در رد نظریه «قرآن؛ رویاهای رسولانه»

نیما حق پور

پیش از این، در مقاله «زمان، علم خدا و نسبت اراده‌های الهی و انسانی»، به نادرستی یکی از پیش فرضهای کلیدی نظریه «قرآن؛ کلام محمد» جناب دکتر سروش پرداخته‌ام و حال بر آنم که در رد استدلالات ایشان در مناظره با جناب عبدالعلی بازرگان در خصوص نظریه «قرآن؛ رویاهای رسولانه»(۱) توضیحاتی را ارائه دهم.

در ابتدا به اختصار بگویم که استدلالات جناب دکتر سروش در پی اثبات این است که؛ قرآن نمی‌تواند لفظاً کلام الهی بوده و پیامبر فقط آن را بازگو کرده باشد، چون مکانیزمی برای آن در عالم هستی وجود ندارد. بلکه قرآن، حاصل «رویاهای رسولانه» است و منشأ سمعی بصری، و حتی ذوقی، شمّی، لمسی داشته است، و از این رو است که در آن اختلافها و تناقضاتی یافت می‌شود، چرا که چنین مکانیزمی متضمن خطاپذیری پدیده وحی بوده و در نتیجه نباید انتظار داشت که قرآن یک کل منسجم و بدون خطا باشد. حال در مقام رد نظریه ایشان موارد زیر را بر‌می‌شمارم:

۱ـ با فرض صحت نظریه «رویاهای رسولانه»، باید بپذیریم که آن رویاها صادقه بوده است (۱) چرا که اگر رویاهای پیامبر صادقه نباشد و مراتبی از عدم صدق در آن باشد، دیگر پیامبری پیامبر اعتبار نمی‌یابد چرا که وجه تمایزی بین او و دیگران یافت نمی‌شود که به اعتبار آن، محمد بن عبدالله را پیامبر بخوانیم، چون رویاهای هر کسی می‌تواند مراتبی از صدق را دربرداشته باشد. بدیهی است کثرت رویاها نیز نمی‌تواند دلالت کند بر حقانیت ادعاء پیامبری.

۲ـ از سوی دیگر؛ وقتی به انسان چیزی الهام می‌شود یا رویای صادقه می‌بیند، فاعلیت با خود او نیست بلکه از بیرون او به وی القاء می‌شود. چرا که اگر منبع الهام یا رویای صادقه خود انسان باشد، دیگر اینگونه مقو‌له‌ها موضوعیتی ندارند. حال این پرسش مطرح می‌شود که منبع این القاءها چیست و مکانیزم آن چگونه است؟! بدیهی است که منبع آنها باید ذی علم باشد و گرنه، نه الهام درست است و نه رویا صادق. اما آن منبعی که ذی علم باشد و توانایی القاءات درونی را به انسان داشته باشد، جز الله نیست. با این اوصاف، وقتی منبع القاءات درونی، الله است، دیگر فرقی نمی‌کند که پیامبر رویای صادقه ببیند یا ندایی را با گوش جان بشنود و منصوصات آن در ضمیر او نقش بندد. بنابراین شبهه جناب سروش در خصوص مکانیزم وحی، وقتی قرآن کلام الهی باشد، اگر وارد باشد، در مورد نظریه «قرآن؛ رویاهای رسولانه» نیز وارد است و آن را مخدوش می‌نماید چرا که هر دو شق، نیازمند فاعلیت الهی می‌باشند.

۳ـ اما این شبهه وارد نیست چون که اگر در خصوص وحی و قرآن قائل باشیم که فاعل آن نمی‌تواند خدا باشد، چرا در مورد سایر آفرینشها قائل هستیم که خدا خالق است؟! در حالی که اگر استدلال دکتر سروش را تعمیم دهیم، نتیجه این می‌شود که خداوند خالق هیچ پدیده مادی نیست زیرا او دارای بعد مادی نیست و نمی‌تواند از طریق مکانیزمهای مادی به خلق پدیده‌های مادی بپردازد!

