۴۵ سال پس از خاموشی هانا آرنت، ایدهپرداز و منتقد عرصه فلسفه سیاسی، همچنان اندیشههای او در این زمینه و در گستره اخلاق فردی بهروز است و مبنایی است برای نقد زیست بشریت معاصر، مسئولیت فردی بشر، و تأثیر و تأثرش از و بر چالشها و پلیدیهایی که معادلات قدرت و سیاست برای او رقم میزنند.
در بحث پیرامون عدالت و بیعدالتی، حقوق بشر و اینکه چگونه میتوان جهان بهتری ساخت و مسئولیت فردی در این راستا چه وزن و اهمیتی دارد نیز نمیتوان آرنت را در حوزه آکادمیک و اجتماعی دور زد.
بهخصوص تجربه سیاسی جامعه ایران در انقلاب و سالهای پس از آن و تأثیر و تأثری که رفتار شهروندان ایرانی در شکلگیری مناسبات و معادلات قدرت عریان معطوف به حداکثر سرکوبگری داشته، اندیشهها و آرای آرنت را برای ذهنهایی که بهدنبال چرایی این مسائل بودهاند جذاب ساخته و زمینهساز ترجمههای متفاوتی از آثار آرنت به فارسی شده است.
گرچه در تبیین نظام برآمده از انقلاب سال ۱۳۵۷ و درستی یا نادرستی کاربرد اصطلاح توتالیتاریسم در مورد آن هنوز هم بحث جاری و باقی است، ولی این اتفاقنظر وجود دارد که مؤلفههای غلیظی از توتالیتاریسم در رفتار و رویکرد این حکومت بارز بوده وهنوز هم عمل میکند، ولو که بخشهای بیشتری از جامعه به نگاهی تردیدآمیز و نقادانه به آنها رسیدهاند و پیشبرد این شیوه حکمرانی بیش از پیش به بنبست نزدیک شده است.
و در مسیر این بنبست، آنجا که ورای تجارب روزانه، آرا و افکار روشنگرانه هم وارد عمل شده، آثار و نظرات ترجمهشده آرنت نقش کمی نداشته است.
این که مؤلفههای توتالیتاریستی در حکومت پس از انقلاب از یک ایدلوژی برخاسته از اعصار و قرون سیراب میشده، نافی این واقعیت نیست که درآمیختگی همین ایدئولوژی با تجارب توتالیتاریستی معاصر که آرنت سلسلهجنبان تبیین و تحلیل آنها بوده، آن را در کار خود «موفقتر» کند.
تجربه رژیم هیتلری و نظام استالینی که مبنای تبیینات و ایدهپردازی آرنت درباره تولیتاریسم بودهاند، از نظر او تجاربی منحصربهفردند که تا نیمه اول قرن بیستم، در تاریخ بشری سابقه نداشتهاند و نظریهپردازان قدَر عرصه فلسفه سیاسی تا پیش از آن شناختی از آن نداشتهاند که درباره آن به تبیین و روشنگری بپردازند.
استفاده رژیمهای توتالیتر مدرن از اهرم ترور و ارعاب از یک سو – که حالا با بهرهگیری از دستاوردهای فنی و روانشناختی و… «متنوعتر» هم شده – و نیز بهرهگیری وسیع این رژیمها از ابزارهای تبلیغاتی در سرکوب و انقیاد هرچه گستردهتر جامعه و بهویژه همراهی و همگامی «نشئهگونه و سرمستانه» و عاری از فکر و مسئولیت بخش کوچک یا بزرگی از جامعه با ایدئولوژی و رویکرد نظام حاکم، شرایطی را به وجود میآورد که برخی پیامدهای آن از این قرار است:
پیامد چنین وضعیتی «بحران شهروندی» است، و «از نظر آرنت این بحران شهروندی با بحران اندیشه همراه است، زیرا در چنین فضایی جایی برای بحث و گفتوگو» باقی نمیماند و «از آنجا که فکر خود امری گفتوگویی است (زیرا در جهان مشترک انسانها معنا مییابد) بنابراین پایان گفتوگو به منزله پایان تفکر است. از آنجا که فکر کردن، به انسانها قدرت داوری در مورد “شر” را میدهد، بنابراین عدم تفکر قدرت مبارزه با شر را از آنان میگیرد. به عبارت دیگر، اگر اندیشیدن در جستوجوی معنا بودن و پرسش طرح کردن در مورد جهان و درباره مسئولیت انسانی در جهان است، پس عدم طرح پرسش، عدم مسئولیت فردی را به همراه دارد.»
دادگاه آیشمن؛ چالش و فرصت برای آرنت
یکی از کتابهای بسیار بحثانگیز آرنت درباره شر و مسئولیت فردی و «قدرت داوری فرد» که او را به نقض عدالت، جنایت و پایمال شدن حق و حرمت انسانی حساس میکند و از درافتادن در دام همراهی و همکاری با گرایشها و نظامهای توتالیتر باز میدارد، کتاب «آیشمن در اورشلیم» است.
و طُرفه اینکه گرچه از آرنت و در مورد آرنت کتابها و مقالات زیادی در ایران منتشر شده، ولی این کتاب تازه امسال به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
آدولف آیشمن مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» در حکومت هیتلری بود و در مقام افسربلندپایه حزب حاکم نازی آلمان در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به کورههای آدمسوزی صادر کرد. او پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم به چنگ آمریکاییها افتاد، ولی ناشناخته ماند و از اردوگاه آمریکاییها فرار کرد. بعدتر موفق شد به همراه خانوادهاش به آرژانتین فرار کند. چند سالی در آنجا با هویت دیگری زندگی میکرد تا آن که شناسایی شد و در مه ۱۹۶۰ توسط یک گروه کماندویی متشکل از افسران امنیتی اسرائیل ربوده و به این کشور منتقل شد.
