علم، جامعه، توسعه ؛ مقالاتی در باب ترویج علم در حیطه عمومی

علی پایا

فهرست

مقدمه

فصل ۱: نگاهی شتابزده به تاریخچه ترویج علم در حیطه عمومی

فصل ۲: ترویج علم در جامعه: یک ارزیابی فلسفی

فصل ۳: ترویج علم در حیطه عمومی و مبارزه با شیادی و شارلاتان بازی به نام علم

فصل ۴: نخستین تلاش ها برای ترویج علم در حیطه عمومی در ایران

فصل ۵: ترویج علم در حیطه عمومی در عصر شبکه ها و رسانه های اجتماعی

فصل ۶: یک استدلال تازه در دفاع از ترویج علم در حیطه عمومی

فصل ۷: دو شیوه نامتعارف در ترویج علم در حیطه عمومی

فصل ۸: شهروند – دانشمند، ظرفیت هایی کاملا جدید برای یک پیشه نه چندان جدید

فصل ۹: شناخت بهینه علم با اتخاذ کدام رهیافت میسر است؟

فصل ۱۰: ضرورت آموزش علم آمار به حیطه عمومی

فصل ۱۱: نخستین زن مولف کتابهای درسی عامه فهم

فصل ۱۲: ترویج علم و فناوری‌های نوین

قدردانی و تشکر

کتابنامه فارسی و انگلیسی

نمایه موضوعی

نمایه اشخاص

چکیده فصول به زبان انگلیسی English Abstracts of Chapters

مقدمه

در زمان تحریر این مقدمه، ویروس کووید-۱۹، که یکی از اقسام ششگانه از خانواده ویروسهای موسوم به کوروناست که سیستم تنفسی بدن را مورد حمله قرار می دهند، با آلوده ساختن تقریبا همه ارض مسکون، بحرانی جهانی را در جامعه بشری پدید آورده است. بحرانی که تبعات گسترده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی آن چنان تاثیر گذار خواهد بود که به اعتقاد شماری از تحلیل گران می باید تاریخ معاصر را به دوران پیش و بعد از ظهور کووید- ۱۹ تقسیم کرد. در مقابله با این بحران، نقش بسیار اساسی علم و همراه آن، نقش حیاتی دیسیپلینی که با عناوین مختلف از جمله “ترویج علم در حیطه عمومی” از آن یاد می شود بیش از پیش برجسته شده است.

ویروس کووید-۱۹ (کورونا) نشان داد که در زمان مدرن که جهان به برکت انقلابهای علمی و تکنولوژیک به مجموعه ای کاملا در هم تنیده ای از انواع شبکه های ارگانیک و غیر ارگانیک بدل شده است، مقابله با خطراتی که از سرعت شیوع و فراگیری بالا برخوردارند، جز با بهره گیری مناسب از علم و تکنولوژی و نیز آگاهی و احساس مسوولیت عمومی امکان پذیر نیست. رفتار غیر مسوولانه شماری از رهبران سیاسی و کثیری از شهروندان در کشور های مختلف در تعامل با ویروس کووید-۱۹ بخوبی آشکار ساخت که در مواجهه با واقعیت های پیچیده ای که ناگهان به منزله تبعات نامطلوب و ناخواسته رفتار های آدمیان بر روی زمین ظاهر می شود، اطلاع رسانی دقیق و مسوولانه به عامه و ارائه یافته های علمی به نحو صحیح به حیطه عمومی یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای کاستن از ابعاد خطرات بالقوه و بالفعل و از میان بردن آنهاست.

مقالاتی که در مجموعه حاضر گرد آوری شده است همگی به همین موضوع، یعنی به فعالییتی تعلق دارد که از آن با عنوان “ترویج علم در حیطه عمومی” و عناوینی کم و بیش مشابه همچون “سواد آموزی علمی [جامعه]”، “انتقال معرفت علمی به جامعه”، “مسوولیت پذیر بودن علم در برابر جامعه”، “تعامل [درگیر کردن] جامعه با علم”، “[حضور] علم در جامعه” یاد می شود. هرچند این فعالییت از دهه ۱۹۸۰ ببعد رشد تصاعدی پیدا کرد اما سابقه آن، البته در ابعادی بسیار محدودتر و اهدافی کم دامنه تر به زمانی به مراتب پیشین تر از دهه ۱۹۸۰ میلادی باز می گردد.  

