به او [و امثال او] واگذار می کنم. این جا اما خودم به این می پردازم که چرا نوحه و زاری بر مرده خلاف دین اسلام است. و من از برای این کار حجمی از احادیث نبوی را در میان می نهم تا ضمناً گفته باشم که چرا و چگونه بایست به احادیث پرداخت.
[همه نقل قول ها این جا از ج ۲ ترجمه به فارسی کتاب “صحیح بخاری” است. اعداد داخل پرانتز شمارۀ حدیث است.] بخارایی می نویسد؛
گفته اند پیامبر گفت: هنگامی که کسی درمی گذرد؛ باورمندان به آخرت [خود را پیشگو مدانند و] از بهر او و در بارۀ آخرتش به داوری منشینند؛ اما از برایش آرزوی عاقبت به خیری کنند. بگویم که من ـ که پیامبر خدایم ـ از سرنوشت اخروی ام بی خبرم. (۱۲۴۳) گفته اند که پیامبر گفت بر مرده گریه مکنید. اَنَس گفته من بودم که پیامبر به زنی که بر سر قبری [های های] می گریست گفت: شکیبا و خویشتن دار باش! (۱۲۵۲) و او گفت: منم که داغدارم. [پیامبر هیچ نگفت.] زن آنگاه که عذر آورد پیامبر گفت: ما را توصیه به شکیبایی کرده اند. شکیبایی به گاهی که آدم دلش داغدار است. (۱۲۸۳) جابر رضی الله گفته که من و عمه ام هر دو در پایان جنگ اُحُد ـ نزد پیامبر ـ بر جنازۀ پدرم [که او را مثله کرده بودند] گریستیم. پیامبر چیزی در این باره به ما نگفت. (۱۲۴۴) اَنَس گفته من پیامبر را هنگامی که از کشته شدن مسلمانان در جنگ تبوک با خبر شد و اشک ریخت دیدم. (۱۴۲۶) عایشه گفته چون به وی گفتند زن جعفر ـ که از کشته شدگان جنگ تبوک بود ـ مراسم گریه به راه انداخته گفت بگویید که چنین مکند. چون گفتند وی از این کار دست بر نمی دارد برنتافت. گفت: به دهانش خاک بپاشید. (۱۲۹۹) و (۱۳۰۵) اَنَس گفته من بودم که پیامبر در جمع زنان [از برای همدردی با آنان] گفت: آن که فرزند خردسالش بمیرد [داغ دلش او را] از آتش دوزخ بر کنار می دارد. (۱۴۲۸) می گویند این را ابوهریره نیز از قول پیامبر گفته است. (۱۲۵۰) گفته اند پیامبر گفته که زن نشاید که بیش از ۳ روز سوگواری کند. (۱۲۷۹) گفته اند که اُمّ حبیبه ـ همسر پیامبر ـ چون پدرش در گذشت چنین کرد و فردای روز سوم خود را آراست. می گفت: من این را ـ این چنین ـ از پیامبر شنیده ام. (۱۲۸۰) زینب بن جحش ـ یکی دیگر از زنان پیامبر نیز چون برادرش درگذشت چنین کرد. (۱۲۸۲) گفته اند که پیامبر گفت: نوحه و زاری بر مرده روا نیست. (باب ۳۳) عایشه گفته مرادش این بود که بگوید مسئولیت اُخروی مرده بر دوش خود اوست. [گریۀ شمایان از بهر چیست؟] (باب ۳۳ ص ۹۳) ابن عمر گفته که مرده نیاز به گنبد و بارگاه بر بالای قبرش ندارد؛ نیازش به این است که در سایه سار کارهای حَسَنه اش بیارامد. (باب ۸۲ ص ۱۳۰) گفته اند که اسامُه گفته که چون پسر زینب دختر پیامبر حالش سخت پریشان شد و بر بستر مرگ افتاد زینب کس به نزد پیامبر فرستاد که آهای آی هوار! بیا! [بر این گمان بود که پیامبر اکنون می آید و معجزه می کند.] پیامبر گفت: به او بگویید که جان را خدا می دهد و خدا می گیرد. [من که کاره ای نیستم.] (۱۲۸۴) و اسامه در ادامه گفته که زینب بار دیگر کس فرستاد که بیا! و پیامبر رفت و من دیدم که چون آن پسر را از دست رفتنی دید اشک ریخت. کسی شگفت زده از او پرسید: پیامبرا شما هم می گریی؟ گفت گریه نشان از عاطفت انسانی ما دارد. (۱۲۸۴) اَنَس گفته که من دیدم که پیامبر هنگام تدفین دخترش می گریست. (۱۲۸۵) و هنگامی که فرزند خردسالش ابراهیم بیمار بود دیدم که او را به بر گرفت و بویید و بوسید. و آنگاه که نفس های او به شماره افتاده بود دیدم که اشک ریخت. کسی شگفت زده از او پرسید: پیامبرا! شما نیز می گریی؟ گفت آری! گریه نشان از عاطفت انسانی ما دارد. سپس گفت: آری! دل غمی می شود و چشم می گرید و آدمی اندوهگین می گردد. باید اما خویشتن دار بود و ناسزا و ناشایست به زبان نیاورد. (۱۳۰۳) عبدالله عمر گفته که من دیدم که پیامبر بر بالین سعد بن عُباده ـ که سخت بیمار بود ـ گریست. و همی گفت: آدمی را اشک و آه گناهکار نمی کند. ناسزا و ناشایست است که نبایست به زبان آورد. (۱۳۰۴) ابن عباس گفته که عمر می بگفت پیامبر ما را از گریستن نهی کرده است. عایشه گفته که مراد پیامبر این بود که بگوید مسئولیت کار و کردار مرده بر دوش خود اوست. [گریۀ شمایان از بهر چیست؟] (۱۲۸۸) گفته اند عمر هنگامی که زخمی شد می بگفت: بر من مگریید. چون مُردم هم بر من مگریید. (۱۲۹۰) وی هر گاه هم کسانی را گرد آمده بر مزار مرده ای می دید به اطرافیان خود می گفت: تا داد و قال راه نینداخته اند و خاک به سر و رویشان نپاشیده اند کاری به کارشان نداشته باشید. (باب ۳۴ ص ۹۷) گاه می شد که رفتار آنان را برنمی تافت. [خودش داد و قال راه می انداخت] و آنان را چوب می زد و سویشان سنگ می انداخت و آنان را از سر مزار می راند. (۱۳۰۴) عبدالله مسعود رضی الله گفته که پیامبر می گفت: هر که به رسم جاهلیت بر سر قبر کسی سیلی به صورت خود بزند و گریبان چاک دهد و نوحه خوانی کند و حرف های گنده گنده به مرده نسبت دهد از ما نیست. (۱۲۹۴) و (۱۲۹۷) و گفته اند که پیامبر سر تراشیدن و گریبان چاک دادن و های های گریستن بر مرده را برنمی تافت. (۱۲۹۶) و (۱۲۹۷) اُمِّ عَطِیِّه رضی الله گفته که چون پیامبر از ما زنان بیعت می گرفت همیشه خاطر نشان می کرد که در اسلام نوحه و زاری بر مرده ـ به سنت جاهلیت ـ پذیرفته نیست. (۱۳۰۶)
با احترام
داود بهرنگ
دیدگاهها بستهاند.