یک سال بعد، محاکمه آیشمن در اورشلیم شروع شد و او در ۱۵ مورد، ازجمله «جنایت علیه قوم یهود» و «جنایت علیه بشریت» مجرم شناخته شد و چند ماه بعد هم در اسرائیل اعدام شد.
دادگاه آیشمن برای آرنت هم فرصت بود و هم چالش؛ دادگاهی که او میتوانست در مشاهده و گزارش آن «قدرت داوری» خود را به بوته آزمایش بگذارد. او که خود یک یهودی بود، با دغدغه یک فیلسوف و نه یک یهودی قربانی، متوجه دادگاه آیشمن شد. همین یهودی بودن سبب شده بود که او در سال ۱۹۳۳ از آلمان هیتلری به فرانسه بگریزد و سال ۱۹۴۰ با اشغال فرانسه ناگزیر به گریزی دیگر شود و به آمریکا برود.
او پیوسته از اینکه در دادگاه معروف نورنبرگ که دادگاهی بینالمللی بود که در سال ۱۹۴۹ برای شماری دیگر از عناصر محوری رژیم نازی برگزار شد، امکان شرکت نیافت و «این عناصر را از نزدیک ندید» تأسف میخورد. بر همین بستر، او پنج ماه پس از بازداشت آیشمن علاقه شدیدی به بررسی و مطالعه شخصیت و رفتار آیشمن نشان داد و در همین باره با رجوع به تحریریه مجله هفتگی نیویورکر پیشنهاد خودش را مطرح کرد. نیویورکر هم از پیشنهاد استقبال کرد و قرار شد هزینه سفر و اقامت او در اسرائیل را بپردازد.
آرنت از همان ابتدا نه میخواست و نه میتوانست گزارشگری در معنای متعارف آن از یک محاکمه باشد. از همین رو، هم زمان اقامتش در اسرائیل را تنها چهار هفته اعلام کرد و هم در مورد نوع و حجم گزارشش پیشنهاد و اطلاع دقیقی به نیویورکر نداد. خودش هم بعدها گفت که ابتدا فکر هم نمیکرد که گزارشش از دادگاه پنج مقاله مبسوط بشود و بعد هم کتابی از آن دربیاید.
برای آرنت حضور در دادگاه محملی بود برای شناخت بیشتر آیشمن از نزدیک. دسامبر ۱۹۶۰ قبل از آن که عازم اسرائیل شود، در نامهای به کارل یاسپرس، فیلسوف سیاسی دیگر آلمان، نوشت که مایل است «این وجود منحوس را درحالیکه دیگر منشأ اقدامی نیست، در عالم واقع» مشاهده کند.
مبانی نظری آرنت برای شرکت در دادگاه
مبنای نظری آرنت برای حضور در دادگاه اندیشهها و آرایی بود که او در تعقیب و بررسی دادگاه بینالمللی نورنبرگ و در جریان مطالعه و تحقیق درباره نظامهای توتالیتر به آنها رسیده بود و سال ۱۹۵۱ در کتاب «خاستگاه توتالیتاریسم» (انگلیسی) منتشر کرده بود.
در مشاهده دادگاه هم تمرکزش در تدقیق یافتههایش در این باره بود که چگونه نوع جدیدی از جنایات یا «کشتار جمعی سازمانیافته و منطبق بر احکام و رویههای اداری» رقم میخورند، «جنایت علیه بشریت که در شکل جنایت علیه یهودیان اعمال شده، از چه ماهیت و جزئیاتی برخوردار است» و «تیپ و کاراکتر مدرن جنایتکاران که در کسی مثل آیشمن تجسم یافته، چه خصوصیاتی دارد».
تمرکز بر این مسائل از جمله عواملی بود که باعث میشد همه جزئیات دادگاه برای آرنت حائز اهمیت یکسان نباشد. بهویژه تلاش دادستان و شماری از وکلای مدافع قربانیان برای آنکه آیشمن را به هیولا و نمادی برای همه شرارتها و مکتومگذاشتن غیرمستقیم ساختارهایی که آیشمنها در آنها بهعنوان افرادی عادی به جنایتکاری بزرگ تبدیل میشوند یا تبرئه همه آنهایی که به این یا آن صورت در آن جنایات همکاری کردند یا سکوت پیشه کردند، تبدیل شود، با نفی و نقد آرنت روبهرو شد.
در همین راستا، او از ۱۲۷ جلسه دادگاه که از ۲۱ فروردین ۱۳۴۰ شروع شده بود، تنها تا جلسه بیست و نهم را در اسرائیل ماند و روز ۱۶ اردیبهشت همان سال به آمریکا بازگشت. دادگاه تقریباً سه و ماه نیم دیگر، یعنی تا اواخر مرداد، ادامه یافت و حکم اولیه آن به زمستان موکول شد. حکم قطعی هم در خرداد ۱۳۴۱ صادر شد.
ترک زودهنگام دادگاه اما به معنای عدم تسلط کامل آرنت بر پروسه آن نبود، چرا که او کل متن ۳۵۶۴ صفحهای بازجویی آیشمن، اظهارات دادستان و قاضیها و اظهارات قربانیان و شاهدان و خود آیشمن در دادگاه و نیز متن کامل حکم بدوی و قطعی را در اختیار داشت و آنها را مطالعه کرد. آرنت گزارش خود را حاوی «نکات و مواردی» میداند که «قابل اشارهاند و در دادگاه مورد بحث بودهاند یا در راستای عدالت میبایست مورد بحث قرار گیرند.»
انتشار «گزارش» پنج قسمتی آرنت در فوریه/ مارس ۱۹۶۳ (دو سال پس از شروع دادگاه و ۹ ماه پس از صدور حکم نهایی علیه آیشمن) در مجله نیویورکر صورت گرفت و از همان زمانِ انتشار بخشهای دوم و سوم گزارش، یکی از پرمناقشهترین و جنجالیترین بحثها در مورد مسئله یهودستیزی و مسئولیت آمران و عاملان این جنایت درگرفت.
طُرفه اینکه بخشهایی از کتاب که آرنت در آنها نقد تندی به آلمان پس از جنگ دارد، کمتر مورد اعتنا و مناقشه قرار میگیرد.
آرنت سال ۱۹۴۸ (۱۵ سال پیش از انتشار گزارش دادگاه آیشمن) در نامهای از آمریکا به دولف استرنبرگر، سیاستشناس آلمانی، مینویسد که بیم دارد که در سفر به آلمان با کسانی روبهرو شود که «فقط با انبر باید به آنها دست زد». و یک سال بعد هم که به آلمان رفت، جستار گیرایش را نوشت که در آن از کشوری گزارش میدهد که «گویی از سال ۱۹۳۲(آستانه به قدرت رسیدن هیتلر) چیزی اتفاق نیفتاده است».
در همین راستا، در گزارش دادگاه آیشمن هم آرنت اینجا و آنجا به تداوم «ذهنیت ناسیونال- سوسیالیستی زمان هیتلر در جامعه و نظام سیاسی جدید» اشاره دارد و به «ادغام» نازیها در سیاست و فرهنگ و علم و اقتصاد و دستگاه قضایی آلمان پس از جنگ به دیده انتقاد مینگرد.
تنها موردی از انتقاد به آلمان که در کتاب آرنت بحث و مناقشه بارزی در جامعه غیریهودی آلمان برانگیخت، نگاه نقدآمیز او به اقدام و اندیشه دستاندرکاران کودتای شکستخورده ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۵ علیه هیتلر بود که از نظر او «نماد آلمانی متفاوت از آلمان هیتلر» نبودند.
انتشار ترجمه کتاب به زبان آلمانی هم با ممانعتهای کمی روبهرو نبود. با اینهمه، یک سال بعد (۱۹۶۴) از انتشار به انگلیسی این ترجمه با تصحیحات و اضافاتی گسترده از سوی خود آرنت به بازار آمد. سال بعد چاپ جدید انگلیسی کتاب هم با نسخه آلمانی تطابق یافت و آرنت با توجه به بحث و جدلهایی گسترده که درباره کتاب به راه افتاد، مقدمهای دیگر بر آن نوشت.
ایرادهای چهارگانه منتقدان
کتاب آرنت اما بهخصوص در میان یهودیان در نقاط مختلف جهان بحثوجدلی تند برانگیخت. انبوهی از مقاله و مصاحبه و نامه به نشریات درباره کتاب آرنت منتشر شد، از جمله در اسرائیل و بهویژه در آمریکا. کنفرانسها و سمپوزیومهای متعددی برای نقد کتاب به جریان افتاد و خاخامهای آمریکایی هم در مجامع یهودیان این کشور ابایی نداشتند که علیه آرنت صحبت کنند. در خود اسرائیل انتشار گزارشهای آرنت به زبان عبری با تأخیر و بیست سال بعد از انتشار به زبان انگلیسی صورت گرفت.
منتقدان مناقشهانگیزی گزارش آرنت را در مجموع در چهار مورد ردیف میکردند:
آرنت در گزارش خود فارغ از نقدهای شکلی به دادگاه، ایراد اصلیاش این است که اظهارات دادستان و شهادت شاهدان «دستچینشده» روی اتهامات مشخص آیشمن متمرکز نشده و او برای کل جنایات رژیم هیتلری به محاکمه کشیده میشود.
او ۱۳ بار در کتاب از بنگوریون، نخستوزیر وقت اسرائیل، نام میبرد، او را «صحنهگردان اصلی و نامرئی» دادگاه و کسی که عدالت برایش امری انتزاعی است معرفی میکند، و نهایتاً میگوید که دادستان و عوامل دستاندرکار دادگاه کوشیدهاند آن را درجهت مقاصد بنگوریون بهگونهای ترتیب دهند که تریبونی برای بازگویی رنجهای یهودیان شود، درحالیکه موضوع محاکمه دادگاه «اقدامات شخص» آیشمن است، نه مصائب یهودیان، نه مردم آلمان یا کل بشریت، ئ نه حتی نژادپرستی.
آرنت دادگاه را متهم میکند که بهتبعیت از بنگوریون نقش آیشمن را در «راهحل نهایی» مسئله یهود (کشتار جمعی آنها) بسیار پررنگ میکند و اغراق را به آنجا میرساند که انگار آیشمن مقام و مسئولیتی بالاتر از هیملر (فرمانده اساس و پلیس آلمان) و هایدریش (مسئول اداره اصلی امنیت رایش) داشته است. و در همین راستا دادگاه از نظر آرنت محملی میشود برای قربانیکردن دوباره قربانیان، و آنها این بار قربانی جاهطلبی سیاستمدارانی مانند بنگوریون و اغراض سیاسیشان میشوند. او تن زدن قاضیهای دادگاه را از اینکه با ساز دادستان و بنگوریون برقصند، قابلاعتنا ولی ناکافی میداند.
