زیتون- فیروزه رمضانزاده: تلاش برای تحمیل سبکزندگی از طریق مهندسی اجتماعی یکی از سیاستهای ثابت در جمهوری اسلامی بوده است. سیاستی که با تغییر دولتها و به رغم تغییرات نسلی پابرجا مانده است. در هر دورهای مجموعهای از بگیر و ببندها و تحمیلها برای اجرای این سیاست اعمال شده است. در زمانی این محدودیتها شامل مقابله با ویدئو و موسیقی و سپس ممنوعیت ماهواره و بعد فیلتر اینترنت بوده است و در کانون این مهندسی اجتماعی نیز سلب حق انتخاب شهروندان به ویژه زنان در نوع پوشش قرار داشته است. سیاست تحمیل سبک زندگی به رغم همه این تلاشها یک سیاست شکست خورده بوده و سیاستگزاران در جمهوری اسلامی هم به این شکست اذعان دارند. آنها مدام از رواج بیحجابی و کمرنگ شدن ارزشهای به زعم آنان اسلامی در جامعه ابراز نگرانی میکنند. سخنان اخیر آیتالله خامنهای و نگرانیاش از سفر ایرانیان به شهری چون آنتالیا و هشدارش نسبت به یادگیری انحصاری زبان انگلیسی را نیز میتوان در همین راستا ارزیابی کرد. بلافاصله بعد از این سخنان گروهی از نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی هم نسبت به یادگیری زبان انگلیسی ابراز بیزاری کردند و محمدرضا نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین گفت که «روباه پیر سعی میکند توسط جیره خواران سرویسهای اطلاعاتی خود زبان نحس خود را بر ملتها تحمیل کند.»
درباره این تلاشهای دامنهدار پیرامون تحمیل سبک زندگی با مهرداد درویشپور، استاد جامعهشناسی مقیم سوئد گفتو گو کردیم. او معتقد است که پس از سرکوب جنبش سبز ٬ تلاش برای تحمیل نوبنیادگرایی اسلامی شدت یافته هرچند که شعارهای صدور انقلاب از آن درز گرفته شده یا کمرنگتر شده است.
متن کامل گفتگو را بخوانید:
آقای درویشپور، موضع گیری اخیر آیت الله خامنهای نسبت به سفرهای خارجی و اساسا ٌ انتقاد وی از سبک زندگی مغایر با سلیقه حکومت را چگونه ارزیابی میکنید؟
من از مدتها پیش هشدار دادهام که بنیادگرایان اسلامی در ایران تحت رهبری شخص رهبر جمهوری اسلامی تمایل زیادی به اسلامیزه کردن هر چه بیشتر و به عبارتی طالبانیزه کردن ایران دارند و این تلاشها را در حوزههای گوناگون دنبال کردهاند.
از تمام سخت گیرهایی که علیه زنان اعمال کردهاند در حوزه مبارزه با بدحجابی زنان، تشویق آنان به خانه نشینی و باروری، قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر گرفته و… تا مقابله با شادی و تفریحات نسل جوان، کنترل معاشرت و روابط جنسی و الگوهای فرهنگی نسل جوان، این تمایل را به نمایش گذاشتهاند. طرح جدید ورود هفت هزار نفر مامور گشت نامحسوس برای برخورد با بدحجابی نیز نمونهای از آخرین این برخوردها به شمار میرود.
همین طور، مخالفت خود شخص رهبر و جریانهای بنیادگرا با اساتید و دروس سکولار در علوم انسانی دانشگاهها، زمانی که آن را یک تهدید خوانده و خواستار اسلامی شدن علوم انسانی شدند، نشان از تلاشهای مستمر آنان برای هر چه بیشتر اسلامیزه کردن جامعه ایران دارد. پس از گذشت سی و هفت سال، شکاف بین ارزشهای دلخواه حکومت و ارزشهای رایج در جامعه روزبه روز بیشتر شده است. هم از این رو و به ویژه پس از سرکوب جنبش سبز این تلاش که من از آن به عنوان عروج دوباره «نو بنیادگرایی اسلامی» نام بردم به قصد تحمیل و تحکیم مجدد ارزشهای اسلامی شدت یافته است هرچند که شعارهای صدور انقلاب از آن درز گرفته شده یا کمرنگتر شده است.
این تلاشها ناشی از نگرانی از رشد رویکردی کاملا متضاد درجامعه است. مردم ایران به ویژه، طبقه متوسط مدرن و شهری جامعه و نسل جوان، دیگر حاضر به پذیرش ارزشهای اسلامی نیستند و به نوعی این ارزشها را واپس گرایانه و قدیمی میپندارند. از سوی دیگر با گسترش جهانی شدن و گسترش اینترنت و بهره برداری از آن در ایران و مهاجرتهای میلیونی به غرب، مردم ایران در قرن بیست و یکم با سبک و شیوه زندگی جامعه مدرن بیشتر آشنا شدهاند. جهانی شدن به سهم خود در عقب راندن ارزشهای اسلامی در ایران نقش جدی ایفا کرده است. جمهوری اسلامی ایران پس از گذشت سی و هفت سال نه تنها قادر به تحمیل ارزشهای خود به جامعه نبوده، بلکه فرایند جهانی شدن در کنار تجربههای مردم ایران بیمیلی به این ارزشها را افزایش داده است. در متن چنین شرایطی روشنتر میتوان به منظور سخنان اخیر آقای خامنهای پی برد.
آیا به نظر شما انتقاد اخیر رهبر جمهوری اسلامی از «ترویج انحصاری زبان انگلیسی» به دلیل هراس از گسترش ارزشهای غربی در سبک زندگی شهروندان ایرانی نیست؟
ببینید، یاد گرفتن زبان انگلیسی، نسل جوان را در فرایند جذب جهانی شدن و استفاده از دستاوردهای آن آمادهتر کرده است، مردم وقتی به زبان انگلیسی آشنایی داشته باشند میتوانند از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی با دیگر ارزشهای موجود در جهان ارتباط بهتری برقرار کنند و از دستاوردهای آن بیشتر بهرهمند شوند. این مساله باعث میشود که شانس تحمیل فرهنگ بنیادگرایی اسلامی به عنوان «فرهنگ بومی» دشوارتر شود. مسافرت به خارج کشور هم آشنایی بیشتری با فرهنگ جوامع دیگر و امکان تاثیر پذیری از آن را فراهم میکند. هرقدر میزان مسافرتهای خارجی بیشتر باشد٬ زمینه تاثیرپذیری از سایر فرهنگها هم بیشتر میشود. البته آقای خامنهای با سفر هر روزه مردم ایران به مکه و مدینه و عتبات عالیات هیچ مشکلی ندارد ولی سفر به مناطقی نظیر آنالیا، آنتالیا و مناطق توریستی که معرف جامعه ترکیه نیستند بلکه معرف توریستیترین منطقه ترکیه هستند، امر دیگری است. دراین مناطق که مورد علاقه بسیاری از ساکنان کشورهای اروپای غربی است، فرهنگ آزادانه تری در برخورد با سکس، تفریح، شادی و غیره وجود دارد. بنابراین هر قدر تعداد این گونه سفرها بیشتر باشد جوانان ایرانی بیشتر با ارزشهای غربی آشنا میشوند و به تبع آن د، طعم نوعی دیگری از زندگی بدون مزاحمتهای رسمی در ایران را در مراکز توریستی ترکیه تجربه میکنند. اگر از این زاوایا به مخالفت آقای خامنهای نگاه کنیم متوجه میشویم این مخالفت در راستای تلاش برای طالبانیزه کردن و دیگر اقدامات حکومت برای پس زدن فرهنگ سکولار و غربی و حاکم کردن ارزشهای اسلامی در جامعه ایران صورت گرفته است. با توجه به اینکه نه دستگاه سرکوب و نه دیگر ارگانها در جامعه ایران موفق به تحمیل این ارزشها نشدهاند آقای خامنهای بار دیگر از اتوریته خود استفاده کرده تا جامعه را بیشتر به پذیرش ارزشهای اسلامی از طریق «نهی از منکرات» نظیر یادگرفتن زبان انگلیسی و سفر نکردن به مناطق توریستی وادارد.
همان طور که میدانید دو روز پس از انتقادهای آیت الله خامنهای در مورد «ترویج انحصاری زبان انگلیسی» حسن روحانی بر لزوم آموزش چندین زبان خارجی در ایران تاکید کرد. آیا رییس جمهور ایران با این سخنان، به نوعی در مقام مخالفت با رهبر جمهوری اسلامی ایستاده است؟
وقتی آقای روحانی بر تدریس چند زبان در مدارس تاکید میکند به یک معنا در مقابل آقای خامنهای ایستاده است، از آنجا که به سادگی جرات نمیکند اتوریته رهبری را زیر سوال ببرد سعی کرده است به گونهای غیر مستقیم با آن برخورد کند. به بیان دیگر، وقتی بر لزوم آموزش چندین زبان خارجی در مدارس تاکید میکند هم بر حفظ آموزش زبان انگلیسی تاکید کرده و از سوی دیگر نخواسته به صراحت در نقطه مقابل سخنان آقای خامنهای بایستد. سخنان اخیر او جلوه دیگری از رویارویی و تنش بین رییس جمهور و شخص رهبر جمهوری اسلامی است.
آیا به صرف قرار گرفتن یک دولت اسلامی و رهبر دینی در رأس حکومت، میتوان ساختار جامعه ایران را هم اسلامی کرد؟
خیر، این حکومت حتی در دورههایی نظیر انقلاب فرهنگی که اکثریت جامعه را پشت سر خود داشت، نیز موفق به اسلامی کردن سبک زندگی در جامعه ایران نشد چه برسد به امروز که در هر سراشیبی و رویارویی، بخش بزرگی از جامعه و حتی همصدایی بخشی از همراهان خود در حاکمیت را هم از دست داده و آنها حاضر نیستند در این تلاشها با بنیادگرایان اسلامی همصدا شوند. بنابراین رهبر جمهوری اسلامی از سه زاویه با مانع مواجه است: یک اینکه فرایند جهانی شدن نه تنها به اسلامیزه کردن جامعه یاری نمیرساند بلکه اراده رهبر جمهوری اسلامی در این زمینه را به عقب میراند. دوم گسترش شکاف میان دولت و ملت در طول این سی و هفت سال مردم را به سوی پس زدن کلام رهبر در هر زمینهای سوق داده است. حتی در زمینه سیاسی کافی است خامنهای از شخصی به عنوان کاندید محبوب خود در ریاست جمهوری نظیر نوری، احمدینژاد یا جلیلی دفاع کند، فاتحه آن شخص در افکار عمومی خوانده شده و به منفورترین شخصیت بدل خواهد شد، چه برسد به ارزشهای دینی که مردم ایران حاضر به پذیرش آن نشدهاند. به ویژه گسستهای فرهنگی نسلی٬ جوانان را بیشتر در مقابل خواستهای رهبر جمهوری اسلامی قرار داده است. نگاه نسل جوان امروز به ارزشهای دینی کم رنگتر و نسبت به سکس و روابط دختر و پسر آزادانهتر شده است. به گونهای که هرگز تا این اندازه ما شاهد سرپیچی نسل جوان از باورها و ارزشهای دینی نبودهایم. نکته سوم، بخشی از مدیران تکنوکرات و حتی بخشی از بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی از جمله جناحهای اصلاح طلب و اعتدال گرا هستند که با این بگیر و ببندها و طالبانیزه کردن جامعه مخالف هستند و علناً ضمن مخالفت با این سخت گیریها اعلام کردهاند اجازه دهید جوانان آزادانهتر زندگی کنند. بنابراین هنگامی که حتی بخشی از بدنه حاکمیت از طالبانیزه کردن جامعه پشتیبانی نمیکند، بخش عمدهای از مردم در برابر این ارزشها ایستادهاند و فرایند جهانی شدن نیز رویاروی خواستها و اراده رهبر جمهوری اسلامی ایران است، نه تنها شانسی برای به نتیجه رسیدن این تلاشها وجود ندارد بلکه تنها به انزوای بیشتر رهبر جمهوری اسلامی در افکار عمومی و فرو ریختن بیشتر پایههای اجتماعی وی منجر میشود.