در وضعیتی به سر میبریم که زندگی شهروندان عادی نیز سال به سال گرهی کورتری با سیاست میخورد؛ چه رسد به هنرمندان که اغلب این سیاست بوده که صدایشان را – اگر نگوییم در سراسر تاریخ – دست کم در تاریخ معاصر این سرزمین، از طرفی خاموش و از طرفی جاودان کرده است. در چنین وضعیتی، طبیعیست که واژگانی نظیر «هنرمند مردمی» در تقابل با «هنرمند حکومتی» و «هنر مردمی» در تقابل با «هنر فرمایشی» آنقدر زیاد استفاده شود که کم کم مفاهیم اولیهی خود را از دست بدهد و بهمانند عباراتی کلیشهای، در اثر شنیده شدنِ بسیار حتی دلزدگی نیز در شنونده ایجاد کند. این فرضیه در عین حال با فرض دیگری قوت میگیرد: اینکه، اشباع شدن زندگی شهروندان عادی با سیاست، آنها را از سیاسی شدن همهی چیزهایی که برای گریز از چنین زندگیای به آن پناه جستهاند، خسته و سرخورده خواهد کرد؛ چیزهایی مثل سینما، ادبیات و صد البته، موسیقی.
باب دیلن، هنرمندی که در دورههای مختلف، صدای جاودانهی اعتراضات جامعهی خود علیه جنگ، اعدام، تبعیض و نابرابری بهشمار میرفته است، در باب «هنر مردمی»، تاریخ مصرفدار شدنش و آن دلزدگی که میتواند ایجاد کند میگوید:
«دورهی آثار فرهنگی مردمی معمولا خیلی سریع به سر میرسد. یعنی دچار مرگ میشوند. من میخواستم کارهایی کنم که پا به پای نقاشیهای رامبرانت دوام بیاورد.»
و چه انتظار بزرگی! کدام هنر است که هم بنا به تعریف بتواند «مردمی» باشد و هم با گذشت زمان و تغییر روحیات، سلایق و آمال مردم، همچنان محبوبیت خود را میان آنها حفظ کند؟ تنها هنرمندانی که اوج و فرودهای تاریخ یک سرزمین را درک و روایت میکنند، و نه آنانی که مترصد موجی میمانند تا از آن سواری بگیرند و بدینوسیله به نان و نوایی برسند، توانستهاند هنری خلق کنند که هر دو خصوصیت را دارا باشد. و محمدرضا شجریان از آنجا که همواره در آثارش آن تاریخی را به تصویر میکشد که برساختهی مردم است؛ نه برساختهی سیاست و موجهای سیاسی، یکی از این انگشتشمار٘ هنرمندان است.
خود او در مستند «شجریان؛ پژواک روزگار» بر این امر صحه میگذارد؛ بهطور مثال، آنجا که به مجری (صادق صبا) میگوید تصنیف «سپیده» را در توصیف حالت رستاخیزی که در جامعه پیش آمده بود خوانده است و توضیح میدهد که این اشتباه بوده که تلویزیون جمهوری اسلامی این ترانه را با نشان دادن تصویری از آقای خمینی در حال پایین آمدن از پلههای هواپیما در لحظهی ورود به ایران، پخش میکرده است. و باز تاکید میکند که برای شخص، ترانهای نخوانده است. اگر روال آثارش را در نظر بگیریم، میبینیم که درست میگوید؛ آثار او آیینهی تمامنمای تاریخ ایران در این چند دهه است و هر لحظهی رنج و شادی که بر مردم ایران رفته، بی آنکه بخواهد از تمام اینها، سودی سیاسی ببرد و از این نمد کلاهی برای خود بدوزد. چرا که او چه پیش از انقلاب ۵۷ که عضویت در احزاب سیاسی و همراهی با اهداف آنها به کنش معمولِ هنرمند و روشنفکر تبدیل شده بود، چه حتی سالها پس از آن، که نشست و برخاست با رؤسای جمهور و شرکت در مهمانیهای افطاری آنها برای دستهای از همان هنرمندان سیاسی افتخار محسوب میشد، استقلال خود در فکر و عمل را به هیچ قیمتی نفروخت؛ نه به عضویت هیچیک از احزاب سیاسی درآمد، نه به دیدار هیچکدام از چهرههای سیاسی، حتی خوشنامترینهایشان شتافت.
در عین حال، اینکه او به گفتهی خودش در همان مستند «پژواک روزگار»، هر بار مدت زمانی طولانی را صرف انتخاب اشعاری میکند که قصد اجرایشان را دارد، به او چه در بازتاب دادن تاریخی که آن را زندگی میکند، چه در اثرگذاری بر آن تاریخ بهواسطهی هنرش، نقشی میدهد که آوازهخوانی که صرفا آوازهخوان باشد و نه انتخابگر، هنرمندی که منفعل باشد و نه اهل کنش و همکنش، همواره از ایفای آن باز مانده است.