۴ـ هر پدیده‌ای در هستی، یا تنها بعد معنوی دارد، یا واجد هر دو بعد معنوی و مادی است که بعد معنوی آن الزاماً بر بعد مادی، دارای تقدم وجودی در ذات است، به بیان دیگر؛ تا پدیده‌ای از لحاظ بعد معنوی ایجاد نگردد، مادیت آن شکل نمی‌گیرد. به عنوان مثال؛ تا مفهوم انسان یا حیوان یا نبات یا جماد به حوزه وجود پا نگذارد، خلق مادیت آنها بلامحل است و ممکن نیست. تا ساختمانی طراحی نشود، ساخته نمی‌شود. بنابراین پدیده وحی لزوماً نیازمند بعد مادی نیست و می‌تواند تنها به واسطه‌ استعدادهای به اصطلاح روحی روانی پیامبر و با فاعلیت الهی صورت پذیرد.

۵ ـ جناب دکتر سروش خود بنا به گواهی تاریخ قبول دارند که در زمان وقوع پدیده وحی، حالات خاصی بر پیامبر اسلام مستولی می‌شده است و این خود شاهد این است که فاعلیت وحی با خود او نبوده است چرا که زمان وقوع آن را خود تعیین نمی‌کرده است.

۶ ـ ایشان در جای دیگری از سخنانشان قائل می‌شوند که وحی پدیده‌ای بی صورت بوده و این پیامبر است که به آن صورت می‌دهد و در نتیجه آن را تاریخمند می‌کند. خوب اگر وحی در مکانیزم رویا و به صورت سمعی بصری و … بر پیامبر نازل گشته و فاقد نص قرآن بوده است، جای این پرسش است که شخصی مانند محمد بن عبدالله که نه ادیب بوده و نه شاعر، چگونه آن رویاها را به صورت چنین کلامی درآورد و با مخاطبانش در میان گذارده است؟! او چطور به این امر توانا شده است؟! جدای از این، مگر جناب سروش قبول ندارند که وحی، علاوه به وجه بصری، واجد وجه سمعی هم بوده است، با این اوصاف چه ایرادی دارد که بگوییم پیامبر نص آیات را لفظ به لفظ می‌شنیده و در ضمیرش نقش می‌بسته است؟! این امر هیچ تزاحمی هم با وجه بصری پدیده وحی ندارد و حتی دامنه شمول آن می‌تواند کل قرآن را دربرگیرد در صورتی که وجه بصری وحی را نمی‌توان به تمامی آیات تعمیم داد چرا که برخی از آنها در تصور نمی‌گنجند، مانند آیاتی که به صفات و اسماء الهی می‌پردازند.

۷ـ ایشان در رد اینکه قرآن کلام الهی باشد، دعاهای قرآن را مثال می‌زنند. جالب است که جناب سروش وقتی به «قل»های قرآن می‌رسند آن را به پیامبر نسبت می‌دهند و با اشعار حافظ و دیگر شعراء مقایسه می‌کنند، اما این سبک سخن گفتن را برای خداوند نمی‌پذیرند که او از زبان بندگانش این دعاها را به پیامبرش جهت آموزش یا بیان حقایقی وحی کرده باشد!

۸ ـ آیاتی را مثال می‌زنند که در آن مثلاً قرآن گفته دریاها آتش می‌گیرند و آن را تناقض می‌دانند و دلیل بر صحت نظریه رویا می‌دانند، حال آنکه از چنین تصویرسازی‌هایی در ادبیات و شعر فراوان استفاده شده و می‌شود، بدون اینکه مؤلف یا شاعر تصاویر آنها را در رویا دیده باشد. بنابراین ایرادی ندارد که خداوند هم برای بیان آیاتش از صنایع ادبی استفاده کند. (۳)

۹ـ یکی دیگر از شواهد دکتر سروش برای صحت نظریه خود، این است که قرآن خود را «کتاب» نامیده حال آنکه در حین وقوع وحی کتاب نبوده است، و از این رو کتاب نامیده شده که پیامبر در رویا آن را کتاب وار می‌دیده است. جدای از اینکه بار معنایی واژه کتاب منحصر در تعداد صفحات جلد شده نیست، بلکه «کتاب» را می‌توان به هر آن چیزی اطلاق نمود که مکتوب است در لوحی، چه بر روی صفحات کاغذی نوشته شده باشد، چه در لوح ضمیر آدمی نقش بندد. چرا که «کتاب» در حقیقت مفهوم «نامه» را در بردارد. هر کتابی، نامه‌ای از نویسنده است به خواننده. بنابراین «کتاب» در قرآن در حقیقت نامه‌ای است از سوی پروردگار جهانیان به انسانها. جدای از اینها؛ هر نویسنده‌ای وقتی اقدام به نگارش کتابی می‌کند، در آغاز کتابش پیش روی او نیست بلکه ماحصل نگارش خود را کتابی متصور می‌شود و این امری بدیهی است. قرآن هم از همان ابتدا خود را کتاب می‌خواند تا تکلیف مخاطبان باورمند به حقانیت خود را در خصوص جمع آوری و کتابت و حفظ آن مشخص کند و این موضوع ربطی به این ندارد که قرآن، کلام محمد باشد، یا رویای او، و یا کلام الهی باشد که بر او فرود آمده است.

بحث در خصوص اینکه قرآن متن است یا گفتار، متأخر است از اینکه آن را کلام الهی بدانیم یا نه، اگر آن را کلام الهی بدانیم حتی اگر ماهیتاً گفتار باشد، چون گفتار الهی است و برآمده از صفات مطلق الهی، از نظر دقت و انسجام با متن الهی تفاوتی ندارد، (۴) و اگر هم کلام شخص پیامبر باشد، چه متن باشد چه گفتار، از دقت و انسجام مطلق برخوردار نخواهد بود چرا صفات وی مطلق نمی‌باشد.

در پایان نظر خود را نیز در خصوص قدیم و حادث بودن قرآن بیان می‌نمایم. قرآن از نظر محتوا و معنا قدیم است چرا که بیان سنن لایتغیر حاکم بر هستی می‌باشد، اما شکل کلامی آن مخلوق الهی و حادث بوده که با توجه به بستر نزول خلق گردیده و در برخی آیات ظاهری تاریخمند دارد، ولی چون برآمده از صفات و اسماء الهی می‌باشد، دلالت آن محصور در برهه‌ای از تاریخ نبوده، بلکه همه زمانی و همه مکانی می‌باشد و باید همواره در فهم متعالی‌تر و تشخیص مصادیق روزآمد آن کوشید. یکی از روشهای کارآمد برای این مهم از نظر نگارنده، «فهم قرآن به روش پازل» می‌باشد که تاکنون در چهار مقاله به آن پرداخته‌ام. (۵)

 

پی نوشت ها :
1ـ برنامه پرگار تلویزیون بی بی سی فارسی، مورخ ۱۴ اردیبهشت ۹۵
2ـ جناب دکتر سروش خود می‌گویند که در جواب منتقدان گفته‌اند؛ اگر وحی پیامبر را حجت می‌دانید، رویای او را نیز حجت بدانید.
3ـ رجوع کنید کتاب «آدم از نظر قرآن»، مجلد اول، تألیف سید محمد جواد غروی.
4ـ رجوع کنید به مقاله «قرآن و صفات الله» از نگارنده.
5 ـ بخش اول: «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن»، بخش دوم: «جواز تخفیف ‌پوشش‌ و آسودگی‌ زنان ‌در ‌حضور‌ برخی نامحرمان»، بخش سوم: «مفهوم ضرب زنان ناشزه در قرآن»، و بخش چهارم: «جواز عدم مسؤولیت پذیری در قبال برخی از زنان بیوه».

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. دیدگاه دکتر سروش را نظریه یا فرضیه خواندن نادرست است و ویژگیهای یک نظریه علمی حتا در زمینه علوم غیردقیقه را ندارد. دوم اینکه این نظر بسی سست بنیانتر از آنست که نقد شود بلکه باید جلو بد آموزیهای آن را گرفت بویژه آنجاها که کلام خداوند را به استهزاء میشکاند. مانند تخت الهی بر دوش فرشتگان و بسیاری موارد دیگر. سوم دکتر سروش با خوابنامه خواندن قرآن رسول اکرم را در حد ادگار کیس آمریکایی که به خواب میرفت و کاتب یا نویسنده وحی اش دیده های او را مینگاشت پایین آورده است. از سوی دیگر برای توجیه نظر خود رسول اکرم را به جای خدا مینشاند و همه مجزات قرآن را ابتدا تهی میکند و سپس به رسول نسبت میدهد.

  2. گمان نمی کنم که مشکلات نظر سروش چیزی باشد که این نوشته می گوید. نظریه سروش مبتنی بر روش گزینشی از متون دینی است و همزمان از مصادره به مطلوب رنج میبرد همزمان توان پاسخ به بسیاری پرسش ها را هم ندارد.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »