مدتهاست در این اندیشه ام که درباره «رقص» بنویسم و تلقیِ خویش از این کنش انسانیِ پر بسامد در جوامع پیرامونی را با مخاطبان در میان گذارم.[۲] جهت ایضاح بیشترِ مدعیاتم، از پی دکارت، فیلسوف فرانسویِ سده شانزدهم که می گفت: « تقسیم کن تا پیروز شوی»؛ رواست چهار نوع رقص را از یکدیگر تفکیک کنیم: “رقص اروتیک”، “رقص شاد” ، ” رقص هنری” و “رقص صوفیانه” ( سماع).[۳] مطابق با توضیحی که خواهد آمد، به روایت نگارنده، رقص شاد و رقص هنری و رقص صوفیانه، ذیل «اوصاف اخلاقیِ بدساز»[۴] قرار نمی گیرند، متصف به وصف بدی نمی گردند و رفتارهای انسانیِ ناموجهی از منظر اخلاقی نیستند.
رقص اروتیک توام با برانگیختگیِ جنسی است و رقصنده ( اعمّ از زن و مرد)، به نیت برانگیختنِ قوایِ جنسی بیننده، می رقصد. رقص شاد، برای شادی بخشیدن به خود و دیگران انجام می شود و می تواند به صورت فردی و جمعی صورت گیرد؛ رقصی که رافع و دافعِ ملالت و تلخکامی است. رقص هنری، کنشی هنری[۵] است و رقصنده، هنر خویش را پیش چشم دیگران قرار می دهد. رقص باله، پاتیناژ( رقص روی یخ) [۶] و رقص در آب[۷] از جمله رقص های هنری اند.[۸] رقص صوفیانه، سویه عرفانی دارد و متضمنِ اتصال آسمان به زمین، به نحوی که گویی صوفی با یک دست تحفه های آنجهانی را می گیرد[۹] و به واسطه بدن و توسطِ دست دیگر آنرا به زمین منتقل می کند.[۱۰]
در این نوشتار، فارغ از رقص اروتیک، به انحاء دیگر رقص می پردازم. در سنت ایرانی-اسلامیِ پسِ پشت، برخی از عارفان و فیلسوفان و متکلمان، درباره رقصیدن در معنای دوم و سوم و چهارم، رقص شاد و رقص هنری و رقص عارفانه، نوشته و آنرا روا انگاشته اند؛ هر چند این سخنان چندان طنین انداز نگشته است. فی المثل، ابن سینا دررساله « فن شعر» می گوید:« ایقاعِ تنها که آهنگی در آن نیست در رقص یافت میشود؛ به این دلیل رقص با همراهی آهنگ بهتر میشود و بر نفس اثر میگذارد.»[۱۱] بر همین سیاق، خواجه نصیر طوسی در بحث از اموری که در در شعر ایجاد محاکات و خیال انگیزی می کنند، در فصل دومِ پ اساس الاقتباس[۱۲] می نویسد:
« و شعر محاکات به سه چیز کند: لحن و نغمه [آواها]، به وزن [ایقاع]، به نفسِ کلام…و این هر سه که گفتیم مجتمع و متفرّق تواند بود. مثلا محاکات به لحن تنها …و به وزن تنها در ایقاعات که به دست زدن و رقص ایجاد کنند.» در ادامه خواجه تاکید می کند که در رقص، اگر علاوه بر ایقاعات، لحن یعنی آهنگ هم باشد رقص بهتر میشود؛ چرا که رقص به سبب آن با لحنی/ آهنگی نیکوتر و آسانتر می شود که محاکات لحنیِ نفس را مستعدتر می گرداند.[۱۳]
از فیلسوفان و متکلمانِ شیعیِ یاد شده که در گذریم، ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم وعارفِ قرن پنجم، در کتاب « سماعِ» احیاء العلوم الدّین، درباره رقصیدن در معنایِ عرفی کلمه چنین می نویسد:
« و رقص سبب تحریک شادی و نشاط است و هر شادی که مباح است تحریک آن رواست و اگر حرام بودی عایشه – رضیالله عنها- به حبشیان ننگریستی با پیامبر در حال پای کوفتن ایشان.» [۱۴]
روایت دیگری از این امر را غزالی در کیمیای سعادت، که صورت ملخّص و فارسی شده ی احیاءالعلوم است، چنین آورده است: « عایشه روایت میکند که روز عید، زنگیان در مسجد بازی میکردند، رسول مرا گفت : خواهی که بینی؟ گفتم : خواهم. بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم، و چندان نظاره کردم که چند بار گفت که بس نباشد؟ و من گفتم: نه.»[۱۵]
غزالی، بر اساس آنچه در احیاء العلوم و کیمیای سعادت آمد، استدلال می کند و نتیجه می گیرد که رقصیدن حرام نیست؛ که اگر چنین بود، چطور پیامبر به اتفاق همسر خود به تماشای رقص حبشیان نشست و بر آن خرده نگرفت.[۱۶]
لبّ سخن بوعلی سینا، خواجه نصیر و غزالی، چنانکه در می یابم، از این قرار است که رقصیدن در معنای متعارف که متناسب با رقص شاد و رقص هنری به روایت نگارنده است؛ رقصِ مردم کوچه و بازار که شادی گستر و نشاط آور است، علی الاصول خالی از اشکال است.
رقصیدن، فعلی طبیعی است، نظیر افعال طبیعی دیگر: دویدن، درازکشیدن، چرخیدن، چرت زدن، شنا کردن، فریاد زدن و لیز خوردن … . فعلی که در آن اعضای بدن به نحوی موزون به حرکت در می آیند. مادامی که فعلی در حوزه افعال طبیعی است و تحتِ « عناوین اخلاقی» و « مفاهیم اخلاقی ستبر»[۱۷] قرار نگرفته، مشمول داوری اخلاقی قرار نمی گیرد. فرض کنید نوجوانی در حال کتک زدنِ برادر کوچک خود است. فعل کتک زدن، نظیر افعالی که آمد، فعلی طبیعی است و فی نفسه، متصف به اوصاف اخلاقی نمی شود. وقتی ذیلِ عنوان اخلاقیِ « آسیب رساندن به دیگران» [۱۸] قرار می گیرد، «ربط اخلاقی»[۱۹] پیدا می کند و به تعبیر دیوید راس، فیلسوف اخلاقی انگلیسیِ سده بیستم، در زمره ی « وظایف اخلاقیِ در نظر اول»[۲۰] قرار می گیرد و وصفی نادرست ساز می شود، به نحوی که اگر امر و ملاحظه اخلاقیِ دیگری در سیاق یاد شده در میان نباشد، کتک زدنِ برادر کوچک، کنشی بد و ناموجه می گردد؛ چرا که مصداقی از « آسیب زدن به دیگری» به حساب می آید.[۲۱]
بنا برآنچه آمد، فعل طبیعیِ رقصیدن، جهت قرار گرفتن در ترازوی اخلاق و توزین شدن، باید ذیل یکی از عناوین اخلاقیِ شناخته شده قرار گیرد. چنانکه در می یابم و شهودهای اخلاقی عرفی[۲۲] بر آن گواهی می دهد، عنوان اخلاقیِ مرتبط با رقصیدن عبارتست از «عفت».[۲۳] به تعبیر دیگر، اگر رقصیدن متضمنِ نقض رفتارعفیفانه باشد، می توان آنرا متصف به وصف بدی کرد و آنرا کنشی غیر اخلاقی انگاشت، در غیر اینصورت نه. در میان شقوق چهار گانه یاد شده، «رقص شاد»، « رقص هنری» و « رقص عارفانه»، کنش هایی غیر عفیفانه نیستند. در کشور ما، کثیری از رقص های قومی، نظیر رقص کردی[۲۴]، رقص ترکی، رقص گیلکی، رقص عربی، رقصهای خراسانی….، رقصهایی که با موسیقی های محلی و نواحی عجین گشته، همچنین رقص هایی که پس از پیروزیِ تیم های ورزشیِ ملی صورت می گیرد؛ هم شادی آور است، هم نشانه ی همبستگی قومی و ملی.[۲۵] امری که از مقوماتِ زندگی انسانی است و گریز و گزیری از آن نیست.[۲۶] ممکن است برخی استدلال کنند که این نوع از رقص، مصداقی از لهو و لعب است و از اینرو ناموجه و فرونهادنی. در پاسخ به این پرسش مقدّر، باید متذکر شد که اشتغالِ به سرگرمی و بازی، فی نفسه عملی غیر اخلاقی نیست. به تعبیر قرآن در سوره «حدید»، زندگىِ دنیا از جنس بازى و سرگرمى [۲۷]و فزونجویى در اموال و فرزندان است؛[۲۸] که: « اُستن این عالم ای جان غفلت است».[۲۹] صرفِ اشتغال بدین امور، اخلاقا مذموم و ناروا نیست؛ بلکه از منظر عالمِ اخلاقی چون غزالی، رخصت هایی اینچنین، مجالِ پرداختنِ به کارهای جدی در زندگی را فراهم می کند. می توان از پیِ غزالی روان شد و رقصیدن در معنای متعارف کلمه را، کنشی در راستای تسلیم نشدن به سختی ها و تلاطم های زندگی و امید بخشی به خود و دیگران قلمداد کرد؛ رفتاری که از آن بوی زندگی و آری گفتنِ به زیستنِ بر روی کره خاکی به مشام می رسد؛ وقتی کلمات به پایان می رسند و حرکاتِ بدن، جایگزین واژگان برای انتقال معنا و مخاطبه می گردند.
