مشارکتکنندگان در فرایند قانونی منتهی به صدور حکم اعدام از جمله شاکیان، وکلای مدافع یا قضات نیز فشار حاصل از این نقشها و فعالیتهای خود را متحمل میشوند و ممکن است دیر یا زود از پیامدهای روانشناختیِ حاصله، رنجیده شوند. سوالهایی مثل اینکه «آیا من کارم را درست انجام دادهام؟»، «آیا میتوانستم کار بهتری انجام دهم؟»، یا «من که هستم که درباره مرگ و زندگی دیگران تصمیم میگیرم؟»، اغلب به خاطر پایان دادن به زندگی دیگران فکر آنها را مشغول میکند و برخی مواقع کاملاً آنها را در هم میشکند.
برای کسانی که فرصت زیادی با محکوم پیش از اعدام گذراندهاند، مانند رئیس زندان، پزشکان، یا مشاوران مذهبیِ اجرای حکم اعدام، میتواند چالش روانشناختی شدیدتری به همراه داشته باشد. بهویژه اگر آنها شاهد یا مجری حکم اعدام نیز باشند. آنها حتی وقتی آنجا نیستند ممکن است احساس کنند در سرنوشت غمانگیز کسانی که با آنها سروکار داشتهاند، نقش بازی کردهاند و مدیونشان هستند. این وضعیت ممکن است به بیتفاوتی یا به همان میزان به مجازاتِ خود ختم شود.
بهطور کلی از منظر خانواده قربانیان، وضعیت گریزناپذیری علیه حکم اعدام وجود دارد. وقتی قربانی به اعدام نزدیک میشود، تقریباً همهچیز خود را از دست میدهد. اما اعضای خانواده قربانی(مقتول) نیز پس از آن اغلب احساس ناکامی میکنند. اگر آنها مخالف حکم اعدام باشند و این حکم علیه محکوم صادر شود، چرخه خشونت به جای شکستهشدن، تداوم مییابد. اگر آنها خواهان انتقام باشند، اغلب پس از چند سال آن را به دست میآورند. در این مدت انتظار اجرای حکم اعدام مانع از بستن پرونده برای آنها میشود. در بیشتر دولتهای نگهدارنده اعدام تعدادی از محکومان، حکم اعدام دریافت نمیکنند یا پس از محکومیت، حکم اعدام هرگز اجرا نمیشود و این موجب عذاب خانوادهای است که در پی انتقام است. اعضای این خانواده بارها و بارها از خود میپرسند چرا فرزند من که زندگیاش را از دست داده، کمتر از هرکس دیگری سزاوار اعدام قاتلش نباشد؟ آیا باید روی شهادت گواه بیشتر پافشاری میکردم یا بهتر شهادت میدادم؟ آیا اگر قاضی متوجه نمیشد همسرم از حکم اعدام حمایت نمیکند، وضعیت فرق میکرد؟ حتی در مواردی وقتی دادگاه حکم به مجازات اعدام میدهد، ممکن است اجرای حکم به طول انجامد و حتی هرگز اجرا نشود.
