در کمتر از یک ماه، هر دو فقیهی که شکست در انتخابات ۵ سال قبل مجلس خبرگان و نبودشان در دوره جدید (و فعلی) این مجلس از سوی آیتالله خامنهای تعبیر به «خسارت» شده بود، از دنیا رفتند؛ محمد یزدی (۱۹ آذرماه در ۸۹ سالگی) و محمدتقی مصباح یزدی (۱۲ دی ماه در ۸۶ سالگی).
در خاطر عمومی، حضور مصباح یزدی در عرصه سیاسی و رسانهای طی سالهای بعد از انقلاب، عموما به برنامه مناظرههای ایدئولوژیک اردیبهشت سال ۶۰ و سپس سالهای بعد از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات سال ۷۶ محدود میشود. مصباح یزدی البته یک سال پیش از انتخابات سال ۷۶، با همکاری «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و در دوره فرماندهی محسن رضایی، در قالب اجرای «طرح ولایت» برای دانشجویان بسیجی، هدایت یک دوره آموزشی فشرده ایدئولوژیکی را در اردوگاه سیدالشهدای آبعلی بر عهده گرفته بود. یکی از سخنرانان مدعو این اردوی تابستانی در سال ۷۵، علیاکبر ناطقنوری، رقیب انتخاباتی سال بعد خاتمی بود.
بعد از پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات سال بعد، سخنرانیهای هفتگی آیتالله مصباح یزدی در نماز جمعه تهران، چهره ایدئولوگ و رسانهای وی را به سرعت برجسته کرد این در حالی بود که «به روایت هاشمی رفسنجانی در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب تا حدود زیادی از مبارزه فاصله گرفته بود» (روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی، صفحه ۹۶).
مصباح یزدی در اوایل انقلاب نیز دعوت محمد بهشتی، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، را برای عضویت در این حزب نپذیرفته بود چون «سیستم حزبی را سیستمی غیرعقلانی و غیردینی میدانست» (روایتی از زندگی و زمانه سید محمد حسینی بهشتی، صفحه ۱۴۱). پیش از این، به واسطه سخنرانیهای بیتابانه مصباح یزدی علیه علی شریعتی، که از رگههای کفر و شرک در آثار شریعتی میگفت (از جمله در سخنرانی سال ۵۴ در اصفهان)، رابطه دو دوست قدیمی (بهشتی و مصباحیزدی) به سردی گراییده بود آنطور که بهشتی گفته بود: «بر سر این موضعگیری که نسبت به دکتر [شریعتی] داشتم اوقاتش با بنده تلخ شد و حتی درس خود را در موسسهای که تدریس میکرد، ترک کرد.» (همان، صفحه ۱۰۵).
مصباح یزدی همچنین در حالی که در مناظرههای اردیبهشت سال ۶۰ با عبدالکریم سروش در جناح «مذهبی» و در یک سمت قرار داشت، نهایتا به یکی از منتقدان جدی او بدل شد.
رابطه او با مصطفی ملکیان نیز که سالها با یکدیگر در قم همکاری کرده بودند، به روایت مصطفی ملکیان در مصاحبه با شماره ۵۹ مجله «اندیشه پویا» وقتی به انتها رسید که ملکیان مطلع شد مصباحیزدی گفته: «ملکیان از سروش خطرناکتر است». ملکیان که با مصباحیزدی ملاقات میکند، با سه بار تکذیب مصباحیزدی مواجه میشود ولی محسنغرویان شهادت میدهد که از خود مصباح چنین جملهای را شنیده است. مصباح یزدی در واکنش میگوید که «پس حتماً نقل قول کردهام» و به این ترتیب رابطه ملکیان و مصباح در سال ۷۲ پایان مییابد.
رابطه او با اکبر هاشمی رفسنجانی نیز «خوش پایان» نبود! روزگاری مصباح یزدی خواسته بود تا «۲ تن» از شاگردان او برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام شوند. رفسنجانی با این ایده که «آرزوی سالهای ما این بود که حوزویان با دانشگاههای خارج از کشور ارتباط برقرار کنند» نهایتا دستور به تدارک اعزام بیش از ده تن از شاگردان مصباح یزدی را به خارج از کشور میدهد (روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی، صفحه ۶۶۲). سیر فاصله گرفتن این دو چنان شتاب میگیرد که در انتخابات سال ۸۴، مصباحیزدی از رقیب هاشمی رفسنجانی حمایت میکند و در آخرین انتخابات مجلس خبرگان (۹۴) در لیستی که هاشمی رفسنجانی هست، مصباح یزدی نیست!
تئوریپردازی و کادرسازی مصباح یزدی در قالب “«طرح ولایت» (به مثابه اردوی آموزشی-پرورشی بسیج دانشجویی) به صورتهای مختلف تا کنون ادامه یافته است. در پایان چهارمین دوره همین سری از دورهها و کمتر از دو ماه بعد از وقایع کوی دانشگاه تهران (۱۳ شهریور ۷۸) بود که آیتالله خامنهای در دیدار با شرکتکنندگان و مدرسان این اردو، نقش مصباح یزدی را در هدایت طرح و برنامه این اردو حائز اهمیت خوانده و گفته بود: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را میشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسایل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیمالقدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر میکند.»
یک سال بعد (۱۴ شهریور ۷۹)، عطاءالله مهاجرانی طی نامهای به مصباحیزدی برای دعوت دوباره از او به مناظره، به تلویح همردیف دانستن او با «علامه طباطبایی» و «شهید مطهری» را مورد خدشه قرار داد و نوشت: «جنابعالی قرار است خلاء وجودی علامه طباطبایی و شهید مطهری، رضوان الله علیهم را پرکنید … امیدوارم بارقهای از مهر علامه طباطبایی که باور داشت «پرستش به مستی است در کیش مهر» و جرعهای از زلال اندیشه رواداری و مدارای مرحوم مطهری که میگفت «هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصور میکنند، پوست پلنگ میپوشند و دندان ببر نشان میدهند و متوسل به تکفیر و تفسیق میشوند، مخصوصا هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت در میآید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادیگری وارد می شود» بر ذهن و زبان شما بدرخشد و جاری شود.»
سخنرانیهای مصباحیزدی در نمازجمعه تهران (به عنوان سخنران پیش از خطبهها) و تکرار مضامین این سخنرانیها توسط وی و حامیانش در شهرستانها، حساسیت و انتقاد اصلاحطلبان را برانگیخته بود. مصباح یزدی نگران از تبعات فرهنگی پیروزی خاتمی در انتخابات پا به میدان گذاشته و پروپاگاندای گستردهای را در نقد و تخطئه مبانی فکری جناح پیروز در انتخابات آغاز کرده بود. مجموعه سخنرانیهای وی که از تلویزیون نیز پخش میشد، مدتی بعد در قالب دو کتاب «نظریه سیاسی اسلام» و «نظریه حقوقی اسلام» منتشر شد (مجله تقریرات، شماره ۷، صفحه ۵۶).
مدافعان خاتمی او را به تئوریزه کردن خشونت متهم میکردند کما اینکه سعید حجاریان سالها بعد از ترور اعلام کرد که بعد از نقد یک سخنرانی مصباح یزدی (در معنا و ترجمهی کلمهی ارهاب) بود که ترور شد.
آیتالله مصباح یزدی در سخنرانی پیش از خطبههای نمازجمعه تهران (۱۵ مرداد ۷۸) میگوید: «ما در قرآن دستور ارهاب داریم و افرادی که با ادبیات عرب آشنا هستند، بروند معادل ارهاب را پیدا کنند و حالا اگر من الان بگویم معنایش چیست، فردا روزنامهها تیتر میکنند که فلانی طرفدار تروریسم است».
۱۲ روز بعد سعید حجاریان در مقالهای در هفتهنامه «عصرما» در مقام نقد مینویسد: «… این سخنان در حالی القا میشود که قبل از آن نیز جناب مصباح به تئوریزه کردن خشونت پرداخته و جواز اعمال آن توسط «جوانان غیور» را در همین منبر صادر کرده بودند … ما رفتیم و گشتم و به این نتیجه رسیدیم که کلمه «ارهاب» در ادبیات معاصر عرب به معنای ترور است و به تروریست «ارهابی» و به تروریسم «ارهابیه» گفته میشود و برخلاف رأی آقای مصباح در هیچ جای قرآن کلمه ارهاب به معنای امروزی آن به کار نرفته است. مثلا در آیه مشهور «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم» لفظ ارهاب به معنای ایجاد خوف که خصلت بازدارندگی دارد به کار رفته است، یعنی آنچنان عده و عُدهای فراهم کنید که دشمنان از استعداد دفاعی شما به وحشت بیفتند و در شما طمع نکنند. در همان ادبیات عرب قدیم دو معادل نزدیک به ترور یافتیم که یکی «فتک» باشد و دیگری «اغتیال» یا «غلیه» و تعجب میکنیم چرا آقای مصباح برای توجیه تروریسم به واژه امروزی آن رویآور شدهاند و اگر قصد ورودی فقیهانه را به موضوع داشتهاند چرا از اصطلاحات فنی فقهی رویگردان شدهاند؟ البته به گمان ما اگر ایشان وارد وادی بحثی فقیهانه میشدند، بلافاصله به روایاتی مانند «الاسلام قیدالفتک»، بر میخوردند که همچون سنگی، کاخ زجاجی تئوریپردازیهای ایشان را در هم فرو میریخت و یا به وقایع تاریخی نظیر واقعه مسلمابن عقیل میرسیدند که با آنکه در فرصت مناسبی امکان ترور ابنزیاد برایش فراهم بود، به دلیل تربیت در خاندان وحی و امامت از این عمل خودداری کرد … تئوریزه کردن ترور، آن هم در شرایطی که نظام هنوز در قصه قتلهای محفلی مطعون است، چیزی جز همنوایی با امثال سعید اسلامی نیست. اگر قرار باشد هر محفل و گروهکی، حکمی به اصطلاح شرعی از یکی از روحانیون (مانند آقای مصباح) بگیرد و به دنبال اجرای «حکم الله» باشد دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود… »
مناظره تلویزیونی چهار قسمتی محمدجواد حجتی کرمانی و محمدتقی مصباح یزدی نیز به تبعیت از نقش پرمناقشهای که مصباح یزدی در تئوریپردازی بر عهده گرفته بود تدارک دیده شد ولی به دلیل پرهیز مکرر مصباح یزدی در مناظره از ورود به مصادیق «خشونت مشروع»، حتی به تببین، و متعاقب آن به «نقد» دیدگاه ایدئولوگ منتقد دولت خاتمی در حد یک مناظره منجر نشد.
در همان روزها، اندکی پیش از انتخابات مجلس ششم که مصباحیزدی علیه «مطبوعات» موضع گرفته بود، یک کارتون نیک آهنگ کوثر در روزنامه دومخردادی «آزاد» توهین به او تعبیر شد؛ در پی آن کارتونیست بازداشت شد و طلاب معترض در قم به اعتراض تجمع کردند و خواستار برکناری وزیر ارشاد شدند.
شش روز قبل از انتخابات مجلس ششم (۲۳ بهمن ۷۸)، اکبر گنجی در روزنامه فتح نوشت: «ترفند جدیدی جهت فرار از شکست توسط جناح راست طراحی شده است: ایجاد آشوب و اغتشاش فراگیر در پناه توهین به اسلام و مقدسات. ابتدا آقای مصباح مطبوعات را متهم میکند از سیا دلار دریافت داشتهاند، آنگاه به بهانه یک کاریکاتور در قم اعتصاب به راه میاندازند و خواهان برخورد شدید با مطبوعات و عزل وزیر ارشاد میشوند.»
در چنین فضایی که مصباحیزدی در دوره هشت ساله ریاستجمهوری محمد خاتمی به نماد یک جریان سیاسی مقابل «جبهه اصلاحات» تبدیل شده بود، انتخابات سال ۸۴ و پیروزی محمود احمدینژاد فرارسید. بعد از اعلام نتیجه نهایی انتخابات، دیدار با مصباح یزدی از نخستین برنامههای منتخب جدید بود. رابطه این دو را شاید بتوان در حد فاصل این دو ادعای مصباح یزدی خلاصه کرد؛ در تیر ماه ۸۴ و پس از پیروزی در انتخابات که «آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که این انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود» و این سخن در اردیبهشت سال ۹۰ بعد از خانهنشینی ۱۱ روزه احمدینژاد که «بیش از ۹۰ درصد معتقدم که احمدینژاد سحر شده است»!
با همه این اوصاف، مهمترین و بارزترین ویژگی محمدتقی مصباح یزدی را باید همچنان، و فراتر از مصادیق سوگیریهای سیاسی او، دیدگاه او به «رأی اکثریت»و «دموکراسی» دانست؛ چیزی که گاهی از آن تعبیر به «مردمسالاری تشریفاتی» یا «رأی تزئینی» شده است.
او چهار سال پیش (۱۴ دی ۹۵) چنین واضح گفته بود: «هیچ روایتی نداریم که اطاعت از کسی که با رای اکثریت مردم سر کار آمده، واجب و در حکم اطاعت از امام(ع) و خداوند است! آری؛ تنها در صورتی که ولی فقیه فردی را منصوب کند، اطاعتش واجب می شود.»
حامیان تمامقد و ثابتقدم محمدتقی مصباح یزدی در ساخت قدرت جمهوری اسلامی، بیتردید همین نظر و رویه او را جواز تکرار و تداوم تکریم و حمایت از او قرار دادهاند؛ مصباحیزدی نه یک «تن»، که نماد اسلام سیاسی مستقل از خواست اکثریت مردم و د ر حد و شآن «تشریفات»است.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است. مسئولیت محتوای مطالب بدون نام با زیتون است،
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…