نیکوس کازانتزاکیس، در اثر درخشانِ زوربای یونانی که از روی آن فیلمی هم ساخته شده؛ فیلمی که با بازی آنتونی کوئین ماندگار شد؛ رقصی را به تصویر می کشد که زمانی برای اربابِ جوان موضوعیت پیدا می کند که تمام سرمایه ی خود را از دست داده و بین آسمان و زمین معلّق است. در این موقعیت، ارباب جوان از زوربا می خواهد که به او رقصیدن را یاد دهد. زوربا می گوید: «ارباب! من دهها هزار چیز دارم که برایت بگویم. هیچ کس را تا کنون به اندازه تو دوست نداشتهام. هزارها چیز دارم برایت بگویم ولی زبانم قاصر است. پس چشمهایت را خوب باز کن تا همه را برایت برقصم».[۳۰]
در واقع، در انتهای همسفر شدن با زوربا، نگرش اربابِ جوان به زندگی عوض می شود وچگونه زیستن را از او می آموزد، که: « ما هیچ، ما نگاه» و « بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه عشق تر است».[۳۱] ارباب جوان، آزادی و رهایی را در رقصیدن جستجو می کند؛ رقصیدنی که برای دقایقی، او را رها می سازد و اوقاتش را خوش می کند و آری گفتن به زندگی را در وضعیتی که زبان قاصر است، برایش رقم می زند. بر همین سیاق، سال گذشته در بحبوحه شیوعِ بلیه عالمگیر کرونا، ویدئوهای رقصی از پرستاران و دیگر اهالیِ کادر درمانِ داخل کشور منتشر شد، که در جای خود امید بخش بود و بوی زندگی می داد.[۳۲]
شیخ شهاب سهروردی، حکیم و عارف بزرگ سده ششم، به رغم اینکه اکثرعبادتش گرسنگی بود و کثیر السکوت؛ در عین حال، چنانکه محمد شهرزوری در شرح احوالش نوشته، به غایت سماع و نغمات موسیقی را دوست می داشت.[۳۳] او در فقره ای از قصه دلکشِ « فی حاله الطّفولیه» آورده است:
« شیخ را گفتم که دیگری بر می خیزد و با صاحبِ حالت در رقص موافقت می کند، از بهر چیست؟»
گفت: «دعویِ همراهی می کند و همدمی.»
گفتم: « بعد از حالت، صاحبِ حالت بر می خیزد و دست بر هم می نهد و هیچ نمی گوید.»
گفت: « آن چه هیچ نمی گوید، همه تن زبان است، به زبانِ حال، حال خویش عرضه می کند که به زبانِ مقال از آن حال حکایت نتوان کردن ».[۳۴]
هر چند سخنان شیخ مقتول، ناظر به رقص صوفیان است؛ اما سخن او مبنی بر اینکه در رقص، همۀ تن بدل به زبان می شود و در کارعرضه کردنِ « زبان حال»، به جای « زبان مقال»، قابل تعمیم دادن به «رقص شاد» و «رقص هنری» است و تداعی کننده ی سخن زوربا در زوربای یونانی.
آبراهام مازلو، روانشناسِ انسانگرای سده بیستم، « انسانِ خواستار تحقق خود»[۳۵] را برخوردار از سلامت روانِ فراوان می دانست؛[۳۶] او از مولفه های خواستاران تحقق خود، به روایت خویش پرده برگرفته است.[۳۷] در میان این اوصاف، می توان از « تجربه های اوج» و « آفرینندگی» سراغ گرفت؛ تجاربی که در موسیقی، هنر، رابطه رومانتیک و تماشای غروب دلپذیرِ آفتاب می تواند سربرآورد و شکوفایی را در جان فرد بنشاند. رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه ، از دیگرِ مصادیقِ تجربه های اوج و آفرینندگی اند ومتضمنِ افزایش شکوفایی روانیِ فرد. رقصیدن از جایی آغاز می شود که کلام به پایان می رسد و مکالمه جسم ها و بدن ها آغاز می شود؛ مکالمه ای که متضمنِ خلاقیت و رها شدگی و سبکباری است و تجاربی از جنسِ سرشار شدن و شکفتن و پرشدگی را برای رقصنده رقم می زند.
همچنین، گوردون آلپورت، از روانشناسانِ برجسته سده بیستم، یکی ازمولفه های « انسان بالغ» را توانایی خندیدن به خود و تسخر زدن در جهان پیرامون و ما فیها می داند؛ تسخر زدنی که ظرافتی دارد و با هزل، فاصله دارد.[۳۸] اشتغال به رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، این توانایی را درانسانهای پیرامونی افزایش می دهد و به بهبودِ سلامت روانِ شان مدد می رساند.
بنا برآنچه آمد، می توان چنین انگاشت که اشتغال به رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، منافاتی با شهودهای اخلاقی عرفی ندارند؛ چرا که مصداقِ رفتار غیرعفیفانه نیستند. عنایت داشته باشیم که شهودهای اخلاقیِ عرفی، اموری وابسته به سیاق اند و می توانند از عصری به عصری تغییر کنند؛ درعین حال، همچنان هنجاری[۳۹] اند و بایسته و برگرفتنی. علت اصلی این امر هم این است که مفاهیمی چون “عفت”، “خشونت” و “عدالت”، از جمله مفاهیم برساخته اجتماعی[۴۰] اند، مفاهیمی که مولفه ها و مصادیق شان می تواند از زمانی به زمانی دیگر تغییر کند و به تعبیر ویتگنشتاین، نوعی « شباهت خانوادگی»[۴۱] میان دایره مصادیق آنها در بستر تاریخ برقرار است؛ درعین حال، این امر، از هنجاری و بین الاذهانی[۴۲] بودنِ آنها نمی کاهد. روزگاری پرده نشین بودن و خلوت نشینیِ زنان، در جامعه ما مصداق رفتار عفیفانه بوده؛ اما امروزه حضور زنان در فضای عمومی، رفتاری غیر عفیفانه بحساب نمی آید. بر همین سیاق، تفکیکِ میان انواع رقص و سراغ گرفتن از ربط و نسبتِ میان آنها، می تواند تصویر و تلقی ما از حدود و ثغور رفتار عفیفانه و رفتار غیر عفیفانه در روزگار کنونی را منقح تر کند.