منتقدان، این مواضع آرنت را غیرقابلفهم، ضدصهیونیستی و ناشی از دشمنی با اسرائیل توصیف کردند. و گرچه حالا با توجه به اسناد و اظهارات بعدی افراد دخیل در آن دادگاه در مورد ایراد سیاسی کردن آن، کمتر به درک و دریافت آرنت خرده میگیرند، ولی انتقاد به بیاعتنایی آرنت به یکی از کارکردهای مهم دادگاه همچنان مطرح است.
از نظر منتقدان، دادگاه علاوه بر محاکمه آیشمن بهعنوان محملی برای برای شکستن سکوت شاهدان و بیرون آمدن آنها از زیر بار فشار خاطرهها و مشاهدات کابوسگونهشان و در یک کلام در تولد دوباره آنها نقشی درمانگر و رهاییبخش داشته و آرنت به این کارکرد بیتوجه مانده است.
میان موافقان و مخالفان آرنت، اینکه دادگاه میتواند ورای رسالت قضایی خود چنین کارکردی را هم به عهده بگیرد، همچنان موضوع مناقشه است.
جملهای که بحثها برانگیخت
نکته دوم بحثانگیز در کتاب آرنت اتهامی است که به رهبران یهودیان اروپا و «شوراهای یهودی» در همکاری با رژیم هیتلری و کمک به اعزام آنها به اردوگاه و تسهیل کشتار جمعیشان وارد میکند.
هسته اصلی این اتهام در جملهای است که در اولین نسخه گزارش (کتاب) اینگونه بیان شده است:
«واقعیت تام و تمام این است که اگر خلق یهود واقعاً سازماننیافته و بدون رهبر میبود و از این رهگذر آشفتگی و فقر و نکبت با زندگیاش هم بیشتر عجین میشد، کل قربانیان یهودی رژیم هیتلری بهسختی به ۵ تا ۶ میلیون میرسید.»
ایجاد اجباری شوراهای یهودی راهکاری از سوی رژیم هیتلری بود که یهودیان را از طریق الیت خود این جامعه بهتر زیر کنترل داشته باشد. طرح گرچه در همان زمان به قدرت رسیدن نازیها درسال ۱۹۳۳ مطرح شد، ولی در سال ۱۹۳۹ و با شروع جنگ و جدیتر شدن موضوع نابودی یهودیان جنبه عملی یافت. شمارش یهودیان، در اختیار گذاشتن نیروی کار از میان آنها، فهرست کردن ثروت آنها و کمک به اعزامشان به اردوگاهها از جمله وظایف شوراها تعیین شده بود.
الیت یهودیان در بخشهای گوناگون اروپا اغلب با این فکر که شاید اقدام سازمانیافته و بهکارگیری این یا آن ترفند شدت فشار بر جامعه یهودی و اراده معطوف به نابودی آنها را کماثر کند، کمابیش در این شوراها فعال شدند، ولی اغلب ترفندهای آنها ناکام میماند و آنهایی هم که مقاومتی نشان میدادند، سرنوشت شومی پیدا میکردند.
آرنت معتقد بود که الیت یهودی اصولاً نمیبایست وارد همکاری برای ایجاد شوراهای یهودی و تسهیل پروژه رژیم هیتلری میشد.
این اتهام در همان زمانِ انتشار گزارش در نیویورکر هم با واکنش تند شماری از چهرههای سرشناس یهودی و بازماندگان هولوکاست روبهرو شد. انتقاد آنها، از جمله زیگفرید موزس، دوست آرنت و رئیس وقت شورای بینالمللی یهودیان آلمان، این بود که آرنت با تأکید بر «واقعیت تام و تمام» طوری حرف میزند که انگار همه اسناد و مدارک مربوط به رویکرد شوراهای یهودیان را در دست داشته و مطالعه کرده است.
موزس حتی در جریان سفر آرنت در سال ۱۹۶۳ به اروپا به دیدار او میرود تا در این زمینه نقدش را مطرح کند. بعدتر نمونههایی ولو معدود از اسناد مقاومت و ترفندهای شوراهای یهودیان برای دور زدن فشارها و توطئههای عناصر رژیم هیتلری منتشر شد که لزوماً با «واقعیت تام و تمام» مورد نظر آرنت تطابق نداشت.
این نکته نیز در نقد ادعای آرنت مطرح بوده است که اصولاً اگر بخشی از میلیونها یهودی هم در تشکل زیر شورای یهودیان وارد نمیشدند، با توجه به فضای خصمآمیزی که علیه آنها وجود داشت و کمتر کسی کار و پناه و مخفیگاهی به آنها میداد، لزوماً امکان جان به در بردن از پروژه رژیم نازی برایشان وجود نمیداشت، کمااینکه در دانمارک و سوئد که این فضای خصمانه وجود نداشت، شمار بالایی از یهودیان پناه یافتند و از مرگ رستند.
اینکه این نقد به مدعای آرنت تا چه حد کارنامه بخش عمده شوراهای یهودی را در اروپای مرکزی نسبی و بهگونهای قابلفهم میکند، همچنان موضوع مناقشه است. بهخصوص که از نظر آرنت و همفکرانش، رهبران اکثر شوراهای یهودی در مناطق تحت تسلط قوای هیتلری، در شرایط فشار و تضییقات، اغلب به منافع فردی و دسترسی شخصی حداقلی خود به امکانات و رهایی جانشان میاندیشیدند و نه به منافع جمعی یهودیان.
