مفید می نماید که در این نوشتار کوتاه مرادم را با ذکر یک خاطره از گذشتههای دور آغاز کنم.
در پاییز سال ۶۰ لایحه مطبوعات در مجلس مطرح شد. کلیات آن قبلا به تصویب رسیده بود و اکنون جزئیات آن برای بحث و اظهارنظر موافق و مخالف به جریان افتاده بود. در بند دوم لایحه (که قرار بود بهزودی قانون شود) شروط و قیودی متعدد برای روزنامه نگاران و ارباب جراید ردیف شده بود. پس از آن که نماینده دولت از لایحه دفاع کرد و نوبت بیان موافق و مخالف رسید، من نخستین کسی بودم که در مقام مخالفت با بند دوم سخن گفتم. تمام قیود را اکنون به یاد ندارم ولی به خوبی به یاد دارم که یکی از آن شروط آن بود که نوشته ها «التقاطی» نباشند. در مقام رد این بندها (نقل به مضمون) گفتم قرار است که این متن قانون بشود و نه انشانویسی و بیانیه اعلام مواضع؛ قانون باید در حد امکان جامع و مانع باشد تا در مقام اجرا مجریان و از جمله قضات با تفاسیر دلخواه خود قانون را وفق عقاید و سلایق خود تفسیر و اجرا نکنند. به عنوان نمونه بیش از همه روی اصطلاح «التقاط» تأکید و تکیه کردم. گفتم فرض کنید قاضی دادگاه مطبوعات، افکار مرحوم مطهری و یا آیت الله منتظری را التقاطی بداند، در این صورت، به آسانی نقل مطلبی از این دو بزرگوار در یک گوشه روزنامه، می تواند جرم قانونی باشد و نویسنده و یا مدیر مسئول روزنامه مجازات شود. ناگزیر بگویم که در آن زمان هرگز فکر نمی کردم در عالم واقع، کتاب «مبانی اقتصاد اسلامی» مطهری و آن هم به فرمان آیتالله خمینی اجازه انتشار پیدا نکند و یا چندی بعد چنان برخوردهایی با شخصیتی چون منتظری بشود.
وقتی سخنان من آغاز شد، جنجالی به پا شد. چنان بود که دیگر حرفهای من شنیده نمی شد. هرکسی از هر طرف، چیزی می گفت و برخی نیز سخنان حاوی توهین و تهمت نثار من می کردند. یکی از دوستان من که تصادفا کنار آقای امامی کاشانی نشسته بود، نقل کرد که آقای امامی با لحنی دلسوزانه و همراه با تأسف گفت: ببینید. این شیخ بیچاره را فریب داده اند و او حالا دارد این حرف ها را می زند! تازه امامی کاشانی از میانهروها و به تعبیر امروز اعتدالی و اخلاقی شمرده می شد.
من به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه [شصتنفر] از کسی که با برشمردن اتهامات مشخص مرا مجرم دانسته، تقاضا میکنم که در دادگاه علیه من رسما اعلام جرم کند و من با کمال میل آمادهام تا به اتهامات مطرح شده پاسخ دهم
غرض از ذکر این خاطره آن بود که بگویم مقامات جمهوری اسلامی عموما بیش از چهل است که هر منتقد و مخالفی را در هر سطحی و در هر موردی یا مستقیما «دشمن» می دانند و یا «فریب خورده دشمن». در دیدگاه حقیر این مقامات نمی گنجد که حرف فلان مخالف و منتقد احیانا می تواند درست باشد و یا حداقل با انگیزه سالم و خیرخواهانه اظهار شده باشد. باز به یاد می آورم در همان سالها یکی از روزنامه های بهاصطلاح ارزشی و انقلابی در باره مجاهدین خلق نوشته بود که نطفه اینها اشکال دارد. بعد توضیح داده بود که نطفه اینها به طور نامشروع به وسیله آمریکایی ها در رحم مادران و یا مادر مادرانشان بسته شده است. این نسبت استعاره نبود بلکه واقعی بود و کاملا جدی. در ذهن علیل حضرات مخالفی در حد یک مجاهد که نمیتواند حلال زاده باشد! درست مانند این عقیده رایج شیعی که هر حلالزادهای دوستدار علی است و هر مخالفی هم لزوما حرامزاده است و فرزند نامشروع.
قابل تأمل است که شماری از مخالفان به ویژه براندازان جمهوری اسلامی هم دقیقا بازنمایی وارونه همین تفکر و سیاستاند. از نظر آقای خامنه ای هر منتقد و مخالفی قادعتا «معاند» است و مغرض و یا مأمور اجیر شده «دشمن» و مزدور استکبار جهانی! آئینه های وارونه اپوزیسیون نیز دقیقا همین اندیشه را بازتاب می دهند. از منظر مخالفان برانداز، هر حرفی که خامنه ای و یا فلان مقام جمهوری اسلامی بزند، لزوما دروغ است و فریب و باید با آن مخالفت کرد. در دوران آدمی چون ترامپ و شرکاء، این دوگانه خطرناک و بی بنیاد علنی تر شده است. در این شرایط، هر حرفی که ترامپ و پمپئو بزنند، لزوما درست است و هر ادعایی که طرف مقابل بکند، حتما و بی برو برگرد خلاف است و محکوم. این طوطیصفتان غالبا همان مدعیات دشمنان ایران را تکرار می کنند. مواضع این دو جناح معارض روشن است ولی مشکل این است که در این میان حتی اگر کسی از موضع مستقل و ملی نیز کمترین سخنی در نقد و نفی اندیشه های فاشیستی و ضد ایرانی آمریکایی ها و شرکاء در منطقه بگوید و مثلا تحریم های ظالمانه و حمله نظامی را محکوم کند، بی تردید از عوامل جمهوری اسلامی است و در مقام دفاع و بقای نظام است! اگر اینان مذهبی بودند شاید در نطفه افراد غیر خودی شان نیز تردید می کردند. بالاخره هر دو سوی منازعه در یک چیز اشتراک دارند و آن این که: یا با اونایی، یا با ما! چنین می نماید که جمهوری در یک چیز موفق بوده و آن این که توانسته بخشی از مخالفانش را کاملا شبیه خودش بکند.
آخرین نمونه این تفکر ناراست بازتاب اطلاعیه حدود شصت تن از ایرانیان ملی و وطنخواه است که در انتقاد به برخی مواضع سازمان عفو بین الملل در باب ارتباط آن با میرحسین موسوی انتشار یافته که این روزها شاهد آن هستیم. رویکردها و ادبیات به کار رفته در مقالات و نوشته های عموم براندازان انقلابی منتقد بیانیه، نشان میدهد که بیانیه مورد اشاره و اصولا ماجرای کشتار زندانیان ۶۷ و یا حتی موسوی، بهانه ای است برای اظهار وجود و اعلام موضع سازشناپذیری سیاه-سفیدی این حضرات و صد البته تسویه حساب با موسوی و کروبی و تمامی کسانی که هنوز به جنبش سبز داخل کشور امید بسته اند و از نظر حضرات مانع مشی براندازانه و گاه ترامپیستی آنان است. احتمالا اینان برآناند تا امکان هر نوع تحول مثبت در داخل بی اثر و نابود شود تا توجیه قانع کننده ای برای راهبرد براندازی ولو با دخالت های خارجی فراهم گردد.
در این میان حتی یکی از این منتقدان انقلابی، گوی سبقت از همفکرانش ربوده، نه تنها تمام امضاکنندگان بیانیه را از حامیان جمهوری اسلامی، بلکه از کسانی می داند که به انگیزه دوام و بقای جمهوری چنین اطلاعیهای منتشر کرده اند. وی در نهایت با این ادعا که «این اطلاعیه یک اطلاعیه مجرمانه است و سندی است که نشان می دهد این افراد جلو کشف حقیقت را گرفته اند و با حملات شخصی به افراد، عوض کردن بحث و پنهان کردن نقش خود می خواهند همه را وادار به سکوت کنند» و از این رو «علیه تمامی امضاکنندگان این اطلاع اعلام جرم» کرده است. راستی این گونه مواضع چه تفاوتی با حسین شریعتمداری های جمهوری اسلامی دارد؟ با این نوع اپوزیسیون انباشته از خشم و نفرت و کینه و غیرستیز می توان به آینده بهتر امیدوار بود؟ نمی توان گفت باز صد رحمت به آن کفن دزد قبلی؟! آیا مظلوم بودن حقانیت می آورد؟
در هرحال من به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه از کسی که با برشمردن اتهامات مشخص مرا مجرم دانسته، تقاضا میکنم که در دادگاه علیه من رسما اعلام جرم کند و من با کمال میل آمادهام تا به اتهامات مطرح شده پاسخ دهم تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد!
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…