نقدِ نقد؛ منتقدانِ سروش و غفلت از سه اصل

صدرا معصوم‌زاده

اوایل دهه‌ی نود، زمانی که دکتر عبدالکریم سروش اولین مقالات از نظریه‌ی رویای رسولانه را منتشر می‌کرد، واکنش‌ها حکایت از یک شکاف مهم در ساحت فکری جریان نواندیشی و روشن‌فکری دینی داشت. شکافی که به مرور سروش را از ردیف هم‌قطاران سابق خود دورتر می‌کرد و به ورطه‌ای دیگر از جهان اندیشه می‌کشاند. اگرچه عده‌ای از موافقان دیروز و منتقدین آن روزهای این نظریه‌پرداز تلاش کردند تا تئوری جدید وی را یک انحراف از مسیر یا نوعی لغزش نافرجام قلم‌داد کنند اما آن‌چه در عمل رخ داد این بود که سروش، همچنان به بسط ایده‌ی خود مشغول ماند و در مسیری که پیش گرفته بود، اقدام به بازنگری در آراء و افکار پیشین خود کرد.

حال در اواخر دهه‌ی نود، یکی از این بازنگری‌ها در قالب سلسله سخنرانی‌های «دین و قدرت» منتشر شده و چندی است که انتشار جلسات جمع‌بندی و پرسش‌وپاسخ پیرامون آن، بار دیگر واکنش‌های فراوانی را برانگیخته است.؛ واکنش‌هایی اکثرا منفی از سوی جامعه مومنان و نواندیشان دینی و واکنش‌هایی بعضا مثبت از سوی غیرمومنان و معارضان با ادیان.

اما آن‌چه تا امروز تحت عنوان نقد از سوی مومنان و نواندیشان دینی مطرح شده عموما واجد یک نقص بنیادی مشترک است که حکایت از غفلت منتقدین از سه اصل مهم دارد: اصل اشتراکِ پیش‌فرض، اصلِ اشتراک معیار و اصلِ اشتراک هدف.

بر طبق این اصول، ما برای نقد یک نظریه، دو راه کلی داریم:
1. یا باید وارد دستگاه فکری شخص نظریه‌پرداز شویم و بر اساس پیش‌فرض‌ها، متد مورد استفاده، هدف مطلوب و… در آن دستگاه، تعارض‌ها، تناقض‌ها و… را کشف کرده و نشان دهیم.
2. و یا باید به سطح مشترک بالاتری عزیمت کنیم تا از آن‌جا ریشه‌ها، پیش‌فرض‌ها، مقدمات صفر و… در آن نظریه را مورد بررسی قرار دهیم و به اشکالات موجود در آن بپردازیم.

اما آن‌چه عموما در واقعیت روزگار ما رخ می‌دهد این است که منتقدین، ابتدا نظریه‌ی یک فرد (یا جریان) را گرفته، آن را وارد دستگاه فکری خود می‌کنند و با تطبیق محتوای آن بر اساس موازین و سازه‌های‌شان، نتایجی را به صورت یک نظریه‌ی فیلتر شده (و یا حتی بازتولید شده) پیش‌رو می‌گذارند. سپس تیغ نقد را برداشته و به کشف تناقض‌ها و تعارض‌ها و… موجود در آن مشغول می‌شوند. گویی که آن‌چه در مقابل دارند همچنان همان نظریه‌ی اصلی است.

در این پرونده بخوانید: 

چنین اتفاقی به کرات در انتقادات مطرح شده پیرامون نظریه  «عارف مسلح» رخ داده است. برای مثال:

– دکتر محسن کدیور بر اساس متدهای علم رجال بر مبنای فرض‌های وحی‌شناسانه غیر رویایی، سلسله جلساتی در نقد این نظریه آغاز کرده‌اند (که تا کنون یک جلسه از آن برگزار شده است). ایشان در ابتدا نظریه‌ی مزبور را در دستگاه فکری خود بازتولید کرده و مطابق با موازین نظم ذهنی‌شان، طرح جدیدی از ادعاها و نتایج را ارائه داده‌اند. سپس بنا دارند که این سایه‌های روی دیوار غارشان را به زیر تیغ بررسی سلسله‌ی روات و خبر واحد و متواتر و… بکشانند و مدعی شوند که آن‌چه مطرح شده را به لحاظ «علمی» رد کرده‌اند (صفت علمی در این‌جا همان‌قدر معتبر است که کسی جهت رد تاثیر یک واکسن، به طب جالینوسی استناد کند).

– دکتر رحیم نوبهار بر مبنای فرض‌های خداشناسانه‌ی تئیستیک، نظریه «عارف مسلح» را درون دستگاهی انداخته‌اند که در آن خدایی مقنّن بر عرش اعلی نشسته و امور بندگان را تدبیر می‌کند و به طور خودآگاه الفاظی را به واسطه‌ی قرآن در اختیار مردم نهاده و ما می‌بایست به سان یک متن حقوقی، نیت قانون‌گذار را بر اساس دکترین فقهی و احکام بالادستی و تعیین حقیقت و مجاز و عام و خاص و مطلق و مقید… در نقاط مختلف کشف و ضبط کنیم. ایشان توجه ندارند که اگر به طور مثال جایی در قرآن به بیان بلای آسمانی قوم هود چنین اشاره شده و می‌گوید:

فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُواْ هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا ٱسْتَعْجَلْتُم بِهِۦ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ
(آن‌گاه چون آن [عذاب] را به هیئت ابرى دیدند که رو به [دشت و] دره‌های‌شان نهاده بود، گفتند این ابرى است بارنده بر ما. نه، بلکه آن چیزى است که به شتاب‌ش می‌خواستید، بادى است که در آن شکنجه‌ای دردناک است).

معنی سروش از عذاب را نقض نمی‌کند. چرا که در دستگاه فکری وی می‌توان چنین گفت که پیام‌بر اسلام در طی تجربه‌های وحیانی خود، بلایا را واقعا به صورت تازیانه‌ها و شکنجه‌ها‌‌ی الهی می‌دیده است. تصویری که نمونه‌های مشابه آن را به طور متعدد می‌توان در اساطیر کهن مشاهده کرد؛ جایی که انسان‌ها اتفاقات طبیعت را به شکل کنش و واکنش خدایان ترسیم می‌کردند.

– و یا محمدرضا جلایی‌پور با روی‌کردی پراگماتیستیک بر این نظریه خرده گرفته است. جان‌مایه‌ی حرف وی را می‌توان چنین گفت که چرا دکتر سروش با طرح این مسائل، به روایت‌های رحمانی، اخلاقی و دموکراتیک از دین سنگ‌پرانی می‌کند و مسیری را که تا کنون با مرارت‌های فراوان آمده‌ایم و جامعه را بدان سمت کشانده‌ایم، به بی‌راهه می‌برد.

ایشان توجه ندارد که در یک بررسی پدیدارشناسانه، روایت، جای سیاست‌ورزی و انتخاب مطلوب نیست. روایت قرار است حتی‌المقدور وصف واقعیت را بگوید. این‌که ما چه قرائتی از اخلاق، تساهل، تسامح، دموکراسی و… داریم و آن‌ها را با چه حدودی مطلوب می‌دانیم در روایت راوی پدیدارشناس اثری ندارد. چنین «بی‌راهه» رفتنی در دستگاه فکری کسی چون میرزا ملکم خان جرم بود نه در دستگاه فکری جدید عبدالکریم سروش و بر مبنای هدفی که از طرح این مطالب دارد.

نتیجه آن‌که چنین رویه‌هایی در نقد، نه تنها راه را برای فهم «دیگری» چه به عنوان یک فرد و چه به عنوان یک پدیده می‌بندد و ما را درون دستگاه فکری خود محبوس می‌کند، بلکه امکان صیقل خوردن و رفع اشکالات واقعی نظریه‌ی جدید را از ما می‌ستاند. امید که منتقدین در نقدهای بعدی خود این اصول مهم را پیش‌روی خود ببینند و آن‌ها را لحاظ کنند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