اشعاری که شجریان در تمام این چند دهه فعالیت هنریاش برای خواندن انتخاب کرده است، جدای از اشعاری با مضامین عاشقانه و بعضا عرفانی، آثاری با مضامین اجتماعی-سیاسی بوده که خود بر دو دستهاند: مرثیههای اجتماعی-سیاسی و اشعار ایستادگی. حال باید دید که اصولا تفاوت این دو در چیست و هنرمند متعهد ما بر چه اساس، گاه اشعاری را از دستهی نخست و گاه از دستهی دوم برگزیده و خوانده است.
نکتهای که در حین ورود به چنین بحثی باید در نظر گرفت این است که اساساً چه مؤلفهای در یک شعر، آن را سیاسی میکند؟ به بیان دیگر باید دید این اشعاری که تحت تعریف شعر سیاسی قرارشان میدهیم، از کدام منظر سیاسیاند؟
از نگاهی میتوان گفت تمام فعالیتهای آدمی از آنجا که در بافتی تاریخی اتفاق میافتد، به نوعی سیاسی است. شاعران نیز از ابتدای تاریخ تا به اکنون از برخی منظرها سیاسی بودهاند، از انهدوانا، ایزدبانوی شعر گرفته تا هومر، دانته و شکسپیر. به طور مثال، جنگ تروا در «ایلیاد» هومر به تعبیر دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «ایران و یونان در بستر باستان»، نماینده و نمادی برای نبرد آسیا – اروپا [شرق – غرب] قرار گرفته است.
نقل است که رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتم بههنگام تماشای انفجار نخستین بمب اتمی در صحرای نیومکزیکو، از «بهَگَوَد گیتا» نقل قول آورده است. و این نیز اثری سراسر سیاسیست. نمایشنامههای اسخیلوس، سوفوکل و اوریپید (مثلث نمایشنامهنویسان یونان باستان) از آنجا که به خشونتها و جنایات جامعهی یونانی پرداخته، آثاری اجتماعی-سیاسی به شمار میرفته است. دانته، شکسپیر و میلتون را نیز جملهگی میتوان شاعرانی سیاسی فرض کرد (فقط کافی است لحظهای با خود بیندیشیم که اگر دانته، «کمدی الهی» را امروز مینوشت، چه کسی یا کسانی را به گودال نهم دوزخش میفرستاد؟)
عارف قزوینی تصنیف «از خون جوانان وطن» را در روزهای آغازین انقلاب مشروطهی ایران سرود. این تصنیف، آشکارا «مرثیه»ایست که بهگواهی مقدمهای که شاعر شخصا بر آن در دیوان خود نوشته، به یاد نخستین جانباختگان راه آزادی سروده شده است.
شجریان این تصنیف را نخستین بار در سال ۱۳۵۱ با همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی اجرا کرد؛ اجرایی که شهرت زیادی نیز به دست آورد اما چنین به نظر میرسد که در هیچ منبعی بهطور مشخص اشارهای به علت اجرای این تصنیفِ آشکارا سیاسی در آن مقطع از تاریخ نشده است. با مرور حوادث آن سال، آنچه بیش از هر رخداد سیاسی دیگری به چشم میآید، بازداشت خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان همراه با ده تن دیگر از اعضای گروهشان به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به خانوادهی سلطنتی است. بازداشتی که یک سال بعد، به محاکمهی علنی و تاریخی آنها و در پی آن، اعدام گلسرخی و دانشیان منجر میشود. اما مشخص نیست که اجرای شجریان از تصنیف عارف قزوینی، پیش از بازداشت آنها اتفاق افتاده است یا پس از آن. به هر حال، سرکوب واقعهی سیاهکل در زمستان ۱۳۴۹ نیز سالهای حملات پیاپی به خانههای تیمی مخالفان شاه را در پی داشت و در جریان آن حملات، جوانان زیادی کشته شدند. این یعنی که آن روزگار آنقدر سیاه و غمناک بوده که شجریان، لطفی و گروه شیدا را بر آن دارد که مرثیهای تا به این حد سوزناک و تا به این سطح، سیاسی را آواز سر دهند. این میگذرد تا درست هفت سال بعد، یعنی در نخستین سال پیروزی انقلاب ۵۷ و در رثای «سَروقَدانی» که برای آن انقلاب جان بر کف گرفته و به پایش جان باختند، صدای شجریان دوباره بر تصنیف «از خون جوانان وطن» بنشیند و این بار با تنظیمی کاملا متفاوت و یگانه از فرامرز پایور و همراهی گروه او، شوری دیگر در تاریخ هنر سیاسی ایران بیافریند:
از خون جوان
از خون جوان
از خون جوانان وطن لاله، وطن لاله، وطن لاله دمیده…
مهدی اخوان ثالث شعر «زمستان» را پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲و همزمان با سرکوبهای سیاسی شدیدی که در پی داشت سرود. بالطبع، جامعهی ایران نیز تحت تاثیر خفقان حاکم بر آن فضا، از ایجاد هر گونه تغییر مثبتی دلسرد و ناامید شده بود و بر این اساس، میتوان «زمستان» را سوگسرودهای اجتماعی-سیاسی در رثای آمال و امیدهای بر باد رفتهی یک ملت به شمار آورد. شجریان نیز آلبوم «زمستان است» را که همین سوگسرودهی اخوان مبنای نامگذاری آن قرار گرفته و طبعا در خود آلبوم هم آمده است، سالی پس از حوادث کوی دانشگاه و سرکوبها و خفقانِ بعد از آن، به صورت زنده در کالیفرنیا اجرا و ضبط میکند؛ شاید به این دلیل که میخواهد شهادت دهد که یک بار دیگر چنان فضایی بر تاریخ ایران سایه افکنده است.
حال ببینیم شعر ایستادگی چیست و شجریان در کدام آثار خود و به چه مناسبت به سراغ خواندن این نوع شعر رفته است. شعر ایستادگی یک مؤلفه دارد که تمام شعرهایی که مضمون سیاسی-اجتماعی دارند، لزوماً از آن برخوردار نیستند و آن، خاصیت تهییجکنندگیست، حال چه به طرفداری از جنبشی اعتراضی باشد، چه در جهت دفاع از میهن در بحبوحهی جنگ و چه به منظور روحیه دادن به مخالفان سیاسی یک حکومت، فرقی نمیکند؛ این نوع شعر اصولا باید مردم را به ایستادگی ترغیب کند.
در قرن بیستم، به واسطهی ظهور جریانها و رویکردهای متکثر در شعر جهان، شعر سیاسی نیز با به کار گرفتن امکانات پیشنهادیِ این جریانها، کیفیت خود را ارتقاء داد.
اغلب اشعار سیاسی شاعرانی چون پابلو نرودا، پل الوار، فدریکو گارسیا لورکا، یوسانو آکیکو و محمود درویش را که غنای استعاری و تصویری نقطهی قوت آنها به شمار میرود، از آنجا که از ویژگی تهییجکنندگی و شوربخشی به جای لفاظیهای روشنفکرانه برخوردارند، میتوان در دستهی شعر ایستادگی قرار داد. برتولت برشت، ولادیمیر مایاکوفسکی، لنگستون هیوز و سزار والجو نیز به نوعی دیگر و به خاطر لحن پرهیجانی که برای سرودن شعرهای سیاسیشان برگزیدهاند، در همین دسته قرار میگیرند.
ایران نیز در بحبوحهی قیامها و انقلابهایش سرودههایی را به خود دیده که به عنوان شعر ایستادگی قابل طرح است. نمونهها البته بیشمار است؛ بسیاری از اشعار سیاسی عشقی، بهار، فرخی یزدی و بعدها، شاملو، کسرایی، ابتهاج، سلطانپور و … از پرشورترین اشعار ایستادگی دورانهای خود به شمار میروند.
اگر خواندن مرثیههای سیاسی، تنها به انعکاس رنج دورانها در صدای شجریان کمک کرده باشد، برای اجراهای او از شعرها و تصنیفهای ایستادگی میتوان نقشی فراتر از این را در نظر گرفت؛ نقشی فعال و تهییجکننده بهمانند همان که قیامها، جنبشها و انقلابها برای خود سرودها و اشعار ایستادگی قائلاند: بر سر زبانها افتادن؛ نیرو دادن به مردم. حال در نظر بگیرید وقتی موسیقی روی چنین اشعاری بنشیند، چقدر این تاثیرها بیشتر میشود. بهمانند همان تاثیری که «کانون چاووش» بر مردم و انقلابشان گذاشت.
از آنجا که کشتار مردم در هفدهم شهریور ۵۷ به استعفای دستهجمعی اعضای گروه «شیدا» (یعنی سایه، شجریان، لطفی، علیزاده و جمعی از هنرمندان جوان) از رادیو منجر شد و آنها پس از آن بود که کانون فرهنگی-هنری چاووش را تشکیل دادند، خود امر شکلگیری این کانون را نیز بهواقع میتوان واکنشی از سوی جریان موسیقی متعهد علیه آن کشتار به شمار آورد.