افزون بر این، می توان استدلال اخلاقیِ فایده گرایانه ای نیز به نفعِ رواییِ رقص شاد و رقص هنری اقامه کرد. مطابق با آموزه های « فایده گرایی قاعده محور»[۴۳] که مبتنی بر « اصل فایده»[۴۴] است؛ عملی اخلاقاً رواست که اگر به صورت قاعده ای در سطح جامعه درآید، متضمنِ بیشینه شدنِ فایده و کمینه شدن درد و رنج برای اکثریت شهروندان گردد. رقص شاد و رقص هنری، به توضیحی که آمد، از میزان دلنگرانی، پاشانی و پریشانیِ انسانهای پیرامونی می کاهد و بر حجم شادی و امید ایشان می افزاید. مدلول سخن فوق این است که این کنش، اخلاقا رواست.
از سوی دیگر، سالها پیش، در بحث از مقوله “حجاب”، در تشریح موضع مختار خود درباره رابطه میان دین و اخلاق، « نظریه حداقلی فرمان الاهیِ»[۴۵] را به تفصیل توضیح دادم.[۴۶] به نزد نگارنده، ازمنظرِ دلالت شناختی، وجود شناختی و روانشناختی، اخلاق مستقل از دین است. افزون بر این، از منظر معرفت شناختی، در شهودهای اخلاقی عرفی به دیده عنایت می نگرم و آنها را بر می کشم و در مواردی که آنها را با قرائت اولیه خویش از متن مقدس متعارض می بینم، سعیِ خویش را بکار می گیرم تا با بکار بستنِ آموزه های هرمنوتیستیِ موجه، تاویل و خوانشی روشن و روشمند از متن بدست دهم. همچنین اگر قرائت اولیه از متن مقدس ( قرآن) با شهودهای اخلاقیِ عرفی سازگار باشد، کنش یاد شده قابل قبول است و در ترازوی اخلاق، موجه. اما اگر متن مقدس نسبت به کنشِ مدّ نظر مسکوت باشد؛ باید شهودهایِ اخلاقی را برکشید و مطابق با آنها رفتار کرد.[۴۷]
در قرآن، مهمترین و معتبرترین سندِ مسلمانی، ذکری از مقوله رقص نرفته و اشارتی مستقیم و یا غیر مستقیم به رقصیدن مردان و زنان نشده است. ملاحظه اخلاقیِ متناظر با کنش طبیعیِ رقصیدن که در قرآن بدان پرداخته شده، عبارتست از رفتار «عفیفانه». در آیاتی چند از دو سوره « نور» و «احزاب»، مومنین و مومنات، دعوت به « غضّ بصر» و « حفظ فرج» شده اند.[۴۸] عنوانِ اخلاقیِ مستفاد از این دعوت، عبارتست از « عفت». لازمه این سخن این است که رفتار غیر عفیفانه، غیر اخلاقی و فرونهادنی است.
چنانکه آمد، رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، مصادیقی از رفتار غیر عفیفانه نیستند و نباید آنها را ناموجه انگاشت. شهودهای اخلاقیِ کثیری از انسانهای پیرامونی نیز بر این مهم تاکید می کند. آنچه از منظرِعموم فقها عبارتست از لهو و لعبِ مفسده انگیز، رقص اروتیک است، نه مطلقِ رقصیدن. خطایی که اینجا رخ داده، عبارتست از عدم تفکیک میان انواع رقص؛ چرا که بر رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، علی الاصول مفسده ای مترتب نمی شود.
فی المثل مرحومِ سید ابوالقاسم خویی گفته است: «رقصیدن زمانی حرام است، که با کارِ حرامی همراه باشد».[۴۹] مرحوم موسوی اردبیلی هم می گوید: «رقص مصداق لهو است و لهو حرام است».[۵۰] مرحوم فاضل لنکرانی هم بر این باور است که: «رقص حرام است چون حیاء را از بین می برد».[۵۱] فقیه معاصر، محمد ابراهیم جناتی هم فتوا داده است: «رقصیدن زن برای زن و مرد برای مرد اشکالی ندارد».
موارد فوق را از میان فتاوای مراجع و فقهای شناخه شده نقل کردم. ملاحظه می شود که هیچ یک از این فقها باور ندارند که نفسِ« رقصیدن»، عمل حرامی است؛ بلکه اگر با کار حرامی دیگر همراه باشد، و یا مصداق لهو باشد و یا متضمنِ نقض حیاء باشد، حرام اند. عدم تفکیک میان انواع رقص، سبب شده که عموم فقها، حکمی یکسان درباره انواع رقص بدهند و همه را با یک چوب برانند. به توضیحی که آمد و ادله ای که اقامه شد، رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، مصداق لهو نیستند و مفسده ای بر آنها مترتب نیست؛ از بین برنده حیا و عفت نیستند و کنشی غیرعفیفانه و ناموجه بحساب نمی آیند.
بگذریم از اینکه، واژگانِ « لهو و لعب» نیز در این میان رهزنی می کنند؛ چرا که بار معناییِ منفی ای[۵۲] دارند. اگر از معادل های فارسیِ «سرگرمی» و «بازی» استفاده کنیم، معنا بهتر منتقل می شود. اشتغال به بازی و سرگرمی، امری غیر اخلاقی نیست. میلیون ها نفر در داخل کشور به تماشای مسابقات ورزشی و یا فیلم های سینمایی می نشینند؛ اموری که مصداقی از سرگرمی اند؛ همچنین به بازیهای رایانه ای اشتغال دارند. این امور در جای خود فرحناک و نشاط آور اند و به تعبیر کوندرا در رمانِ بار هستی، زیستن بر روی این کره خاکی را برای خلایق تحمل پذیرتر می کنند و از میزان بار و ملالتِ آن می کاهند. ممکن است کسانی ترجیح دهند اوقات خود را به نحو دیگری سپری کنند و بازیها و سرگرمی های متعارف را فرو نهند و به تعبیر شوپنهاور، « لذات ذهنی» را برکشند. سالکان مدرنی که «هجوم خالی اطراف» را می چشند و « تنهایی معنوی» را مزه مزه می کنند و با آن انس دارند. اما لازمه این سخن این نیست که کسانی که به بازی و سرگرمی مشغول اند، مرتکب کار غیر اخلاقی می شوند. به تعبیر دیگر، پرداختن به اموری که از جنس سرگرمی اند، اموری که به تعبیر دینی می توانند« لغو» بحساب آیند،[۵۳] از انسان فضیلت مند[۵۴] به نحو اغلبی سر نمی زند؛ اما باید توجه داشت که در هرم پراکندگیِ کنشگران اخلاقی در عموم جوامع، « فضیلت گرایی اخلاقی»[۵۵] در راس هرم واقع شده و حاملان و قائلان کمتری دارد؛ در قیاس با « فایده گرایی اخلاقی» که در قاعده هرم قرار گرفته و شمولِ بسیاری در جوامع انسانی دارد؛ که در خور و متناسب با انسانهای متوسطی است که کره خاکی را پر کرده اند و خرقه ای تر دامن و سجاده ای شراب آلوده دارند.[۵۶] پس، می توان چنین انگاشت که اشتغال به رقص شاد و رقص هنری، مصادیقی از امور سرگرم کننده و شادی آورند و رفتارهایی موجه و روا.
علاوه بر ارزیابی اخلاقیِ رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه، به توضیحی که آمد؛ واکاویِ آن از منظر فقه شناسانه نیز ضروری می نماید. چنانکه در مباحث خویش درباب “حجاب” و “ازدواج عرفی” آورده ام؛ از میان فقهای شناخته شده، مرحوم احمد قابل، قائل به جواز فقهیِ نپوشاندن موی سر و گردنِ زنان و دختران بود. هم ایشان و هم مرحوم محمد صادقی تهرانی، با پیش کشیدنِ مبحث «نکاح معاطاتی»، ازروایی فقهیِ ازدواج عرفی/ ازدواج سفید سخن گفتند.[۵۷] هر چند عموم فقهای فریقین، با آرای فقهیِ احمد قابل و محمد صادقی تهرانی همداستان نیستند؛ در عین حال از منظر فقه شناسانه، می توان چنین انگاشت که رواییِ فقهیِ نپوشاندنِ موی سر و گردنِ زنان و دختران و همچنین ازدواج عرفی، اقوالی است که قائلانی در میان طایفه فقها دارد. در اینجا عِدّه و عُدّه اهمیتی ندارد؛ بلکه نفسِ این امر که قولی در میان فقهای مسلم و شناخه شده قائلی دارد، برای رواییِ آن از منظر فقه شناسانه کفایت می کند.
بر همین سیاق، ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم و عارفِ بزرگ قرن پنجم و ششم، چنانکه آمد، از جواز و رواییِ فقهیِ رقصیدنِ متعارف در آثار خویش پرده برگرفته است. افزون بر او، خواجه نصیر طوسی، متکلم، ریاضیدان و فقیه قرن هفتم نیز از رواییِ رقصِ عرفی سخن گفته است.[۵۸] از منظر فقه شناسانه، نفسِ این امر که فقیهانِ مسلمی بر جواز و رواییِ ِرقص عرفی صحه نهاده اند و این رای فقهی، قائلانی در میان فقیهان دارد، آنرا موجه و در خور درنگ می کند. به تعبیر دیگر، می توان از «امکانات سنت» سراغ گرفت و بر این مهم تاکید کرد که این سخن که رقصیدن حرمت ندارد، در درازنای سنتِ فقهی، مسبوق به سابقه بوده و قائلانی داشته است.
بنا برآنچه آمد و استدلال هایی که اقامه شد، می توان چنین نتیجه گیری کرد که «رقص شاد»، «رقص هنری» و «رقص صوفیانه»، به لحاظ اخلاقی قبحی ندارند و ناروا نیستند؛ چرا که شهودهای اخلاقیِ عرفی بر غیرعفیفانه بودنِ آنها گواهی نمی دهد. همچنین، نسبتِ میان رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه با سلامت روان تبیین شد. دربخش پایانیِ نوشتار، ادله ی فقهای چهارگانه یاد شده در حرمتِ «مطلقِ رقصیدن» نقد شد؛ استدلال هایی که به نزد نگارنده ازعدم تفکیک میان انواع رقص نشات می گیرد. همچنین استدلالی از منظر فقه شناسانه ( نه فقهی)، مبنی بر رواییِ رقص شاد، رقص هنری و رقص صوفیانه اقامه گردید.
منابع و پانوشتها
—————————————————————————
[۱] در مقدمه اثرِ « حجاب در ترازو» آورده ام: « اوایل دهه هشتاد شمسی که به کشور انگلستان سفر کردم… در کنار درس و مشقِ موظف در حوزه فرااخلاق و اخلاق هنجاری و تحقیق پیرامونِ مکاتب فلسفیِ « خاص گرایی اخلاقی» و « اخلاق در نظر اول»، دلمشغول ربط و نسبت میان دین و اخلاق بودم و در این باب می خواندم و می اندیشیدم. پس از اتمام تحصیل و بازگشت به ایران نیز، در دوره های متعددِ تدریس فلسفه اخلاق، به این مهم پرداختم و انواع روابط میان این دو مقوله را بررسی و تبیین کردم.»
افزون بر این، از اوایل دهه نود شمسی، بررسیدنِ ربط و نسبت میان اخلاق و فقه، با محوریت برخی از احکام فقهیِ اجتماعی را در دستور کار خویش قرار دادم. مقالات چهارگانه ام درباره مسئله حجاب که به همراه سه جستار دیگر در « حجاب در ترازو» منتشر شد، اولین گام در این راستا بود. پس از آن به سروقت احکام « ارتداد»، « سابّ النبی»، « سنگسار» و « مباهته» رفته و در قالب مقالات چندی، به روایت خویش به توزین آنها در ترازوی اخلاق همت گمارده و با وام کردن شهودهای اخلاقیِ عرفی، به نقد اخلاقیِ این احکام که از قضا هیچکدام شواهد و مستنداتِ قرآنی ندارند، پرداختم. همچنین با انتشارِ مقاله « روایات در ترازوی قرآن: بازخوانیِ انتقادی احکام فقهی از منظر اخلاقِ باور»، با مدّ نظر قرار دادنِ آموزه های « اخلاق باور»، به ربط و نسبت میان روایات و آیات قرآن و محوریتِ آیات قرآن از منظر خویش پرداختم.
افزون بر این، در دو مقاله تحت عنوان « ازدواج عرفی در ترازوی اخلاق»، به مسئله « ازدواج عرفی»، که از آن تحت عنوانِ « ازدواج سفید» هم یاد می شود، پرداختم و روایی اخلاقیِ آن را به بحث گذاشتم. تمام این مقالات، دردو اثرِ ورق روشن وقت: جستارهایی در نواندیشی دینی، هنر و فلسفه و وقت لطیف شن که طیِ دو سال پیش منتشر شده، گنجانده شده و بازنشر شده اند.
مقاله « رقص در ترازوی اخلاق» پس از اینها در می رسد و محصولِ تاملات یکساله ی اخیر نگارنده درباره این موضوع است.
[۲] از همه دوستان و عزیزانی که ویراست اول، دوم و سوم ِ مقاله را خواندند و نظراتِ عالمانه خود را با من در میان نهادند، صمیمانه سپاسگزارم.
[۳] تقسیم بندی یاد شده، به حصر منطقی نیست و علی الاصول می توان شقّ دیگری بدان افزود. چنانکه در می یابم، اهمّ شقوق رقص از این قرار است. به تعبیر منطقیون، رابطه میان شقوقِ چهارگانه رقص، « عموم خصوص من وجه» است. مثلا، میان رقص هنری و رقص صوفیانه، به رغمِ وجه افتراقی که وجود دارد، می توان وجه مشترکی را نیز سراغ گرفت.
برای آشنایی با « اوصاف اخلاقیِ خوب ساز» و « اصاف اخلاقیِ بدساز» در ادبیات فلسفه اخلاق معاصر، به عنوان نمونه نگاه کنید به:
سروش دباغ، عام و خاص در اخلاق، تهران، هرمس، ۱۳۸۸. فصل اول.
[۸] فیلم ویم وندرس تحت عنوان « پینا؛ برقصید، برقصید، وگرنه از دست می رویم»، رقص هنری را به زیبایی به تصویر می کشد. برای آشنایی بیشتر با این فیلم که چند سال پیش در جشنواره برلین به نمایش درآمد، نگاه کنید به مطلب « رقص؛ پاسخی جادویی به زیبایی زندگی» در لینک زیر:
[۹] اشاره به بیتی از یکی از غزلهای لطیفِ دیوان شمس:
ای هما کز سایه ات پر یافت کوه قاف نیز
ای همای خوش لقای آن جهانی شاد باش
تحفه های آن جهانی می رسانی دم به دم
می رسان و می رسان خوش می رسانی شاد باش
[۱۰] طی ده سال گذشته، چند بار در لندن و تورنتو در محافل رقصِ صوفیانه شرکت کرده ام؛ سماعی که با نواهای خوشِ سازهای موسیقی عجین گشته بود و احوال خوشی را نصیب بردم. برای آشنایی بیشتر با رقص صوفیانه (سماع)، به عنوان نمونه، نگاه کنید به دو اثر محققانه ذیل: .
نجیب مایل هروی، اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن: سماع نامه های فارسی، نشر نی، تهران، ۱۳۷۲.
نصر الله پورجوادی، « اباحه سماع: متن و تحلیل فتوایی از غزالی»، دو مجدد: پژوهشهایی درباره محمد غزالی و فخر رازی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۱، صفحات ۱۸-۳.
[۱۱] نقل از صفحه فیس بوک امیر مازیار، « در کوچه رندان» در لینک زیر:
https://www.facebook.com/abuemaad
[۱۲] انوار، سیدعبدالله؛ تعلیقه بر اساس الاقتباس خواجه نصیر طوسی؛ تهران: نشر مرکز، چاپ دوم ۱۳۹۷؛ جلد یکم: متن اساس الاقتباس؛ مقالت نهم؛ فصل دوم در تحقیق تخییل و محاکات و بیان وجوه استعمال آن.
[۱۴] نقل از صفحه فیس بوک امیر مازیار، « در کوچه رندان»
[۱۵] ابوحامد غزالی، کیمیای سعادت،به کوشش حسین خدیو جم، انتشارات علمی و فرهنگی مجلد اول، صفحه ۴۷۵.
[۱۶] روایت مورد استناد غزالی، شهرتی دارد و برخی از فقهای اهل سنتِ شافعی مذهب، آنرا دلیل بر مباح بودن رقص گرفته اند.
[۲۱] برای آشنایی بیشتر با آراء دیوید راس در زبان فارسی، به عنوان نمونه، نگاه کنید به :
سروش دباغ، درسگفتارهایی در فلسفه اخلاق، تهران، صراط، ۱۳۹۲، چاپ دوم، بخش دوم.
[۲۲] common-sensical moral intuitions
[۲۳] هشت سال پیش، هنگام نوشتنِ مقالات حجاب، پوشاندنِ موی سر و گردن، به عنوان فعلی طبیعی را ذیل عنوان اخلاقیِ « عفت» گنجاندم و درباره آن داروی اخلاقی و هنجاری کردم. عناوین اخلاقی محدودند؛ اما افعال طبیعی متعدد و متکثرند و باید آنها را جهت داوری اخلاقی، ذیلِ عناوین اخلاقی گنجاند.
[۲۴]برای آشناییِ با شکل، معنا و کارکرد رقص کردی، نگاه کنید به مطلبِ خواندنی ذیل، نوشته قطب الدین شیرازی:
[۲۵] به طور کلی، “رقص” در آداب و رسوم و فرهنگ ملت ها ریشه دارد و از سنن و زندگی مردمان و اقوام مختلف سخن می گوید. علاوه بر این، رقص و رقصیدن در تاریخ ملل هم جزئی از مناسبات اجتماعی بوده است. مردم شناسان و جامعه شناسان تحقیقات و پژوهش های نسبتا مفصلی درباب این موضوع انجام داده اند. برای مثال یحیی ذکاء، سلسله جستارهایی را درباره «تاریخ رقص در ایران» منتشر کرده است. برای بررسی این مقالات، رجوع کنید به پرتال جامع علوم انسانی، به نشانی زیر:
ensani.ir
[۲۷] شمس تبریزی در مقالات با عنایت به همین آیه سوره « حدید» آورده است:
« یکی شکایت می کرد از اهل دنیا. گفتند: دنیا لعب است و مزاح است در نظر رجال؛ در نظر کودکان لعب نیست، جِدّ است، فریضه است. اکنون اگر بازی و مزاح برنمی تابی بازی مکن. و اگر بر می تابی می زن و می خور خندان. که بازی را نمک او خنده است نه گریه». نقل از: خمی از شراب ربانی: گزیده مقالات شمس، انتخاب و توضیح: محمد علی موحد، تهران، انتشاران سخن، ۱۳۸۸، صفحه ۱۵۰.
[۲۹] اشاره به ابیاتی از دفتر اولِ مثنوی معنوی:
اُستن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
هوشیاری زان جهان است و چو آن
غالب آید پست گردد این جهان
[۳۰] نیکوس کازانتزاکیس، زوبای یونانی، ترجمه محمد قاضی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم، ۱۳۹۸.
[۳۱] سهراب سپهری، هشت کتاب؛ دفتر «حجم سبز»؛ شعر «شب تنهایی خوب».
[۳۲] چندی پیش، پس از انتشار ویدئوی رقصِ یکی از کارمندان دولت و خبر توبیخ او، همچنین انتشار خبرِ عذرخواهیِ مجری تلویزیون به سبب توصیه کارشناس برنامه ای به رقصیدن در شب یلدا، در کانال تلگرامیِ خود نوشتم:
پیشتر درباره فیلم « جهان با من برقص» نوشتم و مضامین اگزیستانسیلِ نیکوی آن درباره نسبت میان مرگ و زندگی به روایت خویش را برکشیدم و بسط دادم. افزون بر آنچه آوردم، به نظرم استفاده از «رقص» و « رقصیدن» از نقاط قوت این فیلم است. سکانس آخر فیلم که در آن بازیگران، دسته جمعی « دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره/ دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره/ ای دل دیگه بال و پر نداری/ داری پیر میشی و خبر نداری/ وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار/ وقتی ای دل به چشمون غزلخون می رسی خودتو نگه دار» را می خوانند و می رقصند، زیبا و به یاد ماندنی است. شخصیت «زوربا» در رمان درخشانِ « زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازنتزاکیس، در فقرات پایانی، به رغم بر باد رفتن زحمات چند ماهه اش و ویران شدن آنچه ساخته بودند؛ شروع به رقصیدن می کند و « ارباب» را هم به رقصیدن دعوت می کند. رقصیدن، فرد را معطوف به اینجا و اکنون می کند و با پس زدن نگرانی ها و پریشانی ها و « افکار خودکار منفی»، حس تعلیق در رقصنده ایجاد می کند، اوقاتش را خوش می گرداند و شادی را به سمت او می کوچاند. در سنت ما، عارفان خراسانی به نیکویی بر رقص سماع مهر تایید زده اند؛ رقصی که جنبه معنوی و زیبایی شناختی دارد. افزون بر سماع، می توان رقصی را برکشید که شادی گستر است و از آلام و رنج های پیرامونی می کاهد؛ کاری که تبیین علمی هم دارد و از طریق ترشح اندورفین، شادی و آرامش بیشتری را برای رقصنده رقم می زند. از اینرو، چنانکه اخیرا کارشناس محترم برنامه تلویزیون آورد، رقصیدن در ایام کرونایی، امر نیکو و شادی آوری است. اگر قرار به عذرخواهی باشد، تلویزیون باید بابت دروغزنی ها و تهمت های مستمرّی که طی سالیان اخیر در برنامه « بیست و سی» و برخی دیگر از برنامه های خود پراکنده و پرونده سازی هایی که برای شهروندان کرده، عذرخواهی کند؛ نه توصیه کاربردی و نیکوی یک کارشناس. افزون بر این، من اگر جای مدیران دولتی بودم، در این زمانه کروناییِ پر تب و تاب، به جای بازخواست و اخراج فلان کارمندی که در محل کارش رقصیده، می اندیشیدم چگونه می توان رخوت و تلخکامی و ناراحتیِِ ناشی از فشارهای اقتصادی و اجتماعی و کرونایی را در میان کارمندان، کاهش داد.
[۳۳] نگاه کنید به : شمس الدین محمد شهرزوری، « در احوال شیخ اشراق»، ترجمه مقصود علی تبریزی، در قصه های شیخ اشراق، ویراسته جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۹۸، چاپ سیزدهم، صفحه ۹۰.
علاوه بر کتاب «در احوال شیخ اشراق»، برای مطالعه بیش تر، ر.ک. پورنامداریان، تقی؛ عقل سرخ: شرح و تأویل داستان های رمزی سهروردی؛ تهران: سخن، ۱۳۹۴؛ بخش اول: شرح احوال و اندیشه های سهروردی.
کارل راجرز، دیگر روانشناسِ انسانگرای مشهورِ امریکاییِ معاصر، در آثار خویش از « انسانِ با کنش کامل» سخن گفته و آنرا مقومِ سلامت روان انگاشته است.
[۳۶]اخیرا درسگفتار « نظریه های شخصیت به روایت آدلر و مازلو» را در « کانون نگرش نو» به پایان بردم؛ در این درسگفتار نظریاتِ مازلو را به بحث گذاشتم. برای شنیدنِ برخی از فایل های صوتی این دروس، مراجعه کنید به:
www.soroushdabagh.ir
[۳۷] برای آشنایی با آرای مازلو و راجرز، به عنوان نمونه، نگاه کنید به :
-Motsching-Pitrik, R., & Barrett-Lennard, G. (2010). Co-Actualization: A new construct in understanding well-functioning relationships. Journal of Humanistic Psychology, ۵۰ (۳), ۳۷۴-۳۹۸.
-Schultz, D. P. & Schultz, S. E. (2016). Theories of Personality, CA: Wadsworth, 11th edition.
[۳۸] برای آشنایی با آرای آلپورت در این باب، به عنوان نمونه نگاه کنید به :
دوان شولتس، روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، تهران، نشر پیکان، ۱۳۹۳، فصل دوم.
در بحث از « طنز الاهیاتی»، به مناسبتِ بحث از مفهوم « مکانیسم های دفاعیِ بالغانه»، استشهادی به این موضع آلپورت کردم. نگاه کنید به:
سروش دباغ، « الاهیات سینوی، طنز الاهایتی و معضل شرّ» و « طنز الاهیاتی و اعتراض الاهیاتی»، در ردّ آبی روایت، تورنتو، نشر سهروردی، ۱۳۹۹. جلد اول.
[۴۰] socially-constructed concepts
[۴۵] weak divine command theory
برای آشنایی بیشتر با این نظریه، به عنوان نمونه نگاه کنید به :
Robert Adams (1987), “ A Modified Command Theory of Ethical Wrongness’, in The Virtue of Faith and Other Essays in Philosophical Theology, Oxford University Press.
« حجاب در ترازوی اخلاق»، حجاب در ترازو، لندن، نشر اچ اند اس، ۱۳۹۶.
[۴۷] برای بسط بیشتر این مطلب، نگاه کنید به :
« مسئله حجاب و فهم روشمند از قرآن»، حجاب در ترازو.
[۴۸] قرآن کریم، سوره «نور»، آیات ۳۰ و ۳۱.
سید ابولقاسم خویی، صراط النجاه، جلد اول، صفحه ۳۷۲. [۴۹]
[۵۰] سید موسوی اردبیلی، رساله فی الغناء، استفتائات جدید، جلد اول، صفحه ۲۱۹.
[۵۱] فاصل لنکرانی، جامع المسائل، صفحه ۴۴۳.
[۵۳] به عنوان نمونه، در قران در آیه ۲ سوره « مومنون» آمده است که مومنان از « سخن لغو» اعراض می کنند و روی بر می گردانند. در عین حال، تصویر جامع الاطرافِ قرآنازجهان، چنانکه می فهمم، این نیست که مومنان آنرا پر کرده اند.
[۵۶] اشاره به این بیت نغز حافظ:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
«ازدواج عرفی در ترازوی اخلاق»، ورق روشن وقت: جستارهایی در نواندیشی دینی، فلسفه و هنر، تورنتو، نشر سهروردی، ۱۳۹۷.
[۵۸] خواجه نصیر طوسی را بیشتر با آثار گرانسنگش در حوزه های کلام، فلسفه، ریاضیات و نجوم می شناسیم. درعین حال، او فقیه هم هست و آثار فقهی چندی از او بر جای مانده است؛ برای مثال، یکی از آثار او در علم فقه، جواهر الفرایض است که « ارث» در احکام فقهی را بررسیده است.
23 پاسخ
لطفا یکنفر در باره. قر آمدن، قر و قمیش ،قر ریختن ،توضیح دهد.
باران محترم، بهتر بود یک نمونه از تئوری زیباییشناختی اسلام را که گفته اید در نیمی از زبانهای زنده و مرده جهان موجود است و شما خوانده اید نشان میدادید، اگر نه ادعا آسان است. به آگاهیتان میرسانم که در تاریخ اسلام تنها ابن سینا اشاراتی به موسیقی کرده ولی آن هم در ارتباط با قواعد ریاضی که هیچ ربطی به موضوع استتیک ندارد. ولی اگر توان یادگیری دارید سدها نوشته و تئوری فلسفی/هنری (به تالیف کفار) از افلاطون گرفته تا کانت، شوپنهاور، سارتر، بوردیو … را میتوانید همه جا پیدا کنید. موفق باشید.
شما فقط فارابی و عبدالقادر مراغی را علی الحساب کنار گذاشتید که بسیار مفصل تر و جدی تر از ابن سینا در موسیقی و رقص بوده اند و این را تئوری پردازی کرده اند. نویسنده ها و فیلسوف های عرب هم به مراتب جدی تر و وسیع تر در این زمینه ها نوشته اند.
همچنان که عرض کردم جنابعالی در جسارت در نظر حتی از نویسنده کم عمق و کم مطالعه هم ” شجاع تر” هستید. خصوصاً بکار بردن عبارت ” فقط ابن سینا” …..خیلی شجاعت میخواهد. مردم ایران خیلی عجیبند واقعاً
جناب، آیا شما معنی تئوری را میفهمید یا نه؟ حرفهای بوعلی و فارابی در باره فواصل ریاضی، و به خصوص مراغه ای، در باره سیستمهای موسیقی(مقامی) است ولی اینها هیچکدام تئوری و فلسفه زیبایی شناختی نیستند. ضمنا اگر با “ایرانیها” مشکلی دارید مسئله خودتان است، بهتر است به سایتهای عربی، اردو و پشتو بچسبید و اگر چیزی در باره تئوری استتیک، به ویژه از نوع مرغوب اسلامی پیدا کردید با بقیه طالبان جشن بگیرید.
البته که با ایرانی مشکلی ندارم. با هیچ انسانی مشکل ندارم. اما با توهم و دروغ و فریب و تنگ نظری و خفقان و تحمیل و دیکتاتوری و ناآگاهی و گنده گوئی و نژاد پرستی، با شر و تاریکی و توهم تاریخی و تاریخ زدگی، به طور خلاصه با جباریت مذهب و لومپن فاشیسم فارسی مخالفم. یا صادقانه تر “دشمن خونی” هستم.
مجموعه کلماتی که به کار برده ای نشاندهنده انبوهی از عقده و نفرت و درماندگی است. دلیلش هرچه هست خود دانید. دشمن خونی بودن یعنی تعصب و بیمایگی و خارج از موضوع این گفتگو. بدون سواد متوسط و سلامت روانی به هیچ نتیجه ای نخواهی رسید. برو به سلامت.
دشمن خونی جباریت مذهبی و لومپن فاشیسم فارسی یکی از افتخارات امثال من و هر انسان آزادی خواه دیگر است. در مورد امثال تو قضاوت ساده است: تا تو و ملا هستید، انسان ایرانی به هیچ جا نخواهد رسید. تو و ملا خلاصه شرّ دنیای انسانی هستید، در واقع نفرت از توست و به تو باز میگردد. موجودات بی ابتکار و خلّاقیت، بیفکر و پر مدعا هستید که از فرط تکرار دروغهای سخیف فاشیست ها به جوک های بی مزه محافل بدل شده اید. تقدیر شما – جامعه لومپن فاشیست های فارس – بیچارگی است. درست از همین بیچارگیست که به فحاشی رو اورده اید. او زیر عبا پنهان است و تو پشت پرت و پلا. درست مثل مابقی لومپن فاشیست ها.
اما در مورد این “عقده” درست فهمیدی (و چه عجیب…): من قدر این عقده و نفرت “مقدس” را میدانم و آن را به سرتاپای تاریخ دروغ و بدبختی و نکبت شما ترجیح میدهم. من از تو و ملا نفرت دارم، همچنانکه از هر زشتی و پلیدی دیگری. اما در مورد این خیال که ممکن است من “بروم” اشتباه کردی: “من” اینجا هستم و جائی هم نخواهم رفت. من کارم این است که باشم و تو و ملا را رسوا کنم و این وظیفه مقدس را سر کلاسهایم در دانشگاه و یا اینجا و هر جای دیگری که بتوانم سرسختانه پی میگیرم تا ” تو و ملّا ” بروید تا انسان به آزادی نزدیکتر شود.
کمر،پا ،شانه درد هم دارد
” متاسفانه طرح این موضوعات که برای انسان امروزی بسیار بدیهی مینماید و حل شده است از آنان که داعیه نو اندیشی دینی دارند بعید است ، با تاسف مضاعف اکثریت نو اندیشان دینی یا روشنفکران دینی بجز تعداد انگشت شمار، به جای اینکه طرحی نو دراندازند ، کارشان شده درج نظریات و بازگویی احادیث و فلان ابن فلان ابن فلان به نقل از فلان اینجوری گفت ویا بازگویی تاریخ دین ، اما خود جراتِ ابراز وتولید علم واندیشه جدید که منجر به نگرشی جامع و جهانی با پتانسیل ارتجاعی را ندارند ، دین صرفا فقط عبادت نیست بلکه کشف حقایق در لابلای واقعیت و منطق بشر در زمانه خود است پاسخ به سوالات انسان قرن ۲۱ ذکاوت و فراست وکمال کلام جدید و تیزتری میخواهد . با کلام و منطق و حدیث ۳ هزار سال پیش نتیجه ای جالب و درخور ذهن هوشمند بشر امروز نخواهد داشت… “
” سلام …
فرصت سوزی و وقت کُشی به بهانه روشنفکری دینی ظلم و گناه کمی نیست ، مثلا این فرمول و بحث در مورد رقص ، چه مشکل و درد مهمی را از جامعه ایرانِ روبه نابودی اقتصادی و مردم گرسنه وجوانان بیکار وبی آینده حل میکند؟! اصلا مگر برای با اخلاق بودن حتما باید دینِ بخصوصی داشت ؟ نهایت تنزل مقام بشر است که از ترس جهنم و شکنجه آن دنیا خود را ملزم به با اخلاق بودن بداند ، اصولا این نوع اخلاق اخلاق حقیقی نیست بلکه فیلم بازی کردن اخلاق است . برای رقص و آواز هم خود شخص میتواند تشخیص دهد چه هنگام ودر چه مجلسی چه رقصی بکند ، اینهمه رساله و تاریخ و شرط و شروط نمی خواهد ..انگار نویسنده محترم یادش رفته در چه قرنی هستیم و همچنان آرزوی زیستن در قرن امام غزالی را دارند .. به کجای اینکار میگویند روشنفکری دینی و بجلو راندن دین برمبنای زمان؟ اینجور مباحث بیشتر چکش زدن بر میخ رادیکالیسم دینی و محکم کردن آن است . وظیفه روشنفکر دینی حذف حواشی و ضم۱۱ینه های غیر ضروری از دین است ..پیشنهاد میکنم یک تحقیق و مقاله هم در مورد پای چپ و راست هنگام ورود به توالت بنویسند .
با عرض پوزش از همگی بخصوص نویسنده گرامی ..”
از نویسنده ،توقع بیشتری داریم .
همه موضوعات مهم است ،ولی
آیا این مهمترین موضوعی ای است که ایشان میتواند در شرایط حاضر مطرح کند.
آیا این بی تفاوتی در برابر هزار و یک درد خلق ایران نیست ؟
ایکاش ایشان در باره روشهای رسیدن
و نگهداری به حقوق شهروندی ،
ملی ،انسانی ،بین الملل ،و….
درباره تقسیم قدرت بین ملت ،
حکومت ،و ارباب تصمیم گیرنده ،
رهبری و رهبران و رهبریت
وظایف مسئولان حکومتی ،
بطور کامل با مصادیق صحبت
میکرد .
شمارا بخدا حالا ، چه کسی حال
رقص دارد.
با ملت خالص باشیم ،خلوص
اگر در تمام تاریخ اسلام یک نوشته یا تئوری هنری یا زیبایی شناختی پیدا کردید آنوقت در باره رقص هم اظهار نظر کنید. بهتر است نویسنده به همان دغدغههای اسلامی بچسبد و در باره آنچه که هیچ استعداد و اطلاعی در آن ندارد خودنمایی نکند.
جناب رهگذر، تاریخ جوامع اسلامی/اسلام پر است از منابع در مورد رقص، موسیقی و موسیقی ریتمیک تخصصی رقص/انواع رقص. برای بنده بدیهی است که جنابعالی عربی و یا یکی از زبانهای اصلی دنیای اسلام – ترکی، اردو، و انگلیسی – آشنا نستید و اطلاعات شما در این زمینه ها از نویسنده محترم مقاله هم کمتر است. ولی خب همانند نویسنده محترم این مقاله “شجاعت” خاصی دارید و این قابل “تحسین” است. هر وقت دانش جنابعالی در یکی از این زبانها به گونه ای توسعه پیدا کرد که منابع اصلی را به زبان اصلی بخوانید، حتماً به منابع زیادی در مورد رقص برخواهید خورد. گر چه اعتراف میکنم شجاعت شما شخصاً من را غافلگیر کرد.
باران محترم، بهتر بود یک نمونه از تئوری زیبایی شناختی اسلام را که
گفته اید در نیمی از زبانهای زنده و مرده جهان موجود است و شما خوانده اید نشان میدادید، اگر نه ادعا آسان است. به آگاهیتان می رسانم که در تاریخ اسلام تنها ابن سینا اشاراتی به موسیقی کرده آن هم فقط در ارتباط با قواعد ریاضی که هیچ ربطی به موضوع استتیک ندارد. ولی اگر توان یادگیری دارید سدها نوشته و تئوری فلسفی/ هنری را (به نوشته کفار) از افلاطون گرفته تا کانت، شوپنهاور، سارتر، بوردیو … همه جا میتوانید پیدا کنید، موفق باشید.
ا
نویسنده محترم در تعریف به قول ایشان رقص اوروتیک گفته اند: رقص اروتیک توام با برانگیختگیِ جنسی است و رقصنده ( اعمّ از زن و مرد)، به نیت برانگیختنِ قوایِ جنسی بیننده، می رقصد.
و توضیح نداده اند چرا این رقص که متضمن آسیبی به کسی هم نیست چرا بد یا غیر اخلاقی ست.
به نظر میرسد نویسنده محترم در درک عمیقتر موضوع شگفت و اعجاب انگیزی مثل رقص کوتاه رفته اند و ظاهراً شجاعت کافی در رابطه با موضوع نداشته اند. تقسیم بندی ایشان از رقص و انواع آن هم ساده انگارانه و ناشی از نا آشنائی ایشان از رقص است. جنبه های “زیبائی شناسانه” رقص و تنوع و در هم آمیختگی فوق العاده آن هم از چشم ایشان دور مانده. رقص موضوع خیلی عمیق و با اهمیتی است؛ ویکی پیدیا گونه نوشتن برای بیان زیبائی و عمق و اهمیت آن کافی نیست
بادرود
همواره گفته میشود که چرا مسلمانان در همه زمینهها از ملل دیگر عقب ماندهاند. یکی از پاسخ هایی که می توان به این پرسش داد این است که مناقشات فکری و اندیشه گی آنها مسائلی از قبیل حرمت شرعی رقص و امثال اینها ست. مومنین دراین جوامع هنوز در دوران صدر اسلام زندگی می کنند.
با عرض سلام. این تقسیم بندی انواع رقص برای مومن ایجاد اشکال میکند. به طور مثال آیا یک مسلمان متدین اجاز دارد که رقص باله دریاچه قو چایفکوسکی را تماشا کند. آیا یک زن مسلمان اجاز دارد رقص در ژیمناستیک را اجرا کند. آیا رقص بابا کرم سنتی است، یا عارفان (چه مسلح یا غیر) حق ترقص آن را دارند. آیا کسی (زن و یا مرد) اجاز دارد که رقاص حرفه ایی باشد. داور اینکه کدام رقص چه جنبه ایی دارد کیست؟ آیا گشت ارشاد میتواند هم زمان گشت ترقص هم باشد. آیا به عوض اینهمه تحقیق و سخنرانی کافی نبود که فقط بنویسیم:
هر که میخواهد که برقصد، بگذار که برقصد.
” آقای علی سون شما کمی مطالعه کنید خواهید فهمید برخی از سبک رقص ها را مسلمانان و همان عارفان مسلح ابداع کردند ، منباب مثال رقص کوردی وقتی که کاروان یا روستایی را غارت میکردند بعد از تقسیم غنائم مسلمانان شروع به پایکوبی میکردنگلی به جای پارچه ، شمشیر را درهوا تکان میدادند … روایت است از فلان ابن فلان ابن فلان که از پدر جد بزرگ خود شنیده است هنگام فتح شوشتر بزرگان لشکر تا ۴۰ شبانه روز رقص و هلهله میکردند و سر ازپای نمی شناختند.. از همانجا لُرها رقص لُری ابداع کردند ..
