دشواره‌ی «تواتر»

عدنان فلاحی

آقای محمد حسینی در نوشتاری با عنوان «نواندیشان دینی و غرابت مفهومی یک حدیث» که در سایت زیتون منتشر شده است، ضمن اشاره به نوشتار نگارنده درباره‌ی خبر واحد «اُمرت أن اقاتلَ الناس…» با استناد به سخن برخی محدثان عصر مملوکی و دوران متأخر مدعی شده‌اند که این روایت متواتر بوده و در صدور آن نباید شک کرد. می‌کوشم در چند نکته این ادعا را راستی‌آزمایی کنم.

الف) معنای تواتر
حقیقت این است که فقها در تحدید و تعیین معنای متواتر و نیز در تعیین مصادیق آن هیچ اتفاق نظری ندارند. غلوها و زیاده‌روی‌های برخی محدثین در متواتر خواندن بسیاری از احادیث نیز این موضوع را تغییر نخواهد داد. برای تبیین این موضوع می‌شود به شافعی (۲۰۴هـ) مراجعه کرد. شافعی معارف دینی را من‌حیث ارزش و اعتبار معرفت‌شناسانه به دو بخش تقسیم می‌کند: علم عامه یا اخبار عامه، و اخبار خاصه. این نوعی تقسیم‌بندی‌ست  که می‌توان آن را معادل تقسیم‌بندی اصولیان بعد از شافعی درباره‌ی دوگانه‌ی خبر واحد و خبر متواتر دانست؛ چراکه شافعی در تعریف علم عامه می‌گوید: «علم عامه که هیچ بالغ عاقلی راهی به جهل نسبت به آن ندارد… مثل نمازهای پنجگانه، وجوب روزه ماه رمضان، حج در صورت استطاعت، زکات در اموال، حرمت زنا و قتل و سرقت و خمر و هرآنچه که شبیه به این موارد باشد…»[۱]. شافعی سپس درباره‌ی علم عامه می‌گوید: «این علم عام، مجال نقل غلط یا تأویل و نزاع را ندارد»[۲].

بنابراین علم عامه که متواترات هم جزیی از آن هستند مجال شک و چون و چرا ندارند چنان‌که خطیب بغدادی (۴۶۳هـ) در تعریف متواتر می‌گوید: «خبر متواتر آن است که عده‌ای آن را گزارش کنند به طوری که تعداد آنها به حدی باشد که عادتاً، اتفاق همگی‌شان بر کذب مُحال باشد»[۳].

اما آیا می‌توان هر حدیثی را به صرف اینکه در قرن سوم و چهارم هجری مشهور شده متواتر خواند؟ غزالی (۵۰۵هـ) می‌گوید: «درجه‌ی تواتر چنین است که امکان شک در [صحتِ] آن وجود نداشته باشد مثل علم به وجود انبیا و شهرهای معروف و غیره. ضمن این که متواتر در تمام اعصار یکی پس از دیگری تا عصر نبوت جاری باشد پس آیا می‌توان گمان کرد که در یکی از این دوره‌ها عدد تواتر [راویان] دچار نقص شود؟ شرط تواتر چنین نقصی را نمی‌پذیرد چنانکه در مورد قرآن چنین تواتری وجود دارد اما در مورد غیرقرآن، درک چنین تواتری مبهم است»[۴].
بنابراین برخلاف غلو محدثین در تعداد احادیث متواتر، این احادیث بسیار کم‌یاب هستند چنان‌که فقیه و محدث برجسته‌ی شافعی، نَوَوی (۶۷۶هـ)، می‌گوید: «حدیث متواتر بسیار کمیاب است به حدی که تقریباً در روایات محدّثین یافت نمی‌شود»[۵] و شاطبی (۷۹۰هـ) نیز بر این نکته تأکید می‌کند: «دشوار است که حدیثی متواتر از رسول الله (ص)، پیدا شود»[۶].

ب) ادعای تواتر حدیث «امرت ان اقاتل الناس…»
پیش از ورود به بررسی این ادعا، اجازه دهید تعریف هوشمندانه‌ای که شیخ محمود شلتوت (۱۹۶۳م) مفتی فقید مصر از حد متواتر می‌دهد را مرور کنیم. شلتوت می‌گوید:
«حدیثی که تمام کتب متداولِ مشهور آن را ثبت نکرده باشند، یا این که ثبت کرده باشند لکن نه از راویان مختلف، یا این که از راویان مختلف ثبت کرده باشند لکن این رویه در تمام طبقات راویان وجود نداشته باشد بلکه در بعضی طبقات راویان چنین باشد، چنین حدیثی به اتفاق جمیع علما متواتر نیست»[۷].

اما آیا خبر «امرت ان اقاتل الناس…» این ویژگی را دارد؟ پیش‌تر گفته شد که این حدیث در مشهورترین روایات موطأ مالک (۱۷۹هـ) ـ روایت شیبانی و روایت لیثی ـ وجود ندارد. نیز در هیچ‌یک از مصنفات بنیان‌گذاران فقه حنفی ـ قاضی شیبانی و ابویوسف ـ نیست. این یک اصل قُدَمایی و صد البته فراموش‌شده است که برخی محدثان دست‌کم تا دوره‌ی شافعی، احادیثی را که در مصادر حجازی وجود نداشت قبول نمی‌کردند[۸]. آنها به‌درستی معتقد بودند که امکان ندارد حدیثی فی المثل در حجاز و در سال ۱۷۰هـ به گوش کسی نخورده باشد اما در عراق یا در بخارا یا در شامات در سال ۲۵۰هــ ظاهر شود.

جناب محمد حسینی برای اثبات تواتر این روایت به کتاب «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» ارجاع می‌دهد که الکتانی (۱۹۲۷م) در قرن بیستم تألیف کرده و به شکل غلوآمیزی صدها حدیث گاه ضعیف را نیز به عنوان احادیث متواتر معرفی کرده است. برای اثبات این موضوع  سه نمونه از مدعیات این کتاب را به ترازوی محدثان و فقهای بزرگ اهل سنت خواهم بُرد.

مثلاً کتّانی ادعا کرده که حدیث حرمت ازدواج هم‌زمان با زن و عمه‌اش یا خاله‌اش، از متواترات است و از ۱۶نفر از صحابه نقل شده است[۹]؛ این در حالی است که ۱۲۰۰سال قبل از الکتانی، شافعی در انتهای قرن دوم و ابتدای قرن سوم درباره‌ی این حدیث می‌نویسد: «نقل این روایت از پیامبر (ص) ، از احدی جز ابوهریره ثابت نیست»[۱۰]. همین یک مثال نشان می‌دهد که سیر زایش روایت و حدیث، قرین دائمی زایش سند و سلسله‌ی راویان بوده نیز بوده است؛ وگرنه چگونه ممکن است محدث و فقیه چیره‌دستی چون شافعی که حجاز و عراق و مصر عصر عباسی را دیده و با بزرگان محدثان و فقهای آن اعصار گفتگو کرده است، تواتر حدیثی از چشمش افتاده باشد که قرن‌ها پس از وی، این تواتر کشف شده است؟ چنان‌که در نوشتار دیگری نیز با استناد به خود شافعی نشان دادیم، نظیر همین تولید سند، برای حدیث مشهور قتل مرتد هم در قرن سوم رخ داد.

اما در سستی منطق پشت کتاب الکتانی همین بس که او گاه دو حدیث ضد و نقیض را هم متواتر خوانده است! برای مثال کتانی می‌گوید احادیث قرائت بسم الله در نماز متواترند[۱۱] و از آن سو می‌گوید احادیث عدم قرائت بسم الله در نماز هم متواترند[۱۲].

نیز کتانی می‌گوید حدیث «من کنت مولاه…» متواتر بوده و از بیش از ۲۰نفر از صحابه نقل شده است[۱۳]. این در حالی است که محدث و فقیه اندلسی ابن حزم (۴۵۶هـ) درباره‌ی این حدیث می‌گوید: «این روایت اصلاً از طریق راویان ثقه به درجه‌ی صحیح نرسیده است»[۱۴].

با این تفاضیل و توضیحات، و ارجاع مدعیات کتانی به علمای قدما، مشخص می‌شود که ارزش مدعیات وی دال بر تواتر صدها حدیث تا چه حد است. خاصه که فقیه، محدث و اصول‌دانِ طراز اولی چون عبدالوهاب خلّاف (۱۹۵۶م) که از معاصران کتانی بود می‌نویسد: «بسیار نادر است که در میان سنن قولی، حدیث متواتری پیدا شود»[۱۵].

پ) سخن پایانی در مورد خبر واحد «امرت ان اقاتل…»
نگارنده در نوشتار قبلی نگفت که این روایت یقیناً باطل است. بلکه آورده شد که متن این روایت دچار اضطراب است و صدالبته از دوره‌ی شافعی مشهور شد چراکه در هیچ‌یک از آثار حجیم بنیان‌گذاران فقه حنفی ـ از جمله در کتاب مفصل «الأصل» شیبانی ـ چنین حدیثی نیامده است؛ چنان‌که روایت آن از جانب مالک بن انس هم محل شک و شبهه‌ی جدی است. با این وجود این حدیث در آثار محدثان قرن سوم مشهور شد و رواج یافت.
نکته‌ی دیگر این‌که گفته‌شد اگر این حدیث حظی از حقیقت داشته باشد لاجرم باید طوری تفسیر شود که با آیات قرآن و نیز سایر احادیثی که در همین کتب آمده است از در تضاد درنیاید. فلذا در اینجا اختلافی بین نگارنده و تفسیر آقای حسینی از این حدیث نیست [۱۶].

ـــــــــــــــــــــ
ارجاعات:
[۱]. الشافعی، الرساله، ص۳۵۶، مکتبه الحلبی، مصر.
[۲]. همانجا.
[۳]. الخطیب البغدادی، الکفایه فی علم الروایه، ص۱۶، المکتبه العلمیه المدینه
[۴]. الغزالی، رساله “فیصل التفرقه بین الإسلام والزندقه”، الفصل العاشر
[۵]. النووی، التقریب والتیسیر فی اصول الحدیث، ترجمه عدنان فلاحی، ص۱۲۰، نشر احسان.
[۶]. الشاطبی، الاعتصام، ۱/۱۹۳، دار ابن الجوزی السعودیه طـ۱.
[۷]. شلتوت، الإسلام عقیده و شریعه، ص۶۲، دار الشروق القاهره طـ۱۸.
[۸]. برای مطالعه‌ی بیشتر نک «روش‌های فراموش‌شده: “تاریخگذاری” احادیث نزد شافعی و قُدَما» منتشر شده در کانال تلگرامی بنده به آدرس: https://t.me/AdnanFallahi/412
[۹]. الکتّانی، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص۱۴۸، دار الکتب السلفیه مصر.
[۱۰]. الشافعی، الأم، ۳/۲۱۸، دار المعرفه بیروت
[۱۱]. الکتانی، نظم المتناثر، ص۸۷
[۱۲]. همان، ص۹۰
[۱۳]. همان، ص۱۹۴
[۱۴]. ابن حزم، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ۴/۱۱۶، مکتبه الخانجی القاهره.
[۱۵]. خَلّاف، علم اصول الفقه، ص۴۱، مکتبه الدعوه شباب الأزهر طـ۸.
[۱۶]. ان‌شاءالله در نوشتار دیگری که به زودی منتشر خواهد شد، آغاز تاریخ جعل حدیث را بررسی خواهم کرد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

5 پاسخ

  1. اصلاحیه

    جناب آقای سید محمد حسینی به بنده گوشزد کردند که خبر واحد “امرت ان اقاتل الناس…” در کتاب الخراج قاضی ابویوسف وارد شده است. متاسفانه این واقعیت سهواً از چشم بنده دور مانده بود. بدین وسیله ضمن تشکر از تمامی منتقدین محترم، از مخاطبین گرامی بابت این اشتباه ناخواسته پوزش می‌خواهم.

  2. با سلام. اینطور که به نظر میرسد مجادله در مورد صحت احادیث حالا حالا‌ها ادامه دارد. در نوشته زیر جناب داود بهرنگ اشاره به داستانی از پیامبر میکند که ابتدا گرد افشانی درخت خرما را خرافه خواند و وقتی معلوم شد که حقیقت دارد، ایشان گفت که من نظرم را گفتم که میتواند درست یا نادرست باشد. اگر این گفته را قبول کنیم که مردی در ۱۴۰۰ سال پیش چنین طرز تفکری والایی داشته، به خودی خود، برخی از داستان‌های مثل اینکه پیامبر گفته”زن و اسب و خانه هر سه شومند” جعلی خواهد بود. و یا آنکه روزی پیامبر به درخت گفت: حرکت کن و اینجا بیا و درخت هم آمد، یا پیامبر بطور فیزیکی با الاغ رفت به هفت آسمان. این داستان‌ها هیچ کدام نه با طرز تفکر پیامبر و نه با عقل جور در نمیاید.

  3. با سلام
    من در این نوشته که آن را سه بخش کرده ام می کوشم موضوع «احادیث نبوی» را در قابی بزرگتر مورد بررسی قرار دهم. در پایان هم بخشی از احادیث نبوی را به مناسبتی موضعی در سه گروه موضوعی در میان می نهم. در بخش سوم [بخش مربوط به شومی پدیده ها] تا حدی می کوشم تا خلاف گویی حدیث و موارد سوء برداشت از حدیث و سوء استفاده از حدیث را برملا کنم. و نوشته ام اما در مجموع «پس بنابراین به این نتیجه می رسیم» را به خواننده واگذار می کند.

    ۱- هر موضوعی را بایست در چهارچوبی که دارای موضوعیت است لحاظ کرد.
    من به شما می گویم: «از پیامبر گفته اند که هدیه گرفتن از مردمان اقدامی خائنانه است.» عربی اش را می نویسم: قَالَ رَسُول اللّهِ «لَا یَغُلُّ أحَدُکُم مِنهَا شَیئَاٍ إلّا جَاءَ بِهِ یَومَ القِیَامهَ یَحمَلُهُ عَلَی عُنُقِهِ.» و می گویم معنی فارسی اش این است که: [کسی نزد پیامبر آمد و بسته ای را به او نشان داد و گفت: این را به من هدیه داده اند.] [پیامبر سخت بر آشفت و گفت تا همگان را به مسجد فرا خواندند. پس به سخن ایستاد و گفت: کسی به نزد من آمده و بسته ای را نشانم می دهد و می گوید که این را به من هدیه داده اند. بگویم که] این اقدامی خائنانه است. هدیه دریافتی تان را در روز قیامت به گردنتان می آویزند و می پرسند: این رویداد چرا و چگونه رویداد؟
    حال؛
    شما اگر کسی باشید که در عصر جادو به سر می برید نزد جادوگر قبیله تان می روید و از او می پرسید: این گفته آیا پذیرفتنی است؟
    شما اگر در عصر دین به سر می برید به سراغ این یا آن کتاب حدیث می روید تا بدانید این گفته آیا جایی در جمع احادیث نبوی آمده یا نیامده است. و اگر آمده و اگر “صحیح” است و یا دست کم “متواتر” است آن را شما پذیرفتنی می دانید.
    شما اگر چنانچه در عصر عقل به سر می برید می گویید: این گفته به این شکل که شما می فرمایید عاقلانه نیست.

    اما موضوع چیست؟
    بخارایی در صحیح می نویسد: گفته اند پیامبر کسی را به مأموریت گرد آوری زکات فرستاد. آن فرد رفت و پس از مدتی با دو بسته به نزد پیامبر بازگشت. گفت: این یکی که بزرگتر است زکاتی است که گردآوری کرده ام. این یکی که کوچکتر است هدایایی است که مردم به خودم داده اند. پیامبر سخت برآشفت. گفت تا همگان را به مسجد فرا خواندند. به سخن ایستاد و گفت: کسی که او را به مأموریت گرد آوری زکات فرستاده ام به نزد من آمده و بسته ای را نشانم می دهد و می گوید که این را مردم به من هدیه داده اند. می پرسم آیا شما اگر در خانۀ ننه یا دده تان می نشستید این جماعت می آمدند و کوبۀ در خانه تان را می کوبیدند و به شما هدیه می دادند؟ و افزون بر این گفت: بگویم که این اقدامی خائنانه است. هدیه دریافتی تان را در روز قیامت به گردنتان می آویزند و می پرسند: این رویداد چرا و چگونه رویداد؟ (صحیح بخاری؛ ف ؛ ج ۷؛ حدیث ۶۶۳۶ ص ۱۳۰)

    ۲ – و اما موضوع چیست؟
    آقای عبدالکریم سروش در گفتارشان فرموده اند که پیامبر خدا دین اسلام را زوری به اعراب شبه جزیره قبولاند. وی در تلاش خود در اجرای رسالتش از اقدام به هر خشونتی هیچ إبایی نداشت و حتی گفته بود کسانی را که باری قبول اسلام کرده اند و اکنون دیگر نمی خواهند مسلمان باشند بکُشند. [به استناد یک حدیث متواتر که می گوید: «اُمرتُ أن اُقاتِل الناس …»]

    ۳ – و اما موضوع چیست؟
    موضوع این است که در کتاب های تاریخ نوشته اند که پس از درگذشت پیامبر قبایلی از عرب از پرداخت زکات خود داری کردند و این به دورۀ خلافت ابوبکر بود که رویداد. ابوبکر گفت: با این ها بایست جنگید. عمر گفت این چگونه شدنی است که پیامبر گفت با کسی که «لا إله إلّا الله» گفته نمی شود جنگید. آنان به بگو مگو پرداختند. آنگاه به این نتیجه رسیدند که این گفتۀ پیامبر دربردارندۀ این معناست که مسلمان کسی است که افزون بر «لا إله إلّا الله» گفتن پیامبر را به رسمیت بشناسد. نماز بخواند و زکات بدهد. در غیر این صورت یعنی «اگر چنانچه ثابت شود که نماز نمی خواند» و یا زکات ندهد کُشتنی است. [این حدیث به این ترتیب در کتاب صحیح بخارایی و مسلم هم آمده است.]
    ادامه در بخش دوم

  4. بخش دوم
    ۴/ موضوع چیست؟
    موضوع این است که ما ایرانی هستیم. در روزگاری به سر می بریم که مردم ایران به برکت حکومت مقدس «جمهوری اسلامی ایران» از هر چه اسلام متنفرند.

    ۵/ موضوع چیست؟
    ما این جا گفتگویمان جنبۀ نظری دارد. این گفتگو بی معناست اگر چنانچه فردِ گفتگوگر پاسخش به پرسش های زیر از پیش روشن نباشد؟ آقا یا خانم؛
    ۱/ شما در عصر جادو به سر می برید یا در عصر دین یا در عصر عقل؟
    ۲/ گفتار پیامبر آیا هم ارز با گفتار قرآن است؟
    ۳/ ما از چند و چون کار و کردار پیامبر چندان با خبر نیستیم. حتی اگر با خبر هم بودیم آیا کار و کردار پیامبر برای پس از مرگش هم حجت است؟
    ۴/ اسلام چه ربطی به کار و کردار ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاویه و یزید و دیگران پس از آنان دارد؟

    ۶/ عصر جادو و عصر دین و عصر عقل چیست؟
    من بر این گمانم که ما [خوانندگان رسانۀ زیتون] در پذیرش این معنا که انسان دارای عقل است مشکلی نداریم. اما بر این گمانم که همگان به درستی نمی دانیم که عقل چیست. این را من شرح می دهم.
    عقل دستگاه شامل فیزیولوژی و نورولوژی در مغز آدمی است که کارش «affirmation and negation» است. یعنی کارش «تصدیق – تکذیب» است. زندگی در روزگار کنونی هر آینه ـ به نفس خود ـ پرسشی را با ما در میان می نهد که ما آدمیان آن را با عقلمان تصدیق یا تکذیب می کنیم. این عقل را ما انسان ها همیشه نداشته ایم. ما انسان ها روزگاری ـ بس دراز ـ در عصر جادو زیسته ایم. در عصر جادو دستگاه «affirmation and negation» را ما انسان ها در مغزمان نداریم. این است که بَهرِ پاسخ یابی به پرسش هایی که در زندگی مان با آن رویارو می گردیم به نزد جادوگر قوم و قبیله مان می رویم تا او آن ها را برایمان «تصدیق یا تکذیب» کند. سابقۀ عصر جادو تا ۵۰۰۰ سال پیش می رسد. [در ایران نشانه های آن را هم اکنون نیز در جامعه مان و در زندگی روز مرّه مان داریم.] ادیان پدیدارهای شاخص عصر دین اند. عصری که گفتار انبیاء یا کتاب های آنان جایگزین کاهنان و جادوگران قبایل می شود و نقش «تصدیق و تکذیب» را در زندگی بشر ایفا می کند. عصر عقل اما پس از عصر دین است. این را در غرب عصر روشنگری گفته اند که سابقه ای حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ سال دارد. [عصر روشنگری عصری است که هر آینه به آدمیان گفته می شود: «اُفٌّ لَکُم … اَفَلَا تَعقِلُونَ؟»]

    مشکل در کجاست؟
    مشکل جامعۀ جهانی در وضعیت کنونی تعارض عصرها است. عصرهایی که آدمیان در جوامع گوناگون در آن به سر می برند. یکی برای مثال کتاب رُمانی در این سر دنیا – در عصر عقل – می نویسد یکی در آن سر دنیا – در عصر ترکیبی جادو و دین – آن را نُمایۀ الحاد و نویسنده اش را محکوم به مرگ می کند. یکی در این سر دنیا – در عصر عقل – خواستار صلح می شود یکی در آن سر دنیا [از سر بلاهت و] در عصر ترکیبی جادو و دین می گوید «زندگی ما در مرگ ماست.»
    و مشکل اساسی این است که مغز بشر نمی تواند در آن واحد بیش از یک دستگاه «تصدیق و تکذیب» داشته باشد. همه پرسش هایی که آدم در عصر کنونی با آن روبروست [در همه جوامع] کما بیش یکی است؛ پاسخ ها اما بسته به دستگاه های تصدیق و تکذیبی که آدم ها دارند متفاوت است. کما این که می بینیم پاسخی که انسانِ عصر جادو در زندگی امروز به بیماری مُسری کُرُونا می دهد یا پاسخ انسان عصر ترکیبی دین و جادو یعنی [پاسخ مالشی آیت الله عباس تبریزیان] و پاسخ انسان عصر عقل [ که واکسن است] فرق دارد. از ما وقتی پرسیده می شود دو تا دو تا چند تاست ما نمی توانیم همزمان بگوییم چهارده تا و نصفی و شونصد تا و یکی هم چهار تا. این آخری را ما در دبستان می آموزیم. و نیز می آموزیم که چگونه است که دیگر چهارده تا و نصفی و شونصد تا» نیست. اولی و دومی را از جادوگر قبیله مان یا از آیت الله عباس تبریزیان می آموزیم.
    ادامه در بخش سوم

  5. بخش سوم : سخن پایانی
    من ـ که نگاهم به دین نگاه برکنار از نگاه عصر جادو و عصر دین است ـ مایلم برای آن که چهرۀ خردگرای آخرین پیامبر اسلام روشن گردد سه نمونۀ برخورد او را با مسائلی که با آن ها رو برو می شد در میان نهم تا نشان دهم که مجموعه احادیث نقل شده از پیامبر [جز معانی جامعه شناختی و روانشناختی و زبانشاختی که در بر دارند] چه اهمیت دیگری دارند:
    ۱ – پیامبر به شدت ضد خرافات بود و هر چه را که به نظرش دور از خِرد بود برنمی تافت. مُسلِم نیشابوری می نویسد: کسی گفته که همراه پیامبر به راهی می رفتیم که مردانی را بالای درختان نخل دیدیم. پیامبر پرسید چه خبر است؟ چون از آنان پرسیدیم گفتند گردافشانی می کنند تا نر و ماده شان بیامیزد و بارور گردد. پیامبر [این را خرافه انگاشت و در جا] گفت که گمان نمی کنم اثری داشته باشد. «مَا أظُنُّ یُغنِی ذَلِکَ شَیئَاً.» آنان چون این سخن از او بشنیدند دست از کار بداشتند… سرانجام معلوم گردید که گردافشانیِ درختانِ خرما به این ترتیب لازمۀ باروری است. پیامبر گفت: آنچه من گفتم چیزی بود که به ذهنم رسید و توجه داشته باشید که میان وحی و آرای شخصی خود من فرق است. اولی شامل من و شما می شود و من مأمورم که آن را به شما ابلاغ کنم. دومی اما گفتار و آرای شخصی خود من است [که می تواند درست و یا نادرست باشد.] (صحیح مسلم ف ج ۴ حدیث ۲۳۶۱ ص ۹۲) و (صحیح مسلم ف ج ۴ حدیث ۱۴۰ ـ (۲۳۶۲) ص ۹۴) و (صحیح مسلم ف ج ۴ حدیث ۲۳۶۳ ص ۹۴)

    ۲ – بخارایی می نویسد: گفته اند پیامبر نذر کردن را بیهوده می انگاشت. می گفت که نذر کردن اثری بر روند امور ندارد. «نَهَی النَّبیُّ (ص) عَنِ النَّذرِ وَ قَالَ إنَّهُ لا یَرُدُّ شَیئاً.» (صحیح بخاری ف ج ۷ حدیث ۶۶۰۸ ص ۱۱۶) جای دیگر می نویسد که پیامبر گفت: [نذر تقدیر را تغییر نمی دهد.] خدای را قاعده بر این است که اتفاق افتادنی اتفاق بیفتد چه نذر کنی چه نذر نکنی. «لا یَأتِ ابنَ آدَمَ النَّذرُ بَشی ءٍ لَم یَکُن قَد قدَّرتُهُ.» (صحیح بخاری ف ج ۷ حدیث ۶۶۰۹ ص ۱۱۶) جایی به نقل از عایشه می نویسد: پیامبر گفت آدمی بایست به نذری عمل کند که از دیدِ دین موجه است. [«قَالَ مَن نَذَرَ أن یُطِعَ اللهَ فَلیُطِعهُ وَ مَن نَذَرَ أن یَعصِیَهُ فَلا یَعصِهِ.»] (صحیح بخاری ف ج ۷ حدیث۶۶۹۶ ص ۱۶۰)
    بخارایی می نویسد: از قول اَنَس گفته اند که پیامبر مردی کهنسال را دید که دو مرد جوان زیر بازوانش را گرفته بودند و او را همراه خود می بردند. پرسید: او را چه می شود؟ گفتند: نذر کرده که پیاده به زیارت کعبه رود. گفت نیازی به خود آزاری نیست بگویید مرکبی سوار شود و سواره به کعبه رود. (صحیح بخاری فارسی ج ۲ ص ۳۷۹) جای دیگر می نویسد که گفت: «خداوند نیاز به مردم آزاری ندارد.» [«إنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَن تَعذِیبِ هَذَا نَفسَهُ.» (صحیح بخاری ف ج ۷ حدیث ۶۷۰۱ ص ۱۶۲)
    ۳ – پیامبر این را که گفته شود چیزی شوم است برنمی تافت.
    مسلم از قول ابوهریره می نویسد که پیامبر با انتساب یک بیماری به چیزی موهوم یا حیوانی [که می گفتند] شوم است و شُگون ندارد مخالفت می کرد. با انتساب باران به فلان ستاره هم مخالفت می کرد. اما این را می گفت که اگر کسی شتر بیمار دارد آن را داخل در گلۀ شتران نکند. (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث [۱۰۴ ـ (۲۲۲۱) ص ۷۰۹] و حدیث ۱۰۶ ـ ۲۲۲۰ ص ۷۱۰) از قول کس دیگری گفته اند که پیامبر با انتساب بیماری به دیو یا جغد [که می گفتند شوم است] مخالفت می کرد. (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث ۱۰۸ ـ ۲۲۲۰ ص ۷۱۱) می گفت پرندۀ شوم وجود ندارد. (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث ۲۲۲۳ ص ۷۱۱) و (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث ۲۲۲۳ و ۲۲۲۴ ص ۷۱۲ و ۷۱۳)
    مسلم می نویسد: گفته اند پیامبر می گفت اگر بنا باشد که فلان پرنده شوم و بد یُمن باشد آن وقت بایست زن و خانه و اسب شوم و بد یُمن و بد شگون هم داشته باشیم. [قال: إن کَانَ الشُّومُ فِی شی ءٍ فَفی الفَرسِ وَالمَسکَنِ والمَرأه.» و «إن یَکُن مِنَ الشُّومِ شَیءٌ فَفِی الفَرسِ وَالمَرأهِ وَالدّارِ.» (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث ۱۱۵ و ۱۱۶ و ۱۱۷ و ۱۱۸ ـ ۲۲۲۵ ص ۷۱۳) از قول کس دیگری می نویسد: گفت اگر بنا بر شومی باشد بایست خانه و خادم و اسب شوم و بد شگون هم داشته باشیم. (صحیح مسلم ف ج ۳ حدیث ۲۲۲۷ ص ۷۱۵)
    بخارایی در این باره در “صحیح” خود می نویسد: گفته اند که پیامبر گفت اسب و زن و خانه هر سه شوم اند.[ عن عَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم یَقُولُ: «إِنَّمَا الشُّؤْمُ فِی ثَلَاثَهٍ: فِی الْفَرَسِ وَالْمَرْأَهِ وَالدَّارِ»] (صحیح؛ ف؛ ج ۳؛ حدیث ۲۸۵۸ و ۲۸۵۹ ص ۳۷۵ و ۳۷۶) این را مسلم نیز در کتابش آورده است. می نویسد: »گفته اند پیامبر گفت: سه چیز [در این عالم] شوم است. زن و اسب و خانه.» در ادامه می نویسد: برخی گفته اند پیامبر گفت: «هیچ چیز شوم وجود ندارد. إلّا این که زن و اسب و خانه هر سه شومند.» در ادامه می نویسد: برخی گفته اند پیامبر گفت: «هیچ چیز شوم وجود ندارد. اگر بنا بود چیزها شوم باشند [آنگاه چیزهای خواستنی همچون] زن و اسب و خانه [نیز می بایست] شوم باشند.» (مسلم؛ ف؛ ج ۳؛ حدیث ۱۱۵ و ۱۱۶ و ۱۱۷ و ۱۱۸ ـ (۲۲۲۵) ص ۷۱۴) می نویسد: [زن هم نگفت. بلکه گفت:] شومی در سه چیز است: خانه و نوکر [یا کُلفَت] و اسب. (مسلم؛ ف ؛ ج ۳؛ حدیث ۱۲۰ ـ (۲۲۲۷) ص ۷۱۵)
    مسلم از ابوهریره می نویسد : پیامبر گفت چیز شوم و بد شُگون وجود ندارد؛ بهتر است همه چیز را به فال نیک بگیریم. (مسلم؛ ف؛ ج ۳؛ حدیث ۱۱۰ ـ (۲۲۲۳) ص ۷۱۱)
    با احترام
    داود بهرنگ
    منابع
    صحیح بخاری ـ ترجمۀ عبدالعلی نور احراری ـ چاپ تربت جام ـ احمد جام ۱۳۸۸
    صحیح مسلم ـ مترجم خالد ایوبی نیا [به تصحیح حسین رستمی] ـ نشر ارومیه ـ حسینی اصل ۱۳۹۰

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »