انتخابات رئیسجمهور آمریکا در سال ۲۰۲۰ از نظر کیفی با انتخابات پیشین این کشور در دهه های اخیر متفاوت بود. در این انتخابات دو سمتگیری متفاوت در قبال روندهای حاکم برجهان در برابر یکدیگر قرار داشتند. بایدن نیروهایی را که خواهان تداوم روندهای حاکم بر جهان در سی سال گذشته هستند، نمایندگی میکرد و ترامپ شورشی علیه این روندها از موضع راست و ناسیونالیستی. هم کلینتون، اوباما و ال گور هم بوش پدر و پسر خواهان تداوم روندهای حاکم بر جهان بودند و حتی سیاست جرج بوش و نئوکنسرواتیوهای حامی وی باوجود تأثیرات بزرگی که بخصوص در منطقه خاورمیانه برجای گذاشت خارج از روندهای موجود نبود. این بار مردم آمریکا در قبال رویکرد آمریکا در قبال کل جهان تصمیم گرفتند.
سیوپنج سال پیش جهان به دو قطب تقسیمشده بود. در یکسو کشورهای غربی و همپیمانان آنها با نقش برتر آمریکا و در سوی دیگر کشورهای سوسیالیستی و همپیمانان آنان با نقش برتر شوروی. حکومتهای کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین مجبور بودند یکی از این دو قطب را انتخاب کنند. کشورهای چین و هندوستان که قادر شدند راهی متفاوت اتخاذ کنند استثنا هستند و در آندوران نقش مهمی در اقتصاد جهان ندارند. سیستم اقتصادی حاکم برجهان و تمرکز تولید بهگونهای بود که کشورهای همپیمان با غرب به دو گروه کشورهای پیشرفته در اروپا ، آمریکای شمالی و ژاپن و کشورهای در حال رشد آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتینی تقسیم میشدند. تولیدات پایهای صنعتی و فنّاوری پیشرفته در اختیار گروه اول بود. هیچ چشماندازی برای رشد کشورهای گروه دوم و قرار گرفتن آنان در سطح کشورهای گروه اول بچشم نمیخورد. هر تلاشی برای اتخاذ یک سیاست ملی و خارج از دو بلوک جهانی با واکنش خشن، کودتا و سرکوب مواجه میشد.
جهان در دوران گلوبالیزاسیون
از سالهای دهه هشتاد و بخصوص دهه نود میلادی ما با شرایط دیگری در روابط جهانی مواجه هستیم. دگرگونی فناوری ارتباطی و تبادل اطلاعات چهره اقتصاد جهان را در فاصلهای کوتاه دگرگون کرد. تمرکز جغرافیایی تولید و مدیریت ضرورت خود را از دست داد. برای مؤسسات بزرگ مالی، صنعتی جهان سودآورتر بود که بخشی از تولید محصولات خود را در نقاطی که نیروی کار ارزانتر در دسترس بود انجام دهند. صدور سرمایه این بار نهفقط در خدمت تولید مواد خام، مواد واسطه و صنایع مونتاژ بلکه در خدمت تولید بخشهای مکمل و یا تمامی بخشهایی از تولید بود. روندی که با صدور تولید محصولات نیازمند نیروی کار آغاز شد و تا حد تولیداتی که به فنّاوری پیشرفته نیازمند بودند گسترش یافت. این تحولات چهره جهان را دگرگون ساخت.فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی نیز این روند را تسریع کرد.
شبکهای از ارتباطات و نیازهای متقابل در سرتاسر جهان حاکم شد. شرکتهای بزرگ چندملیتی سودهای نجومی به دست آوردند. اقتدار دولتهای ملی و محدوده امکانات و عمل آنها در مقایسه با نهادهای بینالمللی چون شرکتهای بزرگ چندملیتی، صندوق بینالمللی پول و نظایر آنها کاهش یافت. (من عنوان «امپراطوری را برای توضیح روابط کنونی در جهان میپسندم). این سیستم هر نامی که بر آن بگذاریم، هممرکز دارد و هم غیرمتمرکز است. مایکروسافت آمریکایی است ولی محصولاتش بیش از آمریکا در هندوستان تولید میشود. آیفون آمریکایی است ولی هر قطعه آن در یکگوشه دنیا (منجمله چین) تولید میشود. نوکیا فنلاندی و ای ک آ سوئدی است ولی بخش عمده محصولات آنها در خارج از این کشورها تولید میشود. قدرتمند و ضعیف، بالا و پایین وجود دارد ولی همه به هم نیاز دارند. رقابت، زورگویی و بیعدالتی کماکان حاکم است ولی همه اجزا اقتصاد جهانی را رشتهای نامریی به هم پیوند میدهد. با پخش تولید در سرتاسر جهان بخشی از کشورهای آسیا و آمریکای لاتین امکان رشد سریع یافتند. چین به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شد و کشورهایی چون برزیل و هندوستان و برخی کشورهای شرق آسیا از بخشی از کشورهای اروپایی ازنظر اقتصادی پیشی گرفتند.
روابط حاکم برجهان در سی سال گذشته عوارضی منفی نیز بخصوص درکشورهای متروپل با خود همراه داشت. فاصله طبقاتی در کشورهای متروپل ابعادی گستردهتر یافت. نیروهای دمکرات و چپ کشورهای اروپایی در حفظ تأمینهای اجتماعی بهدستآمده در نیمه دوم قرن بیستم تحتفشار قرار گرفتند. بخش بزرگی از تولیدات صنعتی از کشورهای اروپایی و آمریکایی به کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین منتقل شد و کارگران این بخشها که امکانات کافی تحرک شغلی نداشتند تحتفشار قرار گرفتند. عدم امنیت شغلی گسترده تر از قبل شد. سیاستمداران و رهبران این کشورها تا به امروز نتوانستهاند راهحلهای مؤثری برای رویارویی با این عوارض و نارضاییهای ناشی از آن بیابند. گسترش مهاجرت به این کشورها نیز بر مجموعه مشکلات افزود. نیروهای منتقد چپ و دمکرات در تمامی سی سال اخیر با نقد عوارض منفی جهانیشدن در جهت عادلانه و دمکراتیک کردن روابط جهانی و تأکید بر حفظ محیطزیست کوشیده اند.
در دهه اخیر نیروی جدی دیگری با نقد روندهای کنونی جهان از موضعی متضاد و تأکید بر ناسیونالیسم شکلگرفته و قدرت یافت. شکلگیری احزاب راست افراطی در اروپا و پیروزی آنها در انتخابات در کشورهایی چون مجارستان و لهستان از این شمارند. پیروزی ترامپ در قدرتمندترین کشور جهان کیفیت جدیدی در روابط جهانی به وجود آورد. این بار اعتراض و شورشی که علیه روابط کنونی جهان از موضع راست و ناسیونالیستی قدرت یافته بود نه در این یا آن حزب یا کشور اروپایی و نه در قالب نیروهای ضد غربی در دنیای اسلام که در قدرتمند ترین کشور جهان شکل گرفت. نیرویی که سیستم روابط و روندهای کنونی جهان را زیر سؤال میبرد موفق شد در نیرومندترین کشور جهان قدرت را به دست گیرد. سیستم حاکم بر آمریکا و کل جهان در حدی قدرت دارد که حتی رئیسجمهور آمریکا نیز نمیتواند آنها زیرورو سازد ولی قادر است در این یا آن جهت به آن سمت دهد و سمت داد.
اگر ناسیونالیست های مجاری پس از کسب قدرت حتی قادر نبودند از اتحادیه اروپا خارج شوند و به عواقب منفی آن برای کشور خود واقف بودند، آمریکای ترامپ در موقعیتی است که میتوانست تمامی هنجارها و روابط جهانی را به چالش بکشد. خروج از توافقنامه پاریس، خروج از پیمان منع تجارت تسلیحات؛ اجرایی کردن خروج از یونسکو؛ خروج از برجام؛ تهدید به خروج از سازمان بهداشت جهانی نمونههایی از اقدامات اوست.