هر یک از عناوینی که برای نامیدن این فعالییت به کار گرفته شده است، که به برخی از آنها در بالا اشاره شد، به مدل ها و شبکه های معنایی معینی اشاره دارند که، علیرغم آن که در میانشان هسته واحدی مشترک است، به واسطه تاکید برجنبه یا جنبه های خاص، آنها را از مدل ها و شبکه های دیگر متمایز می سازد. این عناوین و مدل هایی که بر آنها دلالت دارند در دوره های زمانی مختلف برجستگی پیدا کرده اند و با کنار گذارده شدن مدل مورد دلالت هر عنوان، عنوان همراه آن نیز یا از گردونه استفاده تخصصی خارج شده و یا ظرفیت های معنایی تازه بر آن افزوده شده است.

به عنوان مثال در دهه های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ عنوان و مفهوم “سواد آموزی علمی [جامعه] مورد توجه کسانی بود که نگران ازدیاد شکاف میان پیشتازان علمی و بدنه جامعه بودند و آنچه که از این عنوان و مفهوم در نظر داشتند آن بود که عامه از حیث دارا بودن اطلاعات علمی در سطح پائینی قرار دارند، چنان که گویی نوسوادانی آموزش ندیده اند، و نخبگان علمی جامعه می باید کمر همت به سواد آموزی آنان بربندند. اما از اواسط دهه ۱۹۸۵ این مدل کنار گذارده شد و مدل تازه ای با عنوانی جدید، یعنی “ترویج علم در حیطه عمومی” جایگزین آن شد که هدف آن برقراری ارتباط مناسب میان نخبگان علمی و بدنه جامعه و یافتن راههای موثر برای انتقال دانسته ها و دستاورد های جدید علمی به عامه و نیز ارزیابی نوع رویکرد عامه به آموزش های علمی و یافته های آن بود. در دهه ۱۹۹۰ و به دنبال برجسته تر شدن ابعاد مختلف چند بحران در عرصه فعالییت های علمی و تکنولوژیک و آنچه که با سلامت و جان مردم ارتباط داشت، بحرانی هایی شماری از آنها در دهه پیش رخ داده بودند به همراه بحرانهایی که در همان دهه واقع شده بودند، از جمله بیماری جنون گاوی درانگلستان در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، انفجار نیروگاه چرنوبیل در روسیه در ۱۹۸۶، انفجار کارخانه مواد شیمیایی در بوپال هند در ۱۹۸۴، انفجار سفینه فضایی چَلِنْجِر در ۱۹۸۶ که منجر به کشته شدن ۷ فضانورد آمریکایی شد، ظهور بیماری ایدز در دهه ۱۹۸۰، بحران ناشی از مطرح شدن ادعای ارتباط میان بیماری اوتیسم در نوزادان و واکسن های سه گانه سرخک و اوریون و سرخچه در دهه ۱۹۹۰، نگرانی فراگیر در میان عامه در مورد خطر ابتلاء به سرطان برای کسانی که در نزدیکی دکلهای انتقال برق فشار قوی زندگی می کنند در دهه ۱۹۹۰، موجب شد تا موجی از بدبینی در خصوص توانایی های علم برای حل معضلات بشری در میان عامه ظهور یابد. در این میان انتشار اخبار مربوط به دستکاری های برخی از محققان و گروههای پژوهشی در نتایج آزمایشهای علمی و یا اعلام اخبار نادرست در باره دستاورد ها و موفقیت های پژوهشی خود، به منظور حفظ موقعیت علمی خود یا کسب اعتبار و شهرت یا تضمین دریافت بودجه های تحقیقاتی، به اعتماد عمومی در مورد پای بند بودن دانشمندان به موازین اخلاقی و برکناری نهاد علم از آلودگی هایی که بیشتر با عرصه فعالییت های سیاسی ارتباط داشت، لطمه فراوان زد.

این تحولات، جامعه علمی و دست اندرکاران ترویج علم در حیطه عمومی را وادار ساخت تا به بازنگری در خصوص تصویر علم در جامعه اقدام کنند و به تکمیل مدل بهتری برای معرفی صحیح علم به حیطه عمومی اهتمام ورزند. محصول این تامل و تحول، مدل تازه ای بود که برای آن عنوان عمومی “تعامل جامعه با علمپیشنهاد شد و هدف اصلی آن نه القای یکطرفه آموزه های علمی به جامعه، بلکه مشارکت دادن آگاهانه شهروندان در امر پایش و ارزیابی فعالییت های علمی و نیز ترویج آن در حیطه عمومی بود.

