مغالطه‌ی پهلون‌پنبه به روایت سیدعطاء‌الله مهاجرانی

طاها پارسا

«پهلوان‌پنبه» یک مغالطه‌ی نسبتا رایج است. این مغالطه ظاهرا برای نقد یک مدعا یا گزاره به‌کار می‌رود، اما ناقد دلیلی علیه مدعای اصلی ارائه نمی‌دهد بلکه نسخه‌ی سست و ضعیفی را از آن تقریر می‌کند و سپس به رد آن می‌پردازد.

در حقیقت در این نوع مغالطه، ناقد به‌جای پنجه درانداختن در مدعای اصلی، با یک نسخه‌ی بدل و یک پهلوان‌پنبه کشتی می‌گیرد و چون آن‌را بر زمین می‌زند، خود را پیروز میدان می‌خواند و با این ترفند خواسته یا ناخواسته مخاطب را گمراه می‌کند. مثلا در این مکالمه:

رضا: حتی تروریست‌ها هم از حق محاکمه‌ی عادلانه برخوردارند.
مهران: در همه‌جای دنیا ترور عملی ناپسند و وحشیانه‌ است. توجیه و دفاع از تروریست حتی از خود ترور هم ناپسندتر است، چون موجب تقویت تروریست‌ها و افزایش ترور می‌شود.

در این مکالمه، مهران مرتکب مغالطه‌ی «پهلوان‌پنبه» شده است چون مدعای اصلی رضا  این است که همه‌ی انسان‌ها از «حق محاکمه‌ی عادلانه» برخوردارند اما مهران مدعای او را به «دفاع از ترور و تروریست» تحریف کرده  و سپس آن‌را زمین زده  چون دفاع از تروریست عمل ناپسندی است و با این کار مهران را تخطئه کرده است.

«مغالطه‌ی پهلوان‌پنبه» متاسفانه در نقد نظریه‌ها بسیار اتفاق می‌افتد و معمولا  کسانی که از درک نظریه‌ای‌ عاجز‌اند و یا هدف خاصی را دنبال می‌کنند، مرتکب آن می‌شوند. این مغالطه غالبا از روی سهو انجام می‌شود و عمدی در آن نیست اما اگر فرد مغالطه‌گر به‌عمد از آن استفاده کند یعنی مدعا یا موضع رقیب را عمدا تغییر دهد و با این‌کار قصد فریب دیگران را داشته باشد، مرتکب عملی غیراخلاقی شده است.

نمونه‌ی امروزی این مغالطه را در توییت‌های اخیر آقای عطاء‌الله مهاجرانی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، می‌شود دید. آقای مهاجرانی در دو توییت متوالی، در مقام نقدِ نظریه‌ی اخیر آقای عبدالکریم سروش درباره نسبت میان «دین و قدرت» برآمده است و کوشیده تا را به اختصار و البته اندکی شوخی و طعنه این نظریه را نقد کند.

آقای مهاجرانی در توییت اول نوشته است: «دوستی قدیمى، سخنرانى تازه دکتر سروش را برایم فرستاد. پیامبر اقتدارگرا که براى سربریدن مبعوث شده بود! گفتم سخنرانى نیاز به خوابگزارى با معبر دارد. نمى توان به شیوه استدلالى و برهانى سخنرانى را تفسیر یا تأویل کرد. در هر دهه از ۶٩ تا ٩٩ دکتر سروش خوابى تازه مى بیند و اذهان را مشغول!»

به‌زعم مهاجرانی، عبدالکریم سروش گفته است: «محمد پیامبری است اقتدارگرا که برای سربریدن مبعوث شده است.».

اما مدعای عبدالکریم سروش این نیست. اصل مدعا این است «دین یک قدرت است. اسلام از وقتی متولد شد از منظر یک قدرت متولد شد. قرآن یک کتابی ست که بر قدرت تاکید می کند و پیامبر یک شخصیت اقتدارگرا بود که معنی قدرت خوب می‌فهمید و آگاهانه از آن بهره می‌گرفت و می‌‌کوشید از این قدرتی که خودش به‌نام دین [اسلام]  تولید کرده و به صحنه آورده، پاسداری کند. او می‌دانست این قدرت مثل هر قدرت دیگری با دیگر قدرت‌ها وارد تعامل می‌شود. بده بستان می‌کند با قدرت های دیگر من‌جمله با قدرت سیاسی و این قدرت برای تثبیت خود به یکی از چیزهایی که احتیاج قوی دارد همین ارعاب و ترساندن است. گاهی ما اسم «قدرت» را می‌آوریم فکر می‌کنیم عمل مذمومی‌ست. مخصوصا یکی بعد از لیبرالیسم، یکی هم بعد از انحطاط تصوفِ ما قدرت چیز مذمومی شمرده می‌شود. ولی خب این‌گونه نیست و بدون قدرت قدم از قدم نمی‌شود برداشت و ما قدرت لزوما بد نداریم. می‌شود که قدرت و اقتدار جنبه مثبت و نیکویی هم داشته باشد»(تلخیص از نگارنده است متن کامل در این‌جا)

ملاحظه می‌شود که برخلاف ادعای مهاجرانی، سروش در جایی نگفته است که پیامبر برای سربریدن مبعوث شده، بلکه گفته است پیامبر دینِ اسلام را آورد که خودش هم یک قدرت هم بود و برای حفظ این دین  از قواعد حفظ قدرت در آن زمان استفاده می‌کرد و اگر نیاز می‌دید دست به شمشیر هم می‌برد و سر هم می‌برید. و در این کار موفق هم بود و دینش را و قدرتش را حفظ کرد و گسترش داد.

از این مورد که بگذریم، آقای مهاجرانی در ادامه و در توییت دوم، ادعای سستِ دیگری را به آقای سروش نسبت می‌دهد و آن را ظاهرا زمین هم می‌زند، اما این‌بار هم مرتکب مغالطه‌ی پهلوان پنبه می‌شود.

مهاجرانی می‌نویسد:«دکتر سروش معمولا احادیث و روایات را انکار مى کند، اما براى نظر خود به حدیث مجعول و سست از قول عمرو بن عاص متوسل مى شود»

اشاره آقای مهاجرانی به یکی از ادعاهای سروش است که آن‌را بارها تکرار کرده است. سروش مدعی است: «احادیث و روایات جملگی نادرست‌اند، مگر این‌که خلاف آن ثابت شود».

یعنی برخلاف تقریر تحریف‌آمیز و سستِ آقای مهاجرانی، سروش احادیث و روایات را «معمولا انکار» نمی‌کند بلکه ادعایش اصالتا چیز دیگری است. سروش مدعی است احادیث و روایات پیش از آن‌که محل استناد قرار گیرند باید راستی‌آزمایی شوند تا بتوان آن‌ها را پذیرفت؛ که البته این ادعا بدیهی می‌نماید و محل نزاع نیست چون هیچکس هیچ روایت و حدیثی را بدون راستی‌آزمایی از سوی کارشناسان امر نمی‌پذیرد و آن را انکار می‌کند. اما آقای مهاجرانی نسخه‌ی ضعیف و تعبیر سستی را از این ادعا چنان ارائه داده تا با استفاده از آن بتواند مدعای اصلی سروش را تخطئه کند.

***

توضیح ضروری: واضح است که این یادداشت در برابر اصل نظریه‌ی آقای عبدالکریم سروش (نسبت میان دین و قدرت) ساکت است و ادعایی در موافقت یا مخالفت با آن ندارد. تلخیص مدعا و نظریه‌ی آقای عبدالکریم سروش از نگارنده است اما عبارات و جملات  عینا از متن سخنرانی برداشته شده‌اند.  و آخر این‌که جناب دکتر عطاء‌الله مهاجرانی در سالیان و بلکه ماه‌های اخیر خود را وارد فضا و مواضع و حواشی پردردسری کرده است که علت آن بر من معلوم نیست. افسوسش را می‌خورم اما امکان و انگیزه داوری هم ندارم. با تمام نقدها، به‌دلایلی شخصی، احترام شخص او برای من پابرجاست. آن‌چه در این نوشته آمده مطلقا سویه‌ی سیاسی ندارد و امیدوارم حمل بر هم‌سویی یا جانب‌داری نشود.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

10 پاسخ

  1. جناب آقای پارسا آیا شخص دکتر سروش به جنابعالی وکالت داده است که بجای ایشان به ناقدان نوشته یا سخنرانی اش پاسخ دهید؟! اگر نه، که نداده است، این دست و پازدن برای رفع و رجوع کردنها برای چیست!؟ اگر خللی در استخراج مطلب توسط جناب‌عالی از متن گفتاری ایشان نیست و صادقانه و امانت‌دارانه، لفظ به لفظ نقل قول آن جناب را تحریر کرده‌اید، که هم ایشان حی و حاضرند و قدرت دفاع دارند، چنانکه برای نقد آقای دکتر کدیور عمل کرده‌اند، و هم مخاطب عقل و شعور و قدرت فهم مقصد و مراد دکتر سروش را دارد. این چه تقلایی است که بکار بسته‌اید تا دیگران از بیانات دکتر سروش همان را برداشت کنند که شما در این نوشته برساخته‌اید و به نظر راقم این سطور تعمدا یا ناخواسته اقدام به تحریف لفظی و معنوی فرموده‌اید. من اندیشه‌های دکتر سروش را از سال ۵۶-۵۷ دنبال میکنم. بی بروبرگرد، وقتی شریک قدرت در ابتدای انقلاب بود نگاه و نگرشی دیگری به متون داشت و با درگیری سیاسی با قدرت حاکم بر جمهوری اسلامی نگاهی دیگر پیدا کرد. نمی گویم تمام گفته ها و نوشته‌هایش از بدو تا ختم چنین است. ولی این تاثیر و تاثر را نمی توان انکار کرد. این امر براحتی حتی در حافظ خوانی و مثنوی خوانی ایشان در ابتدای انقلاب و از تلویزیون جمهوری اسلامی، در مقایسه با آنچه که در سنوات اخیر و در خارج از کشور ارائه فرموده‌اند، قابل دریافت است. مقصودم تحول و تطور طبیعی و علمی در نظر و برداشت و تبیین نیست، که از هرکسی مورد انتظار و پذیرفتنی است. بلکه حواشی امر و نیش و کنایه ها و استفاده های ابزاری از متون به تناسب اهداف سیاسی و اجتماعی است. البته بزعم بنده.

    1. جناب عسگری عزیز،
      من در این یادداشت همان‌ کاری را کرده‌ام که شما در این کامنت کرده‌اید: تلاشی فکری برای کمک به کشف حقیقت. تنها تفاوت این است که تعداد کلمات نوشته‌ی شما از نوشته‌ی من کمتر است که آن‌هم به‌ضرورت فرم و پلاتفرم قابل اغماض است.
      حالا انصاف دهید من اجازه دارم از شما بپرسم آیا شما از فلان و بهمان وکالت دارید که این‌ کامنت را می‌نویسید؟ البته که چنین سوالی را به‌جا نمی‌دانم و حتما نخواهم پرسید. و تنها آرزو می‌کنم سلامت و زنده باشید.

      بماند که در این یادداشت دفاعی از کسی یا نظری نشده است. کوشیده‌‌ام متناسب با اخبار روز، مغالطه‌ای را بیابم و به اطلاع خوانندگان از جمله صاحبان اصلی برسانم.

  2. بیش از دیگران نویسنده ی مقاله به مغالطه پهلوان پنبه عمل کرده و بعد گفته کی بود کی بود من نبودن!
    منتهی لقمه را سه دور، دور خودش و گردنش پیچونده!

  3. ما ،عوام الناس نیاز داریم بفهمیم خدا
    کیست ؟
    چقدر بزرگ است ،کجاست ،چکار میکند .
    ترازوی معادله حق و حقوق و عدالتش چگونه است؟

    استادتید محترم ما سئوال داریم.

    سئوال از ما باید باشد .

    1. جناب حسین جلوانی
      خدا را از زبان خودش بشنوید!
      به پیامبرش گفته: بگو او احد و یکتاست، بی نیاز و بی منفذ و نداری است نه می زاید و تولید مثل میکند و نه او را زاییده اند، و برای او شبیه و مانند و همتایی نیست.
      این جواب مختصر. باز هم توضیح خواستین، در خدمتم!
      قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

  4. نگارنده بهتر بود همین فرمول و اشل را در مواجهه با نظر سروش هم بکار می بست
    متاسفانه سروش بسیار بدتر از مهاجرانی از این منوع مغالطه استفاده کرده است
    نمونه هاش در سخن او در خصوص پیامبر : مثلا می گوید پیامبر نگاه غضب آلودی به منتقدانش در مکه کرد….و الی آخر
    نه کسی آنجا بوده نه کسی در دل پیامبر بوده نه اشاره دست او به گردن را کسی دیده و و و جاییکه سروش در خصوص امام زمان می گوید کسی ندیده و تاریخ ساکت است و غیره چطور به ۳۰۰ سال قبل از امام زمان که می رسد اینقدر متقن تعبیر و تاویل می کند
    بسیار بد تر و مضحک تر از مهاجرانی این سروش است که به قول مهاجرانی می نشیند و هر چند گاهی یکی می اندازه وسط تا خوراک فکری برای دیگران درست شود
    مشکلات سروش بسیار زیاد است و عوض تحلیل گذشته خود و اصلاح خرابکاریهایش هر از چند یک خرابکاری نوی پیش پای معرفت اسلامی می گذارد
    به عبارت دیگر عوض اصلاح دینی و کم کردن مشکلات دین با زمانه مشکلات دین را دو چندان می کند
    و برخلاف مولوی که همواره هر سخنی را نمی گفت او هر چی فکر می کند را بلند بزبان می آورد
    لااقل آنقدر استعداد هم ندارد که مثل حافظ و مولوی سربسته حرف بزند و بلند بلند فکر می کند و این مشکلات تجانس و سازش اسلام با زمانه را بدتر می کند

    1. جناب خویی،
      زحمتش را شما بکشید. قواعد نشر را مراعات بفرمایید و بفرستید برای زیتون. حتما منتشر خواهد کرد. اجازه ندهید تریبون و رسانه در اختیار یک طرف صدا باشد.

  5. سلام .علاوه برمهاجرانی که گفتیددرسالهای اخیروارد مواضع وحواشی پردردسرشده سروش هم درسالهای اخیردچارهمین گرفتاری شده است !!مطلب راباید شفاف وروشن بیان کرد نه بصورتی که هرکس یک برداشتی ازان کند وباعث گیج شدن خوانندگان شود.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »