در مورد اقدام مناقشهبرانگیز عفو بینالملل به اندازهی کافی بحث شده است و طرفین موافق و مخالف با آن، به تفصیل دلایل خود را نوشته و گفتهاند، به نحوی که اذهان جمعی مخاطبین فارسیزبانِ این مباحث، به حد اشباع رسیده و هر کسی میتواند ادلهی طرفین را در ترازوی عقل و وجدان خویش بسنجد.
به تازگی یادداشتی/ بیانیهای تازه در این خصوص در سایت بیداران منتشر شد از اگرچه تعداد امضاهای آن اندک است، اما سابقهی رفتاری و گفتاری و نوشتاری نویسندگانش، گویای خوشنامی و خوشسابقهگی آنهاست، و همین است که بهرغم «تعداد» اندک امضاها، وزن و اهمیت این یادداشت را نشان میدهد.
من نیز همدلی و همراهی خودم را با دغدغهی محترم این عزیزان بیان میدارم و معتقدم که شأن و جایگاه نهادهای مدافع حقوق بشر باید فراتر و رفیعتر از مناقشات سیاسی روزمره بوده و باشد، چرا که این مناقشات، روزی به پایان میرسد و موضوعاتی دیگری جای آنها را میگیرد، اما دفاع از حقوق بشر و پژواکدادن به صدای آنانی که زیر چرخ استبداد و جنایت و تجاوز له میشوند، وظیفهای است همیشگی. همچنین، هماهنگی و همبستگی خانوادههای قربانیان حقوق بشر، از جمله ضرورتهایی است که بر طنین صدای حقخواهانهی آنها میافزاید.
ولی گمان میبرم که در این یادداشت، از نکاتی غفلت شده که تذکر آن را به خودم و نویسندگان محترم لازم میدانم.
در این یادداشت البته از عفو بینالملل انتقاد شده است که «نحوه کار سازمان عفو بینالملل در این پرونده، از معیارهای شناختهشده این سازمان به دور بوده است» و از «مجرم» خواندنِ میرحسین موسوی توسط عفو بینالملل انتقاد شده است، اما بخش مهمی از این یادداشت، در مورد نامهی کنشگرانی است که از عفو بینالملل انتقاد کردهاند واز جمله خطاب به منتقدین گفته شده:
«این جدلها، افزون بر آوازهگری ناشایست علیه این سازمان معتبر جهانی، به جدایی در میان خانوادههای دادخواه دامن زده است… ما معتقدیم که اگرچه نگارش نامه اعتراضی اخیر خطاب به عفو بین الملل حق کنشگران سیاسی ایرانی بوده است، اما دستکم با بسیاری از موازین حقوق بشری و حقوق بین المللی، به ویژه در تلاش برای دستیابی به حقیقت، همخوانی ندارد. پیآمد این اقدام، خواسته یا ناخواسته ، دامن زدن به شکاف و جدل در میان دادخواهان است… متاسفانه برخی از کنشگران خوشنام و باسابقه، با امضای بیانیه علیه سازمان عفو بینالملل و درگیر شدن در این جدل اشتباه بزرگی مرتکب شدند، که به سود روشن شدن حقیقت نیست.
نخستین تعارض یادداشت این است که اگرچه اعتراض به عفو بینالملل را «حق» کنشگران سیاسی میداند، اما آن را با بسیاری از موازین «حقوق» بشری و «حقوق» بینالملل ناهمخوان معرفی میکند، اما مشخص نمیکند که چرا استفاده از یک حق، میتواند نافی موازین حقوق بشر و حقوق بینالملل باشد، خصوصاً که خود نویسندگان یادداشت تصریح کردهاند که «نحوه کار سازمان عفو بینالملل در این پرونده، از معیارهای شناختهشده این سازمان به دور بوده است».
البته که تضعیف و تخفیف نهادهای مدافع حقوق بشر، مطلوب هیچ فعال سیاسی آزادیخواهی نیست و نمیتواند باشد، و از این جهت، دغدغهی نویسندگان یادداشت، بهحق است. اما شایسته آن است که نقطهی کانونی توجه همهی ما به سمت عامل «اصلی» چنان تضعیف و تخفیفی معطوف شود.
دفاع از «حق» (بهمنزلهی مفهومی اخلاقی-حقوقی) ارتباطی وثیق و ناگسستنی دارد با مقولهی «حقیقت»، و خدشهدارشدنِ هر یک از اینها، دیگری را نیز به محاق میبرد و اصالتاش را میزداید. دفاع از «حق»، آنگاه اصیل خواهد بود که مبتنی بر «حقیقت» باشد و اگر دادخواهی بر مبنایی سوار شود که خالی و عاری از حقیقت است، اولین چیزی که بلافاصله دچار آسیب و خدشه میشود، همان «حق» است. به بیان روشنتر و انضمامیتر، اگر بناست در مورد قربانیان جنایت تابستان ۶۷ دادخواهی شود، شایسته نیست که این دادخواهی بر اساس مدعایی باشد که حقیقت ندارد، یا دستکم «فعلاً» هیچ مستندی بر حقیقیبودن آن مدعا در دست نیست (این مدعا که میرحسین موسوی از ابتدا در جریان شکلگیری فرایند اعدامها بوده و عامدانه حقیقت را کتمان کرده است)، و این خطای بزرگی است که از میز ایران عفو بینالملل سر زده و متاسفانه اعتبار و حجیت آن را خدشهدار کرده است. اتفاقاً این نکتهای است که منتقدین عفو بینالملل بدان توجه کردهاند:
«بر این سیاق ما به تاکید میگوییم هر زمان عفو بین الملل یا هر نهاد دیگری مستنداتی محکم و واقعی، دال بر همدلی میرحسین موسوی با اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ یا نقش احتمالی او در این جنایت ارائه کند، ما نیز به هیچ وجه در صدد تخفیف و سلب مسئولیت از او بر نخواهیم آمد، چه باور داریم آن اعدامها زخم عمیقی است بر پیکر ملت ایران که التیام نخواهد یافت مگر با اجرای عدالت. اما آنچه تاکنون بخش ایران سازمان عفو بینالملل در این رابطه ارائه کرده یک روایت تحریفشده و جعلی بوده که با سر و صدا و تبلیغات میخواهد به همه بفروشد» ().
از عزیزانِ امضاکنندهی یادداشت، که اکثریت آنها از جمله کسانی هستند که خود و عزیزانشان قربانی جنایت بوده و جزو خانوادهیِ متاسفانه بزرگِ «قربانیان نقض حقوق بشر» محسوب میشوند، بیش از دیگران انتظار میرود که حساسیت بیشتر و سختگیرانهتری نسبت به «حقیقت» داشته باشند، چرا که پرچم بلند «دادخواهی» را جز بر ستون «حقیقت» نمیتوان برافراشت؛ حرمت و قداست این پرچم در آن است که در کشف حقیقت، نه مهر و عطوفت خود را دخیل کند و نه خشم و نفرتِ ولو بهحق خود را. زیبنده آن است که شعارِ «ابتدا حقیقت و سپس دادخواهی» بیش و پیش از هر شخص و جریانی، از گلوی خانوادههای قربانیان برخیزد، و اگر شخص یا جریان یا نهاد و سازمانی، در لوای دادخواهی، به جعل و تحریف حقیقت دست زد، این عزیزان باشند که به او خرده بگیرند و اجازه ندهند که به «بهانه»ی حقوق بشر، اهداف نامشروع سیاسیاش را دنبال کند و از اینجا و آنجا پروژه بگیرد و بودجه به جیب بزند.
لذا بر من روشن نیست که چرا این عزیزان میفرمایند که «نامه اعتراضی اخیر خطاب به عفو بین الملل… با بسیاری از موازین حقوق بشری و حقوق بین المللی، به ویژه در تلاش برای دستیابی به حقیقت، همخوانی ندارد» چرا که از قضا این نامه، اعتراضی است به جعل و تحریف حقیقت، و ثانیاً دفاعی است از «جایگاه» یک نهاد حقوق بشری.
مهمتر از این، اکثر دغدغهها و حساسیتهای نویسندگان این یادداشت، بهشکلی واضحتر و صریحتر در بیانیهی منتقدین عفو بینالملل آمده و از این جهت هیچ اختلافی میان آنها نیست. بر این اساس، «ممکن است» که انگیزهی نویسندگان محترم یادداشت آن باشد که پیشاپیش مانع تداوم این مناقشه شود و باند حاکم و موثر بر میز ایران عفو بینالملل را از فشار بر سایر خانوادههای قربانیان نقض حقوق بشر منصرف کند، که اگر این باشد، انگیزهی آنها قابل فهم، و بلکه محترم خواهد بود.
مسلم است که اختلاف و تفرق میان خانوادههای قربانیان و آسیبدیدگان، «حتماً» امر نامبارکی است، اما، همانطور که ذکر شد، اولاً باید متوجه عامل «اصلی» چنین تفرقی بود و ثانیاً از همهی این خانوادهها انتظار داشت که در کنار یا علیرغم عواطف و احساسات انسانی خود، هیچ چیزی را برتر از «حقیقت» ننشانند و در زدودنِ هرگونه شائبهای از دامان دادخواهی بهحقشان، مُصِر و استوار باشند.
تردیدی ندارم که همهی ما ایرانیانی که دلمان برای سرزمین اجدادیمان میتپد و جز رفاه و امنیت و احترام برای آن مُلک و ملت نمیخواهیم، آشکارشدن حقیقت و دادخواهی عادلانه را آرزو میکنیم و در عین حال به تفاوت این خواستهها و آمال انسانی یا کینهتوزی و نفرتجویی واقفیم و میدانیم که درخت ایران آباد و آزاد را نباید با نفرت آبیاری کرد.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…