7 پاسخ

  1. با سلام و احترام،
    به نظر می رسد که نویسنده محترم این نوشتار به خود زحمت خواندن نقدهای منتشر شده در سایت زیتون را نداده اند و الا اینگونه سخن نمی گفتند. طبق نظر ایشان یکی از راه های نقد یک نظریه وارد شدن به دستگاه فکری شخص نظریه پرداز و بر مبنای پیش‌فرض‌ها و متد مورد استفاده است. اتفاقاً نقد منتشر شده از آقای عدنان فلاحی در همین سایت زیتون مبتنی بر نقد روش شناسی جناب دکتر سروش در گفتار اخیرشان در باره دین و قدرت است و با همان متد ایشان نقص ها و اشکالات فاحش شان را بیان کرده اند. امیدوارم نویسنده مقاله و خود آقای دکتر سروش مخصوصاً، آن نقد را بخوانند تا اشکالات بنیادین دیدگاه شان را دریابند. قصدم مبرا دانستن تاریخ دین از خشونت و قدرت ورزی نیست بلکه شناساندن این نکته است که آن جایی از تاریخ دین که جناب دکتر سروش ایستاده اند و از آن زاویه به موضوع قدرت در دین می نگرند، آن موضع جایگاه درستی برای نگاه به موضوع قدرت در اسلام نیست و باید از زاویه دیگری به این پدیده بنگرند.
    با سپاس
    مهاجری

  2. گسست و شکست‌ و نبود تصور و تصورات ،زیان بزرگ است .
    وخفقان نیز .
    آزادی بیان واقعیات یک امر حتمی است .چه بسیار نیکو است ،که این فرصت را ، ابراز نظر را ،بر قرار و تامین و پاسداری کنیم.واین مقدمه لازمه سیر مسیر اتجاه واقعیات است.

  3. با سلام
    یک سخنران غیر تشریفاتی در هر دانشگاهی:
    1/ منابع سخنرانی خود را معرفی می کند. آنگاه به نقد منابع می پردازد.
    2/ روش یا متد خود را معرفی می کند و در بارۀ سبب گزینش متد کارش توضیحاتی می دهد.
    3/ اگر موارد قابل ملاحظه در معنای ویژه دارد آن ها را در میان می نهد.
    4/ آغاز به سخنرانی می کند.

    آنگاه است که به قول صدرا ناقد نقد خود را از منبع و روش یا متد آغاز می کند.

    از آن جا که سخنرانی آقای سروش ویژگی های من درآوردی و عوامانه دارد بایست آن را مردود تلقی کرد.

    خوانش و پیدایش منبع یا منابع و نقد آن ها و خوانش و کشف روش یا متد هرگز بر عهدۀ ناقد نیست.

    بیایید بکوشیم تا مخاطب خود را دانا و قابل احترام لحاظ کنیم.
    با احترام
    داود بهرنگ

  4. رنسانس ،تولد دوباره
    اسلام و شیعه نیاز حیاتی به تولد دوباره دارند.
    اقبال لاهوری ،طالقانی، شریعتی بازرگان ،ایت اله برقعی ، بنی صدر ،سروش ،ایت اله شیخ فضل‌الله،باقر صدر ،بهشتی ،محمد حنیف ،
    موسی صدر

    حرکت شتابان این رنسانس بوده و هستند.

    و ارتجاع سیاه و سرخ …..

  5. با سلام
    با سلام
    شما در آغاز گفتارتان می نویسید: «… اما آن‌چه در عمل رخ داد این بود که سروش، همچنان به بسط ایده‌ی خود مشغول ماند و در مسیری که پیش گرفته بود، اقدام به بازنگری در آراء و افکار پیشین خود کرد.»

    آرای جدید آقای عبدالکریم سروش این است که قرآن کتاب ترس و وحشت است. پیامبر فرد قدرت جوی خشونت گرایی بود. و ایشان سبب را در این می دانند که قرآن آیات عشقی ـ عرفانی ندارد. پیامبر عاشق و یا عارف نبود.
    آقای عبدالکریم سروش در نوشتۀ بلند بالای خود ذیل عنوان «سودای سربالا” که با گزارۀ «در پنجمین سالگرد رحلت امام [خمینی امام] امت رحمه الله علیه» آغاز می شود در پاراگراف دوم می نویسند: «به گمان من برجسته ترین جنبه و حیثیت در شخصیت [امام خمینی] و در پیام و اقدام ایشان و بلکه کلید شخصیت ایشان همین عزت مندی و عزت پسندی است. البته فقیه بودن و عارف بودن و حتی ادیب بودن جوانب دیگری از شخصیت ایشان است که …» (کیان سال چهارم خرداد ۱۳۷۳ شماره ۱۹)

    شما با یک تحقیق کوچک میدانی در هر کجای ایران به یقین به این نتیجه می رسید که امام خمینی [که آقای سروش ایشان را چه در گفتار و چه در نوشتار بارها عارفِ عاشق عنوان کرده اند] بنا به درک مردم ایران عامل بسیاری از جرایم و جنایات رویداده در ایران است.

    حال پرسش این است که ما اکنون آیا دم خروس شما را باور کنیم یا قسم حضرت عباس شما را؟

    این احوال را ما اگر با مولوی در میان بگذاریم و از او بپرسیم که چرا داروی عرفان شما دو جور اثر کرد متضاد دارد؟ یحتمل به ما خواهند گفت: قضا و قدر است دیگر؛
    از قضا سرکنگبین صفرا فزود ـ روغن بادام خشکی می‌نمود [و این جا در این مورد از بخت بد] از هلیله قبض شد اطلاق رفت.

    با احترام
    داود بهرنگ

  6. مشکل اینست که سروش هر بار یک خانه ی فکری و یا یه توهم جدید بنا میکند و تازه اگر اینها را بررسی کرده ذهنش می رود سراغ یک سوژه ی جدید!
    مشکل جای دیگری است و این هرج و مرج فکری الوده است به نسبیت گرایی در شناخت و مدل سازی و هر بار هم یک مدلی و چه بسا چندین دهه طول بکشد تا یک مدلی را کسی ابطال کند
    تازه اگر ایشان بپسندد

  7. ” دکتر سروش در این نظریه در پی خروج از دین وضعیف دین اسلام نیست ، بلکه ایشان همچنانکه اوایل انقلاب نظریه ولایت فقیه را در دانشگاهها ومجامع علمی ودینی توجیه وتعریف میکردند وبه شکلی فیلسوفانه هرگز آنرا در طی آن دوران نقد نکرد بلکه پشت پرده این نظریه خود ایشان نشسته بودند و وظیفه قبولاندن آن به جامعه دانشجویی وجوان آندوره را با جناب مهاجرانی و…. به عهده گرفته بودند اکنون نیز برحسب نیاز برای توجیه خشونت های احتمالی ویا اقتدار مطلق ولایت ایشان طبق سفارش قبلی این فکر را تولید و نظریه توجیه خشونت و لزوم آن در مواقع مورد تشخیص ولی فقیه ( هرکه باشد) را توجیه کرده اند وگرنه چگونه است که ده روز پس از نظریه جنجالی ایشان حکم حکومتی عجیبی که فقط یک خلیفه مسلمین میتواند با اقتدار مطلق صادر کند و ورود وخرید و استفاده واکسن از آمریکا وانگلیس صادر کند؟ این نظریه پرداز حکومت ولایت مطلقه فقیه هرگاه لازم باشد وی فارس بعدی برسد هر نوع بدعت و نظریه جدید را که کمک به بقای حکومت اسلامی بکند تولید و بدون ترس با ایمنی کامل بیان میکنند . استفاده از علم و دانش وموقعیت معروفیت ایشان که به ظاهر حکومت اسلامی را نقد میکند ولی هرگز ولایت را منکر نشده اند چراغ سبزی برای اعمال سنتی خشونت با مخالفان یا تشخیص خیر و شر و صلاح جامعه تحت رهبری ولایت فقیه است و بس … تنها هدفی که برای این نظریه در این تنگنای کرونا وجانشینی ولایت میتوان برای این نظریه متصور بود همین است وبس …. سروش در حلقه منتفعین درجه اول از امتیازات انقلاب قرار دارد وپشت پرده توجیه گری این انقلاب در لفاف روشنگری دینی از بهترین امکانات در کشور آمریکا ، آلمان ، فرانسه وانگلیس استفاده میکند و دستگاه عریض وطویلی دارد ، دوران ساده نگری عوام به رفتار خارج نشینان تمام شده “

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »