در اواخر دورهی اصلاحات برخی محافل سیاسی معتقد بودند که ترور حجاریان سبب شده تا دیگرانی جای او را به عنوان «تئوریسین» اصلاحات بگیرند و از آنجا که جانشین/جانشینان او فاقد توانایی تئوریک لازماند، اصلاحات به چنان حال و روزی افتاد.
کاری به میزان درستی و دقت این ریشهیابی ندارم، ولی اگر کسی، بر همان قیاس، زمینگیر شدن گفتمان اصلاحات را حاصل میدانداری کسانی مثل حمیدرضا جلاییپور بداند سخن بیراهی نگفته است، خصوصاً آنکه او به کسوت نظریهپردازی جریانِ، به زعم خود، «پیشرو» اصلاحات درآمده است.
سه روز پیش جلاییپور تحلیلی نوشت (۱) و چهار عامل را در پدیدآمدن وضعیت امروز برشمرد، و به زعم خود برخی را مهمتر از دیگران دانست، اما پیکان حمله را متوجه براندازان کرد و اکثر نوشتهاش را به نقد و تخفیف آنها اختصاص داد. از میان نکات فراوانی که میتوان ذکر کرد، به برخی از آنها اشاره میکنم و میگذرم:
۱– جلاییپور خیلی مایل است که خود را همهجانبهنگر بنماید و نشان دهد که به همهی عوامل توجه دارد و از میزان نقش آنها غافل نیست، اما دم خروس چندان تحت فرمان جلاییپور نیست و وقت و بیوقت خودنمایی میکند. از نظر او عامل اول، «تندروهای حکومتی» هستند که «سهمشان از سه علت دیگر بیشتر است». دقت دارید؟ «تندروهای حکومتی» و نه «هستهی اصلی و تصمیمگیر قدرت». وقتی میگوید «تندروهای حکومتی» منظورش این است که تصمیمسازی و تصمیمگیری توسط مجموعهای انجام میشود که در آن هم تندرو هست هم اصلاحطلب و میانهرو، و این تندروهای نامرد هستند که در برخی زمینهها جا را برای سایر نیروها مقداری تنگ کردهاند! تصویر از این کج و معوجتر؟ مشخص نیست چرا جلاییپور این مقدار مهربان و مماشاتگر است، اما تکلیف حکومت کاملاً روشن است: اگر اصلاحطلب اصیل و اصولمداری بوده از حکومت اخراج کرده و سایر کاسبان را آلوده به رانت و فساد آلوده کرده و به عنوان شیئی زینتی نگه داشته تا ویتریناش حتیالامکان متنوع باشد.
شاید جلاییپور دچار سهو لسان شده و نباید خیلی به او سخت گرفت. بسیار خوب. به چه علت سهم «تندروهای حکومتی» بیشتر است؟ جلاییپور میگوید «زیرا منابع و امکانات کشور در اختیار حکومت است». همین؟ بله، همین! نهایت پیشرو بودن جلاییپور همین است و بقیهی مقاله، صرف طعن به براندازان شده است. شاید گفته شود چون «موضوع» نوشتهی او براندازان بودهاند، وقت و کلمات بیشتری در مورد حکومت (ببخشید، «تندروهای حکومتی») و «سهم بیشتر» آنها نگذاشته است. در این صورت، بهتر است خوانندهی محترم مقداری وقت بگذارد و در نوشتههای جلاییپور جستجو کند تا ببیند که تیزی قلم او در برابر حکومت چقدر است.
سال گذشته چیزی در نقد او و مواضع دوپهلو و پر از تعارض او نوشتم (۲)، اما به جای پاسخگویی، به زمین و زمان پرداخت و چون نتوانست ردی از هویت من در اینترنت پیدا کند، همچون بازجویان به استنطاق پرداخت و سپس همان حرفهای بیسروته قبلی را تکرار کرد.
جان کلام من در آن نوشته این بود که جلاییپور آنگاه که به حکومت و شخص رهبر میرسد دچار لکنت زبان میشود و تمام تلاشش را میکند تا با «وسطبازی» چیزی بگوید که نه کباب حکومت بسوزد و نه پرستیژ منتقد بودن را از دست بدهد. آش گاهی آنقدر شور میشود که رهبر و حواریوناش را «مهمترین عامل در حفظ ایران» میخواند و وقتی از او پرسیده میشود که مگر همین رهبر نیست که نظامیان را برتر از دیپلماتها و کارشناسان سیاست خارجی نشانده، خود را به نشنیدن میزند. یا وقتی از او پرسیده میشود که نتیجهی التماس و تضرع چندسالهی خاتمی به درگاه بیت، آیا چیزی جز تخفیف و تحقیر بیشتر بوده، یا عبور میکند، یا سعی میکند توجیهات مغلوطی بسازد و پشت نقاب «ایراندوستی» سنگر بگیرد و با چوب «ایرانستیزی»، منتقدش را منفعل کند.
علیرغم انتقاداتی که به مصطفی تاجزاده دارم، به جلاییپور توصیه میکنم که حداقل «اندکی» از او بیاموزد و وقتی به رهبری میرسد، بهجای دستِ بر سینه نهاده شده، زبان پرسشگر و مطالبهگر را به کار بیندازد و به جای مداحی و تملق، نقادی کند. البته اگر از فرجام سودای خام «آشتی» مطلع شده و فهمیده که طرف مقابل به خوبی میداند که بیمایه فطیر است، و اگر توانسته بر ذوقزدگیاش بابت نامهی موسوی خویینیها در مورد حضور پرشور در انتخابات ۱۴۰۰ غلبه کند. «والّا فلا».
۲– جلاییپور هم در توصیف براندازان به خطا رفته و هم در علتیابیِ میزان استقبال به آنها. او ویژگیهایی برای براندازان ذکر میکند (مثل جدایی طلبی یا حامی دخالت خارجی و نفوذ اطلاعاتی) که مختص به دستهای از آنهاست و نه همهی آنها. برخی از براندازان اینگونه نبوده و از چنین ویژگیهای بری هستند. حتی اگر من همدلیای با آنها نداشته باشم (که ندارم)، اما این سبب نمیشود که همهی آنها را با یک چوب برانم. جلاییپور اما آنها را یک کاسه میکند و ویژگیهایی شبیه فحش به آنها نسبت میدهد تا از زیر بار سوالاتی که متوجه او و همفکرانش است در رود.
جمهوری اسلامی از همان بدو تاسیس اپوزیسیون برانداز داشته است، اما آنان هیچگاه صدایی به این بلندی نداشتهاند. پدیدهای که امروز سربرآورده قدمتی بیش از دو-سه سال ندارد، و از حدود پاییز ۹۶ به این سو صدای بلندتری دارد. جلاییپور در تحلیل این وضعیت، دقیقاً شبیه دستگاههای تبلیغاتی نظام عمل میکند: بهجای بررسی زمینههایی که سبب شد تا صدای براندازان بیشتر شنیده شده و مخاطب بیشتری پیدا کند، روی «پول و دلار» و «رسانه ماهوارهای» مانور میدهد، و این عدم توازن در پرداختن به علت، یا ناشی از مسئولیتناپذیری است یا منفعتطلبی (نه لزوماً منفعتطلبی شخصی، بلکه منفعتطلبی حزبی و جریانی). برای جلاییپور نمیصرفد که بپرسد چرا تنها پس از گذشت کمتر از ۶ ماه از انتخابات ریاست جمهوری ۹۶، و در آن دو قطبی شدیدی که شهروندان به طور حیثیتی پای صندوق آمدند و موجب شد روحانی بیش از دورهی اول رای بیاورد، به یکباره جامعه دچار سرخوردگی شدیدی میشود و چنین نارضایتی شدیدی ایجاد میشود. داستان دولت پنهان را ما هم بلدیم و لازم نیست جلاییپور یادآوری کند، اما سهم او و رفقایش در آن سرخوردگی چه میشود؟ جامعه خیلی زودتر از امثال جلاییپور متوجه چرخش و خیانت روحانی به شعارهایش شد؛ درست در همان ایامی که برخی رفقای جلاییپور با طعنه و تمسخر در مورد اعتراضات ۹۶ سخن میگفتند و حاضر نبودند که موضع انتقادی محکمی در مورد روحانی بگیرند (و برخیشان امروز هم حاضر نیستند!). حتی اگر کسی مثل محمدجواد روح مطلبی ملایم مینوشت که شمیمی از «عبور از روحانی» در آن بود، در پنهان و آشکار به او حمله میکردند، و اصرار داشتند که با روحانی همسفره بمانند، حتی اگر لازم بود که به غلط، تداوم این همسفرهگی را در قالب منافع ملی و امنیت کشور و تدریجیبودن اصلاحات بستهبندی کنند.
براندازان اما دی ۹۶ را جدیتر گرفتند و روی موج آن سوار شدند، و بحمدالله نظام و رهبری (که جلاییپور او را «مهمترین عامل در حفظ ایران» میخواند) نیز در فراهمکردن سوژهی مناسب کم نگذاشتند تا رسیدیم به تابستان ۹۷ و آبان ۹۸ و سقوط هواپیما و تا امروز. البته که آن دسته از براندازان که وابسته و جیرهخور این و آن دستگاه امنیتی غربیاند، حتماً از این بستر مناسب بهره بردهاند. اما حساب بسترساز و استفادهکننده از آن یکی است؟
اقتضای «وسطبازی» اما این است که جلاییپور در اینجاها با حداکثر احتیاط براند و حتی آدرس غلط بدهد. وقتی او در مورد دولت روحانی، و مشخصاً عملکردش در مورد کرونا، حاضر است تا آن اندازه مضحک سخن بگوید که عملکرد دولت را مایهی ترمیم شکاف دولت-ملت ارزیابی کند (!) (این را مقایسه کنید با ارزیابی متخصصی مثل دکتر مصطفی معین، که انشاءالله کمتر از جلاییپور اصلاحطلب نیست!)، نظام و رهبری که جای خود دارد.
با این حال، امثال او باد به غبغب انداخته و صدا در گلو میچرخانند که «ما» جریان «پیشرو» اصلاحات هستیم. حق هم دارند. وقتی استانداردها تا بدین اندازه دچار تنزل و ابتذال شود که یکسوی ماجرا کارگزاران سازندگی باشد ژورنالییست دستچندمی که «تئوریسین» آنها شده، حتماً هم جلاییپور و دوستانش «پیشرو»اند. وگرنه افتضاحات و بیآبروییهایی که در این ده سال گذشته از حصر موسوی رقم زدند، فقط جای خجالت و شرمندگی دارد. تحلیل جلاییپور، وقتی به عملکرد اصلاحطلبان میرسد، مثالش عملکرد فراکسیون امید مجلس دهم است و کمبودنِ «انسجام» در آن. اینکه رییس فراکسیون امید سکوتش را فقط هنگام نقل اخبار دریافتی از بیت قدرت میشکست و همتش را برای رایآوری کدخدایی در مجلس صرف مینمود، و اینکه او و سایر اعضای فراکسیون برای پوشیدن لباس سپاه بیتاب بودند، دستاوردهایی است که در سایهی «انسجام بیشتر» میتوانست تقویت و تکمیل شود. بیجا نیست اگر کسی بابت رادیکالیسمی که در تحلیل جلاییپور هست نگران او شود!
جلاییپور چندی پیش نوشته بود که اصلاحطلبان تا اطلاع ثانوی امکان فعالیت موثر سیاسی ندارند، اما بعد از دعوتنامهی موسوی خویینیها برای شرکت در انتخابات ۱۴۰۰، اختیار از کف داد و گفتههای قبلی را فراموش کرد و گفت «نامه آقای خوئینیها موتور اصلاحطلبان را نه گرم بلکه به راه میاندازد» (۳) و این یعنی عقبنشینیِ بدون توضیح در مورد گفتههای قبلیاش! جلاییپورِ ذوقزده یادش رفته از خویینیها بپرسد که مگر این تو نبودی که یکی دو ماه پیش نامه به رهبری نوشتی و مسئولیت همه چیز را بر عهدهی او گذاشتی؟ و مگر نه اینکه مسئولیت او در همه چیز، ناشی از اختیار و حق دخالت بیمرز اوست؟ و در این صورت، اگر او از دخالت در ریز و درشت کشور فروگذار نمیکند (که نمیکند)، این همه ذوقزدگی بابت انتخابات ۱۴۰۰ برای چیست؟ که به وضعیتی مثل امروز بیفتید و دنبال لکهی روشنی بگردید تا آن را به عنوان دستاورد جار بزنید؟ سرگشتگی و اغتشاش ذهنی جلاییپور واقعاً مثالزدنی نیست؟
۳- جلاییپور در دو جای نوشتهاش به براندازان حمله میکند که «وقاحت را به حدی رساندند که به میرحسین موسوی که یازده سال در حصر هست هم رحم نکردند»، اما خواننده را آنقدر سادهلوح فرض میکند که حتی به ذهنش نرسد که از جلاییپور بپرسد که در این هجمهی ناجوانمردانهی عفو بینالملل و پهلویستها به میرحسین موسوی، در طول ماههای گذشته، تو و رفقایت کجا بودید؟ اگر آنها ناجوانمرد و بیانصافاند، تو و رفقایت (که برخیشان یا در وقایع تابستان ۶۷ شریکاند یا مطلع) مستحق چه صفتی هستید که لام تا کام سخنی در دفاع از او و صداقتش، و جعلی و دروغین بودنِ ادعای عفو بینالملل، نگفتید و او را در دل این هجمهها رها کردید؟ اینکه پس از فروکش نسبی این دعواها، تازه یادتان آمده که اسم او را بیاورید تا شاید با قراردادنِ نامتان در کنار نام محترم او، اعتباری کسب کنید. شرم و حیا اگر فضیلتی دارد، برای آن است که در همین موقعیتها بروز کند.
۴– جلاییپور که در نقد «رسانههای ماهوارهای» داد سخن سرمیدهد، خوب است که مخاطبش را روشن کند که آیا کار موثری هم برای مقابله با انحصار رسانهای صداوسیما کردهاند، و آیا احیاناً نقدی به رهبری (همان «مهمترین عامل در حفظ ایران») در این مورد دارند، یا اینکه تضعیف ایشان را به صلاح ندانسته و به مقداری غرولند گاه به گاه در مورد صداوسیما اکتفا کردهاند؟
رسانههای خارجی، در عین تفاوتهایشان، حتماً قابل نقد هستند و بخشی از عملکردشان شدیداً باید مورد انتقاد و اعتراض قرار گیرد، اما نمیتوان کتمان کرد که بخشی از کارکرد آنها این بوده که انحصار رسانهای داخل را شکستهاند و عرصهی یکهتازی صداوسیما را محدود کردهاند، و اگر نبودند، صداوسیما هنوز هم در حال تکرار دروغهای سهروزهاش در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی بود. جلاییپور که جربزهی نقد صریح صداوسیما و صاحب اصلیاش را ندارد، دستکم به یاد بیاورد که او یا برخی دوستانِ همجریانیاش به وقت نیاز (یعنی آنگاه که با سانسور صداوسیما روبرو میشوند)، در خفا دست به دامان روزنامهنگاران و خبرنگاران شاغل در همین رسانههای آن ور آب میشوند تا خبرشان را پوشش دهند. اگر لازم بود آدرس دقیقتر هم خواهم داد.
آقای جلاییپور بهتر است این اداها را ببرد جای دیگر. او و امثال او، اگر نقاب «حزب» و «جریان پیشرو» و «اصلاحطلبی» را بر چهره نداشتند، نهایت واکنش به اینها میتوانست منحصر شود در ترحم، نه نقد. صرف وقت برای نقد این مواضع جز اتلاف عمر نیست!
در پایان توصیه میکنم که نوشتهی آرمان امیری (۴) را نیز بخوانید که از زاویهی دیگری به نوشتهی جلاییپور پرداخته و به او پاسخ قابل تأملی داده است.
(۱) https://yun.ir/6o38q5
(۲) https://yun.ir/4i2w37
(۳) https://yun.ir/1mhvkc
(۴) https://t.me/divanesara/1227
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…