در برابر نظری که در بالا مطرح شد، بسیاری از دست اندرکاران ترویج علم بر این باورند که علیرغم تفاوتها در اصطلاحات و عناوین، میزان همپوشانی میان مدل های مختلفی که بدانها اشاره شد، به مراتب بیش از میزان تفاوت میان این مدل هاست و به عنوان مثال چنین نبوده است که کسانی که از اصطلاح “سواد آموزی عامه” استفاده می کرده اند (و می کنند) به جنبه های مخرب علم توجه نداشته اند (یا ندارند) و یا آنان که از اصطلاحات ترویج علم درحیطه عمومی، یا در گیر کردن جامعه با علم، یا انتقال علم به جامعه و امثالهم بهره می گیرند از اهمیت سواد آموزی عامه در عین مشارکت دادن آنان در بحث های مربوط به فعالییت های علمی و تکنولوژیک غافل باشند.

ترویج علم در حیطه عمومی از دهه ۱۹۸۰ به صورت یک پویش گسترده و نظام مند در دستور کار نهاد های آموزشی و سیاستگذار در کشور های غربی قرار گرفت و پس از آن با اندکی تاخیر، در شماری دیگر از کشور ها، که عمدتا با اصطلاح “کشور های در حال رشد” مورد اشاره قرار می گیرند، در برنامه های دولت ها و نهاد های غیر دولتی بدان توجه شد. همه تحولات بعدی در این عرصه، که در بالا به کوتاهی به آنها اشاره شد از حضور گسترده این دیسیپلین در حوزه آکادمیک و نیز ارتباط این حوزه با رسانه های عمومی متاثر بوده است.

در مجموعه ای که پیش رو دارید کوشش شده است شماری از مهم ترین، هرچند نه تمامی، مسائل و جنبه هایی که با امر خطیر ترویج علم در حیطه عمومی و مشارکت دادن عامه در این امر خطیر ارتباط دارد، به نحو نقادانه مورد بررسی قرار گیرد. هر یک از مقالاتی که در این دفتر گرد آمده است عهده دار معرفی یکی از این مسائل و جنبه هاست. از دوازده مقاله ای که فصول دوازدگانه تالیف حاضر را تشکیل می دهد، پنج مقاله پیشتر در نشریات آکادمیک و یا عامه خوان منتشر شده است. اما تحریر کنونی از آن مقالات همگی با ویرایش و پیرایش و اضافاتی که به منظور به روز کردن اطلاعات مندرج در آنها صورت گرفته است، همراه است. این تغییرات در مواردی حتی در برگیرنده عناوین اولیه ای می شود که برای این مقالات در نظر گرفته شده بوده است. هفت مقاله دیگر همگی برای نخستین بار به زبان فارسی و به خوانندگان ارائه می شود. از آنجا که فصول مختلف این کتاب هریک در قالب مقاله ای مستقل تنظیم شده است، هر چند که رشته مشترکی همه آنها را به یکدیگر پیوند می دهد، احیانا در مواردی معدود ممکن است برخی همپوشانی ها و پرداختن به موضوعات یکسان در میان فصول این مجموعه مشاهده شود. اما کوشش شده است شمار این قبیل موارد به حداقل ممکن کاهش یابد.

نخستین فصل کتاب با عنوان نگاهی شتابزده به تاریخچه ترویج علم در حیطه عمومی بخشی از یک طرح تحقیقاتی گسترده با عنوان «تبار شناسی و آینده‌اندیشی ترویج علم و نقش آن در توسعه دانش محور» بود که با همکاری دو گروه ترویج علم و آینده اندیشی وابسته به مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور به اجرا در آمد.در این پژوهش، که گزارش آن در فصل نخست مندرج است، به اجمال به سیر تحول پدیدار “ترویج علم در حیطه عمومی” از قرن هفدهم به اینسو پرداخته شده است. مساله اصلی مورد بحث در این فصل آن است که طی دهه های متمادی، از چند سده پیش تا عصر حاضر، تا چه اندازه در رویکرد های فردی و جمعی در قبال ترویج علم تغییر بوجود آمده است و کدام یک از عناصر اصلی در این تکاپو، کم و بیش، وضع و حال اولیه خود را حفظ کرده اند. محصول بررسی حاضر می تواند به دست اندرکاران ترویج علم در حیطه عمومی در تدوین و تنظیم برنامه های کارآمد تر در جهت آشنا سازی عامه با علم کمک کند. هدف اصلی از بحث هایی که در این فصل ارائه شده است، چنان که گذشت درس گیری سیر تحول شیوه های ترویج علم در حیطه عمومی است. از آنجا که این پدیدار نظیر خود علم جدید در مغرب زمین رشد کرده است، محتوای فصل نیز به ناگزیر به تطورات آن در بستر اصلی اش پرداخته است. ممکن است این پرسش مطرح شود که: “چرا با توجه به مساله ترویج علم در ایران و رشد ناموزون علوم، بخصوص علوم انسانی، در این فصل به بحث در باره این مساله که چرا آهنگ رشد علوم در ایران، بخصوص در حوزه علوم انسانی، رضایت بخش نیست، پرداخته نشده است”. در پاسخ باید توضیح داد که هدف این فصل بررسی مشکلات ناظر به عدم رشد بهینه علوم در ایران نیست. نگارنده در مواضعدیگری به تفصیل در خصوص مشکلات علوم انسانی و اجتماعی در ایران بحث کرده است.

فصل نخست کتاب، اول بار در هیئت یک مقاله علمی در نشریه روش شناسی علوم انسانی (تابستان ۱۳۹۰، دوره ۱۷، شماره ۶۷، ۳۵-۶۶) انتشار یافت. داوران نشریه، نکات متعددی را در خصوص محتوای مقاله و به نیت بهبود آن مطرح ساختند. از آنجا که این موارد برای تکمیل محتوای مقاله مفید بودند، در ویرایش مقاله برای انتشار آن در نشریه تصمیم بر آن شد که ضمن حفظ چارچوب اصلی و اولی مقاله، موارد مورد نظر داوران در پانوشت ها بیان شوند و در خصوص هر یک توضیحی متناسب با ساخت مقاله ارائه گردد. متن کنونی با این پرسش ها و پاسخ ها که صورت یک گفت و گوی غیابی میان داوران محترم و نویسندگان مقاله را به خود گرفته است به مراتب از نخستین تحریر مقاله غنی تر و پرمحتوا شده است.

ترویج علم در جامعه: یک ارزیابی فلسفی که عنوان دومین فصل کتاب کنونی است، ابتدا در نخستین شماره فصلنامه سیاست علم و فناوری (بهار ۱۳۷۸، صص ۲۵-۳۸) به چاپ رسید. بخش اول این فصل به بررسی شبکه معنایی اصطلاحاتی نظیر “فهم عامه از علم” و “ترویج علم در جامعه” و ارائه توضیحاتی در خصوص چیستی این مفاهیم از حیث نظری و کاربردی اختصاص دارد. در ادامه شماری از استدلال هایی که از سوی نویسندگان مختلف در باب چرایی مفید بودن “ترویج علم در حیطه عمومی” مطرح شده است، مورد بررسی نقادانه قرار می گیرد. نتیجه ای که از بررسی این آراء اخذ می شود آنست که هرچند قوت استدلالهایی که در دفاع از ترویج علم و احیانا در مخالفت با آن ارائه شده است یکسان نیست، اما در مجموع، این استدلالات کفه قضاوت را  در دفاع از این اقدام سنگینتر می سازند.  در ادامه بحث به بررسی انتقادی برخی از مهمترین دیدگاههایی پرداخته می شود که با علوم و فناوری جدید، به علل یا دلایل متفاوت و متنوع، نگاهی خوشبینانه و همدلانه ندارند. بخش پایانی مقاله به توضیح نظری و عملی برخی از شیوه های موثر برای ترویج علم در جامعه، و از جمله پیشنهاد برخی از راهکار ها برای ترویج علم در ایران، اختصاص داده شده است. از جمله نکات کلیدی مطروحه در این زمینه که در زمره نتایج اصلی مقاله است آنکه میان ترویج بهینه علم و فناوری و وجود یک نظام مردمسالارانه رابطه ای ظریف و برهم افزا وجود دارد و شانس رشد دراز مدت، پایدار، موزون و هماهنگ علم و فناوری در زیستبومهای اجتماعی که با شرایط دموکراتیک اداره می شوند بالاتر است.