این نکته هم محملی برای بحث بوده است که شماری از اعضای الیت یهودیان از جمله از بیم اینکه شوراها به چنین کارکردی کشیده شوند وارد آنها نشدند و درک دیگری از اخلاق و مسئولیت را به نمایش گذاشتند.
نقدی که منتشر نشد
ژوزف ولف، از چهرههای مقاومت یهودیان علیه رژیم هیتلری که از اردوگاه مرگ فرار کرد و بعدها بهعنوان یکی از محققان معروف هولوکاست و نیز منتقد شوراهای یهودیان نام و آوازهای یافت، نیز نقدهایی را به تزهای آرنت وارد کرده که در جای خود اعتنا برانگیختهاند.
او از جمله به این نکته اشاره کرده که آرنت مبنای گزارش خود درباره شورای یهودیان و رویکرد الیت یهودی در جریان جنگ جهانی دوم را مطالعات و یافتههای راول هیلبرگ قرار داده؛ «مورخ جوانی» که از نظر ولف بهرغم همه استعدادش حرف و حدیثهایی را درباره شوراهای یهودیان و زیست یهودیان در گتوهای لهستان مطرح میکند بیآنکه اصولاً توان خواندن متنهای اینها به زبان عبری و لهستانی را داشته باشد.
اینکه برخلاف گفتمان رایج، شوراهای یهودیان لزوماً از الیت آنها تشکیل نشده و بسته به پسند و تمایل نازیها بسیاری از جاها افراد عادی یهودی را دربرگرفته نیز نکته دیگر مورد اشاره ولف است. و نیز این نکته که شماری از شوراها، بهرغم همه خطرات، با مقاومت زیرزمینی یهودیان و با پارتیزانهای آنها در جنگلهای شرق اروپا همکاری کردهاند.
نقد ولف سال ۱۹۶۴ به سفارش هفتهنامه اشپیگل نوشته شد ولی اشیپگل با این عنوان که «مقداری غیرمنصفانه» است، از انتشار آن سر باز زد. ولف حتی به ناشر آرنت که مجموعهای از نقدها به کتاب را نیز منتشر کرد رجوع میکند، اما به درِ بسته میخورد.
در نامههایی که آرنت به کارل یاسپرس نوشته معلوم است که از ماجرای امتناع اشپیگل و ناشرش از چاپ نقد ولف باخبر بوده است. در مجموعه این نامهها که سال ۱۹۸۵ منتشر شد، یکی هم مربوط به ۲۹ اکتبر ۱۹۶۴ است که در آن آرنت از رجوع ولف به کلاوس پیپر، صاحب انتشاراتی پیپر (ناشر کتاب آرنت)، خبر میدهد با این تقاضا که پیپر نزد اشپیگل برای انتشار نقد پا درمیانی کند و پیپر امتناع میکند.
یک ماه بعد آرنت در نامه دیگری به یاسپرس که لحنی خرسندانه دارد مینویسد: «ماجرا [انتشار نقد ولف] در اشپیگل ظاهراً تمام شده. اشیپگل سفارش نقد را به فرد دیگری، به الکساندر میچرلیش (روانکاو)، داده که کاملاً موجه است، زیرا او به هر حال فرد مستقلی است.» آرنت پیشتر در نامهای دیگر به یاسپرس نوشته بود که «ولف تماموکمال به سازمانهای یهودی وابسته است».
نقد ولف، سرانجام پس از اینهمه سال، ژانویه امسال برای اولین بار در آلمان منتشر شد و به سهم خود به غنای بحث در مورد خوب و بد کتاب آرنت افزود.
در مجموع، آرنت انبوه واکنشهای تند و ملایم و بعضاً معطوف به روشنشدن حقیقت را «کارزاری سیاسی از سوی الیت یهودی علیه خود» و «فراخوانی برای کشتنش» توصیف میکند و در نامهای به کارل یاسپرس میگوید که «بیان واقعیت اقدامی توأم باخطر است».
با اینهمه، او پیوسته به تصحیح و اصلاح گزارش میپرداخت، بهگونهای که در فاصله ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۵ چهار نسخه متفاوت با پنج چاپ از کتاب ارائه میشود.
گستردهترین تغییر در اولین ترجمه آلمانی صورت میگیرد که اندکی بعد به چاپ جدید به زبان انگلیسی هم وارد میشود. آرنت در واکنش به ایراد ناشر آلمانیاش که برخی ادعاهایش منبع ندارد، به او اطمینان میدهد که برای هر جمله کتاب منبع کافی موجود است، ولی در همان جمله محوری اتهاماتش تغییری اساسی صورت میدهد و در پرانتزی در کنار جمله، با استناد به موارد مجارستان و هلند از امکان جان به در بردن دستکم نیمی از یهودیان (و نه اکثریت آنها) صحبت میکند.
آیشمن؛ فاقد قوهٔ داوری؟
نکته سوم مورد اشاره و نقد منتقدان توصیف و تبیینی است که آرنت از آیشمن به دست میدهد. او با بررسی شماری از اسناد و شواهد و مدارک، نقشی را که آیشمن در مهاجرت اجباری و تصفیه یهودیان ایفا کرده، تحلیل کرد و نمادی از «شر» را که از آیشمن ساخته بودند، به چالش گرفت. او در تبیین این درک نادرست از شر، تعبیر «ابتذال شر» را به کار گرفت که زمینهساز مناقشات و جدلهای بسیار شد.