کانون به تولید مخفیانهی آثاری در حوزهی موسیقی سنتی پرداخت که با اجرای اشعار ایستادگی شاعران آن روزگار خلق میشد. تصنیف «شبنورد» سرودهی اصلان اصلانیان، یکی از آن آثار بود. اصلانیان در این تصنیف تنها به مرثیهسرایی از این دست قناعت نکرده بود:
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه، برادر کاکلش آتشفشونه
او امید نیز داده بود؛ امید به ایستادگی، شور نیز بخشیده بود؛ شور به قیام:
تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که همرزم و همزنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی…
شعر با صدای شجریان بود که چون همان شیپور صبح روشنایی، همراه و همآواز مردم شد.
«سپیده»، سرودهی شورآفرین و نویدبخش ه. الف. سایه که در تهییج حس میهندوستی نه تنها کم از سرود «ای ایران» ندارد، که دارای بار معنایی بهمراتب بشردوستانهتری است، از دیگر تولیدهای مخفیانهی کانون چاووش بود که با صدای شجریان جاودانه شد.
در تصنیف «سپیده» از برتریجویی نسبت به دیگر ملتها، «آهن» خواندن ایرانیها و «سنگ خاره» نامیدن دشمنانشان (که بهوضوح استعاره از مردم کشور متخاصم است)، خبری نیست. در عوض، خواهان صلح و آزادی برای تمام ملتها میشود. «سپیده» برخلاف «ای ایران» نه تنها به محافظت از خاک، که به مقابله با ظلم نیز نظر دارد و از هر دو جنبه، به تمام معنا یک سرودهی ایستادگی محسوب میشود. تصور کنید این سطرها وقتی با صدایی منحصر به فرد که محبوب خاص و عام بود خوانده شد، چه انگیزهای، چه به انقلابیون آن سال و چه به ایراندوستانِ تمام سالها بخشید:
راه ما راه حق، راه بهروزیست اتحاد اتحاد، رمز پیروزیست…
شاعر سرود «رزم مشترک» که اغلب مردم آن را با نام «همراه شو عزیز» میشناسند، بر کسی شناخته شده نیست. پخش این اثر که به نام شاعری با نام مستعار برزین آذرمهر ثبت شده است، در مقاطع و مناسبتهای مختلفی به ایستادگی مردم معنا بخشیده و در حکم یک نماد برای آن بوده است.
«رزم مشترک» با صدای شجریان که حین اجرای آن سرشار از شور حماسی شده است، نخستین بار در سال ۱۳۵۸در آلبوم هفتم کانون چاووش منتشر شد. بعدها در بحبوحهی جنگ ایران و عراق نیز بارها پخش شد تا به رزمندگان در جبههها نیرو و روحیه بدهد. و جالب اینجاست که سالها پس از پایان جنگ نیز نه تنها تاریخ مصرفش به سر نیامد، بلکه برعکس، به سرود هر جنبش و قیام ضداستبدادی، از جنبش سبز گرفته تا خیزشهای دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تبدیل شد، دوباره بر سر زبان مردم کوچه و خیابان افتاد و خود به تنهایی ثابت کرد که معدود آثارِ بنا به تعریف، «مردمی» نیز هستند که با تغییر آمال و مطالبات مقطعی مردم، از یادها نمیروند؛ چرا که مطالبهی جاودانهی نوع بشر را که نه پیروزی در انقلابها و جنگها، که برقراری عدالت و دستیابی به آزادی است، جار میزنند و نوید میدهند.
تمام آنچه از اثرگذاری اجتماعی هنر شجریان گفتیم، تنها مشتی بود از خروار. شجریان اما خود جدای از خلق هنری که همواره همراه و همصدای مردم بوده است، در سال ۸۸ یک نقش تاریخی دیگر را نیز ایفا میکند: اینکه، این بار شخصا و بهطور مستقیم بر این همراه شدن گواهی میدهد و در واکنش به ستمگری که مردم معترض را «خس و خاشاک» نامیده است، خود را «صدای خس و خاشاک» مینامد و به ممنوعالپخش شدن آثارش خطر میکند؛ علیه «زبان آتش» قد علم میکند و به «تفنگت را زمین بگذارِ» فریدون مشیری صدا میبخشد تا نهیبی باشد بر آنانی که به روی خواهران و برادرانشان آتش گشودهاند.
اینگونه است که به آنچه تکرارنشدنیست تبدیل میشود؛ اینگونه است که سطرهای اسماعیل خویی در شعری که سراسر در ستایش اوست، مسما پیدا میکند؛ اینگونه است که نه تنها صدایش، که خود نیز «از آن و از جاودان میسراید.»
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…