سومین فصل کتاب با عنوان ترویج علم در حیطه عمومی و مبارزه با شیادی و شارلاتان بازی به نام علم به موضوعی می پردازد که از قضا در این ایام که بیماری فراگیر ناشی از انتشار ویروس کووید-۱۹ جان شمار زیادی از هموطنان و نیز مردم دیگر کشور ها در سرتاسر کره ارض را ستانده و کثیری را نیز به واسطه آلوده ساختن بدنشان در معرض خطر قرار داده است، کاملا با دغدغه های کنونی عامه و نیز متخصصان در حوزه سلامت و بهداشت ارتباط دارد. در کشور خود ما جنجال کسانی که با ادعای “تخصص” در حوزه “طب اسلامی” به سلامت شمار زیادی از افراد آسیب های جدی وارد آورده اند و حتی موجب مرگ (غالبا قابل پیشگیری) برخی شده اند، تا آنجا بالا گرفت که بر اساس گزارش های رسانه ها حداقل دو نفر از مدعیان پر سر و صدا در این زمینه مورد تعقیب قضایی قرار گرفته اند. اندکی پیش از بالا گرفتن بحران کرونا، مدعی دیگری با آتش زدن یک کتاب پزشکی که مرجع پزشکان در اغلب کشور هاست، در حضور جمعی از طرفداران خود، مخالفت خویش را با پزشکی جدید به اطلاع عموم رساند.  موضوع اصلی که در این فصل مورد توجه قرار دارد سوء استفاده شیادانی است که از اضطرار و نیز جهل عامه برای ترویج باور هایی نادرست در قالب دعاوی علمی بهره می گیرند. در آنچه در این فصل آمده، به مواردی که در بالا بدانها اشاره شد پرداخته نشده، بلکه برخی از نمونه های تاریخی برجسته این قبیل شیادی ها مورد ارزیابی نقادانه قرار گرفته و بر شماری از تبعات نامطلوب آن تاکید شده است. مقاله ای که بن مایه این فصل را تشکیل می دهد اول بار در پایگاه اینترنتی جرسدر ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ انتشار یافت.

فصل چهارم، نخستین تلاش ها برای ترویج علم در حیطه عمومی در ایران که اختصاصا برای کتاب حاضر تالیف شده است، به بررسی تاریخچه نخستین تکاپو ها برای معرفی علم جدید به ایرانیان می پردازد. بر اساس اسنادی که تا این زمان شناخته شده است اولین گامها برای آشنا ساختن ایرانیان با دستاورد های علمی جدید در دوران صفویه و در قرن هفدهم، یعنی کم و بیش همزمان با رشد این علوم در مغرب زمین آغاز شد. اما این تکاپو ها، به توضیحی که باید تفصیل آن را در آنچه در فصل چهارم آمده است دنبال کرد، چنان که باید با موفقیت همراه نبود. تاکید بر این نکته ضروری است که به اعتقاد برخی از متخصصان نسخ خطی، با توجه به آن که هنوز شمار زیادی از اسناد خطی مربوط سده های اخیر که در بر دارنده اطلاعاتی در خصوص ورود علم جدید به ایران است هنوز حتی فهرست نیز نشده است و فهرست های موجود نیز به نحو به گونه ای مجدانه و مساله محور و تمام عیار مورد بررسی قرار نگرفته است، این احتمال وجود دارد که در پرتو پژوهش های تازه، نور بیشتری به کوشش های اولیه ایرانیان در آشنا شدن با راز و رمز علوم جدید تابانده شود و به عنوان مثال حتی تاریخچه  نخستین آشنایی های اولیه ایرانیان با علوم جدید تا حدی به عقب رانده شود و با نخستین دهه های رشد علوم جدید در مغرب زمین همزمان گردد.

مساله اصلی مورد بحث در پنجمین فصل کتاب که نظیر فصل پیشین در دارنده تالیفی نو است ترویج علم در حیطه عمومی در عصر شبکه ها و رسانه های اجتماعی است. انفجار اطلاعات در پرتو رشد بیسابقه تکنولوژی های تسهیل کننده ارتباطات میان افراد و نهاد ها، شرایطی را در عالم رقم زده است که در سرتاسر حیات پیشین این سیاره برای آن نظیر و مانندی نمی توان یافت. ظهور تکنولوژی اینترنت و به دنبال آن شکل گیری و نموّ تدریجی شبکه جهانی انتقال اطلاعات و داده ها در فضای مجازی، منجر به رشد انواع ارائه دهندگان خدمات در این فضا و نیز انواع بستر ها برای برقراری ارتباط میان افراد و گروهها شد. این امر به نوبه خود به یکباره ظرفیت های فراخی را آزاد کرد که بسیاری از جنبه های تاثیر آن بر افراد و جوامع و نهاد ها (از جمله نهاد دولت و نهاد های قدرتمند دیگر نظیر بنگاههای بزرگ اقتصادی در سطوح ملی وچند ملیتی) هنوز نه تنها مورد بررسی قرار نگرفته است که حتی بخوبی شناخته نیست. بر این ظرفیت ها البته باید کثیری ظرفیت های دیگر را افزود که هنوز فعلیت نیافته اند و هر یک می توانند بر ساختار های موجود در جوامع تاثیرات گسترده بگذارند. در فصل کنونی صرفا به یک جنبه از شمار بسیار زیاد جنبه های این انقلاب در عرصه اطلاع رسانی، یعنی نقش شبکه ها و رسانه های اجتماعی در ترویج علم توجه می شود. فصل پس از یک بررسی نقادانه از نقش این شبکه ها، آنهم به اختصار فراوان، با توضیح کوتاهی در خصوص بهره گیری مناسب از امکانی که با آزاد شدن ظرفیت های شناخته شده در خدمت ترویج علم قرار گرفته است، به پایان برده می شود.

یک استدلال تازه در دفاع از ترویج علم در حیطه عمومی عنوان فصل ششم مجموعه حاضر است. اهمیت این استدلال در آن است که هرچند کم و بیش همزمان با ظهور علم جدید در قرون هفده و هجده میلادی که نخستین کوشش ها برای معرفی آن به حیطه عمومی آغاز شد، کسانی در دفاع از این اقدام استدلال هایی را مطرح ساختند، و اگر چه از دهه ۱۹۸۰ ببعد که تلاش ها برای ترویج علم از حالت ابتکارات شخصی خارج شد و صورت نظام مند بخود گرفت و در قالب یک دیسیپلین دانشگاهی پی گرفته شد، بر شمار و تنوع و درجه پیچیدگی این استدلال ها افزوده شد، اما استدلالی که در فصل پنجم  معرفی شده است، همچنان، تا آنجا که صاحب این قلم اطلاع دارد، از نظر عموم مروجان علم در حیطه عمومی ناشناخته باقی ماند. استدلال مورد اشاره به تفصیل در این فصل معرفی می شود و جهات مختلف آن مورد بحث قرار می گیرد. از جمله نکاتی که بر آن تاکید می شود آن است که این استدلال ظاهرا به دلالت التزامی با یکی از رَویّه های رایج در فعالییت های علمی تعارض پیدا می کند. در تلاش برای رفع این تعارض این نکته برجسته می شود که در پرتو استدلال جدید، رویّه مورد اشاره می باید به نحو دقیق تری مورد تفسیر و کاربرد قرار گیرد تا از ظرفیت های موجود در آن به نحو بهینه بهره گرفته شود.

دو شیوه نامتعارف در ترویج علم در حیطه عمومی که ابتدا در نخستین شماره فصلنامه ترویج علمارگان انجمن ترویج علم در ایران(سال اول، شماره اول، پائیز و زمستان ۱۳۹۰، صص، ۹- ۱۷) انتشار یافت، محتوای هفتمین فصل کتاب کنونی را تشکیل می دهد. سخن اصلی در فصل آن است که شیوه های متعارف ترویج علم در حیطه عمومی تاریخچه ای نسبتا دیرپا دارند و سابقه شان کم و بیش به دوران ظهور علم جدید در قرن هفدهم باز می گردد. در توضیح این نوع شیوه ها از زمان نظام مند شدن دیسیپلین ترویج علم از دهه ۱۹۸۰ به اینسو، مطالب زیادی انتشار یافته است. اما شیوه های غیرمتعارف ترویج علم، کمتر به نحو نظام یافته معرفی شده و مورد ارزیابی قرار گرفته اند. در فصل شش دو نمونه از این شیوه ها، که هر دو به یک مورد تاریخی مربوطند، معرفی می شوند. این دو نمونه هرچند در ظرف و زمینه ای خاص شکل گرفته اند، نمونه های نوعی به شمار می آیند. به این معنی که نه تنها می توان نظایر آندو را در ظرف و زمینه های دیگر و شرایط تاریخی و فرهنگی متفاوت که احیانا می توان این قبیل موارد را برای وضع و حال کنونی، به نیت بهره مند شدن از ظرفیت های مندرج در آنها، مشابه سازی کرد.

فصل هشتم، شهروند-دانشمند، ظرفیت هایی کاملا جدید برای یک پیشه نه چندان جدید، به موضوعی می پردازد که علیرغم پیشینه تاریخی تنها در یکی دو دهه اخیر است که رواج گسترده ای بخصوص در کشور های پیشرفته پیدا کرده است. در این فصل پس از ذکر تاریخچه مختصری از تطور مفهوم دانشمندِ آماتور به شهروند-دانشمند، توضیحاتی در باره علل اهمیت یافتن دوباره نقش این قبیل شهروندان در پیشبرد فعالییت های پژوهشی ارائه می شود و سپس با تفصیل بیشتری در باره شماری از پروژه هایی که در حال حاضر در برخی از کشور ها با مشارکت شهروند-دانشمندان در حال اجراست توضیح داده می شود و در پایان پیشنهاد هایی برای نهادینه شدن این اندیشه در ایران عرضه می گردد.شهروند – دانشمند، ظرفیت هایی کاملا جدید برای یک پیشه نه چندان جدید”، نخستین بار در مجله ترویج علم (سال دوم، شماره ۲، بهار و تابستان ۱۳۹۱، صص ۱۸-۲۳) منتشر شد.

علم تجربی پدیداری شگفت انگیز است و موفقیت های شگرف آن طی چند قرن گذشته در کنار ناکامی های چشمگیرش نه تنها برای فیلسوفان علم حرفه ای و متخصص که برای حیطه عمومی نیز بسیار جالب توجه است. یکی از مهم ترین وظایف هر نوع تکاپو برای آموزش علم به حیطه عمومی کوشش در جهت کمک به این حیطهبرای پرهیز از افسون شدن در برابر قابلیت های متنوع علم و همزمان پرهیز از اتخاذ رویکردی یکسره بدبینانه در خصوص علم و توانایی آن است. در دهه ۱۹۶۰ پس از موفقیت های چشمگیر شوروی در کسب برتری بر آمریکا در رقابت برای تسخیر فضا، جان کندی رئیس جمهور وقت آمریکا برای اعاده آبروی در خطر افتاده کشورش در یک سخنرانی مهم به مردم این کشور و جهانیان قول داد آمریکا تا پیش از پایان دهه ۱۹۶۰ انسانی را بر سطح کره ماه فرود می آورد و سالم به زمین باز می گرداند. در دهه ۱۹۷۰ زمانی که ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری آمریکا دست یافت برای تقلید از سَلَف خود در یک سخنرانی عمومی اعلام داشت آمریکا تا پیش از پایان دهه ۱۹۷۰ بر بیماری سرطان غلبه می کند. وعده نیکسون تا این زمان به صورت کامل تحقق نیافته است و بر محققان در زمینه سرطان شناسی روشن نیست در چه زمان می توان بر همه انواع این بیماری که ظاهرا همچون “بت عیار” هر لحظه به رنگی در می آید غلبه کرد. اما البته از دهه ۱۹۷۰ تا این زمان بر میزان دانش محققان در باره بیماری سرطان در حد بسیاری افزوده شده است. موفقیت ها و ناکامی هایی که دامنگیر علم می شود این پرسش را برای متخصصان و غیر متخصصان مطرح می سازد که علم و پیشرفت آن را چگونه می توان به بهترین وجه شناسایی کرد؟ فصل نهم تالیف کنونی با عنوان شناخت بهینه علم با اتخاذ کدام رهیافت میسر است؟ می کوشد به برخی از جنبه های این پرسش پاسخ دهد. مقاله با تکیه به این مقدمه که هر نظریه مرتبه دومی قابل اعتناء در باره علم می باید قادر باشد در کنار دیگر قابلیت هایی که از خود ظاهر می سازد به سه پرسش اساسی که در ذیل می آید، پاسخ دهد، بحث خود را آغاز می کند. پرسش های مورد اشاره عبارتند از: ۱) “واقعیت می باید چگونه باشد تا معرفت علمی نه تنها امکان پذیر باشد که در عین حال از بالاترین شانس برای رشد برخوردار باشد؟” ۲) “علم می باید واجد کدام ساختار ها و اهداف باشد که آن را با توفیق همراه سازد، به این معنی که به ما در باره جنبه های قابل مشاهده و غیر قابل مشاهده واقعیت معرفتی معتبر عرضه کند؟” و ۳) “یک روش شناسی کارآمد می باید واجد کدام خصوصیات باشد تا آهنگ رشد علم را حداکثری سازد؟”. در مقاله کوشش شده است با اختصار هر چه تمامتر و با نظر به آراء سه فیلسوف علم، کارل پوپر، نیکلاس ماکسول و دیوید میلر، به سه پرسش بالا پاسخ داده شود. این مقاله تا اندازه محدودی متکی به مقاله بسیار مفصل تری به زبان انگلیسی است که نگارنده در سال های گذشته در نشریه حکمت و فلسفه منتشر کرده بود.

