سخنرانی دو هفته پیش عبدالکریم سروش در نسبت میان «دین و قدرت» معرکهی آرا شده و البته حواشی متعددی را هم بهدنبال داشته است. مطابق معمول اغلبِ نظریههای ایشان، کژخوانی و روایتهای سستی از آن هم رایج شده و مبنای نقد و نظر قرار گرفته است. حتی کسی پس از درگذشت مصباح یزدی از حلول روح او در سروش نوشته بود! ظاهرا پنجاه درصد ماجرا درست است چون عبدالکریم سروش اینبار از موضوعی سخن میگوید که پروژهی فکری و عملی مصباح یزدی بود اما مواجههی سروش با آن متفاوت است؛ به قول حافظ: من و انکار شراب این چه حکایت باشد/ غالبا اینقدرم عقل و کفایت باشد.
آقای سروش در این نظریه بهاختصار میگوید:«دین یک قدرت است. اسلام از وقتی متولد شد از منظر یک قدرت متولد شد. قرآن یک کتابی ست که بر قدرت تاکید می کند و پیامبر یک شخصیت اقتدارگرا بود که معنی قدرت خوب میفهمید و آگاهانه از آن بهره میگرفت و میکوشید از این قدرتی که خودش بهنام دین [اسلام] تولید کرده و به صحنه آورده، پاسداری کند. او میدانست این قدرت مثل هر قدرت دیگری با دیگر قدرتها وارد تعامل میشود. بده بستان میکند با قدرت های دیگر منجمله با قدرت سیاسی و این قدرت برای تثبیت خود به یکی از چیزهایی که احتیاج قوی دارد همین ارعاب و ترساندن است. گاهی ما اسم «قدرت» را میآوریم فکر میکنیم عمل مذمومیست. مخصوصا یکی بعد از لیبرالیسم، یکی هم بعد از انحطاط تصوفِ ما قدرت چیز مذمومی شمرده میشود. ولی خب اینگونه نیست و بدون قدرت قدم از قدم نمیشود برداشت و ما قدرت لزوما بد نداریم. میشود که قدرت و اقتدار جنبه مثبت و نیکویی هم داشته باشد»(تلخیص از نگارنده است اما به رویت آقای سروش هم رسیده است. متن کامل را اینجا ببینید)
و اما چند نکته:
۱. آنچه عبدالکریم سروش در این سخنرانی گفته است، پیشتر هم شنیده شده است غالبا از سوی مستشرقین و اسلامستیزان. اما مطابق معمول نظریههای قبلی ایشان اعم از «قبض و بسط شریعت» و «بسط تجربه نبوی»، سروش در پرداختن به این موضوعها متدلوژی خودش را دارد و این متد قضیه را شنیدنی و خواندنی و متفاوت میکند. در اینجا تفاوت اصلی هم این است که سروش وفاداری به دین را در این نظریه لحاظ میکند و مصلحانه سخن میگوید و خشونتهایی را که رخ داده است انکار نمیکند بلکه آن را غیر دینی و غیراسلامی و حتی غیراخلاقی نمیخواند و از آنها دفاع جدی دارد. خلاصهاش این است: بازی قدرت همین است. دین اسلام و شخص محمد هم مستثنی نیستند. به«زبان» امروز در مورد دیروز قضاوت نکنیم و حرفهای امروز را به «زبان» دیروز نزنیم.
در این پرونده بخوانید:
- مروری بر نقد دکتر کدیور بر مقوله «دین و قدرت» | عبدالکریم سروش
- چگونگی مواجهه پیامبر اسلام با مخالفان | حسن یوسفی اشکوری
- چالش اسلام و قدرت؛ نقد سروش | محسن کدیور
- روحِ مصباح یزدی و گلوی عبدالکریم سروش؟ | طاها پارسا
- شش نکتهی سنجشگرانه در باب نظریهی «دین و قدرت» سروش | یاسر میردامادی
- نقدِ نقد؛ منتقدانِ سروش و غفلت از سه اصل | صدرا معصومزاده
- نقدی بر نسبت «دین و قدرت» از منظر عبدالکریم سروش | مصطفی حسینی طباطبائی
- دین و تجلیات تاریخی؛ نقدی بر سخنان سروش در نسبت «دین و قدرت» | عدنان فلّاحی
۲. توییتر فارسی، برخلاف کارکرد اصلی این پلاتفرم، جایی برای برجستهسازی و درج خبر نیست بلکه محل کنشگری است. غلبهی این پلتفرم و کارکرد آن نزد نخبگان سیاسی، عدهای را وسوسه کرده است که نظریهی سروش را هم در ۲۸۰ کاراکتر طرح و نقد کنند؛ نظریهای که سروش دست کم ۳۰ جلسه را برای طرح آن سپری کرده است و پشتوانهی چند دهه اسلامشناسی و اسلامپژوهی و مطالعه قرآن و سنت را دارد. حاصل این برخوردهای توییتری غالبا مغالطهی پهلوانپنبه است. در نوشتهای جداگانه و همزمان آفت این مغالطه را با طرح دو نمونه از توییتر آقای عطاالله مهاجرانی آوردهام. (در اینجا بخوانیدش)
۳. خیلیها این نظریهی سروش را حمل بر تجدیدنظر کلی او گرفتهاند. بعضیها او را از اسلام خارج و گروهی از اسلام رحمانی اخراج کردهاند. اما سروش در ابتدای سخنرانی خود از یک «غفلت» سخن میگوید و نه یک تجدیدنظر. بهگمانم سخن همین است. سروش حداکثر آنچه را پیشتر به آن تصریح نداشت و یا نمیگفت یا نگفته بود، اقرار میکند. تناقضی کلی در ادعای فعلی و ادعاهای قبلی سروش دربارهی دین و پیامبر اسلام دیده نمیشود. من بیش از هر کس تاثیر محمدرضا نیکفر را در این تصریح و اقرار نمیتوانم نادیده بگیرم. وقایع تاریخی دهه گذشته و حتی مهاجرت و زیست دوگانهی سروش هم بیتاثیر نیستند اما پرداختن به این موضوع فرصتی جداگانه میطلبد.
۴. انتقاد و ایرادی که بر نظریهی اخیر سروش میتوان گرفت همان انتقادی است که بر نظریات پیشین او هم نسبتا وارد است و آن مهمترین بحث دینی سده اخیر، یعنی چگونگی تشخیص میان عرضی و ذاتی دین است. سروش «اجتهاد» را راه حل میداند اما نمیگوید مرجع داوری میان «اجتهاد»ها چیست؟ اجتهاد دینی، «علم» نیست و اگرچه از برخی روشهای منطقی بهره میگیرد اما روشی علمی نیست. بههمین خاطر معلوم نیست تکلیف ما با اجتهاد فردی که مرتد را محکوم به اعدام میکند، چیست؟ حتی نمیپرسیم با ابوبکر بغدادیها و مصباح یزدیها چه باید کرد، میپرسیم چرا همین اکثریت فقهای فعلی شیعه و سنی را ندیده بگیریم و بر مبنای آن دست دزد را قطع نکرد؟
به تعبیری دیگر: نام دقیقتر اجتهاد «فتوا» است و فتوا قائم به شخص است و روندی سیستماتیک برای تولید آن وجود ندارد بلکه یک «ماشین» است. جمعی هم بسپرد باز هم ماشین است. اگر هم بنا باشد روندی سیستماتیک را به آن تحمیل کرد، از درون فرو میپاشد و حاصل آن غلبهی علم بر دین و در نهایت حذف دین است.
۵. انتقاد دیگری که بر سروش وارد است و چندگانه است، متدلوژی اوست. این نظریه ظاهرا با نظریه و زبان رویاهای رسولانه است بیان نمیشود و سروش در متد خود به همان ترجمه و تفسیر قرآن اکتفا میکند و سخنی از تعبیر به میان نمیآورد. معلوم نیست که چرا سروش در اینجا قرآن را ترجمه میکند و به تفسیر المیزان ارجاع میدهد؟ استناد او به برخی از روایات هم نوعی مغالطه مصادره به مطلوب به چشم میخورد. (تمام این ادعاها را باید جداگانه و مفصل در جای خود مطرح کرد)
20 پاسخ
من فکر می کنم روح مصباح در گلوی سروش گیر کرد یهو دید سروش سیگنال های روحیش رو بد ترجمه میکنه، جرقه زد یه لحظه برگشت به بدنش و چشم باز کرد یه لبخند زد و در افق محو شد.
” در مورد نوشتار فوق چون شخصا از ابهاماتی بیرونآمدم به کلام مولانا بسنده میکنم :
هر کبوتر می پَرد در جانبی ….
این کبوتر جانبِ بی جانبی …..
قلمتان استوار باد .”
با خواندن این مقاله یاد بازدید کننده ها از موزه های نقاشی مدرن میافتم. نقاش مست یا بنگی مقداری رنگ روی بوم ریخته و بر دیوار چسبانده. بازدید کنند ها هر یک به فراخور توهمات و علائق خود در معنا و مفهموم نهفته در اثر سخن فرسایی ها می کنند بی اینکه اندکی به واقعیت نزدیک باشند. مبارک وجودتان این هم درک سر گفتار استااااااد !
من خیلی اهل روایت خوانی نیستم ولی جایی این را دیدم که گفته اند: حرف حق یک کلمه است، نادانها به آن شاخ و برگ می دهند.
” دوست خردمند لطفا اگر قادر به درک نقاشی های فردی نیستید نقاش را مست و بنگی نکنید در ضمن به بقیه بازدیدکنندگان آن موزه نیز لااقل به اندازه ادب خودتان احترام بگذارید..
سپاس “
سالها بود فکر می کردم همه آدم ها ظرفیتی دارند. و جناب دکترسروش هم مثل همه یک ظرفی است. اما طلبش نا محدود است و طبیعی است که این ظرف دیگر پذیرا نیست. هر چه بر آن بیفزاید سر ریز می شود و هدر می رود. گاه آن افزوده های جدید است که سر ریز می شود و گاه محتوای سابق را از ته این ظرف بالا می آورد و سرریز می کند. نتیجه الزاما چیزی به این ظرف نمی افزاید وفقط کثافت کاری بار می آورد. حالا شما تصورتان هم الزاما از این مظروف آب زلال نباشد می توانید کمی به عالم خیال بروید و این مظروف را روغن سوخته تصور کنید و یا بدتر. این حال سروش بود تا قبل از این سخن رانی. اما اکنون فکر می کنم دیگر صحبت سرریز شدن نیست. نمی دانم تا حالا دیده اید که وقتی یک مایع داغ را یک دفعه بر ظرف شیشه ای سرد بریزید چه می شود؟ بله یک باره ته اش کلا جدا می شود و هر چه دارد فرو می ریزد. روغن داغی که ریخته ای که همه هدر می رود جای خود دارد ظرف و مظروف را با هم باید داخل سطل آشغال انداخت. و دنبال کهنه پاره هایی دوید که برای تمیز کردن آثار این استکان ته انداخته لازم است. سروش ته اش بکلی انداخته.
سروش از خداشناسترین ها ،متقی ترین ها و افرادیکه از شهوات نفسانی بدورند
است .
و نظریه های وی لزوما نباید بی خطا باشد ،
امثال کسروی ،جلال ،علامه برقعی، علامه حیدری ،علامه طالقانی
بازرگان ،شریعتی ،سروش ، بنی صدر ،
مهمترین موضوع برایشان اندیشه مند کردن خلق بوده است.
وبرای این منظور یک آگاهی نسبی و تقوی نیروی محرکه اصلی است
طاها خان شما چند تا پاس خوب دادی ولی توپی که شوت کردید را وسط تماشاچی ها یافتم ! من تقریبا در هر پاراگراف شما یک مغالطه می بینم که اگر راضی بودید فاکت خواهم کرد اما الان یک فاکتور میگیرم و مستندات کلی شمارا مصداق همان پهلوان پنبه مورد اشاره خودتان میدانم( این را میگم چون عرایض و غرایض این مغلطه را خودتان نسبتا بدرستی قبلا مکتوب و مدلل کرده ای) چراکه سروش را به قرائت مطلوب خودت بازنویسی و مصادره کردی و از آن جهت او را پرداختی، نه آنچنان که هست! توجه کنید که حتی انتقادات انتهای مرقومه شما هم پردازش بود!
باری…
سروش به تمامی اسلام را منتسب و منتصب ( و ملهم از) و ملزم به پیامبر می داند یعنی مبنا ، مبدا و مقصد اسلام را به لحاظ ایمانی و تسلیمی و ترجیعی منتج از منویات و تالیفات و تحدیدات پیامبر ( پیام آور مکاشفات خودش !) آن هم در عرض واقع به شمار می آورد شما دستکم مروری بر برنامه های بی بی سی ولو گذرا بیاندازید ،تصور میکنم ارادت شما و چندی از دوستان به سروش در درک چند دهه گذشته درجا می زند هنوز.هرچند که به تحولات محیطی او معترف بودید و لابد می دانید که او برای پیامبر یک اَکتِ اکتیو قائل است او را مجری آن امر قدسی می داند که حدود و حصور تقدسش را خودش آورده و کلامش برآمده از جائی ملکوتی در ذهن شما( مخاطب) نیست بلکه تماما این جهانی ست. و این با آنچه شما به تلطیف به آن پرداخته اید فرسنگها کوره راه فاصله دارد. ایشان منبع الهام را جای دیگری نمیداند و پیامبر این قدرت را در شخصیت او ،دردهای او، نیازهای او، خواست های او ، پرسپکتیو تمایلات او تعریف می کند. او را شخصیت اصلی و فعال میداند نه شخصی که قدرت را با دستوری ملکوتی برای دین اعمال کند! این قدرت دهی به دین هم ادامه و راستای آن است نه در توازی با جریان ذهنی شما.
اگر عمدا این شوت بلند را زدید وسط تماشاچی ها که هیچ ، اما اگر سعی کردید درست بزنید میخواهم بگویم توپ را دوباره بگذارید توی بازی و با مخاطب در مقام معلم حرف نزنید ، سخنان سروش به فارسی امروز آنقدری قابل درک هست که خواننده آنرا بخواند و بفهمد،اصولا مخاطب سروش مخاطبی ست خاص که او را می فهمد! اینها را نگفتم که تصور شود شما مجاز نیستید به این کار ، خیر !شما میتوانید تعلیم دهید یا حتی چنان نشان دهید اما شانس خرد حداقلی هم برای مخاطب قائل بشوید. او خودش تفسیر میکند، پس شما تشکیک در تفسیر به انضمام تفسیر در بدیهیات ابرازی سروش نفرمائید .
با ارادت !
سلام و سپاس از اظهار نظر شما.
کاش این حواشی و طعنهها و ارادتها و تماشاکردن بیبیسی ها را فرو بگذارید و به متن بپردازید. دوغ و دوشاب و متن سروش و متن من را بههم نیامیزید. از جمله مغالطات متن را که فرمودهاید قلمی کنید.شعار ندهید و روایتتان را سخنان سروش بنویسید.برای من و خوانندگان مفیدتر است. به همان «خرد حداقلی خوانندگان» اعتبار بدهید. حتی پیشنهاد میکنم در مطلبی مستقل به زیتون ایمیل کنید.
ارادت متقابل و قدیمی
بسیار خوب ، از پرداختن به مقدمه ی مهاجم و نگران شما در کامنتتان صرف نظر می کنم و برای بریدن اطناب سخن به جان مطلبتان می رسم:
پیش درآمد نوشته ی شما تا آنجا که به نکات یک تا پنج می رسد گزارشی معلق از چیزی
ست، که نیست ! و به ثمره ی درختی در نقاشی می ماند . بله ممکن است نامش نگاه استنباطی گذاشته شود و ترجیحا از این سراب دور می شوم
اما آنجا که سخن خود را با تیتر چند نکته و مدرج کردن آن به ترتیبی عددی می آغازید ، ایرادات نمایان می شود. از تکرار کلمات شما چنانکه موجود است پرهیز میکنم و به همان ترتیب مدرج عددی به شما واکنش می دهم.
یک: آنچه با قید {شنیدن } از سوی اسلام ستیزان به طریق اولی در قیاس با سروش گزاره بندی کردید ، غلط است مگر آنکه می خواسته اید بگوئید: آنچه از عبدالکریم سروش “شنیده” شد ،پیش تر هم “گفته” شده است از جانب مستشرقین و اسلام ستیزان.
پس شما مستشرقین را مفعول به شنیدن دانسته اید نه فاعل به گفتن!
اگر آنرا مفروض به خبط دستوری بدانیم بعد به کلام شما می رسیم که عبارت توصیفی ” مصلحانه” از آنچه شما متد سروش خوانده اید و بدون درکی یا تعریفی از مرز قدرت و خشونت با نگه داشتن جانبی حمایت گرانه از سروش این خشونت را ( که ادعای اوست) غیر اخلاقی نمی دانید، تا وصف مصلحانه شما نمود پیدا کند. یعنی اگر فرض کنیم{ ” خشونت های رخ داده اسلامی هستند و حتی غیر اخلاقی هم نیستند” } آنوقت وصف مصلحانه از جانب شما به این تلقی ناظر به چیست؟
مصالحه بین کشتن دیگری و تعذیب تدینی و استانداردی از مورالیته ( ولو حتا اخلاق دینی؟)
یا آیا سروشِ شما مصلحِ امری انتزاعی ست؟
پس:
مغلطه صفت شایسته( تله گذاری)،مغلطه نیمه آشکار، مغلطه توریه ، مغلطه ترکیب
مفصل ،مغلطه اشتراک الفاظ ،مغلطه خلاصه نویس و… ، بیاد داشته باشید که وقتی شما چیزی می نویسید یعنی حائز آن میزان از خوانش است که خوانده شود، از کامنت سخن نمی گوئیم از انتشار و جریده سخن می گوئیم ! پس به ادعای خود وفادار باشید و سخن امروز را به زبان امروز برانید!
هرچند این خود مغلطه ی بی وفائی به کانتکست را ممکن است به همراه داشته باشد چون زبان تصویری کانتکست در ظرف زمان متغییر و متشبه است!
دو: اینجا شاهکار مغلطه آشکار شماست ! باور بفرمائید کسی که امتحان درس منطق را هم مردود شده باشد در یافتن مغلطه ی آشکار آن نمره کامل را خواهد گرفا: فارغ از اینکه تویتر یا تویتر فارسی کارکرد اصلیشان چیست یا نیست که از ریشه بی ارتباط با چرائی و چگونگی نقد و مدح سروش است! ، شما به صحرای کربلا زده اید مثلا من بگویم اصولا چون حمام جای استحمام است محل قیاس این شامپو یا سخن از آن صابون نیست. (: . و بدیهی تر و عجیب تر ،ایراد بر آنکه سروش سی جلسه را مصروف سخن خود کرده است و ایشان در ۲۸۰ کاراکتر به آن پرداخته اند ، گوئی ترازوی وزن هر کاراکتر و هر جلسه فقط در بقالی یافت میشود که شما پشت دخلش نشسته اید ؟
اینها چه دخلی به هم دارند؟ اگر سروش بحای سی جلسه ۳۰۰ جلسه هم سخن گفته باشد و کسی حتی در ۲۸ کاراکتر به او پرداخته باشد چگونه میتوان او را نفی یا تائید کرد. یالعجب !
و خیره کننده تر آنکه پشتوانه این ادعای خود را سالها اسلام شناسی و چند دهه قرآن خوانی سروش میدانید، گوئی آن دیگران دیروز از آئین بودیسم به اسلام مشرف شده اند و مجاز نیستند که حتا اگر چنان هم باشد خطا نیست و از حجم این سفسطه شما نمی کاهد !
مثلا من به عنوان یک فوتبالیست ایراداتی در پانزده دقیقه در حین سونا گرفتن در حضور دیگران به نحوه مربی گری تیم ملی بگیرم و ایرادم آن باشد که سونا جای مناسبی برای این کار نیست و در ضمن به اندازه مربی ،مربی گری نکرده ام پس در مجموع حق با من نخواهد بود!
شما برای فرافکنی در این بخش آنان را هم به مغلطه پهلوان پنبه متهم میکنید چیزی که آشکارا و البته بطریق اولی متوجه همین سخن شماست.
تصور می کنید لازم است عناوین چنین مغلطه ی سفسطه آلودی را شمارش کنم؟
تمام مغالطات بند یک ، مغلطه کنه و وجه( درباره تویتر) مغلطه پهلوان پنبه، مغلطه کوچک نمائی ، مغلطه دقت نمائی یا کمیت گرائی افراطی !!!
مغلطه فضل فروشی( فضائل مطالعاتی سروش) مغلطه پنیر مومیائی ( مغلطه لفاظی جهت دار) مغلطه ی ” مغلطه در مغلطه” ( یا این که مغلطه است)
و برخی دیگر که کلام را بیهوده به درازاخواهد کشاند
لطفا سخن من را به طعن تعبیر نکنید اگر همچنان مایل بودید من انشاالله حی و موجودم و طعن و تشرم هویدا ! پس بدون نسبت پیش خواهیم رفت.
این دو بند آنقدری انرژی از طرفین خواهد گرفت که فعلن به آنها بسنده کرد و به بند سه عجالتا وارد نشد.
موید باشید.
با ارادت موکد
ممنون دایی جان
اگر مغلطههای متن همینها که شما میفرمایید باشند، جای خوشحالی دارد:)
البته من جدیت و دقتی که در کامنت نخست شما دیدم، در دومی نیافتم. (دیدن در اینجا به معنای دریافتن است همانگونه که گاهی شنیده شدن هم بهمعنای دریافت شدن:))
زنده باشید
ارادت دوباره
سپاس از سرعت واکنش و پاسخ نگوئی شما .
حتی اگر شنیدن را دریافتن بدانیم باز غلط است. و مسکوت گذاشتن بقیه ماجرا با واژگان شما:
مغلطه ی بیراهه، سفسطه نکته انحرافی، مغالطه شوخی های بی ربط. مغلطه ی پاسخ نمایی 🙂
ادامه ماجرا هم بندهای سه تا پنج مغالطات روشنی دارد که ظاهرا شما اشتیاقی به ادامه گفتگو ندارید.
خسته نباشید و موید باشید.
سلام. جناب دایی جان ناپلئون
از شما و آقای پارسا پوزش میخواهم که نخود این آش شدم اما به عنوان مخاطب و خواننده زیتون همان که شما تماشاچی خوانده اید ذکر چند نکته ظریف وساده را حق خود دانستم وبا احترام مکرر درج میکنم البته خطاب حقیر با شما دایی جان ناپلئون است .
خیلی ساده وروان بگویم تویتر جای نقد مطالب طولانی فلسفی نیست چون امکان این کار را ندارد اگر جناب مهاجرانی بایک کامنت وتوییت در مقام نقد ونتیجه گیری از موضوعی به این مهمی آن هم از د سروش درآمده بدترین نوع مغالطه ( تعمیم شتابزده) و مغالطه پهلوان پنبه را مرتکب شده ، اما گویا شما با مثال صابون وحمام خود را راضی کردید اشکالی ندارد شما تصور کرده اید تو ییتر هم مثل اینجاست و جناب پارسا هم مانند شما باید به دام این مغالطه اتهام مغالطه و
کَل کَل کردنِ عمدی و کتابی شما که لیستی از مغالطه ها را از گوگل گرفته و آمار وار نوشته اید بیافتد؟ خیر دوست ناشناس که پشت یک مغالطه ابهام […]وبا نام فیک کامنت ندهید، اگر من کمی شما را جدی گرفتم وبرآشفتم به خاطر آن جمله ( توپ و شوت و تماشاچی) بود که هم نوعی توهین به غیر خود محسوب میشود وهم از مغالطه تخطئه ی مخاطب و مغالطه تمثیل واستدلالِ دُوری نیز بدتر بود ، وقتی شما برای تخطئه مخاطب ویک مقاله کوتاه نیاز به اینهمه گفتار و نوشته و کلمه دارید چگونه مهاجرانی برای جواب به یک کتاب ۳۰ فصلی سروش میتواند از یک توییت استفاده کند ؟ (مانند خودشما مثالی بزنیم ، مثل این است کسی بخواهد مثنوی را با یک توییت نقد کند)شما میگویی با زبان امروز صحبت کن وبه مخاطب اجازه دریافت شخصی بدهید ومعلمی نکنید اما خودتان استادی میکنید یکریز تدریس درس انواع مغالطه راه انداخته اید ! و از اولِ جمله خودتان مخاطبین را به تماشاچی هایی که توپی را شانسی به سمت شان شوت میکنند وفقط تماشاچی هستند تقلیل میدهید اگر من هم بخواهم مغالطه های عمدی وشتابزده شما که ناشی از نخواندن متن کامل(اندکی نخوت) است را لیست کنم نیاز به ۱۵ عدد خواهم داشت ، حقیر […] اما از اینکه بالفاظی و نخوت و بازی با واژه ها بخواهند مخاطبانِ دانشمند و بارزشِ زیتون را به بازی مصادره به مطلوب تخطئه بکشانند وخود را علم کل بخوانند من را تماشاچی آشفته میشوم ، امیدوارم از حق نگذرید و استفاده ای که از نوشته فوق که فقط در صدد تحلیل مختصری از نظریه دکتر سروش بوده ونقل به مضمون کرده ونقدی هم برآن زده را مغتنم بشمارید و اینگونه مغالطه قمارباز و حمله شخصی در لباس ارادت نفرمائید ، چیزی به نام آیینه وجود دارد امیدوارم شما هم د ر همان حمام به همراه صابون داشته باشید ” ارادتمند ..نریمان تهرانی….”
غرب با فلاسفهای از جنس سروش خدا را خانه و کلیسا نشین کرد و خود راهی مریخ و دیگر نقاط کائنات شد و فلاسفهای از جنس مرحوم مصباح با چنگ و دندان بساط کلیسا بر پا نگه داشتند تا با نهایت فهم و درک تازه در اواخر قرن بیستم گالیله را تبرئه کند و البته کثافتکاری کشیشها با کودکان را نیز لاپوشانی.
” کمی صبر کنید سروش تکلیف فتوا و مرجعیت را هم به شیوه ای کارآمد وباور پذیر که برای آیندگان قابل مصرف باشد و همچنین سر خود را به جهت یکی از همین فتاوی ( مانند برداشت مهاجرانی) هنوز بر تن داشته باشد روشن میکند … تفاوت مواجه با ابهامات قدرت دینی و قدرت سیاسی در این است که قدرت سیاسی را میشود تا راس وریشه نقد کرد اما قدرت دینی را هرگز چون ارتداد نتیجه آن میشود ( در نگاه عوام) بیخود نیست سروش ۳۰ جلسه کلاس سخنرانی گذاشته تا مبادا اورا به پیامبر ستیزی و خون ریز نامیدن او ودین او محکوم کنند نتیجه اینکه …. سروش یک و قدرت مطلق دین مصادره ای صفر “
مرجع داوری میان اجتهادها و فتاوی اخلاق حقوق بشر و علم میباشد
با عرض سلام. بنده گمان میکنم که قضاوت و حتی اظهار نظر بر روی سخن رانی جناب دکر سروش نیاز به زمان بیشتری است. این سلسله سخن رانیهای استاد دارای اپیزودهای مختلفه است. همانند داستانهای هاری پاتر یا بازی تاج و تخت ( Game of Thrones ) میباشد. اگر مدتی صبر کنیم، به روال برخی از نو اندیشان مدرن، استاد هم یک اپیزود جدید در وصف اسلام رحمانی و دانش امام فقیه، حتی تجلیل از استاد فلسفه اسلامی آیت الله مصباح خواهند داشت. خلاصه، اگر این اپیزود را دوست ندارید، کمی صبر کنید. در پایان همگی آسوده خاطر خواهید شد.
سروش بارها گفته اخلاق مقدم بر تمام احکام دینی حتی ایمان دینی هست پس یکی از مهمترین ملاک ها در قضاوت فتاوای دینی اخلاق هست دیگری حقوق بشر و دیگری علم
نه دیگه نشد. بی خیال مَشتی. خودت را خرج اینا نکن.
دیدگاهها بستهاند.