نه مویز جان. نه آقای علی سون و نه شما و نه هیچ کدام از اعضای قبیله نقستان نیاز به مطالعه و دانستن و تحلیل ندارید. شما که آلمانی، انگلیسی یا فرانسوی و غیره نیستید که برای درک یک موضوع ساده چه در علوم انسانی و چه در ساینس ممکن است همه عمرشان را وقف منند. جنابعالی ایرانی/فارس هستید: شما پیش از این و در مورد همه چیز همه چیز میدانید. و برای اظهار نظر فقط کافیست کمی دهان مبارک را باز کنید – به همراه کمی مزه – کار تمام است و همه باید در برابر شماها دولا تعظیم کنند. با وجود نوابغ درجه اولی مثل جنابعالی، علی سو، رهگذر، علی آقا کبیری و چندین نابغه کثیرالوجوه دیگر که اینجا حاضرند – همیشه و همواره حاضر وهمیشه در صحنه اند – نمیدانم چرا انسان معاصر تا این درجه دچار بحران است و مشکل دارد. چرا قدر شما دانسته نشده است. به نظرم شما اعلام ظهور بفرمائید. جهان به شما و ذهن شما و مهمتر مزه تان نیاز مبرم دارد. شرم هم احساسیست انقلابی که مسلماً ایرانی/فارس به آن نیاز ندارد…
” متاسفم که شما هم از موهبت خدادادی ایرانیان اصیل در درک وفهمِ چیزهای بدیهی و بسیار ساده ای مانند علوم انسانی برخوردار نیستید و انگارید ۵۰ سال مطالعه وتحقیق کنید که کدام خدا و کدام پیامبر و کدام فیلسوف در دکان دین فروشی خود به شما اجازه میدهد برقصید و یا بخندید .
لابد شما ۲۰ سال در کتابخانه های بریتانیا و آلمان و فرانسه مطالعه آزمایش میکنید که آیا خنده حرام است یا نه و اگر حلال است چه اندازه اجازه داریم بخندیم یا لبهایمان هنگام لبخند چند سانتیمتر با ز شود که به جهنم نرویم ؟ مشکل امثال شما ما نیستیم مشکل شما ها واسانیدی که نانشان را از نام خدا در میآورند این است که چون نتوانسته اید در دانشگاه رشته های پزشکی یا مهندسی قبول شوید ناچارا چسبیده اید به علوم انسانی وناچارید با سفسطه و خودبزرگبینی از آن نان بسازید که البته در مقابل ایرانی پارسی اصیل نانتان آجر است ، چون سرشت ایرانیان را از روز ازل از عشق آفریده اند و فی البداهه شاعر و عارف و صوفی و رند و خالص و اهل هستند البته اگر همین چند درصد کمی هم که از زیر تیغ وحشی های دزد وغارتگر و کینه توزی چون اسکندر و مغول وچنگیز و محمود و اعراب بی خدا جان سالم بدر برده ونژادشان مجوز مانده باشد … باران جان وقتی فرنگیهای متجاوز در بیابان قضای حاجت میکردند وبا برگ درخت و سنگ خودت پاک ، ایرانیان در شهرهای خویش مانند بمور ( بم) سیستم لوله کشی آب فاضلاب داشتند و در منازل خویش توالت ، اما آنزمان انگلوساکسونها حتی چیزی به نام خشت ندیده بودند ، ما لا اقل شهامت آنرا داریم که با یک اسم اینجا بیاییم و همیشگی حضورمان را اعلام کنیم وگرنه مانند شما میتوانستیم هر دقیقه اما با چندین و چنده نام دیگر حضور شمیرانی وسرسبزمان را مخفی کنیم از نژادپرستی و کینه ات به ایرانیان باطنت بد جوری ملتهب است دوست عزیز ” التماس سلامت عقل “
پاسخ شما حداقل باعث شعف و خنده های بسیار شد. مثل یک نوار پر کرده و “تمام شده” میمانید, در معرض نقد به ثانیه ای دروغ های سخیفی که نئو-فاشیسم ایرانی/فارسی برای بیش از صد سال گفته است را “تکرار” میکنید و چون، مثل هر “لومپن فاشیست” دیگری فاقد احساس انسانی، ابتکار و خصوصاً شرم هستید از این تکرار خسته نمیشوید هر چند از آنجا که بیرون از ذهن بیمار و فاشیست امثال شما “انسان ها” /دیگری زندگی میکنند و مسلماٌ مثل شما فکر نمیکنند/نمیتوانند مثل شما فکر کنند — به این دلیل که بر خلاف شما تاریخ فاشیسم و نژاد پرستی حداقل برای بخشی از انسانها تمام شده—این “تکرار” ملال آور، پوک و پوچ و بی معنیست. تقریباً بدیهی بود برای من که شما سر در کدام “کاسه” دارید: ایرانی/فارس چنان در زندان تنگ و تاریک ذهنیت متوهم خودش گرفتار است که آگاهی، برابری و آزادی را مثل دشنام به هویت خودش میبیند و به واقع هم چنین است: شما دشمن آزادی و برابری و آگاهی هستید. آنچه “فرهنگ” شما را میتواند نشان دهد چیزی مثل “ضد آگاهی” است. و چون فعلاً و تا اطلاع ثانوی حد اقل در در آکادمیا و هر جا که عقل و اندیشیدن مسئله است “”آگاهی و حقیقت”” و دلیل حرف اول را میزند امثال شما جائی در آن ندارید و حد اقل در دنیای متمدن – نه در “جامعه لومپن فاشیست فارسی ” نسل شما در حال انقراض است. و اگر این اتفاق بیفتد و جامعه انسانی از شر “هذیان های شرور” شما راحت شود میشود به انسان ایرانی هم امید داشت. میشود امید داشت که انسان ایرانی هم، آزاد از توهمات ابلهانه تاریخ زده صد سال اخیر و آزاد از مذهب جباریت حاکم همراه جوامع دیگر انسانی به آنچه که شایسته است – شایسته انسان است – برسند، اگر فاشیسم مذهبی و لومپن فاشیسم فارسی نباشند، امیدوارم.
به هر حال میزان ناآگاهی و ذهنیت عمیقاً متوهم شما از بس بی معنا بود موجب خنده های طولانی شد و از این بابت یک تشکر به شما بدهکارم!
دوست محترم جناب مویز
این ملاها تمام امور این مملکت را وارونه کرده اند. از قضا، چندی پیش راهنمای زیارت عتبات عالیات نیز به سربالا رفتن آب در جنب بقعۀ مبارک امام سوم شیعیان در کربلا، شهادت داده بود.
زیدی از این خبر برآشفت. جناب آرامش دوستدار او را به اندرزی نواخت که “مگر قراره ما به هر مزخرفی پاسخ دهیم؟”
علی ایحال، در این ملک چنان رشتۀ امورات جاریه از هم گسیخته که بیطار پای در گیوۀ کحال، ملا در نقش رمال و امور مجلس در ید قدرت آجرلو و نجار.
بماند…
بخت با این حقیر یاری کرد که در طول عمر بی ثمر خود گرفتار فاطمه ارّه نشد. وگرنه چنانچه از بخت بد فاطمه ارّه ای بر اریکۀ فقاهت جلوس میکرد، از آن پس من و شما ماکان فصار کاسمه شده و از لطف و مرحمت استاد فقه و معرفت که آوازۀ شهرتش از جابلقا به جابلسا و حتی به سوئد و توبینگن هم رسیده، به فیض سقوط اخلاقی در هم صحبتی با چنین اسطورۀ علم و دانش نائل شده بودیم.
قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
اصطلاحاً “عشوه شتری” …
یا دوی علی دولابی..!!
دیدگاهها بستهاند.