ضرورت آموزش علم آمار به حیطه عمومی موضوعی است که در فصل دهم کتاب مورد بحث قرار گرفته است. پژوهش ها نشان می دهد که میزان اطلاع نه تنها عامه شهروندان که حتی بسیاری از متخصصان از ابزار بسیار موثری که در کم و بیش همه اجزای مهم زندگی مدرن نقش محوری ایفا می کند، یعنی علم آمار، بی اطلاعند و یا آن که میزان اطلاع و دانششان از آن چندان نیست که بتوانند از آن بهره های عملی کسب کنند. اما آنگونه که تقریبا بر بسیاری از شهروندان آشکار است، آمار به افراد، گروهها، نهاد ها و حکومتها اجازه می دهد اطلاعات و داده هایی را که در دسترس دارند به گونه ای که مخاطبان ارائه دهند که پیامی که مایلند بدانان القاء شود. به این ترتیب در زمانه مدرن و از دوران رواج یافتن استفاده از آمار در سطح حکومتها و سازمان ها و نهاد های بزرگ در درون مرز های کشور ها و یا سازمانها و نهاد های چند ملیتی، از مجموعه یکسانی از داده ها گزاره های کاملا متناقض استنتاج می کنند. این شیوهء “دروغ گفتن با کمک آمار” بخصوص از زمانی که مساله “داده های بزرگ” (در حوزه ها و قلمرو های متنوع، از آنچه به حیات آدمیان و سلامت آنان مربوط است، تا یافته های مربوط به محیط زیست، تا اطلاعات در باره شیوه زیست افراد، تا دانسته ها در باره اجزاء مختلف طبیعت جاندار و بیجان)،  به برکت رایانه های پرقدرت و پر ظرفیت به یکی از ارکان اصلی زندگی در قرن بیست و یکم بدل شده است، با گستردگی و مهارت بیشتری از سوی کنشگران مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. استدلال اصلی این فصل آن است که مروجان علم در حیطه عمومی می باید آموزش آمار به عامه و حتی خواص را به صورت جدی در دستور کار قرار دهند. در فصل پیشنهاد هایی نیز در این زمینه ارائه شده است.

فصل یازدهم کتاب نگاهی است به زندگی پر بار نخستین زن مولف کتابهای درسی عامه فهم خانم جین مارسه که در ابتدای قرن نوزدهم در زمانی که زنان از بسیاری از حقوق اجتماعی و همه حقوق سیاسی محروم بودند، و بسیاریشان حتی از سواد خواندن و نوشتن بهره نداشتند، پیشگام تالیف کتابهای درسی در خور فهم عامه، در میان خانم های فرهیخته زمان خود شد. اهمیت تلاش های خانم مارسه در این است که شمار زیادی کتاب درسی در موضوعات مختلف تالیف کرده است و این کتابها نه تنها تا دهه های متمادی در زمره پر فروش ترین کتابهای درسی بوده اند که شیوه نگارش آنها برای بسیاری دیگر از نویسندگان کتابهای عامه فهم اعم از زن و مرد که پس از وی و یا همزمان با او به کار نگارش این قبیل کتابها روی آورده اند، الهام بخش بوده است.

آخرین فصل کتاب، فصل دوازدهم، در بردارنده متن گفت و گوی آقای علی بزرگیان، روزنامه نگار و نویسنده،  با نگارنده در خصوص ترویج علم و فناوری‌های نوین است که به بهانه انتشار چاپ دوم کتاب چهارمین موج توسعه علمی- فناورانه و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن در ایران تالیف مشترک نگارنده و آقای دکتر کلانتری نژاد (مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، ۱۳۹۲) به انجام رسید. متن این گفت و گو نخستین بار در روزنامه بهار (چهارشنبه، ۵ تیر ۱۳۹۲، شماره ۱۵۷) انتشار یافت.

دیدگاه فلسفی و نظری یی که در پس مباحث و استدلال های ارائه شده در این مجموعه قرار دارد، عقلانیت نقاد یا عقلگرایی نقادانه نام دارد که نگارنده در آثار دیگر خود به تفصیل مولفه و جنبه های مختلف آن را توضیح داده است. این دیدگاه با هر نوع جزم گرایی، از جمله آن نوع جزم گرایی که در لباسِ بظاهرِ عقلانی “موجه سازی”ظاهر می شود مخالف است و از همان آموزه ای پیروی می کند که حکمای مسلمان قرنها بر آن تاکید داشته اند: پذیرش هر قول در گرو پای بندی آن به استدلال عقلانی است و لاغیر.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »