صبح روز ۲۱ دی ماه سال گذشته بود که پاسخ سوالی چهل ساله را پیدا کردم؛ پاسخ این سوال را که چرا انقلابیون سال ۵۷ ٬ که طیف وسیعی از آنها حداقل تا زمان معرفی بختیار به عنوان نخست وزیر٬ «مذهبی» به معنای امروز آن نبودند٬ تن به پذیرش او ندادند.
وعدههای بختیار بخش عمدهای از خواست مردم انقلابی بود که تا آن روز طرح میشدند؛ آزادی زندانیان سیاسی و وعده اعاده حیثیت و پرداخت غرامت به آنها که مجالی برای اجرایشان باقی نماند. تعهد «بی قید و شرط» از اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ رهایی از قید هرگونه استعمار یا آثار آن؛ تاکید بر اهمیت فرهنگ ملی ضمن پایبندی به مفهوم انسان مدرن جهانی٬ پایبندی به آزادی رسانه و ….
به راستی معترضان به حکومت پهلوی چه میخواستند که بدون آزمودن میزان پایبندی شاپور بختیار به وعدههایش بر لزوم انقلاب پافشاری کردند؟
پاسخ این سوال را روزی یافتم که نظام جمهوری اسلامی پس از ۷۲ ساعت دروغ٬ به دلیل فشارهای بین المللی تن داد به پذیرش اینکه هواپیمای مسافربری اکراینی را با ۱۷۶ مسافر با شلیک دو موشک پیدرپی اسقاط کرده است. آن روز برای من «نقطه بیبازگشت» بود.
نقطه بیبازگشت برای منی که جوانیام را با امید به اصلاح سپری کرده بودم٬ خیلی دیرتر از کسانی رخ داد که «نقطه بیبازگشت»شان آبانماه سال گذشته بود٬ یا دی ماه سال ۹۶ ٬ یا جنبش سبز٬ یا اعدامهای دهه شصت یا همان روزهای تیرباران بر بام مدرسهی رفاه…
بنابر نوشته هانا آرنت نظامهای توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند. در فاز اول اکثریت مردم سرمست از ایدئولوژی در پی رهبران به دنبال بهشت گمشده میروند، ایدئولوژی را بدون چون و چرا میپذیرند و خواهان تغییری در آن نیستند. در فاز دوم واقعیات چهره خود را نشان داده و هیچ کدام از وعدههای فریبنده رهبران تحقق نیافته است. مردم از نظام دلزده و مایوس میشوند. در این فاز گروهی به فکر اصلاحات میافتند ولی به دلایل متعدد از جمله اینکه اصول ایدئولوژی را نمیتوان تغییر داد٬ اصلاحات راه به جایی نمیبرد.
فاز سوم فاز نهایی نظامهای توتالیتر است. در این فاز متولیان تمامیتخواه سعی میکنند از خشونت عریان استفاده کنند٬ تصفیههای گسترده شروع میشود و دایره خودیها کوچک و کوچکتر و ناکارآمدیها عمیقتر و «تعداد مخالفین بیشتر و بیشتر میشود.»
هر کدام از ما که به «نقطه بیبازگشت» میرسیم٬ یک نفر به تعداد مخالفینی که روز به روز بیشتر میشوند٬ افزوده میشود.
اما رسیدن به این نقطه یکباره صورت نمیگیرد. من ضربه اول را زمانی دیدم که حامد اسماعیلیون در یک پیام تصویری اعلام کرد که «امیدوار است سقوط هواپیما در اثر نقص فنی بوده باشد نه چیز دیگری» آن روز به رغم اینکه از میزان سبعیت نظام جمهوری اسلامی آگاهی داشتم٬ چیزی در من برای پذیرفتن این حجم از «کثافت» مقاومت میکرد.
ضربههای بعدی پی در پی وارد شد. با هر ساعتی که از سقوط هواپیما میگذشت و اخبار و اسناد بیشتری از فاجعه افشا میشد. آخرین ضربه را بیانیه ستاد کل نیروهای مسلح ساعت ۷ صبح شنبه ۲۱ دی ماه «با قبول مسئولیت اسقاط هواپیما» وارد کرد.
آن زمان بود که فهمیدم میزان نفرت از نظام حاکم ممکن است به چنان سطحی برسد که دیگر هیچ اصلاحی یا وعده اصلاحی نتواند راه بازگشت را هموار کند.
جمهوری اسلامی با شلیک به آن هواپیمای مسافربری خود را به پایان فاز سوم نظریه آرنت نزدیکتر کرد. بنابر پیشبینی آرنت در این مرحله است که سیل اعتراضات همه چیز را باخود خواهد برد.
شلیک آن دو موشک آخرین مقاومت مایی را که حتی با وجود ناامیدی از نظام جمهوری اسلامی به دلایلی پرشمار ترس از سرنگونی آن را نیز در دل میپروراندیم با این سوال مواجه کرد «هزینههای بقای چنین نظامی بیشتر است یا هزینههای سرنگونی آن؟»
آنچه جمهوری اسلامی «خطای انسانی» نام نهاد همزمان با طرح سوال بالا جواب را هم با خود داشت شکافت بین ملت و دولت جمهوری اسلامی به نقطه بیبازگشت رسیده است و این یعنی «پایان».
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…