فضای اجتماعی ایران مملو از آسیب شده است. بیکاری، تورم، فقر، فساد اقتصادی، دزدی و اختلاس، اعتیاد، طلاق، تنفروشی و … دست به دست هم داده و جامعهای پر از بیماری را ساختهاند. میزان و اندازهی آسیبها به قدری است که وزرای دولت روحانی جزییات آنها را در جلسات علنی مطرح نمیکنند. وزیر بهداشت از درصد بالای افسردگی در ایران سخن میگوید و نسبت به خطر تبدیل شدن خودکشی به یک اپیدمی هشدار میدهد. فساد در ارکان نظام به گونهای رخنه کرده و ریشه دوانده است که بیداد میکند. بر درب ورودی دادسرای اوین کاغذی چسبانده و روی آن نوشتهاند روزهای شنبه تا چهارشنبه مخصوص پروندههای زمینخواری و روزهای یکشنبه و سهشنبه اجرای احکام؛ همین یک مورد عمق فاجعه را نشان میدهد. طوری که برای زمینخواری تمام روزهای کاری هفته اختصاص یافته و برای سایر امور و کارهایی که پروندهی آنها در دادسرای اوین در جریان است و مربوط به اجرای احکام میشوند، تنها دو روز در هفته اختصاص یافته است. جالب اینجاست که بنابر گفتهی آقای توکلی نماینده تهران، در رابطه با فساد افسارگسیختهی حاکم ۱۷۰ قاضی برکنار شدهاند و این یعنی گندیدن نمک!
در چنین جامعهای با این سطح از آسیب و افسردگی، سرمایه اجتماعی قطعاً منفی است و بیاعتمادی همهی فضای اجتماعی را اشغال کرده است. این جامعه برای بازیابی سرمایه اجتماعیاش نیاز به تزریق سرمایههای اقتصادی یا سیاسی دارد.
برای بازآفرینی و خلق دوبارهی سرمایه اجتماعی نیاز به راهاندازی اقتصاد و ایجاد رونق هست و این در کوتاهمدت تقریباً غیرممکن است. نه تنها دولت روحانی چنین امکان و سرمایهای برای تزریق به جامعه و فضای اجتماعی ندارد که اساساً ظرفیتهای سرمایهگذاری در ایران به واسطهی سوءمدیریتها و سیاستهای غلط دولتهای نهم و دهم و حامیان آنها، مطلقاً از بین رفتهاند. از بین رفتن ظرفیتهای سرمایهگذاری به معنای این نیست که ما نیاز به خانه و کارخانه و جاده و راهآهن و مدرسه و پارک و … نداریم؛ خیر ما به همهی این موارد نیازمندیم و باید تولید کنیم؛ اما مسالهی اساسی این است که تزریق نقدینگی طی سالهای پیشین، چند برابر ظرفیت سرمایهگذاری بوده و چنان تورمی ایجاد نموده که تمام ظرفیت باقیمانده را از بین برده است. ما به خانه و مسکن نیاز داریم، اما چون قیمتها در نتیجهی تزریق نقدینگی بسیار بالا رفته و رشدی بادکنکی داشته است، کسی توان خرید مسکن ندارد و لذا کسی هم در این زمینه که مشتری و سودی وجود ندارد، سرمایهگذاری نمیکند. در واقع وقتی میگوییم سیاستهای دولتهای آقای احمدینژاد اقتصاد ایران را نابود کرده و خسارتهای آن چند برابر خسارتهای هشت سال جنگ بوده است، به اهمین علل و دلایل است. اقتصاد ایران در زمان جنگ ظرفیتهای سرمایهگذاری خود را از دست نداد، در زمان سازندگی نیز ـ با وجود همهی نقدهایی که به سیاستهای اقتصادی دولت آقای هاشمی رفسنجانی وارد است ـ ظرفیت سرمایهگذاری در اقتصاد ایران از بین نرفت. الان متاثر از سیاستهای احمدینژاد، اقتصاد ایران نابود شده و هیچ امکان و ظرفیتی برای سرمایهگذاری در آن باقی نمانده است. اکنون هر فرد سرمایهگذاری در هر زمینهای بخواهد سرمایهگذاری کند، با پدیدهی عدم تقاضا مواجه میشود و سرمایهگذاریاش همراه با ضرر و ورشکستگی خواهد شد. بنا بر این حتی اگر سرمایهای هم وجود داشته باشد، چون ظرفیت و فضایی برای آن باقی نمانده، تزریق سرمایه اقتصادی در کوتاه و میانمدت، تقریباً غیرممکن است. اقتصاددانان ایرانی چون متاسفانه فلسفه نمیدانند، درکی انتقادی و فلسفی از واقعیات اقتصادی ندارند. اقتصاددانان تکنوکرات تلاش میکنند که با چهارتا نظریهی اقتصادی و بیست یا سی تا فرمول، بحران اقتصادی امروزین را حل کنند! حال آنکه اگر بحرانهای اقتصادی با خواندن نظریات و فرمولهای اقتصادی قابل حل بودند که هر دانشجویی با خواندن چندتا کتاب اقتصاد خرد و کلان، تمام مسایل اقتصادی را حل میکرد. موضوع اساسی درک انتقادی از واقعیات اقتصادی است تا بتوان مبتنی بر آن درک و شناخت فلسفیای که از واقعیات و تئوریهای اقتصادی داریم، با اتکا به تاریخ و جامعهشناسی ایرانی، معضلات اقتصادی را به بررسی کرده و راهحلیابی کنیم. الان در ایران به خاطر تزریق نقدینگی و رشد فاجعهبار تورم، ظرفیتهای سرمایهگذاری تا اطلاع ثانوی از بین رفتهاند و کمتر کسی حاضر میشود در این شرایط سرمایه خود را وارد مدار تولید و توزیع نماید. این در حالی است که فضای اجتماعی ایران، به شدت نیازمند تزریق سرمایهای است که با اتکا به آن بتوان سرمایه اجتماعی را بازآفرینی و خلق دوباره نمود. چهار نوع سرمایه برای تزریق و ایجاد در فضای اجتماعی و برانگیختن روح جمعی یک جامعه وجود دارد؛ «سرمایه اجتماعی» که اکنون در ایران از بین رفته و منفی شده است؛ «سرمایه اقتصادی» که نه وجود دارد و نه ظرفیت کافی برای آن باقی مانده است؛ «سرمایه فرهنگی» و «سرمایه سیاسی». به جامعهی ایران، امروز اگر سرمایه فرهنگی و سیاسی لازم تزریق نشود، فردا دیر است و هیچ معلوم نیست چه سرنوشتی خواهیم داشت!
از آنجا که بر سر فرهنگ به زودی و راحتی نمیتوان بین تمام جناحهای درون قدرت توافق ایجاد نمود، لذا حل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی جز در سایه راهحلهای سیاسی امکان نخواهند یافت. پس لازم و ضروری است که هرچه زودتر اقدام به تزریق سرمایه سیاسی لازم به فضای اجتماعی ایران شود. حصر را بردارید، زندانیان سیاسی را عفو عمومی دهید و احکام را ملغی کنید. به آنان که در تبعیدند فرصت بازگشت و اجازهی فعالیت دهید. اگر امروز چنین فضایی برای مردم ایجاد نکنیم و به آنها احساس پیروزی و شادی ندهیم، فردا بسیار دیر است و حتماً کار از کار خواهد گذشت. فضای امنیتی را از بین ببرید و به مردم و منتقدین فرصت ابراز وجود دهید. امروز اگر این فرصتها و امکانها برای مردم فراهم نشوند، فردا با صد لشگر مسلح هم نمیتوانید جلوی خروش و قیام مردم را بگیرید. مردمی که به هر علتی به جان آمدهاند و هر روز خبر خودکشی یک یا چند تنشان را میشنویم، اگر روزی تصمیم به انتحار اجتماعی بگیرند و برای مردن به خیابانها بریزند، غیرقابل کنترل و جمع کردن میشوند. جماعتی که برای رای خود به خیابانها ریخت، در پی مردن نبود و زندگی را میجست، اما جماعتی که برای مرگ و مردن به خیابانها بیاید، جمع شدنی نیست و ویرانی به بار میآورد.
بیایید از همین امروز چارهای که مانده است را به کار گیریم و الفت و دوستی و مهر و محبت را تزریق کنیم. وحدت ملی را عامل اصلی سرمایه اجتماعی گردانیم و از افتادن در دور باطل ویرانیهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جلوگیری کنیم. در سایه امنیت و ثبات اجتماعی میتوانیم به هر هدفی که در نظر داریم برسیم، اما اگر روزی این امنیت قدری و لحظهای مختل شود، دیگر نمیتوان آن را برگرداند. ایران بیشترین مرز زمینی و بیشترین همسایگان را در این مرزها دارد؛ مرزهایی که در طول تاریخ هم فرصت بودهاند و هم تهدید. اگر در داخل وحدت ملی و ثبات و امنیت باشد، این مرزها همه فرصتاند و اگر بیثباتی و عدم امنیت و نبود سرمایه اجتماعی باشد، این مرزها همه تهدید محسوب میشوند. پس بیاییم با هم این فرصتها را بیش از این از دست ندهیم و به تهدیدشان تبدیل نکنیم.
جامعهی ایران به شدت افسرده و ناامید شده است. شادی در آن گم کرده دُر گرانبهایی است که جوانان آن را در افیون و الکل میجویند. آیا بهتر نیست این شادی را با آزادی به آنها تزریق کنیم که موجب رشد و شکوفایی و رونق اقتصادی و ثبات اجتماعی و امنیت سیاسی هم میشود؟ بهتر نیست که با طرحهایی جهت دموکراتیزه نمودن فضای اجتماعی، امید و نشاط را به جامعه برگردانیم؟ آیا آنان که درون قدرتاند، برای بقای خود نیز نمیتوانند به یک اجماع نسبی بر سر وحدت ملی برسند، و حالا که از هر نوع سرمایهای خالی شدهایم، بر سر تزریق سرمایه سیاسی به فضای اجتماعی توافق کنند؟ امروز همان روز مبادایی است که باید از پساندازهایی که داریم برای زنده ماندن و بقا استفاده نماییم. تنها پسانداز ما سرمایه سیاسی است که با عفو عمومی زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز میتوان به آن پویایی بخشید و تاثیرگذارش نمود. از سال ۸۸ تا امروز زندانیان زیادی به اتهامات امنیتی روانهی زندانها شدهاند. بسیاری از آنها با اتمام احکام آزاد شدهاند و بقیه نیز احکامشان تمام و آزاد میشوند. این کار تنها کینه و عداوت را فزونی میبخشد. آنها که آزاد میشوند از دو حال خارج نیستند، یا گرفتار انفعال میشوند یا مقاومتر و مصممتر و با تجربهای گرانبها از زندان، و پختگی بیشتر به راه خود ادامه میدهند. این گروه تاثیر خود را بر منفعلین نیز میگذارند و آنان را نیز دوباره فعال میکنند. همین حالا چند درصد از زندانیان آزاد شده و همچنان دارند فعالیت میکنند؟ همین آمار نشان میدهد که با زندان و احکام سنگین به نتیجهی بایسته نمیرسیم و تنها اوضاع را بدتر میکنیم. محصورین نیز نمیتوانند تا ابد یا تا آخر عمر در حصر بمانند؛ آنچنان که آیتالله منتظری و دیگران نماندند. حصر آنان نیز روزی باید شکسته شود و با مردم دوباره ارتباط گیرند. پس بهتر است که آن روز همین امروز باشد و با اعلام عفو عمومی زندانیان را آزاد، حصر را شکسته و تبعیدیان را بازگردانیم تا با این کار سرمایهای عظیم نیز به جامعه تزریق کنیم.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…