حسن خمینی، نوهی آیتالله خمینی، در دیدار با مدیران گزینش شهرداری تهران، گفته است: «نمی توان به بخشی از وصیتنامه امام خمینی مومن باشیم و به قسمتی از آن کافر»
این سخن حسن خمینی تیتر اول یا دوم تعدادی از روزنامههای جریان اصلی امروز ایران شده است.
ظاهرا سخن درست و ادعای محکمی بهنظر میرسد! به همین دلیل نظر روزنامهها را هم به خود جلب کرده و آنرا برجسته کردهاند. خوانندگان بسیاری هم ممکن است این ادعا را خیلی راحت بپذیرند و حتی بر نکتهسنجی گوینده آفرین بگویند. (شما هم ممکن است یکی از همین خوانندهها باشید!)
اما، بدون توجه به سویههای سیاسی این ماجرا، بیاید کمی دربارهی آن تامل کنیم.
این «ادعا»اشاره به یک تعبیر نسبتا مشهور قرآنی دارد؛ «نؤمن ببعض و نکفر ببعض». قرآن در سورهی نساء این تعبیر را برای کسانی بهکار میبرد که برخی از سخنان پیامبر یا پیامبران را میپذیرند و بعضی را نمیپذیرند و با این کار میخواهند تفرقهای بیاندازند یا راهی میانه بجویند. قرآن تاکید میکند که اینگونه افراد کافرند و مستحق عذاب.
این تعبیر قرآنی به مکالمات و مجادلات روزمره وارد شده و حکم ضربالمثلی را یافته که اگر بهجا و درست استفاده شود، معمولا قانعکننده است. مثلا موجر میتواند به مستاجر بگوید که نمیشود نسبت به اجارهنامه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشد، یعنی نمیتواند بخشهایی از اجارهنامه را بپذیرد و بخشهایی را نپذیرد چون اجارنامه یک قرارداد واحد است.
اما آیا در مورد متن یک کتاب یا یک مقاله میشود از این تمثیل استفاده کرد؟ یعنی آیا میشود به مخاطب گفت شما نسبت به این کتاب نمیتوانید «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشید بلکه باید تمام ادعاها و تحلیلهای متن این کتاب را بپذیرید و یا باید همهاش را رد کنید؟!
پاسخ آشکارا منفی است. واضح است که در اینجا از این تمثیل استفاده درستی نشده است، چون در هر نوشتهای ادعاها و گزارههای درست و نادرستی «ممکن» است بهچشم بخورد. پس میشود بخشی از آنها را پذیرفت و بخشی را هم نپذیرفت.
وصیتنامهی سیاسی-تحلیلی آقای خمینی (۲۹ صفحه) هم که امروزه در دانشگاههای کشور هم تدریس میشود، یک نوشته، مقاله یا جزوه است سرشار از گزارههای متعدد با ادعاها و تحلیلهای متنوع. طبیعی است که میشود به بعضی از آن مومن بود و پذیرفتشان و به قسمتهایی از آن کافر شد و نقد کرد و نپذیرفت.
یعنی ادعای حسن خمینی، برخلاف ظاهر بدیهی و درست آن، یک ادعای بدون دلیل و بلکه یک سخن «نادرست» است. یعنی از قضا برعکس قاعده این است که نسبت به چنین متنهایی که به دانشکاهها هم راه یافته، «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» بود.
اما چرا روزنامهها و سردبیران و بسیاری از مخاطبان آنها و حتی احتمالا خود حسن خمینی هم، دچار چنین خطایی شدهاند. موضوع ظاهرا ساده است اما در عمل ممتنع است.
معمولا «ادعای بدون دلیل» را کسی نمیپذیرد، مگر اینکه یک «استدلالنما» جای دلیل را بگیرد و شنونده را فریب دهد. این استدلالنما، همان «مغالطه» است که با زندگی روزمرهی ما عجین شده است و هر روز کلاههای زیادی از ما و دیگران برمیدارد؛ در بسیاری سخنان و نوشتهها و تویتهایمان مرتکب آن میشویم و غالبا بدون آنکه متوجه باشیم بر نتایجی نادرست پا میفشاریم و تعصب میورزیم.
*در این یادداشت، بهعمد و برخلاف یادداشتهای دیگر، به نام مغالطه یا مغالطاتی که در این ادعای حسن خمینی وجود داشت، اشاره نمیکنم و آنرا برعهدهی خواننده میگذارم.
5 پاسخ
بنظرنویسنده درنوشته اش تعجیل داشته ودقت نکرده است اگر کسی بگوید من قرآن را دربست قبول دارم چون گفته الله است پس نمی تواند نومن ونکفربه بعضا باشد هکذا اگرکسی امام راقبول دارد ووصیت نامه اش را دربست که آقایان چنین ادعائی دارند بازهم این قاعده صادق است اشاره سید حسن به این گروه است نه به آنها که این وصیت نامه را چون شما می نگرند.
پس بامبول آیات ناسخ و منسوخ چه صیغه ایست؟ اگر گذر زمان و تحولات اجتماعی دوران توانسته در آیات نازل شده قرآن بین زمان نزول در مکه تا مدینه این هم تفاوت ایجاد کند، ببینید امروز بعد از ۱۴۰۰ سال باید چه چیز از این بیان متقن و ابدی مانده باشد.
این همه باور کور کورانه به مشتی لغت که در هنگام بیان ثبت هم نشده اند برای چیست؟ جلوی چشم ما کلمات شنیده شده و چاپ شده چهره های سیاسی و ادبی و … را تغییر می دهند، حال ببینید پس از ده ها سال از بیان اصل آیات توسط پیامبر اسلام چه چیزی از آن به دست ما رسیده.
خلقت من خود دو منبع وحی برادی ادراک درست از نادرست در وجود ما قرار داده: عقل وجدان. هیچ نیازی به ترکیب مشتی لغات عربی، لاتین و دیگر زبانها و سپس تفسیر مشتی مفتخور در مورد آنها ندارم که بفهمم راهم چیست. در ضمن درک معنای و مفهوم خلقت هم هنوز از کسی بر نیامده و با قصه های عهد دقیانوس والگو های بدوی نمیشود به مفهوم واقعی هستی رسید.
از منظر حقوقى وصیت نامه هم مثل اجاره نامه است که ذکر کردید. تا حدى قانون همه یا هیچ بر آن حاکم است. صد البته خواهید گفت این وصیت نامه سیاسی است، نه حقوقى!
با عرض سلام. گمان میکنم که هدف قدوسی کردن وصیت امام است. همانند قران که یک کتاب الهی است و باید مو به مو اجرا شود.
خب یادگار یادگار امام هم اگر به پدربزرگش نمی رفت که این همه حکومت نمی کردند بر ما، اما مشکل از آنجا گریبان ملت ایران را میگیرد که مانند شما اینهمه پارسائی اندیشه ندارند جناب پارسا.
حرف درستی را در دو مغلطه شکلی بیان کردم.
عنایت فرمودید ؟ یافتید؟
🙂
دیدگاهها بستهاند.