۱. سال گذشته یک نشست با حضور چند تن از متفکران و صاحبانِ نظر در شهر کلن آلمان برگزار شد. روز اول، جمعی از اعضای حزب کمونیست کارگری در بخشهای مختلفی از نشست اختلال ایجاد کردند. سوالهای بیربط پرسیدند. داد و بیداد کردند. بیاجازه پشت تریبون آمدند. یک از سخنرانان را به اتهامهایی بیبنیاد نواختند. بخشی از وقت نشست را هدر دادند و خلاصه اینکه هرچه «میتوانستند» کردند تا بودن و حضور متفاوت خود را به جمع و در رسانههای خودی نشان دهند.
نشست دو روزه بود و یکی از سخنرانان، بهخاطر همین داد و بیدادها و اعتراضها و توهینها، بنا نداشت در جلسهی روز دوم حضور یابد. شب را در جایی جمع شده بودیم و هر کس به طریقی میکوشید راهی برای برگزاری نشست و دلجویی و توجیه سخنران برای حضور در جلسهی فردا بیابد. بحثهای متعددی به میان آمد. در این میان من معتقد بودم هیچ اتفاق مهم و خاصی رخ نداده است، پس برنامه هم باید هیچ تغییری نکند. سخنم این بود که آن اعضای حزب کمونیست کارگری هم از «روشی آزاد و حق آزادی بیان» خود برای داد و بیداد و اعتراض استفاده کردهاند و این یکی از کمترین عارضههای آزادی و ضرورت حضور در مجامع و کشورهای آزاد است. معتقد بودم که ما از بس در جلسات محدود شده و غیرآزاد جمهوری اسلامی حاضر شده و از بس با سوالات پاستوریزه و نقدهای عقیمشده عادت کردهایم، نازکنارنجی شدهایم و اگرچه در «نظر» مدافع آزادی حداکثری هستیم اما در «عمل» تابوتوان حضور در بازیِ آزادی را نداریم و با یک تکل و یا خطا میخواهیم اصل بازی را ترک کنیم.
۲. روحالله زم، بعد از سال ۸۸ (پیشتر او را و کارهایش را نمیشناسم و چنانچه پیشتر نوشتهام هیچگاه او را ندیدهام و با او در هیچ محیط واقعی یا مجازی همکلام نبودهام و مشی رسانهای او را نقد کردهام) با استفاده از کیبورد هر چه توانست نوشت و با استفاده از رسانههای متعدد هر چه توانست علیه مخالفانش و بیش از همه علیه جمهوری اسلامی منتشر کرد. صدالبته او خبرهای خوب و درستی هم منتشر کرد اما در انتشارِ «خبر» کمترین استانداردها را رعایت میکرد و در خبرنگاری به قواعد این حرفه و ملزوماتش کمتوجه بود. از نامههایی که در آغاز کار به آقای خامنهای نوشت تا شایعاتی که در آمدنیوز منتشر میکرد، اصل بیطرفی را کاملا نادیده میگرفت. در موارد عدیدهای از قدرت رسانه برای تخریب رقبا و مخالفانش بیرحمانه استفاده کرد (حتی در مورد همین رسانهی زیتون) و به خیلیها تهمتهای اثباتنشده و ناروا زد. حریم شخصی خیلیها را شکست و این اواخر حتی از انتشار فیلمهای پورنو هم ابایی نداشت.
بگذارید حرف آخر را همین لحظه بزنم، چون حتی انتشار عکسها و فیلمهای پورنو هم (با رعایت همان ملاحظات حرفهای که زم نسبت به آن کمتوجه بود) یک کار و حرفهی رسانهای است! یعنی روحالله زم، تا آنجا که عمومِ مردم دیدهاند و ما فعالان رسانهای شاهد بودهایم، کاری جز رسانه و خبرنگاری نکرده است*. جاسوسی و افساد فیالارض و اخلال اقتصادی و هر آنچه قاضی صلواتی و جمهوری اسلامی بر اساس آن زم را به اعدام محکوم کردهاند، کمترین شاهد و دلیلی در کارنامهی او، یعنی کارنامهی روحالله زم در ۱۱ سال اخیر ندارد. دستکم نمونهی عینی و خارجی در کارنامهی شناختهشده و عمومی زم ندارد و مادامیکه در یک دادگاه بیطرف و حرفهای ثابت نشود، غیرقابل باور و غیرقابل استناد است و کسانی که آن را باور میکنند نهتنها فریب جمهوری اسلامی را خوردهاند، بلکهی فریفتهی (و چه بسا شیفتهی) تعریف جمهوری اسلامی از عدالت و آزادی شدهاند و حق اعتراض به بیعدالتی در این حکومت و استناد به اصل برائت را از خود سلب کردهاند.
۳– کوتاهسخن این است: هیچکس و هیچ دیکتاتوری هم در اصل آزادی و آزاد بودن آدمیان تردیدی ندارد و با آن مخالفتی نمیکند. تمام دعواها و جایی که مخالفان و موافقان آزادی رو-در-روی هم ایستادهاند، همان مرزهای باریکی است که امروز زم هم روی یکی از آنها ایستاده است. به همان مقدمه و سخن آغازین بر میگردم، پیش از آنکه از حکومتها و دیکتاتورها بخواهیم آزادی را رعایت کنند، باید خودمان را به سختیها و تلخیهای آزادی و آزادی بیان عادت دهیم. به همین خاطر است که میگویم آزادی و در صدر آن آزادی بیان، یعنی آزادی روحالله زمها؛ زین روش بر اوج انور میروی/ ای برادر گر بر آذر میروی.
*آگاهم که اینجا کمی اغماض کردهام و البته سنت رسانهای ایرانی را رعایت کردهام که چندان مرزی میان فعالیت رسانهای و سیاسی قائل نیست و کم نیستند روزنامهنگارانی که رسما هم عضو احزاب سیاسی هستند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…