شعار آمریکا اول تنها یک شعار پوپولیستی نیست. شرکتهای آمریکایی در سی سال اخیر بزرگترین سودها را از روابط کنونی جهان و در هم تنیدگی اقتصاد به دست آورده اند و در حفظ آن بیشترین منافع رادارند. ولی بدست آوردن سودها کلان از نظم کنونی جهانی و بهره بردن نیروهای قدرتمند از آن، همراه با خود مسئولیت برای حفظ مجموعه را نیز به همراه دارد. آمریکا اول به بیانی بمعنای بهره گیری از مواهب سیستم حاکم بر جهان بدون پذیرش مسئولیت در قبال دیگران است. بمعنای تقویت دولت مرکزی آمریکا و زیر سوال بردن پیمان های مشترک و یا تبدیل آنها به زائده مستقیم سیاست امریکاست.
اروپای واحد در سطح محدودتری یک مجموعه اقتصادی در هم تنیده است. آلمانی ها و در وحله بعد فرانسویها بیشترین منافع را در حفظ این مجموعه دارند. این مجموعه به آن ها اجازه میدهد که بتوانند با رقبای آمریکایی و چینی خود رقابت کنند. ولی آن ها برای حفظ این مجموعه و بهره گیری از منافع آن مسئولیت نیز دارند. آلمانی ها بیشترین سهم را در تامین بودجه صندوق مالی غلبه بر عواقب کرونا برعهده گرفتند و فعالترین برخورد را با مشکل مهاجران دارند و بیشترین سهم را در پذیرش آنها داشتند. از زاویه دیگر همین موقعیت را اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای پیمان ورشو در شرایط و چارچوب دیگری داشتند. اتحاد جماهیر شوروی یک مجموعه سیاسی اقتصادی بود. روسها نیازمند این مجموعه بودند و بیشترین منافع را در حفظ ان داشتند ولی برای حفظ آن مسئولیت نیز میپذیرفتند. خطر خشک شدن دریاچه آرال فقط مشکل ازبکها نبود کل جماهیر شوروی خود را در مقابله با این خطر سهیم میدانستند. روسها طرح پرهزینه و عظیم کندن کانال و انتقال آب از سیبری به آسیای میانه را مورد بررسی قرار دادند. پس از سقوط کمونیسم و تلاش گورباچف برای حفظ این مجموعه این ازبکها، آذریها، ارمنیها و تاجیکها نبودند که خواهان نفی این مجموعه بودند این یلتسین و ناسیونالیستهای روسی بودند که در کنار ناسیونالیستهای اوکراینی یعنی نیروی قدرتمند و مرکز این اتحاد، خواهان نفی ان شدند. آن ها خواهان آن بودند که کشورهای تازه مستقل شده این اتحاد وابسته به روسیه بمانند ولی روسیه در مسئولیت جمعی در قبال آنها مشارکت نداشته باشد.
پیروزی بایدن
پیروزی بایدن در این انتخابات غلبه «سیستم حاکم» بر «شورش راست افراطی» بود. در این انتخابات بزرگترین مؤسسات مالی بالاخص مؤسساتی که فنّاوری بالا عرصه کار آنهاست، درعینحال که مثل همیشه کوشیدند امکان کار با هر دو کاندیدا را از دست ندهند در سمت بایدن بودند. امکانات مالی بایدن بهمراتب از امکانات مالی ترامپ بیشتر بود. بخش عمده مدیاها و روزنامهها در تمام چهار سال اخیر علیه ترامپ بودند. دانشگاهیان و نخبگان جامعه در چهار سال اخیر و بخصوص در جریان انتخابات در صف مخالف ترامپ بودند. ترامپ توانست باوجود این نیروی مخالف که با تکیهبر خواست ها و تمایلات اقشاری که از نظم کنونی جهانی صدمه دیده بودند، از طریق مخاطب قرار دادن مستقیم آنان نزدیک به پنجاهدرصد آرا را به دست آورد.
پیروزی بایدن در سطح جهانی موفقیت سیستم حاکم بر جهان و ادامه روابط و قوانین حاکم بر آن است. آمریکاییها بار دیگر به همان قواعدی که خود بیشترین نقش را در شکل دادن آن داشتند بازخواهند گشت. اما تمام تناقضاتی که منجر به پیروزی ترامپ در آمریکا و پیروزی راستها در برزیل و هند و مجارستان و لهستان و .. گردید در برابر وی قرار خواهند داشت. تناقضاتی که نه مرکل در آلمان و نه مکرون درفرانسه و نه سیاستمداران آمریکایی تا به امروز نتوانسته اند راهی جدی برای غلبه بر آنان ارائه دهند.
اختلاف طبقاتی سیر رشد یابنده خود را ادامه خواهد داد. ناامنی شغلی و تغییر ترکیب نیروی کار همه اقشار جامعه را کماکان تحتفشار قرار خواهد داد. کسری موازنه بازرگانی آمریکاییها و سیر نزولی نقش اروپاییها در اقتصاد جهان ادامه خواهد یافت. تعطیل بنگاهها و خطر از دست دادن شغل، در برابر کارگران صنعتی خواهد بود. ناکافی بودن تمهیدات برای مقابله با خطرات محیطزیست همچنین. همه اینها به آن معناست که انتقاد از سیستم حاکم هم از موضع چپ دمکرات و هم از موضع راست و ناسیونالیستی تداوم خواهد یافت. پیروزی بر ترامپ آغازی برای پایان کار راست ناسیونالیست پوپولیست نیست. این نیرو موفق شد در برابر سیستم نیرومند آمریکا مقاومت کند و نزدیک به پنجاهدرصد آرا را به خود اختصاص دهد. این بدان معناست که این نیرو کماکان قدرت آنرا دارد که فردا نیز بر روندهای حاکم در آمریکا و دیگر کشورهای جهان تاثیر گذار باشد. خطر این نیرو بر کل جهان سنگینی میکند
ایران و بایدن
اجزا سیستم حاکم بر جهان هم با هم درگیرند و تضاد دارند و هم بههمپیوستهاند و دارای منافع مشترک. ولی آنها درکلیت خود، شورش علیه خود را توسط یک نیروی خارجی تحمل نخواهند کرد و یاغیان را به صلیب میکشند و کشیده اند. نظم کنونی جهان کشوری که خود را خصم کل یا قدرتمندترین نیروی آن میداند تحمل نخواهد کرد. اگر فقط از زاویه اقتصادی به آنچه در چهل سال اخیر گذشت نظر افکنیم لازم نیست خود را با کره ایها و سنگاپوریها مقایسه کنیم. تولید ناخالص کشور همسایه ما ترکیه در زمان انقلاب شصت در صد ایران بود و امروز دو برابر و نیم ایران است. یعنی در مقایسه با ایران چهارصد درصد رشد داشته است. فاصله ای که در بهترین حالت تلاش یک نسل برای پرکردن آن ناکافی است.
تجربه شانزده سال حکومت های چپ در آمریکای لاتین نشان داد این بدان معنا نیست که کشورها امکان ندارند سیاستی متفاوت با قدرتمندترین نیروهای سیستم در پیش گیرند. این کشورها امکان یافتند که در برابر فشار آمریکاییها برای قطع رابطه با کوبا و ونزوئلا مقاومت کرده و روابط خود را با این دو کشور گسترش دهند. آنها موفق شدند در برابر آمریکایی مقاومت کرده و روابط اقتصادی خود را با دیگر کشورها گسترش دهند ولی خود را در برابر کل این سیستم قرار ندهند و برخی از آنها در شمار کشورهایی با بالاترین درجه رشد اقتصادی باشند.
انتخاب بایدن بازگشت به روابط جهانی و رابطه با آمریکای قبل از ترامپ است. تحریمها و فشارهای آن دوران در برابر ایران خواهد بود. این جابجایی میتواند امکانی برای ایران در اتخاذ یک سیاست خارجی متفاوت از گذشته باز کند ولی اگر چنین نشود روند چهل سال قبل به این یا آن شکل ادامه خواهد یافت
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…