در تاریخ ۲۶/۷/۱۳۷۲ قتلی در یکی از محلات تهران به وقوع میپیوندد. جریان قتل، طبق اوراق پرونده، اجمالاً بدین شرح است:
پسری جوان همراه با چند تن از دوستان خود زیر پنجره آپارتمانِ مردی میانسال، مشغول صحبت درباره بازی فوتبال مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ بودهاند. صاحب آپارتمان به لحاظ تجمع ایشان و با ظنی که نسبت به آنها به خط انداختن و تخریب ماشین خود داشته است از پنجره سر بیرون میکند و به آنان پرخاش مینماید. جوانی که در بالا به آن اشاره شد به قصد اعتراض به فحاشیِ صاحب خانه به سوی منزل او میرود و با لگد به درب آپارتمان وی میزند تا از وی به سبب فحاشیاش توضیح بخواهد. در این لحظه همسر آن مرد بیرون آمده و از جوان به علت عصبانیت شوهرش و پرخاشگری او عذرخواهی میکند و همسایگان نیز با خواهش جوان را به پایین پلههای آپارتمان هدایت میکنند. اما دراین هنگام مرد صاحب خانه با کارد آشپزخانه بیرون آمده و به تهدید و فحاشی میپردازد. جوانان از وی میگریزند و او به تعقیب آنها میپردازد. ناگهان در محوطه پایین، جوان مذکور به طرف مرد تعقیبکننده بر میگردد و او را به عقب هل میدهد. مرد چند قدمی به عقب رفته و به زمین میافتد، در حالی که چاقوی دستش گلوی وی را شکافته و خون از گلویش خارج میگردد. همسایگان وی را به بیمارستان میرسانند اما او فوت میکند. با اعلام امر به مراجع ذیصلاح یکی از شعب بازپرسی دادسرای عمومی تهران به تحقیق درباره قضیه میپردازد و قرار بازداشت متهم (جوانی که مرد را هل داده بود) را به استناد ماده ۱۳۰ مکرر قانون آیین دادرسی کیفری سابق، الحاقی سال ۱۳۱۱ صادرمینماید. سپس کیفرخواستی مبنی بر اتهام متهم به ارتکاب قتل عمدی به صورت ایراد جرح عمدی منتهی به فوت صادر میگردد و متقاضی مجازات متهم میشود. پرونده به یکی از شعب دادگاه کیفری یک سابق تهران ارجاع و با تعیین وکیل تسخیری برای متهم دادگاه با توجه به مواد ۹۲ و ۹۴ قانون تعزیرات سابق عمل را دفاع مشروع تشخیص داده و رای بر برائت متهم صادر مینماید. پرونده با تجدیدنظر خواهی وکیل اولیای دم به یکی از شعب دیوان عالی کشور میرود و حکم صادره در دیوان عالی نقض میشود. با این استدلال که با توجه به مندرجات پرونده و تحقیقات و گزارشهت و اظهارات اولیای دم و گواهان و مدافعان متهم در مرحله تحقیقات و محاکمه، چون متهم سلاحی نداشته و اقدام به حمله نکرده، قتل عمد فاقد دلیل است. اما چون میتوانسته کارد را از مقتول بگیرد و یا از دوستانش بخواهد کارد را بگیرند، عملِ او، دفاع مشروع نبوده و به لحاظ هل دادن مقتول، قتل شبه عمد انجام شده است. پرونده پس از نقض رای و با تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به شعبه دیگری ارجاع داده میشود. بههر حال همانطور که بیان شد، این ماجرا درتاریخ ۲۶/۷/۱۳۷۲ به وقوع پیوست و طی بیش از ۱۴ سال از وقوع آن متهم مدتی طولانی را با قرار بازداشت در زندان بوده و علاوه بر کشیدن رنج زندان بیش از ۱۴ سال با تألمات روحی و عذاب وجدان دست به گریبان بوده است. پروندههایی چنین طولانی، سالها خانوادههای شاکی را نیز تحت فشار و استرس قرار داده و در نهایت با عدم برآورده شدن خواست آنان(قصاص) موجی از ناامیدی و یأس و خسارت برای آنها به عنوان قربانی به ارمغان میآورد.
به گفته برنهایم، وکیل مدافع در پروندههای قتل در آمریکا برای دو دهه، گروههای مدافع مجازات اعدام گفتگو با اعضای خانواده بازمانده قربانیان قتل را آغاز کردند و درسهای خارقالعادهای آموختند. وقتی برخی از گروههای مدافع اعدام در ایالات متحده به طور منظم به سراغ قربانیان و بازماندگان رفتند، اکثریت بزرگی از آنها کارشان را متوقف کردند. این آغازی بود برای تغییر در پیگیری بمبگذاری اوکلاهماسیتی در سال ۱۹۹۵ که موجب آشنایی این جماعت با اصول عدالت ترمیمی و تحول در عرف دفاع کیفریِ متعارفی شد که مدتهای طولانی ادامه داشت.
با شنیدن و آموختن از قربانیان پس از این، جماعت مطلعتر شد و فهم خودش را از چگونگی درک بهتر نیاز قربانیان، خارج از فرایندهای قضایی گسترش داد. قربانیان در طول فرایندِ غمانگیزِ عمیقی وادار به شرکت در جلسات عمومی واقعی میشدند. از دست دادن یکی از عزیزان در پی خشونت شدید، به طور فوق العادهای تلاش افراد برای ایجاد تعادل و معنا در زندگی را پیچیده کرده بود.
از همین مجموعه :
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…