آرنت با استناد به مشاهداتش در دادگاه و متن بازجوییها از آیشمن میگوید که او هیولا و ابلیس نبود، بلکه فردی بود مثل بسیاری از افراد دیگر، بیهیچ گونه مشکل روانی و باورهای سخت اعتقادی. او ستیهندهای متعصب و متأثر از ایدئولوژی فاشیستی هیتلر و «رسالت پیشوا» برای نابودسازی قوم یهود نبود.
آرنت بعدها در توضیح کاربرد اصطلاح «ابتذال شر» درباره آیشمن نوشت که «بهشدت حیرت کردم از سطحی بودن بارز عاملی که قادر به درک سرشت پلشت و جنایتآمیز اقداماتش نبود و نمیتوانست دلایل و انگیزههای این اقداماتش را پیجویی و ردیابی کند. اقدامات آیشمن اهریمنی بودند، ولی او خود شر و شیطان نبود.»
در واقع، آرنت آیشمن را به سبب همین معمولی بودنش، ناتوان از درک شر و جنایتی که رقم زده است میبیند و همین ناتوانی در اندیشیدن و زیر و بم مأموریتی که انجام میدهد، عملاً به آنجا میانجامد که در اطاعتی کورکورانه صرفاً تابع باشد و همچون حلقهای در نظام اطاعت از قوانین و سازوکارهای اداری و اجرایی یک نظام توتالیتر عمل کند و دائم هم این گونه خود را توجیه کند که دارد به قانون عمل میکند.
البته درک اینکه جنایت حتی در وسیعترین و قساوتآمیزترین ابعاد، مستلزم داشتن سیرت و منشی ابلیسی نیست و اینکه جنایات هولناک لزوماً به عاملانی هیولاصفت و هولناک نیاز ندارد، برای بسیاری از خوانندگان گزارش آرنت آسان نبود. او در این توصیف و تبیین خود عملاً با آنهایی درافتاد که سعی داشتند همه مسئولیت جنایت را در تصمیمات فردی به نام آیشمن خلاصه کنند، از او هیولایی بسازند و نقش ساختارها و حلقههای تودرتوی یک نظام توتالیتر و نیز مسئولیت شهروندان همراه یا ساکت در قبال این جنایات را به حاشیه برانند.
بهنوشته آرنت، مسئول اداری بخشی از اداره امنیت رایش هیتلری در روند کار و در لابیرنت بوروکراتیسم یک نظام توتالیتر، خود به عاملی بدل میشود که دیگر توان داوری ندارد و قادر به تمایز میان حق و ناحق، و عدالت و بیعدالتی نیست. عجز او در درک بیعدالتی و حقکشی ناشی از این بوده که دیگر خودآگاهی و درک و دریافت او نسبت به حق و عدالت در جریان فعالیتش در نظام هیتلری عملاً زائل میشود.
بهنوشته آرنت، توان اخلاقی یک فرد که قادر به تمییز و تفکیک میان حق و ناحق باشد و داوری مستقل خود را داشته باشد، در مورد آیشمن، دستکم از زمان کنفرانس وانزه به سایش و فرسایش میافتد.
کنفرانس وانزه در ژانویه ۱۹۴۲ برای سازماندهی قطعی نابودی کامل یهودیان اروپا با حضور ۱۵ تن از مقامهای ارشد ازجمله آیشمن تشکیل شد و آیشمن علاوه بر شراکت در تصمیمگیری، پروتکلنویس این کنفرانس هم بود.
«مهم است که هر فرد داوری کند»
آرنت نقش «قوه و توان داوری» در استواری و ثبات اخلاقی و وجدانی انسانها را از کانت و کتاب «سنجش خرد ناب» او الهام گرفته است.
کانت در این کتاب مینویسد:
«قوه داوری استعداد ویژهای است که تجهیز به آن بیشتر از یادگیری نیازمند تمرین و ممارست است… فقدان قوه داوری معنایش حماقت است و به چنین محرومی از قوه داوری، هیچ کمکی نمیتوان کرد… بسیاری از انسانهای باسواد هم اغلب فاقد چنین استعدادی هستند.»
و آرنت، در همین چارچوب، تمیز حق و ناحق را در توان همه میداند که باید و میتواند تمرین شود، و نه پروژه و تصمیمی مربوط به الیت جامعه. او میگوید مهم است که هر فرد درباره رویدادها و روندها فکر کند و داوری کند و بدون داوری، وارسی گذشته ناممکن است.
او در همین چارچوب، موزه را مکانی برای داوری و تمرین داوری میداند. و با این تأکید، طبیعی است که آرنت دائم به وارسی گذشته و رفتارهای سازندگان آن گذشته، غالب و مغلوب، همراه و ساکت، حساس باشد و وارسی همه آنها را برای ساختن جامعهای مبتنی بر عدالت ضروری بداند.
آرنت گفتمان و بحث سیاسی را دارای اشکال گوناگونی میداند، از جمله استناد تشریحی و تبیینی به واقعیتهای مستند یا ابراز نظر صرف یا داوری و قضاوتی اخلاقی و وجدانی. او دو شکل اول را واجد مسئولیتی برای گویندهاش نمیداند، ولی کسی که وارد داوری میشود، عملاً به مخاطبانش قولی کموبیش جدی میدهد که مسئله برایش علیالسویه نیست و نمیخواهد صرفاً ناظر بیرونی ماجرا باشد، ولو با داوریاش ریسک ورود به اشتباه پیوند خورده باشد.
به باور نویسنده گزارش دادگاه آیشمن، «آن کس که داوری و قضاوت میکند، درباره پیامدهای آن مسئولیت به عهده میگیرد و بهعنوان شخص پای کلامش و پیامدهای آن میایستد».
به اعتقاد آرنت، وقتی که ما داوری میکنیم، میان مورد معین و عام ارتباط برقرار میکنیم؛ ارتباطی پر رمز و راز. او مثالها و مصادیق را برای داوری انسانها ضروری میداند و میگوید که تنها با رجوع به تاریخ و روایتها میتوانیم تعیین کنیم که یک داوری خردمندانه وشجاعانه بوده یا جبون و نفرتانگیز، و سطحی بوده یا اساسی و عمیق. و کتاب گزارش آیشمن در اصل به داوری و قوه داوری برمیگردد؛ داوری آیشمن، داوری کشور و قوه قضائیه اسرائیل و داوری درباره شورای یهودیان و نیز آن عدهٔ از نظر آرنت معدود یهودیانی که راه مقاومت در پیش گرفتند.
سیمایی که آرنت از آیشمن به دست میدهد، از نظر منتقدانش چیزی جز تبرئه تام و تمام او نیست. از نظر ژوزف وولف که اشپیگل از انتشار نقدش امتناع کرد، آرنت در انداختن کل جنایت به گردن خود یهودیان و متهمکردن آنها به همکاری تام و تمام با رژیم هیتلری، پیگیری و اصرار بیشتری دارد تا عنایت به ابعاد جنایتی که آیشمن بهعنوان یک افسر اساس و مقام ارشد رژیم هیتلری مرتکب شده است.
رائول هیلبرگ، یهودی محقق آمریکایی نیز که کتاب «نابودی یهودیان اروپا»ی او حالا به یک اثر مرجع بدل شده، معتقد است که آرنت در همان دامی افتاده که هگل، فیلسوف معروف، دربارهاش هشدار داده بود. هگل زمانی گفته بود که درباره شخصیتهای اثرگذار تاریخ نباید مثل یک خدمتکار او قضاوت کرد که تنها به نوع لباس پوشیدن و غذا خوردنش توجه دارد. و این توصیهای است که، بهگفته هیلبرگ، آرنت به آن بیاعتنا مانده است.
هیلبرگ با رد نظریه «مهره بیاختیار و فاقد قوه داوری» بودنِ جنایتکارانی همچون آیشمن، از جمله اشاره میکند که این مقام رژیم هیتلری سال ۱۹۴۴ کماکان به اعزام یهودیان به اردوگاههای مرگ ادامه میداد، درحالیکه دیگر فرمانی از بالا برای این کار نبود و او خود رأساً تصمیم میگرفت. هیلبرگ به موارد مشخصی هم اشاره میکند که از دست آیشمن کاری برمیآمده و مقامهای دیگر هم نمیتوانستند از او بازخواست کنند. با اینهمه او ترجیح میدهد که یهودکشی را دنبال کند.
نوارهایی که روایت دیگری از آیشمن به دست میدهند
کارهای تحقیقی دیگری نیز در سالهای اخیر با استناد به اسناد و مدارک تازهیافته درباره آیشمن منتشر شده که کمابیش در چارچوب دیدگاه و نظر هیلبرگ قرار میگیرند.
در کنار آثاری مانند «آدولف آیشمن، بروکرات و قاتل جمعی» اثر دیوید سزارانی یا «جستاری درباره خاطرات آیشمن» اثر ایرمترود وویاک، کتاب خانم بتینا استانگنِت با نام «آیشمن قبل از (محاکمه) اورشلیم»* که سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به این بحثها ابعادی تازه بخشید.
استانگنت در کتاب خود هم به نوارهای صوتیای استناد میکند که از سال ۱۹۹۸ در دسترس قرار گرفته و حاوی گفتوگو با خود آیشمن در جریان اقامت در آرژانتین است و هم به متنهایی از بحثها و گفتوگوهای کتبی با او.
استانگنت با استناد به این حجم انبوه از اسناد و مدارک دیریافتشده از آیشمن مینویسد: «از آیشمن بیش از همۀ مقامهای ارشد رژیم هیتلری سند و شهادت و گزارشهای مطبوعاتی وجود دارد. حتی خود هیتلر و گوبلز هم این حجم از اسناد را تولید نکردهاند یا درباره آنها تولید نشده است.»
او برای اینکه با همین مدارک و اسناد چهرهای واقعی از آیشمن به دست دهد، به شیوهای غیرمتعارف دست میزند و تأکید میکند که آیشمن اصولاً یهودستیزی شدید خود را سکویی برای ارتقا و پرتاب شدن به حلقه اصلی قدرت در رژیم هیتلری میدیده و پیوسته سعی داشته کسی در این «توانایی و باور عمیق» او و «نفرتش از یهودیان» کوچکترین تردیدی نکند.
استانگنت سپس بر دوران حضور آیشمن در آرژانتین متمرکز میشود که در آنجا هم برایش سخت بوده به شخصیتی فراموششده و غیرمهم بدل شود و «خدماتش در جهت نابودی یهودیان» زیر آوار زمان مدفون شود. در همین راستاست که او در جمع «همفکران و یارانی» که آنها هم مخفیانه به آرژانتین گریختهاند، صراحتاً و با افتخار کارنامه خود را بازمیگوید.
در همین چارچوب، آیشمن خودش خاطراتی را روی نوار ضبط میکند و علاوه بر آن، در گفتوگوهای مکرر و طولانی با ویلم ساسان، از شبهنظامیان رژیم هیتلری (اساس) و گزارشگر جنگی، نیز نکاتی را بیان میکند که با تصویر آرنت از آیشمن نمیخواند.
هدف از این مصاحبهها که سه سال پیش از ربوده شدن آیشمن و در طول چند ماه در جمع شماری از نازیها در خانه ساسان ضبط شده، این بوده که از آنها کتاب خاطرات آیشمن برای انتشار پس از مرگ یا به دام افتادن او فراهم شود.
البته بخشیهایی از این مصاحبهها که روی کاغذ آمده بود، در همان سالهای اول بازداشت آیشمن، در نشریات آلمانی منتشر شد و به دست مقامهای قضایی اسرائیل هم رسید، ولی لحن رضایتمندانهای که آیشمن در بیان خود از کشتار یهودیان در این نوارها به کار میگیرد، ابداً در آنچه بر روی کاغذ آمده بازتاب ندارد و در همین چارچوب است که، بهنوشته استانگنت، آیشمن میتواند در بازجوییها تئاتر بازی کند و خود را مهرهای کوچک در دستگاه اداری هیتلر جا بزند.
در بخشی از مصاحبهها آیشمن به ساسان میگوید: «باید صادقانه بگویم که اگر شمار ده میلیون و سیصد هزار یهودی را که “کورهر” تاریخدان در قلمرو آلمان ذکر کرده بهتمامی از بین برده بودم، آن وقت رضایت من تاموتمام بود و آن وقت بود که دشمن یکسره نابود شده بود.»
استانگنت در مجموع کتاب خود را «دیالوگی با آرنت» توصیف میکند و در تلاش است که تصویر آرنت از آیشمن بهعنوان یک «قاتل پشتمیزنشین» را اصلاح کند؛ تصویری که بنا بر آن، کمابیش جنایت آیشمن نسبی میشود؛ جنایاتی که، بهتوصیف آرنت، نه از سر انگیزه و باور و عقیده و نفرت که در چارچوب وظایف اداری و به سبب فقدان قوه داوری در آیشمن رقم خوردهاند.
«گزارشی سرد و خشک»
نقد چهارمی که به گزارش آرنت وارد میشود، «لحن سرد و خشک» گزارش و «فقدان هرگونه همحسی و همبستگی» نسبت به قربانیان است. اینکه او اذعان میکند که در مطالعه بازجوییهای آیشمن گهگاه بلندبلند خندیده یا اینکه حاضر نشده در جلسات زیادتری از دادگاه حاضر باشد و شهادت بازماندگان فاجعه را بشنود، از نظر برخی منتقدان گزارشش حتی تا حد نفرت او از یهودی بودن خود توصیف شده است.
هر چه هست، گزارش آرنت از دادگاه آیشمن بهرغم همه انتقادهای اساسی به آن، نزدیک به ۶۰ سال پس از انتشار همچنان سندی مهم در تکوین و توسعه مبحث مسئولیت فردی و وجدانی، چگونگی تقویت و بروز قوه داوری در فرد، و قادر ساختن او به نه گفتن و ایستادن در برابر پلشتیها و شرارتها و جنایات است.
این کتاب اما در نوع خود به دلایلی که آمد، جنجالیترین کتاب آرنت هم هست و در آلمان نیز از سال ۱۹۸۶، یعنی ۱۱ سال پس از خاموشی آرنت، با مقدمهای «انتقادی و روشنگر» بهقلم یک تاریخشناس معروف آلمانی منتشر شد.
این مقدمه، که خود انتقادبرانگیز بوده و هانس مومزن آن را نوشته، عنوان «جستاری بهعنوان مقدمه» بر خود دارد و ۳۹ صفحه از کتاب ۴۴۸ صفحهای آرنت را تشکیل میدهد. در متن مومزن، در راستای عنایت به انتقادات محققان همکیش آرنت و ملاحظه حساسیت یهودیان نسبت به جنایتی که علیه آنها در جنگ جهانی دوم رقم خورد، به کلِ متنِ کتاب نقدهای تندی وارد میشود.
ترجمههای فارسی متن کتاب آرنت اما احتمالاً این مقدمه مخصوص حوزه زبان آلمانی را ندارند و خواننده ایرانی هم، صرفنظر از اینکه تا چه حد با نقدهای وارد بر کتاب همراه باشد، از کل مباحث و آموزههای کتاب در راستای تقویت حس عدالت و عدالتجویی و یافتن درک و دریافتی عمیقتر درباره مسئولیت فردی و اخلاقی دستخالی برنخواهد گشت؛ آن هم در زمانهای که جامعه به سبب فراز و نشیبهایی که پس از انقلاب ۵۷ طی کرده، بیش از پیش به این مباحث اعتنا میکند.
اکنون که کتاب «آیشمن در اورشلیم» به فارسی هم درآمده، ترجمه و انتشار نقدهای گوناگون به این اثر جنجالی هانا آرنت هم قطعاً برای اهل مطالعه و بهخصوص علاقهمندان این موضوع سودمند خواهد بود.
* «آیشمن قبل از (محاکمه) اورشلیم»: Bettina Stangneth/ Eichmann vor Jerusalem و به انگلیسی:
Eichmann Before Jerusalem: The Unexamined Life of a Mass Murderer
منبع: رادیو فردا
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…