«پهلوانپنبه» یک مغالطهی نسبتا رایج است. این مغالطه ظاهرا برای نقد یک مدعا یا گزاره بهکار میرود، اما ناقد دلیلی علیه مدعای اصلی ارائه نمیدهد بلکه نسخهی سست و ضعیفی را از آن تقریر میکند و سپس به رد آن میپردازد.
در حقیقت در این نوع مغالطه، ناقد بهجای پنجه درانداختن در مدعای اصلی، با یک نسخهی بدل و یک پهلوانپنبه کشتی میگیرد و چون آنرا بر زمین میزند، خود را پیروز میدان میخواند و با این ترفند خواسته یا ناخواسته مخاطب را گمراه میکند. مثلا در این مکالمه:
رضا: حتی تروریستها هم از حق محاکمهی عادلانه برخوردارند.
مهران: در همهجای دنیا ترور عملی ناپسند و وحشیانه است. توجیه و دفاع از تروریست حتی از خود ترور هم ناپسندتر است، چون موجب تقویت تروریستها و افزایش ترور میشود.
در این مکالمه، مهران مرتکب مغالطهی «پهلوانپنبه» شده است چون مدعای اصلی رضا این است که همهی انسانها از «حق محاکمهی عادلانه» برخوردارند اما مهران مدعای او را به «دفاع از ترور و تروریست» تحریف کرده و سپس آنرا زمین زده چون دفاع از تروریست عمل ناپسندی است و با این کار مهران را تخطئه کرده است.
«مغالطهی پهلوانپنبه» متاسفانه در نقد نظریهها بسیار اتفاق میافتد و معمولا کسانی که از درک نظریهای عاجزاند و یا هدف خاصی را دنبال میکنند، مرتکب آن میشوند. این مغالطه غالبا از روی سهو انجام میشود و عمدی در آن نیست اما اگر فرد مغالطهگر بهعمد از آن استفاده کند یعنی مدعا یا موضع رقیب را عمدا تغییر دهد و با اینکار قصد فریب دیگران را داشته باشد، مرتکب عملی غیراخلاقی شده است.
نمونهی امروزی این مغالطه را در توییتهای اخیر آقای عطاءالله مهاجرانی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، میشود دید. آقای مهاجرانی در دو توییت متوالی، در مقام نقدِ نظریهی اخیر آقای عبدالکریم سروش درباره نسبت میان «دین و قدرت» برآمده است و کوشیده تا را به اختصار و البته اندکی شوخی و طعنه این نظریه را نقد کند.
آقای مهاجرانی در توییت اول نوشته است: «دوستی قدیمى، سخنرانى تازه دکتر سروش را برایم فرستاد. پیامبر اقتدارگرا که براى سربریدن مبعوث شده بود! گفتم سخنرانى نیاز به خوابگزارى با معبر دارد. نمى توان به شیوه استدلالى و برهانى سخنرانى را تفسیر یا تأویل کرد. در هر دهه از ۶٩ تا ٩٩ دکتر سروش خوابى تازه مى بیند و اذهان را مشغول!»
بهزعم مهاجرانی، عبدالکریم سروش گفته است: «محمد پیامبری است اقتدارگرا که برای سربریدن مبعوث شده است.».
اما مدعای عبدالکریم سروش این نیست. اصل مدعا این است «دین یک قدرت است. اسلام از وقتی متولد شد از منظر یک قدرت متولد شد. قرآن یک کتابی ست که بر قدرت تاکید می کند و پیامبر یک شخصیت اقتدارگرا بود که معنی قدرت خوب میفهمید و آگاهانه از آن بهره میگرفت و میکوشید از این قدرتی که خودش بهنام دین [اسلام] تولید کرده و به صحنه آورده، پاسداری کند. او میدانست این قدرت مثل هر قدرت دیگری با دیگر قدرتها وارد تعامل میشود. بده بستان میکند با قدرت های دیگر منجمله با قدرت سیاسی و این قدرت برای تثبیت خود به یکی از چیزهایی که احتیاج قوی دارد همین ارعاب و ترساندن است. گاهی ما اسم «قدرت» را میآوریم فکر میکنیم عمل مذمومیست. مخصوصا یکی بعد از لیبرالیسم، یکی هم بعد از انحطاط تصوفِ ما قدرت چیز مذمومی شمرده میشود. ولی خب اینگونه نیست و بدون قدرت قدم از قدم نمیشود برداشت و ما قدرت لزوما بد نداریم. میشود که قدرت و اقتدار جنبه مثبت و نیکویی هم داشته باشد»(تلخیص از نگارنده است متن کامل در اینجا)
ملاحظه میشود که برخلاف ادعای مهاجرانی، سروش در جایی نگفته است که پیامبر برای سربریدن مبعوث شده، بلکه گفته است پیامبر دینِ اسلام را آورد که خودش هم یک قدرت هم بود و برای حفظ این دین از قواعد حفظ قدرت در آن زمان استفاده میکرد و اگر نیاز میدید دست به شمشیر هم میبرد و سر هم میبرید. و در این کار موفق هم بود و دینش را و قدرتش را حفظ کرد و گسترش داد.
از این مورد که بگذریم، آقای مهاجرانی در ادامه و در توییت دوم، ادعای سستِ دیگری را به آقای سروش نسبت میدهد و آن را ظاهرا زمین هم میزند، اما اینبار هم مرتکب مغالطهی پهلوان پنبه میشود.
مهاجرانی مینویسد:«دکتر سروش معمولا احادیث و روایات را انکار مى کند، اما براى نظر خود به حدیث مجعول و سست از قول عمرو بن عاص متوسل مى شود»
اشاره آقای مهاجرانی به یکی از ادعاهای سروش است که آنرا بارها تکرار کرده است. سروش مدعی است: «احادیث و روایات جملگی نادرستاند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود».
یعنی برخلاف تقریر تحریفآمیز و سستِ آقای مهاجرانی، سروش احادیث و روایات را «معمولا انکار» نمیکند بلکه ادعایش اصالتا چیز دیگری است. سروش مدعی است احادیث و روایات پیش از آنکه محل استناد قرار گیرند باید راستیآزمایی شوند تا بتوان آنها را پذیرفت؛ که البته این ادعا بدیهی مینماید و محل نزاع نیست چون هیچکس هیچ روایت و حدیثی را بدون راستیآزمایی از سوی کارشناسان امر نمیپذیرد و آن را انکار میکند. اما آقای مهاجرانی نسخهی ضعیف و تعبیر سستی را از این ادعا چنان ارائه داده تا با استفاده از آن بتواند مدعای اصلی سروش را تخطئه کند.
***
توضیح ضروری: واضح است که این یادداشت در برابر اصل نظریهی آقای عبدالکریم سروش (نسبت میان دین و قدرت) ساکت است و ادعایی در موافقت یا مخالفت با آن ندارد. تلخیص مدعا و نظریهی آقای عبدالکریم سروش از نگارنده است اما عبارات و جملات عینا از متن سخنرانی برداشته شدهاند. و آخر اینکه جناب دکتر عطاءالله مهاجرانی در سالیان و بلکه ماههای اخیر خود را وارد فضا و مواضع و حواشی پردردسری کرده است که علت آن بر من معلوم نیست. افسوسش را میخورم اما امکان و انگیزه داوری هم ندارم. با تمام نقدها، بهدلایلی شخصی، احترام شخص او برای من پابرجاست. آنچه در این نوشته آمده مطلقا سویهی سیاسی ندارد و امیدوارم حمل بر همسویی یا جانبداری نشود.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…